مرد مقدس


  مرد مقدس
داستان های ذن 10
در روستاهای اطراف ، حرفهایی در مورد مرد فرزانه مقدسی که در خانه ای کوچک در بالای کوه زندگی می کرد ،پخش شده بود. مردی از روستا تصمیم گرفت که به سفرطولانی و مشکل برای دیدن آن مرد مقدس برود. وقتی او به آن خانه رسید، خدمتکار پیری دم در به استقبال او آمد.
" من می خواهم مرد فرزانه ی مقدس را ببینم". خدمتکار لبخندی زد واو را به داخل راهنمایی کرد. هنگامی که آنها در میان خانه راه می رفتند، مرد روستایی مشتاقانه منتظر روبرو شدن با مرد مقدس بود. قبل از اینکه متوجه شود به در پشتی راهنمایی شده بود و به طرف بیرون خانه بدرقه شد.او ایستاد ورویش را به سمت خدمتکار کرد و گفت:" اما من می خواهم مرد مقدس را ببینم"
مرد پیر پاسخ داد" شما پیش از این او را دیده اید" " هر کسی که شما در زندگی ملاقات می کنید، حتی اگر آنها ساده ، بی آلایش،...باشند ،هریک از آنها را به عنوان یک مرد فرزانه ی مقدس ببینید. اگر شما این کار را انجام دهید آنگاه آن مسئله ای که شما را امروز به اینجا آورده حل خواهد شد" 

 
                                               

Word spread across the countryside about the wise Holy Man who lived in a small house atop the mountain. A man from the village decided to make the long and difficult journey to visit him. When he arrived at the house, he saw an old servant inside who greeted him at the door. "I would like to see the wise Holy Man," he said to the servant. The servant smiled and led him inside. As they walked through the house, the man from the village looked eagerly around the house, anticipating his encounter with the Holy Man. Before he knew it, he had been led to the back door and escorted outside. He stopped and turned to the servant, "But I want to see the Holy Man!""You already have," said the old man. "Everyone you may meet in life, even if they appear plain and insignificant... see each of them as a wise Holy Man. If you do this, then whatever problem you brought here today will be solved."  

نظرات 7 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:58 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

در تصاویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست. هیچکس سوار بر اسب نیست. هیچکس را در حال تعظیم نمیبینید. هیچکس سر افکنده و شکست خورده نیست .هیچ قومی بر قوم دیگر برتر نیست و هیچ تصویر خشنی در آن وجود ندارد . از افتخارهای ایرانیان این است که هیچگاه برده داری در ایران مرسوم نبوده است در بین صدها پیکره تراشیده شده بر سنگهای تخت جمشید حتی یک تصویر برهنه و عریان وجود ندارد
...
از پیام های دریافتی

پاتوق گورکن ها سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 16:06

جناب آقای فیروز
منظور من از تربیت هم در سطح جامعه است که محصول اجتماعی نام دارد و هم تربیت خانوادگی که عبارتند از همان گلی که خانواده از نظر فرهنگی به سرمان زده است.
با سپاس.
چنین تعبیری به نوع دیگر در حکایت آستین نو بخور پلو بخور چلوی فارسی هم وجود دارد.

فیلدوست سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 17:26 http://philldoost.blogfa.com

چه عارفانه.
موفق باشی

آرزو چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 http://mytornsheets.blogfa.com

سلام بر بانوی مقدس.....با پوزش از اینکه نتوانستم به شما زنگ بزنم و به دیدارتان بیایم!(چقدر ادبی شد!!!) مطمینم شرایطی را که برایت گفته بودم درک میکنی.....بانو!

سلام بر بانوی جهانی ، هسته ای
بسیار خوشحالم که دوباره در وبلاگ ها می بینمت. این روزها با این کمبود وقت همینقدر که توانستی برایم پیامی بنویسی ممنونت هستم.
شاد و تندرست باشی
به امید دیدار ت نازنین

فیلدوست چهارشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 18:47 http://philldoost.blogfa.com

ممنونم.
جک پر معناییه اونی که گفتی.
حالا در مورد اون مطلب تو مطلب جدیدم یک کامنت گذاشتم توضیح دادم.
ممنون که سر میزنی و من رو در نظراتت شریک می کنی.
موفق باشی.

رامین چمن پنج‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 00:29 http://raminchamam.blogspot.com

سلام پروانه ی عز یز..
.................................
از (مرام) و (معرفت) ات مثل همیشه تشکر می کنم..
و مرسی ..بابت ای میل ..اگر چه کوتاه و مختصر نوشتی
به یاد ت هستم..وبلاگ ات را مرتب می بینم
و باور کن ..قدری سرم مثل بعضی وقتها که شلوغ می شود..
کمتر به فکرکامنت نویسی می افتم..
راستی پروانه از زبان (فرخی یزدی )از تو می پرسم...

با این ره و رسم بد چه می باید کرد؟
بگذشته بدی ز حد چه می باید کرد؟
پر گشته محیط ما ز دیو ودد و دام
با این همه دیو و دد چه می باید کرد؟

به فیروز و ترانه و سالار ...سلام منو برسون....
شادی ...تندرستی ...سعادت ...مثل همیشه برای تو ..آرزو مندم...

با سلام به رامین گرامی
شما همیشه به ما لطف دارید.
چون کامنتینگ وبلاگ شما بسته است و نمی توان نظریات را در آنجا نوشت و من هم در ایمیل نوشتن بسیار تنبل هستم خواستم فقط جدای از وبلاگ و وبلاگ نویسی حال شما را بپرسم. هیچ گاه از هیچ یک از خوانندگان وبلاگ کوچکم انتظار کامنت را ندارم اگر هم به خود زحمت می دهند و پیامی می نویسند منت می گذارند.
من و فیروز همیشه وبلاگ شما را می خوانیم.

در پاسخ به فرخی یزدی از زبان ونه گات می نویسم:
.
بله، رسم روزگار چنین است.
.
همگی خدمت شما سلام دارند
شاد و تندرست باشید

محسن جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 16:16 http://after23.blogsky.com

من همین متن را در زیر کامنت شما در وبلاگم نوشتم ولی فکر کردم ذکرش در اینجا هم بد نباش.
***
من بضاعت چندانی در ترجمه زبان انگلیسی ندارم. ولی اتفاقن هم اکنون در حضور یکی از دوستان بسیار مسلط به زبانی هستم که ترجمه شما کاملن تایید کرد.

از شما و دوستتان سپاسگزاری می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد