داستان را از اینجا بشنوید
رفتن زال به رسولی نزد منوچهر
3122 | نویسنده را پیش بنشاندند؛ | ز هر در سخنها همى راندند: |
سر ِنامه کرد آفرینِ خداى؛ | کجا هست و باشد همیشه به جاى. | |
ازوی است نیک و بد و هست و نیست؛ | همه بندگانیم و ایزد یکی است. | |
3125 | هر آن چیز کو ساخت اندر بُوِش، | بر آن است چرخِ روان را روش. |
خداوندِ کیوان و خورشید و ماه؛ | وز او، آفرین بر منوچهر شاه! | |
به رزم اندرون، زهرِ تریاک سوز؛ | به بزم اندرون، ماهِ گیتى فروز. | |
گراینده گرز و گشاینده شهر؛ | ز شادى، به هر کس رساننده بهر. | |
کشندۀ درفش و فریدون بجنگ؛ | کُشنده سر افراز جنگى پلنگ. | |
3130 | ز بادِ دَبوس تو کوه بلند | شود خاکِ نعلِ سر افشان سمند. |
همان از دل پاک و پاکیزه کیش؛ | به آبشخور آرى همى گرگ و میش. | |
یکى بندهام من، رسیده به جاى؛ | به مردى، به شست اندر آورده پاى. | |
همى گَردِ کافور گیرد سرم؛ | چنین کرد خورشید و ماه افسرم. | |
ببستم میان را یکى، بندهوار؛ | اَبا جادوان ساختم کارزار. | |
3135 | عنان پیچ و اسپ افگن و گرزدار، | چو من کس ندیدى به گیتى سوار. |
بشد آبِ گُردانِ مازندران؛ | چو من دست بردم به گرز گران. | |
ز من گر نبودى به گیتى نشان؛ | بر آورده گردن ز گردن کشان، | |
چنان اژدها کو ز رود کَشَف؛ | برون آمد و کرد گیتى چو کف، | |
زمین، شهر تا شهر، پهناى او؛ | همان کوه تا کوه بالاى او؛ | |
3140 | جهان را از او بود دل پر هراس؛ | همى داشتندى شب و روز پاس؛ |
هوا پاک دیدم ز پرّندگان؛ | همان روىّ گیتى ز درّندگان؛ | |
ز تفَّش همى پرّ کرگس بسوخت؛ | زمین زیر ِ زهرش همى برفروخت؛ | |
نهنگِ دُژَم بر کشیدى از آب؛ | همان از هوا تیز پرّان عقاب. | |
زمین گشت بىمردم و چارپاى؛ | جهانی مر او را سپردند جاى؛ | |
3145 | چو دیدم که اندر جهان کس نبود؛ | که با او همى دست یارَست سود، |
میان را ببستم به نام بلند؛ | نشستم بر آن پیل پیکر سمند. | |
به زین اندرون گرزۀ گاوسر؛ | به بازو، کمان و به گردن، سپر؛ | |
برفتم به سانِ نهنگِ دُژم؛ | مرا تیز چنگ و ورا تیز دم. | |
مرا کرد پَدرود هر کو شنید؛ | که بر اَژدها گرز خواهم کشید. | |
3150 | رسیدمش؛دیدم چو کوه بلند؛ | کَشان موىِ سر بر زمین، چون کمند. |
زبانش به سان درختى سیاه؛ | ز فر باز کرده؛ فگنده به راه. | |
چو دو آبگیرش پر از خون دو چشم؛ | مرا دید غرّید و آمد به خشم. | |
گُمانى چنان بردم، اى شهریار! | که دارد مگر آتش اندر کنار. | |
جهان پیشِ چشمم چو دریا نمود؛ | به ابرِ سیه بر شده تیره دود. | |
3155 | ز بانگش، بلرزید روىِ زمین؛ | ز زهرش، جهان شد چو دریاى چین. |
بر او، بر زدم بانگ بر سانِ شیر، | چنانچون بُوَد کارِ مردِ دلیر. | |
یکى تیرِ الماس پیکان خدنگ؛ | به چرخ اندرون، راندمش بىدرنگ. | |
چو شد دوخته یک کران از دهانش؛ | بماند، از شگفتى! به بیرون زبانش. | |
هم اندر زمان، دیگرى همچنان؛ | زدم بر دهانش؛ بپیچید از آن. | |
3160 | سدیگر زدم بر میان زَفَرش؛ | بر آمد همى جوشِ خون از جگرش. |
چو تنگ اندر آورد با من زمین؛ | بر آهِختم این گاوسر گرز کین. | |
به نیروى یزدان گیهان خداى؛ | بر انگیختم پیلتن را ز جاى. | |
زدم بر سرش گرزه گاو چهر؛ | بر او، کوه بارید گفتى سپهر. | |
شکستم سرش چون سرِ ژَنده پیل؛ | فرو ریخت زو زهر چون رودِ نیل. | |
3165 | به زخمى، چنان شد که دیگر نخاست؛ | ز مغزش، زمین گشت با کوه راست. |
کَشَف رود پر خون و زردآب گشت؛ | زمین جاىِ آرامش و خواب گشت. | |
جهانى بران جنگ نظّاره بود؛ | که آن اَژدها زشت پَتیاره بود. | |
مرا سامِ یک زخم از آن خواندند؛ | جهان زرٌ و گوهر بر افشاندند. | |
چو زو بازگشتم، تن روشنم؛ | برهنه شد از نامور جوشنم. | |
3170 | فرو ریخت از باره بر گُستوان؛ | وز آن زهر بُد چندگاهم زیان. |
بر آن بوم تا سالیان بَر نبود؛ | جز از سوخته خار و خاور نبود. | |
چنین و جز این هر چه بودیم راى، | سران را سر آوردمى زیرِ پاى. | |
کجا من چمانیدمى چارپاى، | بپرداختى شیرِ درّنده جاى. | |
کنون چند سالست تا پشتِ زین؛ | مرا تختگاه است و اسپم زمین. | |
3175 | همه گرگساران و مازندران، | بر او راست کردم به گرز گران. |
نکردم زمانى برو بوم یاد؛ | ترا خواستم راد و پیروز و شاد. | |
کنون آن بر افراخته یالِ من، | همان زخم ِکوبنده گوپالِ من، | |
بر آن هم که بودى نمانَد همى؛ | بَر و گِردگاهَم خمانَد همى. | |
کمندى بینداخت از دستِ شست؛ | زمانه؛ مرا باشگونه ببست. | |
3180 | سپردیم نوبت کنون زال را؛ | که شاید کمربند و کوپال را. |
یکى آرزو دارد، اندر نِهان؛ | بیاید؛ بخواهد ز شاهِ جهان. | |
یکى آرزو کان به یزدان نکوست؛ | کجا نیکویی زیرِ فرمانِ اوست. | |
نکردیم بىراىِ شاهِ بزرگ؛ | که بنده نباید که باشد سترگ. | |
همانا که با زال پیمان من، | شنیده است شاهِ جهانبان من. | |
3185 | به پیشِ من آمد، پر از خون رخان؛ | همى چاک چاک آمدش زاستخوان. |
"مرا – گفت: بر دارِ آمل کنی، | سزاتر که آهنگِ کابل کنى." | |
چو پروردۀ مرغ باشد به کوه، | فگنده به دور از میانِ گروه. | |
چنان ماه بیند به کابلسِتان؛ | چو سروِ سهى بر سرش گلسِتان، | |
چو دیوانه گردد نباشد شگفت؛ | از او شاه را کین نباید گرفت. | |
3190 | کنون رنجِ مهرش بجایى رسید، | که بخشایش آرد هر آن کِش بدید. |
ز بس درد کو دید، بر بىگناه، | چنان رفت پیمان که بشنید شاه. | |
گُسى کردمش با دلى مستمند؛ | چو آید به نزدیکِ تختِ بلند، | |
همان کن که با مهترى در خورَد؛ | ترا خود نیاموخت باید خرد.» | |
چو نامه نوشتند و شد راى راست، | سِتَد زود دستان و بر پاى خاست. | |
3195 | بیامد؛ به زین اندر آورد پاى؛ | بر آمد خروشیدن کرّناى. |
به سوىِ شهنشاه بنهاد روى؛ | اَبا نامۀ سامِ آزاده خوى. | |
کهن ترین تصویر موجود اژدها واقع در دروازه ایشتار
در ادامه در باره ی اژدها در اساطیر بخوانید
اژدها در شاه نامه ی فردوسی
اژدها در شاه نامه ی فردوسی موجودی دو بعدی ست؛ از یک سو مظهر پلیدی ها ست و از سوی دیگر نماد قدرت مندی و جسارت.
چکیده:
اژدها در شاه نامه ی فردوسی موجودی دو بعدی ست؛ از یک سو مظهر پلیدی ها ست و از سوی دیگر نماد قدرت مندی و جسارت. شناخت جای گاه این جانور در شاه نامه و ابعاد دوگانه ی آن اهمیت بسزایی در فهم بخشی از فرهنگ ایرانی خواهد داشت، نویسنده بر آن است که در این مقاله به این سوالات پاسخ دهد: واژه ی اژدها از چه ریشه یی گرفته شده است؟ چرا نقش اژدها بر پرچم ها بسته می شود؟ کدام الگو پهلوانان را به رزم با این هیولای عظیم می کشاند؟ این مقاله به دنبال این است که اژدها را در شاه نامه ی فردوسی از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار دهد و جای گاه آن را در نظر مردمان باستان تبیین نماید.
مقدمه:
بررسی جای گاه اژدها در شاه نامه ی فردوسی ما را با دید مردمان باستان نسبت به این جانور آشنا خواهد کرد و بی گمان شناخت دیدگاه آن ها در فهم معانی و مفاهیم نمادین این جانور اهمیت نام دارد. در این مقاله ابتدا به بررسی لغوی واژه ی اژدها پرداخته می شود؛ آن گاه مفهوم نمادین این جانور در اسطوره و فرهنگی ایرانی مشخص می گردد؛ سپس دلیل نقش بستن تصویر این جانور بر درفش برخی پهلوانان می آید؛ به دنبال به نکاتی در مورد مقابله با این موجود اهریمنی و کشتن این پرداخته می شود؛ بررسی صفات و خصوصیات اژدها بحث بعدی این مقاله است؛ در بخش دیگری از این مقاله به پیکر گردانی فریدون در هیات اژدها و دلیل این پیکر پرداخته می شود و سرانجام بحث مفصلی در زمینه ی کاربرد اژدها در صورت خیال موجود در شاه نامه خواهد آمد در پایان نیز نتیجه ی مقاله بیان می گردد.
1- بررسی لغوی واژه ی اژدها
واژه اژدها از ترکیب اژی و دهاک ساخته شده است؛ اژی به معنی مار میباشد؛ چه بسا از اژی یک جانور اهریمنی اراده شده است، درست به همان معنایی که امروز از کلمه اژدها با اژدر فارسی بر میآید. (پور داوود، 2536: 188) اژی در اسطوره های هند به صورت آهی به کار رفته است و همین معنی را میرساند. ( سلطانی گرد فرامرزی، 1386: 76)
در مورد بخش دوم واژه آژی دهاک نیز نظریاتی وجود دارد: برخی، بخش دوم واژه (= دهاک) را اسم خاص گرفتهاند. ( بهار، 1386: 190) دکتر سلطانی گرد فرامرزی به نقل از دو کتاب « سنی ملوک الارض » و « مجمل التواریخ و القصص » بیان داشتهاند که بخش دوم واژه اژی دهاک یعنی دهاک به معنی ده عیب است؛ زیرا اک در زبان فارسی به معنی عیب، ند و آفت به کار رفته است؛ دلیل که میآورند، این است که ضحاک ده آفت و پلیدی و عیب در جهان آورده است. ( سلطانی گرد فرامرزی 1386: 77)
اژدها جانوری است تنومند، بزرگ و بسیار قوی. در شاه نامه بسیار خطرناک و آسیب رسان معرفی شده است؛ به طوری که یک اژدها به تنهایی میتواند مایه گزند عده زیادی از مردمان شود؛ به همین سبب بیش از نیمی از (حدود 175 مورد) کاربرد آن در شاهنامه در مبارزه پهلوانان دلیری چون گرشاسب، گشتاسب، رستم، اسفندیار، بهرام و... با این جانور تنومند خطرناک بر میگردد.
در بقیه موارد استفاده فردوسی از اژدها، این جانور یا مشبه به بزرگی است یا استعاره از پهلوانی قدر یا جانوری قوی یا چیزی چون آسمان و آز میباشد که آدمی در مقابل آنها سخت ناتوان است.
به بزم اندرون آسمان وفا ست
به رزم اندرون تیزچنگ اژدهاست
کشتن این جانور همواره مایه شادمانی مردمان بوده است؛ آنها بر این عقیده بودهاند که با کشتن اژدها ناپاکی از جهان رخت خواهد بست:
ببرم پی اژدها را ز خاک
بشویم جهان را ز ناپاک، پاک
در شاه نامه از اژدهای هفت سر نیز سخن به میان آمده است:
سرش هفت، هم چون سر اژدها
تو گفتی ز بند آمده ستی رها
در این کتاب گاهی مار و اژدها به جای هم به کار میروند: مثلاً در بیت زیر مارهایی را که بر دوش ضحاک روییده است، اژدها نامیده میشود.
سر بابت از مغز پرداختند
مو آن اژدها را، خورش ساختند
کشتن این جانور همواره مایه شادمانی مردمان بوده است؛ آنها بر این عقیده بودهاند که با کشتن اژدها ناپاکی از جهان رخت خواهد بست.
پهلوانان بزرگ اسطوره های ایران و جهان در جنگها پرچمهایی همراه خود دارند که نشان ویژه آنها است؛ این پرچمها که به درفش نیز موسوم هستند، دارای رنگها و نقشهای مختلف میباشند؛ گاهی منقش به تصویر خورشید و ماه است، گاهی نیز تصویر جانوری نیرومند بر خود دارد؛ یکی از این تصاویر نقش اژدها است؛ درفش رستم و پسر او فرامرز به این نقش آراسته است؛ بر فراز درفش رستم، که مزین به نقش اژدها ست، نیزه یی است با نشان شیر:
درفشی دگر اژدها پیکرش
پدید آمد و شیر زرین سرش
درفش فرامرز با نشان اژدهای هفت سر میباشد.
درفشی چو آن دلاور پدر
که کس را نبودی ز رستم گذر
از اساطیر ایران این چنین استنباط میشود که بستن نقش جانورانی مثل شیر، فیل و اژدها بر ابزار و آلات جنگی از نظر روحی و روانی بر جنگ جویان و پهلوانان تأثیر مثبت داشته است؛ برای آنان دلیری افزا و مایه قوت بوده است و این ناشی از عظمت و توانایی بیش از حد این جانور است.
2- 1- مفهوم نقش اژدها بر درفش رستم
رستم فرزند رودابه، دختر مهراب کابلی ست و مهراب کابلی از نژاد ضحاک (همان است کز گوهر اژدهاست/ و گر چند بر تازیان پادشا ست) در تحلیل نقش اژدها بر درفش رستم به دو نکته اشاره میکنیم: نکته اول رستم در لغت به معنی « رودخانه یی که به خارج جاری میباشد » و واژه های رودابه و مهراب نیز هر دو از نظر لغوی با آب ارتباط دارند؛ علت به تصویر کشیدن نقش اژدها بر درفش رستم وقتی مشخص میشود که بدانیم اژدها نیز در اسطورهها با آب در ارتباط است. نکته دوم، باید گفت که خانواده مادری رستم با ضحاک مار دوش ارتباط نسبی دارند و این هم دلیل دوم که رستم که «مادر سالاری » بر جامعه زمان او حاکم است، نقش نیای مادری خود را بر درفشش به تصویر کشد و آن نقش توتم خانوادگی او گردد ( بهار، 1373: 248- 247) در دوره های مختلف اساطیری و تاریخی، پهلوانان برای رسیدن به هدفهایشان باید موانعی را از سر راه خود بر میداشتند؛ این موانع گاه طبیعی بودهاند؛ مانند خوان دوم رستم که به بیابانی گرم و سوزان میرسد یا خوان ششم اسفندیار که به سرزمینی پر برف بر میخورد یا خوان هفتم وی که با رودی عظیم مواجه میشود. گاهی این موانع انسانی بودهاند؛ مانند خوان پنج رستم که با اولاد و سپاهش رو به رو میشود. گاه موجودات جادویی؛ مانند مبارزه رستم با ارژنگ دیو و دیو سپید که در خوان ششم و هفتم به ترتیب با آنها مواجه میشود و گاه این موانع حیوانی بودهاند؛ مانند مبارزه پهلوانان با حیواناتی از قبیل شیر، گرگ و اژدها. در این جا به بحث پیرامون مبارزه انسان با اژدها و غلبه بر آن پرداخته میشود.
ادامه دارد ....
بخش ادبیات تبیان
منبع: نشریه رودکی (شماره 67 و 68) - حمید ایاز، دانش جوی کارشناسی ارشد دانش گاه فیروزآباد/ دکتر احمد طحان، عضو هیات علمی دانش گاه فیروزآباد
در اساطیر هند و ایرانی، اژدها با دیو مظهر آشفتگی و پدید آورنده ی خشکی ست و خیر و برکت و حاصل خیزی را از زمین می گیرد؛ پهلوانان برای این که این آشفتگی را از بین ببرند و سعادت و برکت را به وجود آورند، به نبرد با اژدها و سرانجام از بین بردن آن همت می گمارند.
3- ریشه یابی اسطوره یی نبرد پهلوانان با اژدها
حال یک سوال مطرح است: کدام الگو پهلوانان را به رزم با این هیولای عظیم می کشاند؟ به عبارت دیگر هدف از کشتن چیست؟ کزازی در کتاب جستارهای چند در فرهنگ ایران بر این عقیده است که:
« در اساتیر هند و ایرانی، آیندرا خدای جنگاور و برکت بخشنده، اژدهایی به نام ورترا که آورنده ی خشکی ست، می کشد، در پی این الگوی نخستین، شاهان و پهلوانان هم همین کار را تکرار می کنند؛ گرشاسب، رستم و اکثر پادشاهان حتی اردشیر بابکان که کرم هفتواد را می کشد، باید اژدها کشی کنند تا در جو ازلی قرار گیرند که ایندرا ایجاد کرده و جهان را پر برکت و مردم را سعادت مند گردانیده است. » (بهرامی، 1385: 42. 141)
در اساطیر هند و ایرانی، اژدها با دیو مظهر آشفتگی و پدید آورنده ی خشکی ست و خیر و برکت و حاصل خیزی را از زمین می گیرد؛ پهلوانان برای این که این آشفتگی را از بین ببرند و سعادت و برکت را به وجود آورند، به نبرد با اژدها و سرانجام از بین بردن آن همت می گمارند. (بهرامی- 1385: 141)
اژدها نیز هم چون شیران و فیلان دارای نیرویی بس عظیم بوده اند و قدرتی مثال زدنی داشته اند و همین عامل در کنار عوامل دیگری چون مخرب بودن و اهریمنی بودن این هیولای عظیم باعث شده است که پهلوانان اسطوره یی که دارای قوای قوی بشری بوده اند، برای اثبات عظمت خود اقدام به مبارزه با این موجود اهریمنی کنند و اژدها را که عالمی را زبون خود می ساخته اند از پای در آورند و نام خود را در ردیف اژدها کشان ثبت نمایند و بدین گونه در تاریخ اسطوره جاودان بمانند.
یا حقی در تحلیل جنگ میان پهلوانان و اژدها می گوید: « نبرد میان قهرمان و اژدها در واقع تعبیر [ی] ... است از کشمکش انسان ابتدایی برای نیل به خودآگاهی» (یا حقی، 1385: 75)
جدول زیر پهلوانانی را نشان می دهد که به مبارزه با اژدها و نابود ساختن آن پرداخته اند؛ مبارزه های پهلوانان اهورایی و آرمانی ایران با این جانور خود دلیلی واضح بر اهریمنی بودن این موجود در اندیشه ی ایرانی می باشد. اژدها کشان و به بند کشان اژدها در شاه نامه
دوره ی اساطیری
1- فریدون ماردوش شاه نامه یا اژی دهاک اوستا
2- گرشاب اژدهای شاخدار
3- گرشاسب اژدهای گندرو
4- سام اژدهای کشف رود
5- گشتاسب اژدهایی در سرزمین روم
6- رستم اژدهای هفت خوان
7- اسفند یار اژدهای هفت خوان
دوره ی تاریخی
9- بهرام چوبینه شیر اژدر کپی
10- آذربرزین (پسر فرامرز) اژدهای خورنده ی بهمن
برای این که با عظمت کار پهلوانان در مبارزه با اژدها، این هیولای عظیم جثه آشنا شویم و به دنبال آن به دلیری و عظمت پهلوانان این مرز و بوم پی ببریم، نمونه هایی از این مبارزات را بیان می کنیم:
3-1-1- سام و کشتن اژدها و گرفتن لقب یک زخم
بر اساس روایت شاه نامه اژدهایی از زود « کشف » بیرون می آید که متصف به این صفات است: بسیار بزرگ و بلند، مایه ی هراس مردمان، پرنده خوار، نابود کننده ی درندگان، دارنده ی دم آتشین و سوزنده ی پر کرکس در هوا، نهنگ خوار، مردم او بار و به طور کلی از هجوم او:
زمین گشت پی مردم و چارپای
جهانی مر او را سپردند جای
هیچ پهلوانی را یارای ایستادگی در برابر او نیست؛ سام گرز گاو پیکر بر می دارد، بر سمند خود می نشیند. هم چون نهنگی تیز چنگال، به سوی او می تازد، مانند شیر بر او می خروشد؛ تبری الماس پیکان در کمان می گذارد؛ آن چنان بر دهان اش می زند که زبان اش با فاصله ی دور از او می افتد، تیر دوم نیز بر دهان اش می کوبد و سومین را همین طور؛ چنان که خون از جگر اژدها سرازیر می شود؛ به او نزدیک می شود؛ با گرز گاوپیکر خود سرش را می کوبد و نابودش می سازد و بدین گونه ملقب به سام یک زخم می شود. (? فردوسی، ج 1، 1385: 125) دکتر سرکاراتی در تحلیل مبارزه ی پهلوانان با اژدها گوید:
«بدین ترتیب، اسطوره ی رویارویی پهلوان و اژدها می تواند تعبیری از تقابل و رویارویی هزاران واقعیت متضاد زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد؛ تقابل روشنی و تاریکی، سیری و گرسنگی، جوانی و پیری، داد و بی داد، مردمی و ددمنشی، آزادی و بندگی و بالاخره، شکوه مندترین پهلوان پهلوان ها و مخوف ترین اژدهایان، یعنی زندگی و مرگ.» (سلطانی گرد فرامرزی. 1386: 71)
اسطوره ی رویارویی پهلوان و اژدها می تواند تعبیری از تقابل و رویارویی هزاران واقعیت متضاد زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد؛
بر اساس روایت شاه نامه، رستم در خوان سوم خود با اژدهایی رو به رو می شود، خشم گین و آتشین دم. شب است و رستم در خواب شیرین؛ اژدها این موجود اهریمنی، که با شب و تاریکی و ظلمت ارتباطی تنگاتنگ دارد، به خواب گاه رستم نزدیک می شود؛ رخش متوجه او می گردد و با زدن سم بر زمین رستم را می آگاهاند؛ رستم بلند می شود؛ نگاهی به اطراف می کند و چیزی نمی بیند؛ باز به خواب می رود؛ بار دوم اژدها می آید و باز اسب به طرف رستم می آید و او را بیدار می کند؛ رستم دوباره به اطراف می نگرد و چیزی جز تاریکی را حس نمی کند. رخش را مورد عتاب قرار می دهد که چرا مدام مرا بیدار می کنی؟ و باز سر بر بالین می گذارد؛ اژدها برای بار سوم ظاهر می شود؛ رخش از یک سو می ترسد که رستم را بیدار کند و از سوی دیگر نگران جان اوست، ولی چاره یی ندارد. به همین سبب آن چنان سم بر زمین می کوبد که رستم بیدار می شود و ناگهان در آن تاریکی آن اژدهای مهیب را می بیند. از نام و نشان اش می پرسد.
چنین گفت: دژخیم نر اژدها
که از جنگ من کس نباید رها
رستم ضمن معرفی خود، با او رو به رو می شود؛ شمشیر می زند و سر از تن او جدا می کند؛ به طوری که خون او بر زمین جاری می شود. ( فردوسی، ج 2، 1385: 68)
این جاست که عظمت رستم نموده می شود؛ چرا که هیولایی که وی به نبرد با آن می پردازد، همه ی ویژگی های یک موجود اهریمنی را در خود دارد؛ آتشین دم، دارای اندامی مهیب و هم چون دیوان توانا در مخفی کردن خود.
4- صفات اژدها در شاه نامه
آتشین دم:
ز نقش همی پر کر گس بسوخت
زمین زیر زهرش همی بر فروخت
(فردوسی، ج 1، 1385: 135)
بلعنده:
بزد یک دم آن اژدهای پلید
تنی چند از ایشان به دم در کشید
(فردوسی، 1379: 832)
بلند موی:
رسیدم ش دیدم چو کوه بلند
کشان موی سر بر زمین چون کمند
(فردوسی، ج 1 1385: 125)
خونین چشم:
چو دو آب گیرش پر از خون دو چشم
مرا دید و غرید و آمد به خشم
(همان: 136)
فردوسی در بیت اخیر چشمان اژدهایی را که به دست سام کشته می شود، هم چون حوضی پر از خون توصیف می کند؛ وی در بیتی دیگر چشمان اژدهایی را که اسفندیار در هفت خوان به مبارزه با آن پرداخت، هم چون دو چشمه یی تابان می داند:
دو چشم اش چو دو چشم تابان ز خون
همی آتش آمد ز کام اش برون
(همان، ج 6، 1384: 115)
دارای زبانی دراز و سیاه:
زبانش به شان درختی سیاه
زفر باز کرده فکنده به راه
(همان، ج 1، 1385: 135)
سخن گو:
برخی از اژدرهای شاه نامه سخن گو معرفی شده اند. اژدهایی که رستم در خوان سوم به مبارزه با آن می پردازد، این ویژگی دارد؛ به طوری که وقتی رستم او را مورد خطاب قرار می دهد و از هویت اش می پرسد:
چنین گفت: « دژخیم » نر اژدها
که: از چنگ من، کس نباید رها
(همان، ج 2، 1385: 68)
و به دنبال اژدها از رستم می پرسد:
بگفت این و پس گفت: نام تو چیست؟
که زاینده را بر تو باید گریست
(همان)
آیا صفاتی چون آتشین دم بودن، بلعنده ی آدمیان و جانوران بودن و خونین چشم بودن برای نشان دادن پلیدی اژدها کافی نیست؟ و آیا پیکر گردانی او در هیات یک آدمی و هم چون آدمیان سخن گفتن، دیو سیرتی او را به تر نشان نمی دهد؟
5- پیکر گردانی فریدون در هیات اژدها
به روایت شاه نامه، فریدون از دختران شاه یمن برای پسرانش خواستگاری کرده بود؛ پسران وی بنا به درخواست شاه یمن به آن دیار ره سپار می شوند که مورد آزمایش قرار گیرند و شاه میزان آگاهی و توانایی آنان را بسنجد این ملاقات انجام می پذیرد. در مسیر بازگشت، فریدون که تا این زمان، نامی برای فرزندان خود انتخاب نکرده است، در پیکر اژدهایی که از دهان اش آتش بیرون می آید، بر آنان ظاهر می شود تا با توجه به میزان جرات و جسارت آنان نامی برایشان برگزید؛ ابتدا به طرف پسر بزرگ اش می آید؛ ولی او می ترسد و خرد، وی را از مبارزه با این اژدهای رمان باز می دارد؛ به سوی پسر میانی می رود، وی نیز ابتدا آماده ی رزم می شود؛ ولی در نهایت می ترسد؛ سرانجام پسر کوچک تر به سوی اژدها روی می آورد و
بدو گفت: کز پیش ما باز شو
نهنگی تو: بر راه شیران مرو
ما فرزندان فریدون هستیم. اگر از سر راه ما کنار نروی، روزگارت را سیاه می کنیم. ناگهان فریدون اژدها پیکر ناپدید می شود و در نهایت متناسب با ویژگی های آنان نامی برایشان بر می گزیند. ( همان، ج1، 1385: 66) اگر بخواهیم دلیلی بر این که چرا فریدون خود را در هیات یک اژدها ظاهر می کند؟ بیان کنیم، بی گمان باید بگوییم وی می خواهد خود را هر چه کر به تر و مهیب تر به پسرانش بنمایاند تا بدین گونه آن ها را به تر بشناسد و به توانایی های درونی و بیرونی آن ها پی ببرد.
بخش ادبیات تبیان
منبع: نشریه رودکی (شماره 67 و 68) - حمید ایاز، دانش جوی کارشناسی ارشد دانش گاه فیروزآباد/ دکتر احمد طحان، عضو هیات علمی دانش گاه فیروزآباد
بخش سوم:
اژدها موجودی ست اهریمنی؛ همین، سبب شده است تا فردوسی گاه در شاه نامه، شاهان بدکردار و بد ذات و دیوان و نیروهای اهریمنی را اژدها بنامد.
6- کاربرد اژدها در صور خیال شاه نامه
6- 1- اژدها در تشبیهات:
یکی از مهمترین هدف های یک تشبیه ملموس ساختن و عینی کردن یک توصیف است. چنان که در بیت زیر اندازه ی زبان اژدهای مورد توصیف فردوسی به کمک تشبیه برای خواننده ملموس تر شده است:
زبانش به سان درختی سیاه
ز فر باز کرده؛ فکنده به راه
(همان: 135)
اندازه ی اژدهای کشف رود و بلندی موی آن نیز به کمک همین صورت خیالی برای شنونده و خواننده شاه نامه آشکارتر شده است.
رسیدم ش؛ دیدم چو کوه بلند
کشان موی سر بر زمین، چون کمند
(همان)
اژدها در شاه نامه مشبه به تنومندی و بزرگی قرار می گیرد:
یکی گرگ بد هم چو پیلی به دشت
که قیصر نبارست از آن سو گذشت
(همان، ج 6، 1384: 39)
فردوسی در بیت زیر بخت نامساعد را به اژدهایی خشم گین تشبیه کرده است و بدین گونه بدی، زشتی و پلشتی آن را به تصویر کشیده است:
که: بخت بد است اژدهایی دژم
به دام آورد شیر شرزه، به دم
(همان، ج 5، 1384: 154)
6- 2- اژدها در کاربردهای استعاری
اژدها موجودی ست اهریمنی؛ همین، سبب شده است تا فردوسی گاه در شاه نامه، شاهان بدکردار و بد ذات و دیوان و نیروهای اهریمنی را اژدها بنامد. ضحاک که خود بد ذاتی اهریمنی است. بارها با لفظ اژدها از او نام برده می شود.
در آن محضر اژدها ناگزیر
گواهی نبشتند برنا و پیر
(همان، ج1، 1385: 46)
استعاره از افراسیاب:
ز تنگی چو خواهی که یابی رها،
وز این نامور ترک نر اژدها
(همان، ج 3، 1386: 131)
برای پلاشان نورانی:
سبک، بیژن گیو بر پای جست
میان، کشتن اژدها را، بست
(همان، ج 4، 1385: 18)
از اسطورها چنین بر می آید که همواره پیوندی ناگسستنی بین انسان و حیوانات وجود داشته است. مثلاً می بینیم قومی یک حیوان را به عنوان تونم خانوادگی خود بر می گزیند و بر این است که این تونم در برابر هجوم دشمنان، محافظ قوم خواهد بود.
فردوسی نه تنها از بدکاران و نیروهای اهریمنی با لفظ استعاره یاد می کند، بل که آن گاه که می خواهد قدرت، جسارت و خشونت پهلوانی ایرانی را به تصویر بکشد، از این جانور که نماد قدرت مندی بست، بهره می گیرد. مثلاً در بیت زیر اژدها استعاره از گیو است:
بدو گفت کاین اژدهای دژم
که مرغ از هوا اندر آرد به دم
(همان: 40)
منظور از اژدهای بیت زیر دیو سپید است.
که شاه جهان در دم اژدها ست
بر ایرانیان بر، چه مایه بلاست
(همان، ج 2، 1385: 62)
اژدها در معنی اسب:
سپهبد عنان اژدها را سپرد
به خشم، از هوا روشنایی ببرد
(همان، ج 2، 1385: 121)
اژدها استعاره از شیر:
نخستین، به شمشیر، شیر افگن ایم
همان اژدهای دلیر افگن ایم
(همان، ج 7، 1385: 285)
اژدها در معنی از:
بترسم که در چنگ این اژدها
روان باید از کالبدتان رها
(همان، ج1، 1385: 72)
اژدها استعاره از آسمان: آسمانی که همه را در کام خود فرو می برد و هیچ کس، حتا پهلوانان قدرت مند و خردمندان تیزهوش را یارای رهایی از چنگال اش نیست:
از این بر شده تیز چنگ اژدها
به مردی و دانش که باید رها
(همان، ج 6، 1384: 148)
اژدها استعاره از سلاح جنگی (خنجر):
سکندر چو دید آن تن پیل مست
یکی کوه زیر اژدهایی به دست
(همان، ج 7، 1385: 37)
6- 3- اژدها در عبارت های کنایی:
در دم اژدها بودن: کنایه از در سختی افتادن، در خطر قرار گرفتن.
کنون جای سخنی و جای بلاست
که ایران کنون در دم اژدهاست
(همان، ج 2، 1385: 96)
دقت در صور خیال ساخته شده با واژه ی اژدها در شاه نامه ی فردوسی ما را با ماهیت این جانور و مفاهیم و ویژگی های آن بیش تر آشنا می کند.
7- نتیجه گیری
از اسطورها چنین بر می آید که همواره پیوندی ناگسستنی بین انسان و حیوانات وجود داشته است. مثلاً می بینیم قومی یک حیوان را به عنوان تونم خانوادگی خود بر می گزیند و بر این است که این تونم در برابر هجوم دشمنان، محافظ قوم خواهد بود. تحقیق در زمینه ی حیوانات ما را با این پیوند آشنا می کند و در سایه ی همین مطالعات است که به اندیشه های ساکنان گذشته ی این مرز و بوم آشنا می شویم و به این نتیجه می رسیم که بر خلاف اوستا و متون پهلوی که با صراحت بیان می کند یک جانور اهورایی ست یا اهریمنی، در شاه نامه یک جانور با توجه به ویژگی های مختلف می تواند بیان گر دو یا چند مفهوم متفاوت باشد؛ به عبارت واضح تر هم می تواند مفهومی نیک را با خود همراه داشته باشد، هم در مفهومی منفی به کار رود. اژدها نیز در شاه نامه چنین وضعی دارد؛ چنان که در ریشه یابی و اژه ی اژدها بیان شد، اژدها از نظر لغوی بیان گر موجودی اهریمنی و در اندیشه ی ایرانی مظهر خوی شیطانی ست؛ بر همین اساس فردوسی اغلب، پدیده های پلشتی چون دیو و آز و دشمنان زشت سیرتی چون افراسیاب و پلاشان توراتی را در این لفظ به کار می گیرد؛ ولی گاه نیز پهلوانان قدر ایرانی را به واسطه ی دلیری و جسارت شان با عاریه گرفتن لفظ اژدها اراده می کند.
بخش ادبیات تبیان
منبع: نشریه رودکی (شماره 67 و 68) - حمید ایاز، دانش جوی کارشناسی ارشد دانش گاه فیروزآباد/ دکتر احمد طحان، عضو هیات علمی دانش گاه فیروزآباد
8- اردشیر بابکان کرم پیل پیکر هفتواد (همان، ج 4، 1385: 24) (همان، ج 4، 1385: 112) (همان، ج1، 1385: 45) (همان، ج4، 1385: 24) (فردوسی، ج 1، 1385: 52) (فردوسی، ج1، 1385: 67)
http://karvand.persianblog.ir/post/87/
هر آن چیز کو ساخت اندر بُوِش،
بر آن است چرخِ روان را روش.
واقعن شیوه تفکر و باور های فردوسی و عصر فردوسی را می شود در این ابیات به خوبی بازشناسی کرد
این روزها هم این جمله ها خیلی معمول هستند:
هر چی خدا بخواد
هر چی قسمته
تا خدا چی بخواد
بسیار سپاسگزارم که گاهی می آیید و زحمت می کشید و می خوانید.
سلام ...راستش خیلی وقته یعنی دقیقا از وسط های تابستون که همش میخواستم تشکر کنم ازتون بابت وبلاگ و به خصوص شاهنامه خوانی خیلی خیلی تشکر کنم . ولی بعد از اون دیگه به وبلاگ سر نزدم در واقع تنبلی کردم....خیلی خیلی دست گلتون درد نکنه..من در رو خونیش خیلی مشکل داشتم که الان امیدوارتر شدم
این پیغام هم مثلا پیغام خصوصی ولی اینجا ویژگی خصوصی شدن نداره
با آرزوی خوشگلترین آرزوها براتون...
سلام
نخستین بار است که شما را اینجا می بینم. و بسیار خوشحالم که خواننده اینجا هستید.
پیام خصوصی: می توانید ابتدای پیامتان بنویسید: پیام خصوصی
با دیدن آن تاییدش نخواهم کرد
امیدوارم بیشتر شما را اینجا ببینم .
همیشه شاد و تندرست باشید
بسیار سپاسگزارم
من هی فکر می کردم که بعد از خان ساحل باید منتظر چه کسی باشیم. انگار انتظارمان بیهوده بود. البته هفته ی پیش من در کما بودم که یک پستی آمد و امروز دیدم که یک پست دیگر آمده به خیال این که این بعد از آنی هست که خانم ساحل خوانده و دیدم نه این دوتا بعد از آن است. بنابراین نوبت می گیرم که بعدی را من بخوانم. ینی خشم گرفتن مهراب خبیث بر سین دخت.
چون شما مرد سالار نیستید بهتون توصیه نمی کنم داستان بعدی را بخوانید حتما خوشتان نمی آید!
دو داستان را با هم گذاشتم. چون از ابتدای تابستان داستان را آغاز نمودیم وبا این حساب داستان زال و رودابه خیلی به درازا می کشد . گفتم شاید دوستان بخوانند و دیدگاههایشان را بنویسند ولی تا کنون که دوستان خیلی در گفتگو شرکت نکرده اند.
دلیل جدا کردن داستان در دو پست هم نتیجه ی بهتر در جستجوی بیت هاست که مشغول آزمایش آن هستم.
این داستان نامه ی سام به منوچهر هم خیلی جالب است خوب بود یکی از دوستان می خواند: کشتن اژدها!
در همه ی اساطیر این «اژدها» به شکل های گوناگون هست.
همین حالا مشغول گذاشتن عکس برای این پست بودم به دنبال عکس کشف رود بودم که به این عکس رسیدم. وبا خودم گفتم :
«سام بیدار شو اژدها دوباره کشف رود را در اختیار گرفته!»
یک نوشتار پژوهشی هم در ادامه مطلب اضافه شد. نگاهی تند بیندازید و ببینید اژدها چقدز مفاهیم و نقش های گوناگونی در اساطیر دارد!
من به حساب این که آخر هفته این پست عوض می شود که خواندن من هم بیات، این است که متاسفانه یا خوشبختانه دیشب بخش بعدی را خواندم و ادیتش مانده. بهرحال مرد سالار یا نه سالار. این کار شد. در ضمن از همان اول هم می دانستم که آبم با این مهراب خبیث در یک جوی نمی رود.
در هر صورت چهارشنبه داستان بعدی پست می شود تا نظم رعایت شود.
امیدوارم با خواندن آن داستان خواب های بد ندیده باشید.
این داستان کشتن ازدها به دست سام یک دست که مرا دچار خوابهای بد کرده است!
احساس می کنم اژدها های زیادی در ایران زمین لانه کرده اند!
خبری خوش:
ساعتی پیش فرناز با عکس بسیار زیبایی دوباره به جمع ما پیوست و بسیار خوشحالم
http://farnaz.aminus3.com/image/2011-10-18.html
سلام
اطلاعات بی نظیری بود. بیش از پیش به ایرانی بودنم می بالم
سلام
چه خوب که می خوانید و همراه هستید
سپاسگزارم
چه خبر خوشی به ما دادید. بازگشت خانم فرناز را می گویم.
شعر بعدی هم آپلود شد.
مرا سخت بنواخت مهراب مرز
چنو کس ندیدم بدین گونه هرز
به به.
بله من هم خیلی خوشحالم!
دمتون گرم!
اصولا بعضی مردها وقتی قاطی می کنند اینجوری میشه دیگه!
بععله
به به!
وای چقدر تند تند می گذارید ..تا می خواندم .. می بینم یک پست دیگه هست...هر چند این هم قشنگی خودش را دارد..وپشت سر هم می خوانم و ومتوجه اتفاقات می شوم ..ولی سنگینی متن ..وسگینی فهم متن ها هم هست
واگر اشاره های شما به کلمات وجز ئیات نباشه که اصلا متوجه بعضی قسمت ها نمی شم
این عکس چقدر زیباست...وچه اطلاعات خوبی نوشته بودید
همیشه در مورد اژدها فکر دیگری داشتم فکر می کردم چون نشانه ی قدرت ... هست برای همین عکسش رو روی پرچم ویا چیزهای دیگر است وحالا با این توضیحات شما...متوجه شدم ..بیشتر از قسمت ریشه یابی اسطوره یی نبرد پهلوانان با اژدها لذت بردم
پاینده باشید پروانه جون
ببیند روز جمعه هم حسنی به مکتب می رفت
:))
فرشته جان
اژدها در اینجا و چند جای دیگر در شاهنامه نماینده ی زندانی کردن آبها یا به عبارتی خشکسالی است.
سام با یک ضربه ی گرز گرانش(زخم بر اژدها)آن موجود اهریمنی را می کشد و به همین دلیل «سام یک زخم» نامیده می شود.
سپاسگزارم
سلام
چقدر از این توضیحات شما لذت می برم
مهربانی
"سام یک زخم" ... جالب بود برام . شبیه اسم های سرخپوستی هست .
این بخش رو دوست داشتم . مخصوصن بیت های آخرش رو که در مورد بینوا بودن و طفلکی بودن زال می گه که الان هر کی ببیندش به حالش گریه می کنه . ظاهرن این فرآیند عاشقیت در طول تاریخ و عرض جغرافیا اصلن تغییر نکرده.
فرصت نکردم مطالب مربوط به اژدها رو بخونم . وقتی خوندم حتمن نظرم رو می گم .
و ... ان بخش "کشف رود" خیلی جالب بود . مخصوصن اون کامنت شما در مورد کشف رود . این که دوباره اژدها اون جا رو تصاحب کرده .