داستان های ذن 18
امپراطور که پیرو آیین بودا بود ، یک استاد بزرگ بودایی را به قصردعوت کرد تا از او در مورد بودیسم بپرسد. ـ
امپراطور پرسید: "اساسی ترین هدف مقدس آیین بودا، چیست؟"ـ
استاد پاسخ داد:" هستی و نیستی مطلق، بدون هیچ تقدسی"ـ
امپراطور گفت:"اگر تقدسی نیست پس تو چه یا کی هستی؟
استاد پاسخ داد:"من نمی دانم،"ـ
The emperor, who was a devout Buddhist, invited a great Zen master to the Palace in order to ask him questions about Buddhism. "What is the highest truth of the holy Buddhist doctrine?" the emperor inquired.
"Vast
emptiness... and not a trace of holiness," the master replied.
"If there is no holiness," the emperor said, "then who or what are you?"
"I do not know," the master replied.
NOTHING MATTERS
EVERYTHING MATTERS
.
.
.
NOTHING MATTERS
EVERYTHING MATTERS
.
.
.
NOTHING MATTERS
EVERYTHING MATTERS
.
.
.
NOTHING MATTERS
EVERYTHING MATTERS
salam khanoom esmaeil zafde
in entekhab shoma dar bargrdan ; man ra kalafe mikonad ! vaghean ke dastchin va entekhab shoma alist.
ba droud
رامین گرامی
خوشحالم که ترجمه مفهوم را رساند .خیلی نگران بودم که نتوانسته باشم منظور را برسانم .
با سپاس
پروانه ی عز یز...
.........................
اساسی تر ین هدف ..که اهداف مذهب بودا...عبارتند از...
....راه نجات ...آئین یوگا ...ریاضت خاص بودائی ست که به اقیانوس نیروانا منتهی می شود....
از فریب نفس دوری جستن که مسافر روشنائی شدن معنا می دهد
بیدار شدن آگاه گردیدن توجه کردن به همه چیز و همه کس
به حقیقت و عقل دست یاز یدن..خود را شناختن ...و چگونه خود را در یافتن
به عدالت سلامت روح و جسم را پیرایش کردن..همزمان با دیگر افراد جامعه
مثل نیلوفر در دل هر مرداب زیستن
و انسان این را بفهمد که این ( من ) دروغی بیش نیست...منیت
و انسان بداند که زنده گی ..جهانی ست سرشار از رنج...اما با ریاضت خاص بودائی بر این همه رنج غالب و چیره شدن
تحملی خردمندانه داشتن ...و بفهمد که بر خلاف نظر قول آلبر کامو...این جهان بی شعور و بی صاحب نیست
اوپائی باشد....در دل هر جزایر ی از پیوند ها ...شهوات ..نیاز ها ...پوچی ..
و پارسائی شود ..که این انسان قادر به هر کاری ست
استوار تر از کوه ...بی نیاز تر از دریا...طبیعت درون و بیرون اش را ..از هر گونه پلیدی و پلشتی دور نگاه دارد
و...بودائی دیگر شود ..که بودا ....همان بیداری ست...
رامین گرامی
از این همه جملات اندیشمندانه سپاسگزارم.
.
خوشحالم که با هم اندیشیدن درسهای خوبی به من می دهد.
----
اما من آیین بودا را مذهب نمی دانم. بودا که ادعای پیامبری نداشت و خود را فرستاده ی خدا نمی دانست.
.
از اینکه برای این خانه ی کوچک وقت می گذارید تشکر می کنم
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست، بخند
آدمک لج نکنی، گریه کنی
همه دنیا یه سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند.
***
http://ghareebeh62.blogfa.com/
نمی دانم. این موضوع همیشه بوده است! و فکر می کنم دروغ است. همه مغروریم. و خود نمـــا. نه؟ از آشنایی باهات خوشحال ام
با سلام ....
................
پروانه ی گرامی ..از مذاهب بزرگ جهان که از ابداعات فکری ( آر یائی) های جنوب آسیا و از دین هندو منشعب شده و در حال حاضر سرتاسر جهان کنونی را فرا گرفته ..مرام مسلک کیش آئین بودا ست.که جمیع دانشمندان حاذق در امور دین شناسی و غیره بودا را متفکری بزرگ دانسته و می دانند..درواقع از دین های پردامنه و گسترده ی همجوار مسیحیت یهودیت اسلام هندو کنفو سیوسی تائوئی ابتدائی زرتشتی..یکی هم دین بودا ست...دین چیست؟؟؟شبکه ای از اعتقادات پیچیده به نیروهای فوق طبیعت..شبکه ای از سازمان های اجتماعی که بر اساس آن اعتقادات فراهم آمده...در واقع ...مفاهیمی در باره ی نیروهای فوق طبیعت ..احکامی درباره ی روابط و وظایف متقابل هر انسان ..شعائر یا مناسکی موافق آن مفاهیم و آن احکام...از مطالعه ی همه ی ادیان ..اینگونه بدست می آید که سازمان های اجتماعی و همچنین مفاهیم و مقولات و مراسم آن تابع شرایط و مقتضیات جوامعی ست که در آن زادگاه به بار نشسته و در واقع بستگی صرف به خاستگاه آن کسی دارد
که شارع اینگونه تعالیم بوده...
در خصوص ادعای پیام آوری ..که نوشتی بودا چنین کاری را مرتکب نشد ..به گمان بسیاری از دانشمندان آن زمان و حال ..بیشترین اعتبار و اهمیت بودا در همین موضوع
نهفته است چرا که بی هیچ ریا و شائبه و ادعا....با خواست توده ی عظیم مردم پیام آور شد ...بی هیچ تبلیغ و تابلوئی ..جلودار ماند و در واقع با دقتی خاص مذهب یا مکتب گویا و قابل درک اش را بی آنکه در آن واهمه و وهم و کابوسی و غیره ای باشد به جهانیان عرضه داشت...در مورد اینکه کسی و یا کسانی مامور تربیت و اداره ی مردم عصر خود ...آنهم از طرف خدا شده اند...فعلن هیچ چیزی نمی توانم بنویسم تا بعد....اما...اعتقاد باور من این است ... به خدایان و پیا م آوران کاری ندارم.. به خودم می رسم ...شدن را می آموزم...به رفتار انسانی ام شکل درست می دهم..متحمل رنج می شوم اما در نهایت خردمندی باز هم آنرا تحمل می کنم..آزادی را برای همه می خواهم..از بخل و حسادت و مال اندوزی چشم می پوشم..به طبیعت بی آزار پناه می برم..از مردم بد فاصله می گیرم..از جهل دور می شوم به تملق و چابلوسی پشت می کنم با هر دانائی دوست می شوم..و تمام دیگر مراسم و مناسکی را که بودا و افرادی مشابه ی بودا انجام دادند ....تکلیف نهائی خود می دانم ..و از هر افسانه و داستانی که بشر برای اسارت( من) ساخته و پروده ...اجتناب می کنم......و ....از هر گونه تضرع و زاری به درگاه هر خدائی تنفر می جویم....