بامدادی ناخواسته

 


در بامدادی نابگاه

آن زمان که عشق راه گشایم بود

ایمان دستانم را بست

در بهت سنت پایم شکست

حسرت به جای عشق بر دل نشست

زان پس چه بسیار فریادم را گریستم

اما باد اشک هایم را برد

دل در بی تابی و اندوه فسرد

فریدون

دو زن

  دو داستان "خسرو وشیرین" و "لیلی و مجنون  "  از دلدادگی می گوید . دو دولداده از دو فرهنگ و جامعه ی متفاوت . در جامعه لیلی عاشق شدن بر پسری فساد و فحشا است و پدر غیرتمند، او را در خانه زندانی می کند . در جامعه شیرین، دختران و پسران با هم می نشینند به شکار و گردش می روند ،در آنجا  شخصیت دختران، نگهدارنده ی  پاکی آنهاست. شیرین که برای دیدن معشوق به تنهایی سوار بر اسب می شود از ارمنستان تا تیسفون می تازد و وقتی بدون دیدن یار نادیده اش باز می گردد یک غیرتی در سراسر مملکتش نیست که بگوید:چرا رفتی؟ کجا رفتی؟ ...
 
سیمای دو زن را اینجا بخوانید

برای ...

در این عصر برگ‌ریز
چه کسی حریر خواب تو را بمباران کرده است
که حرف‌هایم
این گونه دل شوره‌ی سکوت گرفته‌اند؟
***
اینک
شاخه‌های سرد و عبوس
اصالت خشک ترکه را
در ذهن تر گل‌برگ‌های سرخ و سپید و سبز
فریاد می‌زنند
و تو
نمی‌ترسی از
این فاجعه‌ی شب رنگ ِ پلید
از تاراج مرگ
پشت دشت شقایق چشمانت
و گم شدن در یادمان گاه و بی‌گاه
قاب عکسی خاک خورده
روی دیواری یا طاقچه‌ای
نمی‌ترسی از
پر کشیدن دست‌هایی که
گم می‌شوند در باد
تا حکایت سبز
راه و اعتماد را تا بی‌نهایت زمزمه کنند
 
با سپاس از  سراینده ی نازنین .

آلبوم شاهنامه کردی شهرام ناظری

http://www.mammed.com/album/2148.htm 

آواز اساطیر  

شاهنامه کردی 

شهرام ناظری

گفتگوی ادیان در گلستان سعدی

یکی جهود و مسلمان نزاع می کردند

چنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم

به تیره گفت مسلمان که گر قبالهء من

درست نیست، خدایا جهود میرانم

جهود گفت به تورات می خورم سوگند

که گر دروغ زنم همچو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد

بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم