What is a woman?
who feeds me when I am a child
tames me when I am angry and wild
shed tears for me if I go
loves me when I say yes
hates me when I say no
What is a woman?
a soft, a tender loving beast
a mystery of my soul
my north, south, west and east
What is a woman?
A mother who brought me to life
a partner whom I name my wife
a myth that I love to be with
crowns me when I say yes
destroys me when I say no
sheds tears when I go
What is a woman?
the bloom of my desire
the beauty whom I admire
the shadow of my life,
who shapes me in her palm
the hope of sleeping in peace in her arm
What is a woman?
the sweet fairy dreams
the stars' rays, the moonlight
the romance of mid summer night
a sample of God's best design
a shape of power and divine
What is a woman?
the bloom of trees
the honey of the bees
the silence of autumn
the secrets of seven seas
What is a woman?
a poem of heaven
the smile of beauties
the dream of souls
the completion of life as a whole
a stream of lust and desire
the hell's ever burning fire
Fridoun
در شاهنامه می خوانیم هنگامی که زایمان رودابه نزدیک می شود زال پر سیمرغ را آتش می زند سیمرغ ظاهر می شود و زال را سراسیمه می بیند
بیاور یکی خنجر آبگون | یکی مرد بینادل پرفسون | |
نخستین به می ماه را مست کن | ز دل بیم و اندیشه را پست کن | |
بکافد تهیگاه سرو سهی | نباشد مر او را ز درد آگهی | |
وزو بچهی شیر بیرون کشد | همه پهلوی ماه در خون کشد | |
وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک | ز دل دور کن ترس و تیمار و باک | |
گیاهی که گویمت با شیر و مشک | بکوب و بکن هر سه در سایه خشک | |
بساو و برآلای بر خستگیش | ببینی همان روز پیوستگیش |
هروقت او را می دیدم از سیاست صحبت می کرد. در یکی از صحبت هایمان از من پرسید چی شد که سیاست جهانی از چپ به راست رادیکال گرایش پیدا کرد ؟ مثلن در شوروی از لنین به پوتین رسیدیم و یا در انگلیس از حزب کارگری چپ گرا به حزب کارگری راست رادیکال رسیدیم
گفتم در انگلستان آنقدر ها هم که فکر می کنی اوضاع هنوز خراب نشده است. هنوز دولت های منطقه ای (شورا ها) نقش عمده ای را در حکومت مرکزی ایفا می کنند. هنوز شورای اتحاد یه و سندیکا ها نقشی فعال دارند.
وسط حرفم پرید و گفت مثل اینکه فراموش کرده ای قوانین ضد اتحادیه که توسط دولت سرمایه داری مارگارت تاچر در پارلمان تصویب شد توسط دولت کارگری تونی بلر تایید شد. در ضمن اگر می بینی کارگران انگلیس از نوعی رفاه نسبی اجتماعی بر خوردارند به خاطر سیاست جهانی انگلیس است که حاصل دستمزد کم و فقر کشور های تحت سلطه است .
در این اثنا همسرش بالبخندی یر لب با سینی چای وارد شد, گفت حمید جان اینقدر مهمان مان را با این حرف ها خسته نکن . در حالیکه چای را روی میز می گذاشت پرسید سفر شمال خوش گذشت؟ بالاخره شما کی عروسی می کنید که ما هم یه پلو عروسی بخوریم؟
خندیدم و گفتم سفر بدی نبود . جایتان خالی بود . در ضمن من همین الان حاضرم پلو عروسی را بدهم به شرطی که شما عروس را پیدا کنید.
حمید گفت گاهی توقع های زیادی باعث میشه آدم تا آخر عمرش مجرد بمونه . گفتم من چندان توقعی ندارم . این روز ها توقع زن ها بیش از حد توان ما هاست. چندین میلیون مهریه و هزار و یک جور توقع .
همسرش گفت اگه آدم قصد ازدواج داشته باشه همه این قله ها تسخیر پذیره. کی مهریه داده کی گرفته ؟ این یه رسم قدیمیه.
گفتم وقتی دو نفر آدم تصمیم می گیرن با هم زندگی مشترکی تشکیل بدهند دیگه چراباید یکی به دیگری بدهکار بشه؟
حمید گفت راستی دیشت توی اخبار موضوع زیمباوی و موگابه را گوش کردی؟
احساس کردم حمید می خواهد موضوع را عوض کند . مانده بودم دنباله حرف های کدام شان را بگیرم. هرد ویشان توی حرف هم می پریدند و به صحبت شان ادامه می دادند. از یک طرف نمی خواستم مورد رنجش حمید بشوم و از طرف دیگر حرف های ازدواج هم برایم شیرین بود
همسرش گفت اگه مایل باشی من خودم میرم برات خواستگاری . دختر برادرم مث قرص ماه می مونه. سال اول دانشکده پزشکیه.
حمید پرید وسط حرفش و گفت با اون اخلاق پدر و مادرش...
هنوز حرفش تمام نشده بود همسرش گفت واه واه خودت چی../؟ اون دختر خواهرت وقتی حرف میزنه آدم اوقش می گیره.
یک و بدوی آنها ادامه پیدا کرد و هر کدام مرا قاضی و شاهد خود قرار می دادند. همیشه از این که بین دعوای زن و شوهری قرار بگیرم مشکل داشته ام و نمیدانسته ام چه واکنشی نشان بدهم. بلند شدم خدا حافظی کنم که حمید رو به زنش کرد و گفت اگه اینطور نکرده بودی ...
همسرش وسط حرفش پرید و گفت تو اصلن چشم دیدن اقوام منو نداری پیش همه از اونا بد میگی. ..
دیدم وضع دارد بد جوری وخیم میشود خدا حافظی کردم و از در زدم بیرون و از کنار تنهایی همیشه گی ام بی تفاوت گذشتم
فریدون
داستان" بی تفاوت گذشتم":
فضای دوستانه ی داستان در یک خانه اتفاق می افتد.یک مهمانی کوچک که جوانی در فکر ازدواج مهمان دوست متاهلش می باشد.
شخصیت ها راوی و زن و شوهر که معلوم نیست چه سنی دارند
راوی باید جوان باشد چون به او پیشنهاد ازدواج با دانشجوی سال اول دانشگاه می شود. آرام و ساکت و بیشتر در فکر است و شنونده .او ابتدا حرف نمی زند و ابتکار عمل را در دست نمی گیرد
زن و شوهر:
مرد :گفتگو در مورد سیاست را دوست دارد و باید مرد سالار هم باشد
زن: سیاست را دوست ندارد و زیر بار مرد سالاری هم نمی رود. خانه دار و مهربان
به نظرم در میان این روابط اشکال از مرد است که با بد گفتن از فامیل زن او را تحریک می کند و زن هم که می خواهد امروزی باشد و قطعن مرد هم زنش را امروزی دوست دارد،جواب او رابه تندی می دهد.
یک تصویر واقعی از بسیاری زندگی های معمولی.
راوی به فکر ازدواج است و در عین اینکه پیشنهاد می شنود و گفتگو در اینباره را دوست دارد ولی تصویری که آن دو از زندگی مشترک بر ذهن او می گذارند بی تاثیر نیست. این برآمده از شخصیت راوی است چون همان طور که گفتم در پی ابتکار عمل نیست و آینده خود را پس از ازدواج در این زوج می بیند.
این است که در پایان عطای ازدواج را به لقایش می بخشد.
.
نقدی بر این داستان نوشتم:
فضای دوستانه ی داستان در یک خانه اتفاق می افتد.یک مهمانی کوچک که جوانی در فکر ازدواج مهمان دوست متاهلش می باشد.
شخصیت ها راوی و زن و شوهر که معلوم نیست چه سنی دارند.
راوی باید جوان باشد چون به او پیشنهاد ازدواج با دانشجوی سال اول دانشگاه می شود. آرام و ساکت و بیشتر در فکر است و شنونده .او ابتدا حرف نمی زند و ابتکار عمل را در دست نمی گیرد
زن و شوهر:
مرد :گفتگو در مورد سیاست را دوست دارد و باید مرد سالار هم باشد
زن: سیاست را دوست ندارد و زیر بار مرد سالاری هم نمی رود. خانه دار و مهربان
به نظرم در میان این روابط اشکال از مرد است که با بد گفتن از فامیل زن او را تحریک می کند و زن هم که می خواهد امروزی باشد و قطعن مرد هم زنش را امروزی دوست دارد،جواب او رابه تندی می دهد.
یک تصویر واقعی از بسیاری زندگی های معمولی.
راوی به فکر ازدواج است و در عین اینکه پیشنهاد می شنود و گفتگو در اینباره را دوست دارد ولی تصویری که آن دو از زندگی مشترک بر ذهن او می گذارند بی تاثیر نیست. این برآمده از شخصیت راوی است چون همان طور که گفتم در پی ابتکار عمل نیست و آینده خود را پس از ازدواج در این زوج می بیند.
این است که در پایان عطای ازدواج را به لقایش می بخشد.
دیدگاه اصلی نویسنده از این داستان:متاسفانه بیشتر اختلاف های خانوادگی ...جهت گیری ها ی خانواده گی ست. نه مسایل بزرگ اجتماعی.