بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم
چو مؤمن آینه مؤمن یقین شد
چرا با آینه ما روگرانیم
کریمان جان فدای دوست کردند
سگی بگذار ما هم مردمانیم
فسون قل اعوذ و قل هو الله
چرا در عشق همدیگر نخوانیم
غرضها تیره دارد دوستی را
غرضها را چرا از دل نرانیم
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مرده وار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
مادر گاه توی ایوان می نشست و زیر لب، زمزمه کنان این شعر بابا طاهر را می خواند
«خدایا طاقت تنهایی ام ده»
«دلی بی کینه و دریایی ام ده»
«درخت غم به جونم کرده ریشه»
«به درگاه خدا نالم همیشه»
«رفیقان قدر یکدیگر بدونید»
«اجل سنگه و آدم مثل شیشه»
بابا طاهر
***
اما قصه دو این خواننده فراتر از این شعر بابا طاهر رفته است.
ضمن تبریک سال جدید [قلب]قلب باید خدمت شما عرض کنم که بنده امسال قصد ازدواج ندارم ، لطفا سبزه ها را به نیت یکی دیگه گره بزنید [خنده]
http://www.yaronline.com/Index.php?media=pouya_bayati_khatefaseleh
چقدر این صدا غمگینه!
درود بانوی مهربان. خوبید؟ امیدوارم روزهای درخشانی رو پشت سر گذاشته باشید و روزهای پر امیدی پیش رو داشته باشید. اوه مثل نامه شد...! خیلی مطلب جالبی بود... با چه شعر زیبایی به پایان رسیده بود. برای من مفید بود. سپاس گزاری می کنم. راستی به امید دیدار نو در سال نو...
سلام پروانه جان
خوشحالم که نخستین دوستی هستی که از وبلاگ جدیدم دیدن می کنی و صمیمانه سپاسگزار تو و چشمانت هستم... رستاخیزی است شاید در این برهوت برهوتهایم ...اگرچه نباید منکر شد که که در سالهای مرگ هم تو همیشه زنده بودی و بر سر مزار م می آمدی بی هیچ چشمداشتی و با بزرگواری!
سپاس
سلام مریم جان
دوباره چشمانم روشن شد!
برایم مهم نیست که چه نوشتی همین قدر پیامت را می بینم خوشحالم.