باغ





داستان های ذن 23

دو نفر که در یک کویر گم شده واز گرسنگی و تشنگی در حال مردن هستند. بالاخره آنها به یک دیوار بلند می رسند. از آن طرف دیوار آنها صدای آبشار و آواز پرندگان را می شنوند. در بالای دیوار شاخه های درختان میوه دیده می شوند. میوه ها خیلی خوشمزه به نظر می آیند.یکی از آنها از دیوار بالا می رود و آن سوی دیوار ناپدید می شود، در عوض دیگری به کویر بر می گردد و به دیگر مسافرانی که راهشان را گم کرده اند کمک می کند تا راه آن باغ میان کویر را پیدا کنند



Two people are lost in the desert. They are dying from hunger and thirst. Finally, they come to a high wall. On the other side they can hear the sound of a waterfall and birds singing. Above, they can see the branches of a lush tree extending over the top of the wall. Its fruit look delicious.
One of them manages to climb over the wall and disappears down the other side. The other, instead, returns to the desert to help other lost travelers find their way to the oasis.

نظرات 6 + ارسال نظر
شهبارا دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 16:57 http://www.shahbara.blogfa.com

سلام . نظیر این داستانک در مثنوی مولانا هست البته با کمی تفاوت در محتوا و هدف داستان و البته زیبا تر . می گوید : شخص تشنه ای پس از پیاده روی ای طولانی در کویر ؛ پای دیوار کاهگلی بسیار بلندی می رسد در حالی که از خسته گی و تشنه گی رو به مرگ بوده است و در آن بیابان برهوت هیچ آبی یافت نمی شده است . از آن سوی دیوار صدای روی هم غلتیدن آب روان جویی را می شنود . پس با زحمت فراوان بالای دیوار می رود و جوی زلال و پاکی را آن سوی دیوار می بیند و داغ دل اش تازه می شود . دیوار بلند است و تشنه نمی تواند به آب برسد . اگر پایین بپرد آسیب می بیند یا می میرد . همچنان در حسرت وصال آب می سوزد و چاره ای نیست . ناگهان فکری به ذهن اش می رسد . شروع می کند تکه تکه از گل آن دیوار می کند و در آب می اندازد . این کار دو خاصیت دارد . هم صدای آب را که محبوب و معشوق اوست می شنود و با خود می گوید حالا که دست من به آب نمی رسد همین شنیدن صدای اش هم غنیمت است و هم با هر تکه که می کند دیوار کوتاه تر می شود و او به محبوب و مقصود اش نزدیک تر می شود . کمی که ادامه می دهد از شنیدن صدای آب در اثر خوردن تکه های گل و شوق و امید رسیدن به آب که هر لحظه دارد به آن نزدیک می شود چنان مست و شیدا می شود که تشنه گی را فراموش می کند . او ز بانگ آب پر می تا عنق . این ست که عشق و امید در زندگی تمام سختی ها و نا ملایمات را آسان می کند و دیگر مهم نیست که انسان به مقصود می رسد یا نه ؛ همین نفس تلاش برای رسیدن و رفتن و یک جا نماندن مهم است . و البته که رسیدن به مقصود هم بی شک اتفاق خواهد افتاد .

رامین دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 22:33 http://raminchamam.blogspot.com

(((((در بیابان فنا گم شدن آخر تاکی؟))))))
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز
حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم

.......................
کاه هن هنان پوچ
ناتوانان ناتوان را
به سفر ی فانتزی می برند
و دستگیری
تا بدان حد می رسد
که تناسخ
مالیات ماهیانه اش را
از جسم می گیرد
ما
به ادامه ی هم عبور می کنیم
.....................................
....................................
....................................
......................................
و...خوشا آنان که ( من ) را ( ما ) نوشتند
به جای ( تا ) حروف از ( با ) نوشتند
..............به راستی که کمک یاری.... معنای اش در هیچ واژه ای نمی گنجد..
راستی ..سلام یادم رفت.....سلام....و.... چقدر ازاینهمه فاصله ها ...حوصله ام این روزها دارد سر می رود....تا..............کجا....با ..................کجا.......

پروانه سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

http://after23.blogsky.com/?PostID=46
بخوانید و بخندید

مهتاب (مت) سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:53 http://iammat.blogfa.com

سلام
ممنون از کامنت با محبتتون، تعریف شما را خیلی از علی شنیدم. آشنایی با شما برای من افتخار بزرگیه. خیلی دوست دارم که بتونم از تجربه ها و افکارتون استفاده کنم.
شاداب باشید .

محسن م ب چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 http://after23.blogsky.com/

به نظر من خیلی ایده آلیستیه. این که خودش در حال مردنه. چه طوری میتونه بره و دیگرانی که معلوم نیست آیا هستند یا نه را خبر کنه. لااقل این هم میرفت کمی آن طرف خستگی در میکرد و بعد با کمی آذوقه و آب بر میگشت که اگر، گمشدگان دیگری را دیده به آنها کمک میکرد.

پروانه جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:26

نگاهی به محسن مخملباف و آخرین اثر اش ، فریاد مورچه ها
شهرام عدیلی‌پور


http://asar.name/2000/11/acream-of-ants.html

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد