اَنتَر ِ صادق چوبک

 این روزها همه از صادق چوبک می گویند. نامش را که می شنوی چهره اش را که تماشا می کنی به یاد عنتر داستانش می افتی عنتری که "جهان" اش مرده است. راستی که نام "لوطی" برای "جهان " چه برازنده است!
 

What is a woman

 What is a woman?
who  feeds me when I am a child
tames me when I am angry and wild
shed tears for me if  I go
loves me when I say yes
hates me when I say no

What is a woman?
a soft, a tender loving beast
a mystery of my soul
my north, south, west and east

What is a woman?
A mother who brought me to life
a partner whom I name my wife
a myth that I love to be with
crowns me when I say yes
destroys me when I say no
sheds tears when I go

What is a woman?
the bloom of my desire
the beauty whom I admire
the shadow of my life,
who shapes me in her palm
the hope of sleeping  in peace in her arm

What is a woman?
the sweet fairy dreams
the stars' rays, the moonlight
the romance of mid summer night
a sample of God's best design
a shape of power and divine

What is a woman?
the bloom of trees
the honey of the bees
the silence of autumn
the secrets of seven seas

What is a woman?
a poem of heaven
the smile of  beauties
the dream of souls
the completion  of life as a whole
a stream of lust and desire
the hell's ever burning fire

  Fridoun

سزارین

در شاهنامه می خوانیم هنگامی که زایمان رودابه نزدیک می شود زال پر سیمرغ را آتش می زند سیمرغ ظاهر می شود و زال را سراسیمه می بیند

بیاور یکی خنجر آبگون یکی مرد بینادل پرفسون
نخستین به می ماه را مست کن ز دل بیم و اندیشه را پست کن
بکافد تهیگاه سرو سهی نباشد مر او را ز درد آگهی
وزو بچه‌ی شیر بیرون کشد همه پهلوی ماه در خون کشد
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
گیاهی که گویمت با شیر و مشک بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بساو و برآلای بر خستگیش ببینی همان روز پیوستگیش

خوب این فرق چندانی با سزارین امروزی نداره و جالب اینجاست که تو ویکیپیدیا خوندم اولین سزارین ها حدود سال ۱۲۰۰ میلادی به بعد بودن که مادر در هیچکدوم زنده نمونده بود در حالیکه فردوسی بین ۹۲۳ و ۱۰۲۰ میلادی زندگی میکرده.

با اینکه این احتمالا فقط یک تئوری بوده، چون فردوسی حکیم بوده هیچ بعید نیست که این واقعا در ایران انجام شده بوده.

عقاید یک دلقک

 

گفتم:«کاتولیک ها مرا عصبانی می کنند ، چون مردم بی انصافی هستند. »

خندان پرسید: «پروتستان ها چی؟»

گفتم:«آنها با ور رفتن به وجدانشان آدم را ناخوش می کنند.»

 
در حالی که هنوز می خندید گفت:« خدا نشناسان چه؟»

 
گفتم :« گفتم آنها آدم را به دهن دره می اندازند ، چون همیشه فقط از خدا حرف می زنند.»

 
گفت:«خود شما چه هستید؟ »

 
گفتم :«من یک دلقک هستم، و در حال حاضر بهتر از آن که معروف شده ام یک موجود کاتولیک وجود دارد که من شدیدا به او محتاجم :ماری- ولی شما از اتفاق همین موجود را از من گرفته اید.»

 
«هاینریش بل»

نقدی بر داستان بی تفاوت گذشتم

 
 

هروقت او را می دیدم از سیاست صحبت می کرد.  در یکی از صحبت هایمان از من پرسید چی شد که سیاست جهانی از چپ به راست رادیکال گرایش پیدا کرد ؟ مثلن در  شوروی از لنین به پوتین رسیدیم و یا در انگلیس از حزب کارگری چپ گرا به حزب کارگری راست  رادیکال رسیدیم 

 

گفتم در انگلستان آنقدر ها هم که فکر می کنی اوضاع هنوز خراب نشده است. هنوز دولت های منطقه ای (شورا ها) نقش عمده ای  را در حکومت  مرکزی ایفا می کنند. هنوز شورای اتحاد یه  و سندیکا ها  نقشی فعال دارند.

 

وسط حرفم پرید و گفت مثل اینکه فراموش کرده ای قوانین ضد اتحادیه که توسط دولت سرمایه داری مارگارت تاچر در پارلمان تصویب شد توسط دولت کارگری تونی بلر تایید شد. در ضمن اگر می بینی  کارگران انگلیس از نوعی رفاه نسبی اجتماعی بر خوردارند به خاطر سیاست جهانی انگلیس است که حاصل دستمزد کم و  فقر کشور های تحت سلطه است .

 

در این اثنا همسرش بالبخندی یر لب با سینی چای وارد شد, گفت حمید جان  اینقدر مهمان مان را با این حرف ها خسته نکن . در حالیکه چای را روی میز می گذاشت پرسید سفر شمال  خوش گذشت؟ بالاخره شما کی عروسی می کنید که ما هم یه پلو عروسی بخوریم؟

 

خندیدم و گفتم  سفر بدی نبود . جایتان خالی بود . در ضمن من همین الان حاضرم پلو عروسی را بدهم به شرطی که شما عروس را پیدا کنید.

 

حمید گفت گاهی توقع های زیادی باعث میشه آدم تا آخر عمرش مجرد بمونه . گفتم من چندان توقعی ندارم . این روز ها توقع زن ها بیش از حد توان ما هاست.  چندین میلیون مهریه و هزار و یک جور توقع .

 

همسرش گفت اگه آدم قصد ازدواج داشته باشه همه این قله ها تسخیر پذیره. کی مهریه داده کی گرفته ؟ این یه رسم قدیمیه.

 

گفتم وقتی دو نفر آدم تصمیم می گیرن با هم زندگی مشترکی تشکیل بدهند دیگه چراباید  یکی به دیگری  بدهکار بشه؟

 

حمید گفت راستی دیشت توی اخبار موضوع زیمباوی و موگابه را گوش کردی؟

 

احساس کردم حمید می خواهد موضوع را عوض کند . مانده بودم دنباله حرف های کدام شان را بگیرم. هرد ویشان توی حرف هم می پریدند و به صحبت شان ادامه می دادند. از یک طرف نمی خواستم مورد رنجش حمید بشوم و از طرف دیگر  حرف های ازدواج هم برایم شیرین بود

 

همسرش گفت اگه مایل باشی من خودم میرم برات خواستگاری . دختر برادرم مث قرص ماه می مونه. سال اول دانشکده پزشکیه.

 

حمید پرید وسط حرفش و گفت با اون اخلاق پدر و مادرش...

 

هنوز حرفش تمام نشده بود همسرش گفت واه واه خودت چی../؟ اون دختر خواهرت  وقتی حرف میزنه آدم اوقش می گیره.

 

 یک و بدوی آنها ادامه پیدا کرد و هر کدام مرا قاضی و شاهد خود قرار می دادند.  همیشه از این که بین دعوای زن و شوهری قرار بگیرم مشکل داشته ام و نمیدانسته ام چه واکنشی نشان بدهم.  بلند شدم خدا حافظی کنم که حمید رو به زنش کرد و گفت اگه اینطور نکرده بودی ...

 

همسرش وسط حرفش پرید و گفت تو اصلن چشم دیدن اقوام منو نداری پیش همه از اونا بد میگی. ..

 

دیدم وضع دارد بد جوری وخیم میشود خدا حافظی کردم و از در زدم بیرون و از کنار تنهایی همیشه گی ام بی تفاوت گذشتم

فریدون

داستان" بی تفاوت گذشتم":
فضای دوستانه ی داستان در یک خانه اتفاق می افتد.یک مهمانی کوچک که جوانی در فکر ازدواج مهمان دوست متاهلش می باشد.
شخصیت ها راوی و زن و شوهر که معلوم نیست چه سنی دارند

راوی باید جوان باشد چون به او پیشنهاد ازدواج با دانشجوی سال اول دانشگاه می شود. آرام و ساکت و بیشتر در فکر است و شنونده .او ابتدا حرف نمی زند و ابتکار عمل را در دست نمی گیرد
زن و شوهر:
مرد :گفتگو در مورد سیاست را دوست دارد و باید مرد سالار هم باشد
زن: سیاست را دوست ندارد و زیر بار مرد سالاری هم نمی رود. خانه دار و مهربان

به نظرم در میان این روابط اشکال از مرد است که با بد گفتن از فامیل زن او را تحریک می کند و زن هم که می خواهد امروزی باشد و قطعن مرد هم زنش را امروزی دوست دارد،جواب او رابه تندی می دهد.

یک تصویر واقعی از بسیاری زندگی های معمولی.
راوی به فکر ازدواج است و در عین اینکه پیشنهاد می شنود و گفتگو در اینباره را دوست دارد ولی تصویری که آن دو از زندگی مشترک بر ذهن او می گذارند بی تاثیر نیست. این برآمده از شخصیت راوی است چون همان طور که گفتم در پی ابتکار عمل نیست و آینده خود را پس از ازدواج در این زوج می بیند.
این است که در پایان عطای ازدواج را به لقایش می بخشد.
.

نقدی بر این داستان نوشتم:

فضای دوستانه ی داستان در یک خانه اتفاق می افتد.یک مهمانی کوچک که جوانی در فکر ازدواج مهمان دوست متاهلش می باشد.
شخصیت ها راوی و زن و شوهر که معلوم نیست چه سنی دارند.

راوی باید جوان باشد چون به او پیشنهاد ازدواج با دانشجوی سال اول دانشگاه می شود. آرام و ساکت و بیشتر در فکر است و شنونده .او ابتدا حرف نمی زند و ابتکار عمل را در دست نمی گیرد
زن و شوهر:
مرد :گفتگو در مورد سیاست را دوست دارد و باید مرد سالار هم باشد
زن: سیاست را دوست ندارد و زیر بار مرد سالاری هم نمی رود. خانه دار و مهربان

به نظرم در میان این روابط اشکال از مرد است که با بد گفتن از فامیل زن او را تحریک می کند و زن هم که می خواهد امروزی باشد و قطعن مرد هم زنش را امروزی دوست دارد،جواب او رابه تندی می دهد.

یک تصویر واقعی از بسیاری زندگی های معمولی.
راوی به فکر ازدواج است و در عین اینکه پیشنهاد می شنود و گفتگو در اینباره را دوست دارد ولی تصویری که آن دو از زندگی مشترک بر ذهن او می گذارند بی تاثیر نیست. این برآمده از شخصیت راوی است چون همان طور که گفتم در پی ابتکار عمل نیست و آینده خود را پس از ازدواج در این زوج می بیند.
این است که در پایان عطای ازدواج را به لقایش می بخشد.

دیدگاه اصلی نویسنده از این داستان:متاسفانه بیشتر اختلاف های خانوادگی ...جهت گیری ها ی خانواده گی ست. نه مسایل بزرگ اجتماعی.

 


دیدگاه اصلی نویسنده از این داستان:متاسفانه بیشتر اختلاف های خانوادگی ...جهت گیری ها ی خانواده گی ست. نه مسایل بزرگ اجتماعی.