... ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها این نازنین معصوم که از همین اول با مشکلات شروع کرده !
.. کودکان کار بخشی از زندگی و جامعه هستند که اگر آدم بخواد و وقت بذاره هر یک از اونها یک زندگی دارن که شاید ۳ جلد کتابه .. و بنظر من از تلخ ترین صحنه ها دیدن اونهاست . وقتی که مجبوری که باور کنی نمی تونی با خودت ببریش به همه ی اونجاهائی که تو وترانه بهش فکر کردین .
یک غزل فروش هم به نام زهرا می شناسم که شاید یک سوم غزل هاش همین باشد. بله تماشای آنها بسیار تلخ است به قول فروغ:
دنیا زشتی کم ندارد . زشتیهای دنیا بیشتر بود اگرآدمی بر آنها دیده بسته بود . اما آدمی چاره ساز است . . .
اصلن شما درست می گین ولی آخه بعدش من از کی غزل بخرم؟ اگر از این غزلی که عکسش این جاست غزل نخرم از چه کسی غزل بخرم؟ هیچ فکر آدمایی که میتونن از این غزل، غزل بخرن کردین؟ آی که حافظ چه کیفی داره میکنه. اون وقتی که زنده بود می گفت: دوش از عرش می آمد سرودی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند و حالا که رفته اون ور آب قدسیان دیگری دارند غزلهایش را می فروشند. به این میگن رستگاری.
به خوب نکته ای اشاره کردید :راستی چرا سر چهار راهها سخن حافظ می فروشند؟ و سخن سعدی و مولانا و فروغ و شاملو و.. نمی فروشند؟
من اسمشو گذاشتم« مونالیزا »خوب به چهره اش نگاه کنید تغییر شکل می دهد. شما به او بگویید غزل !
... و دنیا چندین میلیون از این بچه ها دارد که حتی غزل هم ندارند بفروشند از آسیا گرفته نا آفریقا ... از آفریقا گرفته تا آمریکای لاتین. اما سرپرستی چند تا از این بچه ها را می توان بعهده گرفت ؟ بی سر پناهی و گرسنه گی و فقر جهان را با چه معیار می توان اندازه گرفت ؟ به مصداق این قطعه شعر مهدی اخوان ثالث : خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
اما ... احساس شما و نوشته شما را دوست دارم . شادمان و پیروز باشید
«...دنیا چندین میلیون از این بچه ها دارد که حتی غزل هم ندارند » سخن به جایی بود. . . ولی خود این نوشته دخترک کنار دانشگاه را نمی پسندم چون هدفی که داشتم را نرسانده است و خواننده را فقط به آن قسمت حرفهای نگفته به من و ترانه می برد. و خواننده فکر می کند من احساساتی شده و حسرت نبردن دختر را می کشم در صورتی که اصلن این گونه نیست من توانایی رسیدگی کامل به کارهای خود و خانواده ام را ندارم چه برسد به اینکه حتی بتوانم بچه ها را از خیابان به خانه ی خود برم که این هیچ مشکلی را حل نمی کند . همان گونه که نوشته ام این احساس بین و من وترانه حتی به زبان هم آورده نشده است من این طور فکر می کنم او هم احساسی شبیه من داشت.
امیدوارم با یاری دوستان گرامی بتوانم در آینده بهتر فکرم را بیان نمایم.
من هم با فرویدون موافقم. البته تا شعر مهدی اخوان ثالث چرا که تا جایی که من به یاد دارم از نیماست این شعر. هر کس بهر حال به شیوه ای زندگی می کند که براحتی نمی تواند یا دلش نمی خواهد آن را از دست بدهد. هیچ فکر کرده اید که اگر می خواستید به آن شکلی که با ترانه راجع به آن فکر می کردید آیا می توانستید موافقت خود غزل را هم جلب کنید؟ آیا او با شما می آمد؟ چند وقت پیش پشت چراغ قرمز چند تا از این فالها خریدم و بعد دادم دست ترانه که برایم بخواند با کمال تعجب دیدیم که فال نیستند و دعا هستند!!! از آن پس از فروشنده می پرسم که دعاست یا فال است؟ در ضمن فروشنده این دعا غزل نبود بلکه مرد ی بود با ریش و سبیل.
به یقین این مونالیزا مادر مهربانی دارد . این را از نمای رخ اش می توان تمیز داد
بله به آن هم فکر کرده ایم. تازه خیلی از اون هم پیشتر رفتم و به پس در آمد های آن فکر کردم مانند یک حرکت شنابزده در شطرنج بود. شاید بتوان گفت سال ها پیش به آن فکر کرده ام.نا گفته نماند این فکر رادر جوانی تجربه کرده و بد جوری چوبش را هم خورده ام.
همان گونه که در پاسخ فریدون گرامی نوشته ام من کاستی دارد که این فکر را در ذهن خواننده برجسته می کند خصوص که در پاسخ به فزیدون گرامی هم نوشته ام.
جوانی را می شناسم که اخیرن به بچه های سر یک هارراه کمک می کرد و یک روز کیف پول و گوشی شو ز اتومبیلش دزدیدند تکه های گوشی رد شده شو همان مکان پیدا کرده بود
....... سلام روی دریایی از نفت ، درکنار وسعتی بی انتها از ذخایر طبیعی ، روبروی جنگلها و کوهها و ... سرشار از جذابیت و زیبایی، با مردمی توانا ، متخصص وکشوری بسیار ثروتمند ، اما با نظامی ناکارآمد و مدیریتی بی کفایت ، تصویر این دخترک تنها و غریب و بی آینده ، چیز غریبی نیست . ....... کاش پیش از آنکه به خانه برگردد ،غزل ها و فال هایش را خریده باشند. او سالم و شما برقرار باشید.
سلام یعنی می فرمایید مردم خود تقصیری ندارند؟ پس کتاب «جامعه شناسی خودمانی» چه می گوید؟
روی دریایی از نفت ، درکنار وسعتی بی انتها از ذخایر طبیعی ، روبروی جنگلها و کوهها و ... سرشار از جذابیت و زیبایی، با مردمی توانا !!! !!! ، متخصص وکشوری بسیار ثروتمند ، اما با نظامی ناکارآمد و مدیریتی بی کفایت ،
مشکل ما دقیقا از همین جور جاها شروع می شود . آنهائی که با سرعت از ما جلو زده اند و از این قبیل چهره ها در شهرهایشان نمی بینیم ( مگر اینکه ایرانی ! ) همانهائی هستند که باور کردند هیچ ندارند پس باید تلاش کنند . اما ما عادت کرده ایم که ۵۰ سال بی حرکت بنشینیم بگوییم با اینهمه امکانات چرا وضع ما این است .
سلام عزیزم دلم می سوزد واسه این همه غنچه سرگردان. ای کاش توان آن راداشتم که پناهی برای این همه دربدر باشم. ای کاش کسانی پیدا شوند و برای این غنچه ها گلدانی باشند. در جایی که زندگی می کنم با بیش از 200 کودک کار فرهنگی کرده ام با پایین ترین درآمد چرا که اعتقادم این است هیچ ثروتی با ارزش تر از این کودکان نیست. روی گلت را می بوسم حمیرا طاری
حق با شماست . شاید بسنده تر می بود که توجه خواننده به دو موضوع که در این سرگذشت مطرح شده می اندیشید. الف - فقر و گذران زندگی از طریق فروش غزل ب - رد و بدل شدن نگاه راوی و ترانه که دنیایی از احساس و اندیشه را در بر داشت و خاطره ای که در ذهن زندگی شما کاشت
اما خواننده بنا بر ذهنیت زندگی خودش از دریای وسیع ادبیات برداشت می کند و تعبیر خود ش را دارد . در این سرگذشت فقر که سطوح وسیع آن در سطح جهان موضوع احساس و نگاه های و اشتراک خواسته ها را تحت شعاع قرار داده است . حضور تصویر بزرگ کودک نیز کمکی است برای نادیده گرفتن لحظه رد وبدل شدن نگاه و پرداختن به کودک و فقر .
و اینکه چرا غزل حافظ را می فروشند اما از شاملو و دیگر شاعران نو پرداز نمی فروشند باید بگویم برای کنار گذاشتن حافظ و خیام در طول تاریخ سعی بسیار شده است . و چون موفق نشده اند انرا بصورت فال و خرافات در آورده اند تا مردم به جای درک سخنان حافظ به خرافات و فال گیری بپردازند. شاملو و اخوان ثالث و فروغ از زمره شاعرانی هستند که بت شکن اند ضد خرافات و مسایلی از این قبیل بوده اند.
یک-«خواننده بنا بر ذهنیت زندگی خودش از دریای وسیع ادبیات برداشت می کند و تعبیر خود ش را دارد .» درست می فرمایید به گفته ی حافظ:
شهریست پر ظریفان وزهر طرف نگاری
دو- با پوزش با شما در این مورد فکر کنیم همه چیز را برای ما درست کرده اند و ما در دام آن افتاده ایم، بر یک رای نیستم ، فال حافظ گرفتن باید پیش از به دنیا آمدن فروغ و شاملو باشد و بر سر چهار راه آمدنش هم باید از آن ریشه گرفته باشد.
حافظ نابغه ای بود که با اشعار گوناگونش همه گونه سخنی را به میان می آورد یا به زبانی دیگر همه ی دل ها را به دست می آورد.
شاید بتوان گفت از حافظ بت شکن تر شاعری نیست :
«پیر ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد»
... ...
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
این نازنین معصوم که از همین اول با مشکلات شروع کرده !
.. کودکان کار بخشی از زندگی و جامعه هستند که اگر آدم بخواد و وقت بذاره هر یک از اونها یک زندگی دارن که شاید ۳ جلد کتابه .. و بنظر من از تلخ ترین صحنه ها دیدن اونهاست . وقتی که مجبوری که باور کنی نمی تونی با خودت ببریش به همه ی اونجاهائی که تو وترانه بهش فکر کردین .
یک غزل فروش هم به نام زهرا می شناسم که شاید یک سوم غزل هاش همین باشد.
بله تماشای آنها بسیار تلخ است به قول فروغ:
دنیا زشتی کم ندارد .
زشتیهای دنیا بیشتر بود
اگرآدمی بر آنها دیده بسته بود .
اما آدمی چاره ساز است . . .
فروغ- ابتدای فیلم «خانه سیاه است»
اصلن شما درست می گین ولی آخه بعدش من از کی غزل بخرم؟ اگر از این غزلی که عکسش این جاست غزل نخرم از چه کسی غزل بخرم؟ هیچ فکر آدمایی که میتونن از این غزل، غزل بخرن کردین؟ آی که حافظ چه کیفی داره میکنه. اون وقتی که زنده بود می گفت:
دوش از عرش می آمد سرودی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
و حالا که رفته اون ور آب قدسیان دیگری دارند غزلهایش را می فروشند.
به این میگن رستگاری.
به خوب نکته ای اشاره کردید :راستی چرا سر چهار راهها سخن حافظ می فروشند؟ و سخن سعدی و مولانا و فروغ و شاملو و.. نمی فروشند؟
من اسمشو گذاشتم« مونالیزا »خوب به چهره اش نگاه کنید تغییر شکل می دهد. شما به او بگویید غزل !
نمیدونم چرا بختم چنینه ___چرا دائم دلم با غم قرینه
نمیدونم چرا چرخ دل آزار___نتونه لحظه ای شادم ببینه
انتخاب بسیار خوبی بود هم درد منه هم درد دل آن دخترک حتمن هم درد دل یک جوان مانند ترانه
... و دنیا چندین میلیون از این بچه ها دارد که حتی غزل هم ندارند بفروشند از آسیا گرفته نا آفریقا ... از آفریقا گرفته تا آمریکای لاتین. اما سرپرستی چند تا از این بچه ها را می توان بعهده گرفت ؟ بی سر پناهی و گرسنه گی و فقر جهان را با چه معیار می توان اندازه گرفت ؟
به مصداق این قطعه شعر مهدی اخوان ثالث : خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
اما ... احساس شما و نوشته شما را دوست دارم .
شادمان و پیروز باشید
«...دنیا چندین میلیون از این بچه ها دارد که حتی غزل هم ندارند »
سخن به جایی بود.
.
.
ولی خود این نوشته دخترک کنار دانشگاه را نمی پسندم چون هدفی که داشتم را نرسانده است و خواننده را فقط به آن قسمت حرفهای نگفته به من و ترانه می برد. و خواننده فکر می کند من احساساتی شده و حسرت نبردن دختر را می کشم در صورتی که اصلن این گونه نیست من توانایی رسیدگی کامل به کارهای خود و خانواده ام را ندارم چه برسد به اینکه حتی بتوانم بچه ها را از خیابان به خانه ی خود برم که این هیچ مشکلی را حل نمی کند . همان گونه که نوشته ام این احساس بین و من وترانه حتی به زبان هم آورده نشده است من این طور فکر می کنم او هم احساسی شبیه من داشت.
امیدوارم با یاری دوستان گرامی بتوانم در آینده بهتر فکرم را بیان نمایم.
با سپاس فراوان
ما بر زمینی هرزه روئیدیم
ما بر زمینی هرزه می باریم
ما «هیچ» را در راهها دیدیم
بر اسب زرد بالدار خویش
چون پادشاهی راه می پیمود
افسوس، ما خوشبحت و آرامیم
افسوس ما دلتنگ و خاموشیم
....
فروغ
من هم با فرویدون موافقم. البته تا شعر مهدی اخوان ثالث چرا که تا جایی که من به یاد دارم از نیماست این شعر.
هر کس بهر حال به شیوه ای زندگی می کند که براحتی نمی تواند یا دلش نمی خواهد آن را از دست بدهد. هیچ فکر کرده اید که اگر می خواستید به آن شکلی که با ترانه راجع به آن فکر می کردید آیا می توانستید موافقت خود غزل را هم جلب کنید؟ آیا او با شما می آمد؟
چند وقت پیش پشت چراغ قرمز چند تا از این فالها خریدم و بعد دادم دست ترانه که برایم بخواند با کمال تعجب دیدیم که فال نیستند و دعا هستند!!!
از آن پس از فروشنده می پرسم که دعاست یا فال است؟
در ضمن فروشنده این دعا غزل نبود بلکه مرد ی بود با ریش و سبیل.
به یقین این مونالیزا مادر مهربانی دارد . این را از نمای رخ اش می توان تمیز داد
بله به آن هم فکر کرده ایم. تازه خیلی از اون هم پیشتر رفتم و به پس در آمد های آن فکر کردم مانند یک حرکت شنابزده در شطرنج بود. شاید بتوان گفت سال ها پیش به آن فکر کرده ام.نا گفته نماند این فکر رادر جوانی تجربه کرده و بد جوری چوبش را هم خورده ام.
همان گونه که در پاسخ فریدون گرامی نوشته ام من کاستی دارد که این فکر را در ذهن خواننده برجسته می کند خصوص که در پاسخ به فزیدون گرامی هم نوشته ام.
جوانی را می شناسم که اخیرن به بچه های سر یک هارراه کمک می کرد و یک روز کیف پول و گوشی شو ز اتومبیلش دزدیدند تکه های گوشی رد شده شو همان مکان پیدا کرده بود
.......
سلام
روی دریایی از نفت ، درکنار وسعتی بی انتها از ذخایر طبیعی ،
روبروی جنگلها و کوهها و ... سرشار از جذابیت و زیبایی،
با مردمی توانا ، متخصص وکشوری بسیار ثروتمند ،
اما با نظامی ناکارآمد و مدیریتی بی کفایت ،
تصویر این دخترک تنها و غریب و بی آینده ، چیز غریبی نیست .
.......
کاش پیش از آنکه به خانه برگردد ،غزل ها و فال هایش را خریده باشند.
او سالم و شما برقرار باشید.
سلام
یعنی می فرمایید مردم خود تقصیری ندارند؟ پس کتاب «جامعه شناسی خودمانی» چه می گوید؟
شاد و تندرست باشید
معصمومیت در چشمانش ریخته ست
و احساس ( بی خبری ) چون گلبوته یی بر لبانش.
به درد آمدم . خیلی - به شدت.
با احترام فراوان
با شما بر یک رای هستم این عکس خود پر از سخن در باره ی تاریخ و فرهنگ اجتماع و دنیای دیروز و امروز است و نیازی به نوشته ندارد.
با سپاس فراوان
روی دریایی از نفت ، درکنار وسعتی بی انتها از ذخایر طبیعی ،
روبروی جنگلها و کوهها و ... سرشار از جذابیت و زیبایی،
با مردمی توانا !!! !!! ، متخصص وکشوری بسیار ثروتمند ،
اما با نظامی ناکارآمد و مدیریتی بی کفایت ،
مشکل ما دقیقا از همین جور جاها شروع می شود . آنهائی که با سرعت از ما جلو زده اند و از این قبیل چهره ها در شهرهایشان نمی بینیم ( مگر اینکه ایرانی ! ) همانهائی هستند که باور کردند هیچ ندارند پس باید تلاش کنند . اما ما عادت کرده ایم که ۵۰ سال بی حرکت بنشینیم بگوییم با اینهمه امکانات چرا وضع ما این است .
سلام عزیزم
دلم می سوزد واسه این همه غنچه سرگردان. ای کاش توان آن راداشتم که پناهی برای این همه دربدر باشم.
ای کاش کسانی پیدا شوند و برای این غنچه ها گلدانی باشند.
در جایی که زندگی می کنم با بیش از 200 کودک کار فرهنگی کرده ام با پایین ترین درآمد چرا که اعتقادم این است هیچ ثروتی با ارزش تر از این کودکان نیست.
روی گلت را می بوسم
حمیرا طاری
قربون صفای تو مهربان
چه به موقع اومدید اینجا
حق با شماست . شاید بسنده تر می بود که توجه خواننده به دو موضوع که در این سرگذشت مطرح شده می اندیشید.
الف - فقر و گذران زندگی از طریق فروش غزل
ب - رد و بدل شدن نگاه راوی و ترانه که دنیایی از احساس و اندیشه را در بر داشت و خاطره ای که در ذهن زندگی شما کاشت
اما خواننده بنا بر ذهنیت زندگی خودش از دریای وسیع ادبیات برداشت می کند و تعبیر خود ش را دارد . در این سرگذشت فقر که سطوح وسیع آن در سطح جهان موضوع احساس و نگاه های و اشتراک خواسته ها را تحت شعاع قرار داده است . حضور تصویر بزرگ کودک نیز کمکی است برای نادیده گرفتن لحظه رد وبدل شدن نگاه و پرداختن به کودک و فقر .
و اینکه چرا غزل حافظ را می فروشند اما از شاملو و دیگر شاعران نو پرداز نمی فروشند باید بگویم برای کنار گذاشتن حافظ و خیام در طول تاریخ سعی بسیار شده است . و چون موفق نشده اند انرا بصورت فال و خرافات در آورده اند تا مردم به جای درک سخنان حافظ به خرافات و فال گیری بپردازند. شاملو و اخوان ثالث و فروغ از زمره شاعرانی هستند که بت شکن اند ضد خرافات و مسایلی از این قبیل بوده اند.
یک-«خواننده بنا بر ذهنیت زندگی خودش از دریای وسیع ادبیات برداشت می کند و تعبیر خود ش را دارد .»
درست می فرمایید به گفته ی حافظ:
شهریست پر ظریفان وزهر طرف نگاری
دو- با پوزش با شما در این مورد فکر کنیم همه چیز را برای ما درست کرده اند و ما در دام آن افتاده ایم، بر یک رای نیستم ، فال حافظ گرفتن باید پیش از به دنیا آمدن فروغ و شاملو باشد و بر سر چهار راه آمدنش هم باید از آن ریشه گرفته باشد.
حافظ نابغه ای بود که با اشعار گوناگونش همه گونه سخنی را به میان می آورد یا به زبانی دیگر همه ی دل ها را به دست می آورد.
شاید بتوان گفت از حافظ بت شکن تر شاعری نیست :
«پیر ما گفتخطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد»
سلام
به روزم بیا ودو پست پایین تر را نیز بخوان !!
متشکرم
سلام[لبخند]
بعد مدتی خیلی طولانی آپ کردم....
منتظر نوشتنم بودی....[زبان]
و منم مشتاق آمدنت...[عینک]
پس منتظرت می مانم[چشمک][ماچ][گل]