-
یک داستان معلق
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 13:22
یک داستان جالب داستان های ذن ۱۴ روزی مردی در هنگام قدم زدن در یک سرزمین ناامن نا گهان با یک ببر شریر برخورد کرد او فرار کرد اما به زودی به لبه ی یک پرتگاه بلند رسید. بیچاره برای نجات جانش از یک درخت مو پایین رفت و بالای آن سراشیبی مهلک آویزان شد. همان طوری که او آنجا آویزان بود، دو تا موش از یک سوراخ در آن پرتگاه...
-
present moment
دوشنبه 19 شهریورماه سال 1386 09:58
زمان حال یک جنگجوی دلاور ژاپنی توسط نیروهای دشمن دستگیر شد و در زندان افتاد. آن شب او نمی توانست بخوابد و از این که فردا بازجویی و شکنجه و اعدام خواهد شد، وحشت زده شده بود. سخنان استاد بودایی خود را به یاد آورد : فردا واقعیت نیست ، بلکه رویا است. واقعیت زمان حال است. با یادآوری این سخنان جنگجو آرام شد و خوابید....
-
نترس
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 13:14
نترس داستان های ذن -12 دردوران فئودالی ژاپن ،در زمان جنگ های داخلی، یک سپاه مهاجم با سرعت منطقه ای را با آتش درو کرد و کنترل شهر را دست گرفت . فقط دریک دهکده ، قبل از اینکه سپاه برسد همه بجز یک استاد ذن فرار کردند. ژنرال در مورد این مردکه پیر کنجکاو شد و برای اینکه ببیند او چه جور آدمی است خودش به معبد رفت .. وقتی...
-
Self control
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1386 15:40
کنترلِ خود داستان های ذن 11ـ یک روز زمین لرزه ای یک معبد بودایی را تکان داد و بعضی قسمت های آن خراب شد و شاگردان بودایی وحشت کردند. وقتی زمین لرزه تمام شد استاد گفت: هم اکنون شما فرصتی داشتید تا رفتار یک بودا را در شرایط بحرانی مشاهده کنید.شما ممکن است توجه کرده باشید که من وحشت نکردم و کاملا آگاه بودم چه اتفاقی در...
-
خواب و رویا در شاهنامه فردوسی
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 12:15
رویاهای دوران اساطیری خواب و رویا در شاهنامه فردوسی قسمت اول ، قسمت دوم : در اساطیر ایرانی، رویا به زبان نمادین و سمبولیک از آینده خبر میدهد. در بخش اساطیری شاهنامه، آفتاب نماد تولد، ابر نماد سروش، باز نماد قدرت و سلطنت، کوه آتش، نماد آتش افروزی و جنگ است. از میان سی رویایی که در بخش اساطیری شاهنامه ذکر شده است، ما...
-
عباس معروفی
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 12:48
شاید زندگی همهاش یک شوخیست ... متن کامل گفتگوی عباس معروفی را اینجا بخوانید
-
سنگ نوشته ی قبر یک مادر جوان
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 12:58
زنده ای مثل درخت مثل پرواز پرستو در باد مثل آواز قناری در باغ نفس از پنجره ی باد صبا می گیری چه کسی گفت که تو میمیری؟ شاعرش را نمی شناسم
-
شکلات
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1386 07:44
با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم توی دستش .او یک شکلات گذاشت توی دستم .من بچه بودم . او هم بچه بود. سرم را بالا کردم او هم سرش را بالا کرد . دید که مرا میشناسد . خندیدم . گفت :« دوستیم ؟ » گفتم : «دوست دوست » گفت : « تا کجا؟» گفتم : دوستی که « تا » ندارد !. گفت : « تا مرگ ! » خندیدم و گفتم : « گفتم که تا...
-
مرد مقدس
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 12:05
مرد مقدس داستان های ذن 10 در روستاهای اطراف ، حرفهایی در مورد مرد فرزانه مقدسی که در خانه ای کوچک در بالای کوه زندگی می کرد ،پخش شده بود. مردی از روستا تصمیم گرفت که به سفرطولانی و مشکل برای دیدن آن مرد مقدس برود. وقتی او به آن خانه رسید، خدمتکار پیری دم در به استقبال او آمد. " من می خواهم مرد فرزانه ی مقدس را ببینم"....
-
عنکبوت
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 11:32
عنکبوت داستان های ذن 9 به نقل از یک داستان تبتی ، یک شاگرد هنگام مراقبه در اتاقش، گمان کرد که یک عنکبوت را دیده است که از مقابلش به طرف پایین حرکت کرد. هر روزکه این جانور ترسناک بر می گشت ، هر بار بزرگ و بزرگ تر می شدو شاگرد که خیلی وحشت زده شده بود نزد استادش رفت و این معما ی غیر قابل حل را گزارش داد و گفت که تصمیم...
-
A Useless Life
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 15:51
یک زندگی باطل داستان های ذن-8 کشاورزی آنقدر پیر شده بود که قادر به انجام هیچ کاری در مزرعه نبود، بنا براین او تمام روز را با نشستن در ایوان می گذراند، پسرش همیشه در مزرعه کار می کرد ، وگاهگاهی به پدرش که آنجا نشسته بود نگاه می کرد. و با خودش فکر می کرد "به درد هیچی نمی خورد"ـ " هیچ کاری انجام نمیدهد!"ـ یک روز به پوچی...
-
Going with the Flow
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 13:17
داستان های ذن-۷ یک داستان ذن می گوید ، مرد پیری ناگهان به درون رودخانه ای سریع و پرآب افتاد ، که به سمت یک آبشار خطرناک و بلند می رفت. تماشاگران ازسرنوشت زندگی او به وحشت افتادند. او به طور حیرت انگیزی زنده و بدون آسیب از ته گودال پای آبشار بیرون آمد. مردم از او پرسیدند چگونه توانست خودش را نجات دهد؟." من خودم را با...
-
زیبایی طبیعی
سهشنبه 16 مردادماه سال 1386 14:22
زیبایی طبیعت داستان های ذن ـ 6 یک استادذن،باغبان یک معبد مشهور بود. این شغل را به خاطر علاقه وافر او به گل ها ، بوته ها و درخت ها به او داده بودند .معبد کوچکتر دیگری در همسایگی بود که در آن استاد بودایی پیری زندگی می کرد. یک روز استاد ذن چشم به راه مهمانان مخصوص بود، او هم به صورت ویژه ای به باغ رسیدگی کرد.علف های هرز...
-
داستان های ذن -۵- شاهکار
شنبه 13 مردادماه سال 1386 13:20
شاهکار داستانهای ذن -5 استاد خوشنویسی روی یک تکه کاغذ مشغول نوشتن حروف بود، یکی از شاگردان بسیار باهوش او را تماشا می کرد. وقتی کار استاد تمام شد،نظر شاگردان را پرسید، آن شاگرد بی درنگ گفت: اصلا خوب نبود. استاد دوباره سعی کرد ولی شاگرد باز هم انتقاد کرد. چندین بار دیگر ،خوشنویس با دقت دوباره نوشت و هر بار شاگرد آن را...
-
سخت کار کردن
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 15:14
سخت کار کردن داستان های ذن-4 یک شاگرد ورزشهای رزمی نزد استاد خود رفت و با شوق فراوان گفت:" بسیار علاقه مندم که تکنیک های رزمی شما را هر چه زودتر یاد بگیرم. چقدر طول می کشد تا در این فن استاد شوم". استاد با حالتی نه چندان جدی گفت:" 10 سال". شاگرد با بی صبری پاسخ داد:" اما من می خواهم خیلی زودتر ازاین مدت ، استاد شوم،...
-
کارنیکو کردن از پرکردن است
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 14:18
کارنیکو کردن از پرکردن است ـ داستان های زن ـ4ـ یک خواننده آوازهای نمایشی زیر نظر آموزگار سخت گیری آموزش می دید .استاد او روی تمرین ِ قطعه ای از یک آواز سماجت می کرد هر روز و هر ماه ،تکرار و تکرارِ همان قطعه ،بدون اینکه کمی بیشتر از آن را اجازه دهد. بالاخره او ناامید و وازده شد مرد جوان رفت تا استاد دیگری بیابد. یک شب...
-
تعقیب همزمان دو خرگوش
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1386 11:57
تعقیب همزمان دو خرگوش داستان های ذن -2 یک شاگرد ورزش های رزمی نزد استادش رفت و گفت:"علاقه مندم ورزش های رزمی بیشتری را یادبگیرم، ضمن فراگیری نزد شما دوست دارم نزد استاد دیگری سبک دیگری را هم آموزش ببینم،نظرشما در این مورد چیست؟ " استاد پاسخ داد: "شکارچی که دو خرگوش را همزمان تعقیب می کند نمی تواند هیچ یک را شکار کند"...
-
زنگ،استاد
دوشنبه 1 مردادماه سال 1386 10:23
زنگ، استاد داستانهای ذن ـ 1 شاگردجدید از استاد ذن می پرسد که چگونه می تواند خودش را برای آموزش آماده کند؟ استاد پاسخ داد"فکر کن من یک زنگ هستم . اگر به آهستگی به من ضربه ای بزنی صدای ضعیفی خواهی شنید و اگر ضربه ی محکمی بزنی صدایی همانند ناقوس انعکاس آن خواهد بود ٍBell Theacher new student approached the Zen master and...