عباس معروفی

شاید زندگی همه‌اش یک شوخی‌ست
...
متن کامل گفتگوی عباس معروفی را اینجا بخوانید
نظرات 15 + ارسال نظر
پروانه یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:33 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

زبان فارسی را من غنی‌تر از زبان آلمانی می‌دانم. آلمانی زبانی‌ست محکم و قوی، ولی فارسی بسیار غنی‌ست. جای بازی‌ها دارد که مثلاً بسیاری از زبان‌های دیگر ندارد. برخی از منتقدان ما یک صد سال تنهایی خوانده‌اند و با همان متر از رئالیسم جادویی آمریکای لاتین سخن می‌گویند، و با همان متر اندام رمان معاصر را اندازه می‌زنند. دیگر آیا از تذکره‌الاولیا جادویی‌تر می‌خواهید؟ یا از هفت پیکر، یا چه می‌دانم، پر است. فقط اگر عمری باقی باشد دلم می خواهد محض نمونه یک بار رمانی در این فرم بنویسم که جادویی‌تر از رئالیسم جادویی باشد، و رئالیستی‌تر از رئالیسم اجتماعی. دلم می خواهد این ناباوری قبیله‌ای در کشورم فرو بریزد که آدم‌ها به کار و تلاش ایمان پیدا کنند.

عباس معروفی

پروانه یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:35 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

در این‌جا فهمیدم که بخش اعظم جامعه‌ی من، جامعه‌ای‌ست حسود، بخیل، چشم‌تنگ، شفاهی و بی‌معرفت.

عباس معروفی

پروانه یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:41 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

چرا هیچکس از ابراهیم گلستان حرف نمی‌زند؟ می‌دانید که او یکی از دوران‌سازان مهم ادبیات داستانی ماست؟ شاید کسی به اندازه‌ی ابراهیم گلستان دوران‌ساز نبوده‌است. فروغ حاصل دوران اوست، فروغ. باور کنید هیچ شاعری به اندازه‌ی فروغ در قرن اخیر اهمیت نداشته است. و صد سال بعد همه خواهند دانست که فروغ شاعری‌ست که نقاب شعر را برداشته و وارد متن شده‌است.

عباس معروفی

پروانه یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 14:45 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

اینترنت نظم نوین جهانی را هم بر هم خواهد زد.

عباس معروفی

فریدون یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 20:51 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی

مظالب عمده ای درین پیام هات مطرح شده است که هریک به نوبه خود بحث و گفتگوی وسیعی را می طلبد که نیاز مند تحقیق و مطالعه ی است. اجازه بدهید مطالب مطرح شده را تفکیک کنم تا بشود جدا جدا به آنها برخورد کرد

۱- زبان و عنای زبان ... مقایسه دو زبان با دو فرهنگ متفاوت... زبان آلمانی و زبان فارسی

۲- جامعه حسود...نگاهی به جامعه

۳- ابراهیم گلستان

۴- فروغ فرحزاد

۵- عباس معروفی

۶- اینتر نت و نظم نوین جهانی


- با دوسه کلمه که نمیشود زبان یک کشور را غنی تر ااز کشور دیگری دانست. عوامل و پدیده ای بسیاری را باید در نظر گرفت تا بشود به زبان که بخشی از فرهنگ و تمدن یک جامعه است برخودر کرد.

.
جامعه واژه گسترده ایست که فکر می کنم بهتر است از وارد شدن به این مقوله هم خود داری کنم.

.

ابراهیم گلستان را می شناسیم و زندگی نامه اش را خوانده ایم . در باره کدام اثر او می خواهیم به بحث و گفتگو بنشینیم؟

.

فروغ را هم که نسل ما با زیر و بم شعر هایش نفس کشیده است. زندگی کرده اسیت. نقد ها و کتاب ها در باره اش نوشته شده است و باز هم نوشته خواهد شد.

دست هایم را در باغچه می کارم
سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم

او مدام سبز است و تا خیال هست او تا اوج خیال ها قد خواهد کشیدو سبز خواهد بود

.

لینک عباس معروفی هم که باز نشد و یا اینکه اشکال از من . یا کامپیوتر من بود.؟؟؟

.

در باره اینتر نت هم که جای گفتگوی بسیاری هست و لی حرف آخر را بازار و سیستم اقتصادی می زند. به عبارت دیگر درین عصر اقتصاد است که تصمیم می گیرد نه اینتر نت. چیزی که میشود با تعیر نرخ ها کنترول اش کرد. آنها که باور دارند توسط اینتر نت میشود بازار را کنترول کرد و نقش اصلی را به انسان داد باوریست که باید از همه زاویه ها به آن نگاه شود

.
اجازه بده با شعری که از بلاگ مین یاشا جمله ام را حسن ختامی ببخشم .

حصار


صدای حنجره بر روی دار می میرد
حقیقتی است که دل در حصار می میرد

شقایقی که زمستان ، دمیده در گلدان
به انتظار حضور بهار می میرد

بیا و پا بنه در رکاب دل بستن
که اسب عشق بدون سوار می میرد

تو ای تمدن پویای بعد یخبندان
بشر بدون تو در قعر غار می میرد

شناسنامه انسان به عشق آذین است
« بدون عشق ، بشر بی تبار می میرد »
.
==================
این هم لینک بلاگ مین یاشا.


http://www.minyasha.blogfa.com/

فریدون گرامی
این پاسخ را پس از پیام بعدی شما می نویسم:
.
۲-اینکه خصوصیات جامعه ی ما اینچنین است عین واقعیت است حتی در بین جامعه ی روشنفکران. به نظر من ایشان کاملا درست می فرمایند
.
۳- بحث در مورد ابراهیم گلستان را به وقت دیگری موکول می کنیم.
-
۴- انترنت در دنیای اقتصاد هم تحولی به وجود آورده است. فکر نمی کنم کسی منکر این مسئله باشد.
.
از شعر زیبای مین یاشا هم تشکر می کنم
با سپاس

فیلدوست یکشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 21:21 http://philldoost.blogfa.com

به پیر به پیغمبر شوخی است.
دیروز می خواستم از کامنتت تشکر کنم ولی وبلاگت اشکال داشت.
ممنونم.

رامین چمن دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:00 http://www.raminchaman.blogspot.com

سلام پروانه ی گرامی
.................................
.................................
نمی دانم که این صفحه را می بینی و یا روزی می خوانی ..اما بدان...
عباس عز یز..دل ام برای ((((((((( گردون ) ))))))ات ( لک ) زده...
...............................................................
راستی میدانی عباس عز یز...سالها پیش از تو فروغ در همین (ایران) عز یز ..نوشته بود
من تهران خودمان را دوست دارم.هرچه می خواهد باشد باشد
من دوست اش می دارم و فقط آنجاست که وجودم هدفی برای زنده گی
کردن پیدا می کند .
آن آفتاب لخت کننده و آن غروبهای سنگین و آن کوچه های خاکی ...
و آن ...)مردم( بدبخت مفلوک بد جنس فاسد را دوست دارم..
اما..نازنین تو در((((((( آلمان))))) تازه پی بردی که ما مردمی هستیم
حسود..بخیل ..چشم تنگ..شفاهی و بی معرفت..
یادت رفت ((((((((بی خیال)))))))) را هم اضافه کنی..
راستی با وفا...پشت بند همه ی آن حرفها ..واژه ی (مردم )را هم اضافه می کردی
که خدای ناکرده سنگ قبر ت را نشکنند...
و....عباس عز یز.................................................

پای باغ و فلز و آهن و چوب
کوچه از آدم و انسان خالی ست
و خر خاکی ها _ خرخاکان_
همچنان بسیارند
چه بگویم
چه بگویم
سخنی نیست
دگر حوصله ای نیست
پشته پشته زخمی
دسته دسته ماتم
و امیدی کوچک
در خلال همه ی پنجره ها
پیدا نیست


با درود بر شما
از پیام بسیار زیبای شما سپاسگزارم.
شما می توانید در وبلاگ خود عباس معروفی برایش بنویسید واو فورا می خواند
http://maroufi.malakut.org/

فریدون دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:15 http://www.parastu.persianblog.ir


پروانه گرامی
متن گفتگوی عباس معروفی را خواندم. ممنونم از ارسال لینک این گفتگو

آنچه را که درین گفت و شنود می خوانیم به نظر من یرمبنای اندیشه های علمی و تحقیقی نیست. بلکه در رده دلنوشته ها و گفت و شنود های شخصی یک نویسنده است . و به نظر من نمیتوان بعنوان یک اصل به آن استناد کرد. مسایلی که مطرح شد ه بسیار گسترده تر از آنست که بشود این چنین آسانو باری به هر جهت از کنار آن گذشت .مثلن در باره غنای زبان و مقایسه دو زبان و نتیجه گیری او یک دلنوشته است بدون دلیل و برهانی و غیره...

گاه گاهی سری به بلاگ او میزدم بعضی شعر ها نوشته هایش خوب است و می ارزد که بنشینی و بخوانی. خب با خواندن این گفت و شنود با زندگی و بخشی از تفکر او هم آشنا شدم
. راستی نظر شما در باره این گفتگو چیست؟

فریدون گرامی
به هیچ نوشته ای نمی توان به عنوان اصل نگاه کرد.
عباس معروفی نویسنده ی سرشناسی است و بیهوده این شهرت را بدست نیاورده است. دلیلش را هوش و ساد او می دانم.
شاید نوشته های او به نظر شما صد نباشد ولی برای ما که ایران نشسته ایم بسیار دلنشین است .به قول خودش یک نویسنده اگر در ایران صد است در غربت یک یا دو است.
.
در مورد زبان فارسی:
او با مطالعه حرف می زند. من آلمانی بلد نیستم ولی او در آلمان زندگی می کند و به طور یقین این نظر رابا مطالعه داده است. چرا بر سر در سازمان ملل شعر " بنی آدم..." را از سعدی نوشته اند؟ آیا آنها هم ایرانینند؟ قطعن به دلیل علمی و تحقیقی آنجا این شعر را نوشته اند.
.
مدتی است در رادیو زمانه برنامه ی آموزش داستان نویسی دارد که من از طرفداران آن هستم.
.
این گفتگو به نظرم بسیار خوب است و از خواندن آن لذت بردم.
.
با سپاس

پاتوق گورکن ها دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:48

سلام گر چه نویسندگان ایرانی جذابیتی برایم ندارن اما مصاحبه جذابی و مفیدی بود.ممنون و خسته نباشی

فیلدوست سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 18:30 http://philldoost.blogfa.com

ممنونم دوست عزیزم.
نه فیل نمی خوام هوا کنم. این پست اولم است جواب سوالت:
فیلدوست ترکیبی از دو واژه ی است،یکی لاتین ودیگری فارسی. فیل سرواژه ی کلمه ی انگلیسی فلسفه و به معنای دانایی است و دوست هم که مشخص است ،پس فیلدوست به معنی دوستار خرد، دانایی و فلسفه است. و این ترکیب دو زبانی آغاز یک التقاط است.

موفق باشی

وقتی می گویید التقاط یاد اول انقلاب میفتم .مثلا به ... و... می گفتند دارای افکار التقاطی هستند.
کسی نبود بگه یکی رو پیدا کنید که افکار و اعمالش التقاطی از فرهنگ چند هزار ساله بشریت نباشه

محسن سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 18:36 http://after23.blogsky.com/?PostID=30

هر وقت جمله ای از زندگی میشنوم یاد ویلیام فالکنر میافتم و کتاب خشم و هیاهوی وی.
زندگی بازیچه ای است گذرا. افسانه ای است به خشم آلوده و نا مفهوم که گویی از زبان ابلهی حکایت میشود و هیچ معنا و مفهومی ندارد.
خشم و هیاهو را خانده اید؟ بخش اولش از زبان بنجی که کودکی است با عقب ماندگی ذهنی دیوانه کننده است. من را دیوانه کرده. من دیگر آن آدم عاقل نیستم. از روزی که این کتاب را خاندم یعنی فصل اولش را خاندم دیوانه شدم. اکنون نیز در تیمارستانی بستری هستم. تیمارستان تهران. ادرس بدهم؟ وقتی آمدید کمپوت و سیگار برایم بیاورید. گل؟ نه گل نیاورید. می پژمرد. گل پژمرده مرا دیوانه تر میکند.
****
اصلن کامنت بالا را بهتر است بکنم یک پست. توی وبلاق وزینم.

چه خوب که یادم انداختید.حتما باید بخوانمش. این کتاب فاکنر را نخوانده ام ولی "'گور به گور" را خوانده ام . این اٍثر فاکنر هم از فرط واقعیت دیوانه کننده است. وقتی اسم این کتاب می آید سرم از هجوم آنچه که بر سر شخصیت های داستان می آید باد می کند.
.
پس پاسخ شما را می گذارم در وبلاق وزینتان بنویسم.
با سپاس

رامین چمن چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 01:25

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.......از ((((برادر ))))سعدی است....

از توجه شما ممنون. اشتباه اصلاح شد.
نمی دانم چرا این اشتباه را کردم. همان شب که این را نوشتم در اینترنت به دنبال UN saadi گشتم و در سایتهای فارسی" سعدی سر در ملل" نتایج جالبی به دست آوردم . شاید اینکه این مطلب یک بلف است بیشتر بود تا تایید آن .البته بیشتر در کامنت های وبلاگ های جوونا .
ولی فیروز از الهی قمشه ای در تلویزیون درستی این مطلب را شنیده بود.
ومن هم گزارش یک انجمن سعدی شناسی را در این مورد خواندم . یادم هست که یکبار عکس این نوشته را دوستی برایم فرستاده بود.
با سپاس

فریدون چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 11:27 http://www.parastu.persianblog.ir

Hear you these words of wisdom.
Hear you and make them your own.
Find in them the formless.
Mystery is but hidden knowledge.
Know and you shall unveil.
Find the deep buried wisdom
and be master of darkness and Light.
DJEHUTI
NEFER HOTEPH

we give thanks for the efforts

of our ancestors & those who would follow us...
---------------

فریدون گرامی این نوشته ی شما مرا به وبلاگ خواندنی
response re-evaluate retrospect برد که جمله ی بالا را از آنجا آوردم .

http://ankhkara.blogspot.com/

این بهترین پاسخی بود که از این پست نصیبم شد.
بسیار سپاسگزارم

رامین چمن چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 http://www.raminchaman.blogspot.com

دوست بسیار گرامی من پروانه ی عزیز..
...................................................
معمولن در سکوت قشنگ شب بیشتر رغبت به نوشتن و نوشته نگاری به بنی آدم دست می دهد ..کمتر پیش آمده سر ظهر چیزی بنویسم..
.....................................................................................
در خیابان سازمان آب ..که انتهای اش به میدانه های اول و دوم آریاشهر ختم می شود سوپر میوه فروشی بود ..که مغازه اش هست....از بر و بچه های جوادیه ..که خدا روح اش را قرین رحمت کند..یاد عمران صلاحی افتادم که بچه ی جوادیه بود..این خدا بیامرز...اسم مغازه اش را گذاشته بود ..سوپر ( تختی)..منباب مثال قیمت پرتقال را در یکروز 540 تومن می نوشت و به خیک خلق الله می انداخت و قیمت نارنگی را 450 تومن..بعد چند روز قیمت نارنگی را 540 تومن نوشته و قیمت پرتقال را 450 تومن ...البته در آن موقع میدان تره بار آریاشهر رونقی زیاد نداشت..و این بنده خدا 4 نعل می تازید...در بدو امر آدم خیال می کرد که این (بنی آدم )دارد قیمت شکنی می کند..مهمان می آمد و آدمی مجبور بود بهر حال از این سوپری خرید کند....باور کن در شبهای ماه محرم از هر کدام از ساختمان های مجاور برق ..کش می رفت ..و برای روشنائی بیشتر از علم و کتل و غیره برق مردم را بی آنکه خودشان بدانند کش رفته به عزا داری و مواقعی هم به فیلم برداری از این مراسم تا پاسی از شب مشغول بود.....تا در یکشب
برق ساختمان ما رفت در حالیکه دور و اطراف ما همه برق داشتند ..
چندین بار برق قطع و وصل شد ..و سر آخر آنهائی که محافظ برق نداشتند ..چند نفری یخچال و دیگر لوازم زنده گی شان سوخت...بعد فهمیدیم..کار ..کار یاسه ..اما عقل آدم به این کار نمی ماسه...که مچ این آدم گرفته شد ..و بماند ماوقع..
..............................................
حال یاد سازمان ملل افتادم...که اسم مغازه اش را گذاشته بنی آدم اعضای یک پیکرند..که در موقع دربدری و خفقان و اسیری و هزار کوفت و زهر مار...بی آنکه حمایت بشوند...باز هم( در بدرند)..به انواع و اقسام بند بند آن منشور اش که نگاه می کنی..انگار برای خالی نبودن عریضه نوشته شده...کاربردی اصولی و اساسی ندارد...میلیونها آواره و دربدر ..که ما محترمن به آنها می گوئیم( پناهنده)..در جای جای این جهان بی اصل و نسب سرگردان و اسیر می لولند و همچنان در راه رسیدن به یک زنده گی ایده آل و میزان دست و پا می زنند ..اما انگاری کک این سازمان به جز صدور چند اعلامیه و نشریه ی تو خالی ..نمی گزد که هیچ...عینهو اتاق اصناف خودمان ..جلوی گرانی اجحاف و زور گوئی حکومتهای جبار ریز و درشت را که نمی گیرد ..بماند
فقط بسنده می کند به مشتی شعار ....که به قولی با شعار و شربت..دهن تک تک ما را بستند....

رامین گرامی
بحث در مورد سازمان ملل را می گذاریم در موقع دیگری. فقط خلاصه بگویم که همانند شما به سازمان ملل نگاه نمی کنم.
.
چندی پیش با خودم گفتم تا ترجمه داستانهای ذن تمام نشود هیچ مطلب دیگری ننویسم. ولی دیدم خسته کننده شده و حالا دوباره باید برگردم سر قولی که به خودم داده بودم و بعد از ترجمه ده داستان ذن دیگر برمی گردم و سعی می کنیم به حساب سازمان ملل هم رسیدگی کنیم .(به قول آدمک های یاهو [نیشخند])
..
از اینکه این قدر وقت می گذارید و با این خانه ی کوچک همراهی می کنید بسیار بسیار سپاسگزارم
شاد و تندرست باشید

خدیجه امیرفخریان شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 14:46

همیشه عاشق عباس معروفی بودم.با خواندن هزارباره رمان فریدون سه پسر داشت بیشتر قدراین نویسنده بزرگ رامیدانم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد