داستان را از اینجا بشنوید
به شاه آفْریدون یکی نامه کرد، | ز نیک و بد ِ روزگار ِ نبرد: | |
نخست از جهان آفرین کرد یاد: | خداوند خوبیّ و پاکیّ و داد؛ | |
«سپاس از جهاندار ِ فریادرس؛ | نگیرد به سختی جز او دستْ کس. | |
دگر آفرین بر فریدون ِ بُرز؛ | خداوندِ تاج و خداوند ِ گرز. | |
هَمََش داد و هم دین و هم فرّهی؛ | هَمَش تاج و هم تختِ شاهنشهی. | |
همه راستی راست از بختِ اوست؛ | همه فرّ و زیبایی از تخت اوست. | |
رسیدم به خوبی به توران زمین؛ | سپه برکشیدیم و جُستیم کین. | |
سه جنگِ گران کرده شد، در سه روز: | چه درشب، چه با هور ِ گیتی فروز. | |
از ایشان شبیخون و از ما کمین؛ | کشیدیم و جُستیم هر گونه کین. | |
شنیدم که ساز ِشبیخون گرفت؛ | ز بیچارگی،راه ِ افسون گرفت. | |
کمین ساختم در پسِ ِ پشت ِ اوی؛ | نماندم بجز باد در مشتِ اوی . | |
یکایک چو از جنگ برگاشت روی، | پس اندر گرفتم؛ رسیدم بدوی. | |
به خفتانْش بر، نیزه بگذاشتم؛ | به باد اندر، از زینْش برداشتم. | |
بینداختم چون یکی اَژدها؛ | بریدم سرش زآن تن ِ بیبها. | |
فرستادم اینک به نزد ِ نیا، | بسازم کنون سلم را کیمیا؛ | |
چنانچون سر ایرج شهریار، | به تابوت زر اندر افگنْد خوار، | |
بر او بر، نبخشود و شرمش نداشت، | جهان آفرینم بر او برگماشت.» | |
به نامه درون، این سخن کرد یاد؛ | هیونی برافگنْد چون تندباد. | |
فرستاده آمد، رخی پر ز شرم؛ | دو چشم از فریدون پر از آب ِ گرم؛ | |
که چون بُرد خواهد سرِ ِ شاه ِ چین، | بریده، برِ ِ شاه ِ ایران زمین! | |
که فرزند هرچند ییچد ز دین، | نشوید همی خونِ دل ز آبِ کین. | |
گنه بس گران بود؛ پوزش نبَُرد؛ | دو دیگر که کین خواه نو بودو گُرد. | |
بیامد فرستادهی شوخ روی؛ | سر ِ تور بنهاد در پیشِ ِ اوی. | |
فریدون کَی، بر منوچهر بر، | همی آفرین خواست از دادگر . |
درود. یک بار خواندم و باید با دقت بیشتر و همراه با نامه ی باستان بخوانمش.
اولین چیزی که توجه ام را جلب کرد این بود که وقتی داریم ابیات مربوط به گزارش سر بریدن و کشتن را می خوانیم ناخاسته گویی خود رفته ایم و سر دشمنی را از بدن جدا کرده ایم و اینک داریم با همان حس واقعی گزارش می دهیم و این هنر فردوسی بزرگ است. اگر چه که کشت و کشتار تلخ است تلخ
درود
سرکار خانم نیره. من هم فکر میکنم این هنر تنها از فردوسی برمیآید که هر وقت میخواد آدم بدی را بکشد چنان فضا را برای خواننده مناسب میسازد که آدم دلش میخواهد خودش برود و او را بکشد. و وقتی مظلومی را میکشد انسان احساس کند نزدیکترین کسان خود را از دست میدهد و آرزو میکند راهی برای نجات او بیابد.
سلام خانم پروانه
بعد خواندن این متون با خودم فکر می کنم که ایکاش در دانشگاه های هنر و تئاتر و سینما یک واحد درسی به اسم شاهنامه خوانی گنجانده شود تا هنر ناب ایرانی و تواتر ایرانی و فیلم های ایرانی شکوفا بشه نا این چیزی که الان شاهدش هستیم سرگدشت فریدون بعد از هفت خوان های رستم از داستان های مورد علاقه من هست.
دارم فکر می کنم که همه دنبال سریال های کم مایه و گاهی بی مایه تلویزیونی می روند و کسی نیست که از این داستان های اثری بسازد
سلام و درود
و افسوس.
شبیخون لشکر همی تاخت شد
همه کار من سر به سر راست شد
بعنی لشکر شب بر شولوغی روز چیره گشت و کار من به انجام رسید.
شعر از: ابولقاسم مهدی بهشت
http://s1.picofile.com/file/6420424544/Maneh_Manoo_Ferey_ICAB.mp3.html
ابوالقاسم!!
خیلی بهتون میاد
اینو می دونستم. روزی رشاد هم یک کامنتی از این گذاشته بود. خودش اینترنت نداره تا یه چند روز دیگه. من به جاش می نویسم. خودش اگر آمد و خواست این را بنویسد به او بگویید:
کامنتت تکراریه برادر.
فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
فهمیدن این دو بیت خیلی سخته؟
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
**********
دارم سعی می کنم ، بیشتر بخوانم و کمتر بنویسم. اما می بینم شما هم می خوانید و هم می نویسید.
با آرزوی پیروزی و موفقیت تان
******
پی نوشت : با باز کردن بلاگ اسپات مشکل دارم و معمولن وقتی آنرا باز می کنم فریز می شود. اما می بینم در این بلاگ اسکای چنین مشکلی نیست.
سئوال : راستی چطور است گاه گاهی مطالبی از خودتان و یا از آنچه که می خوانید نیز بنویسید تا تنوعی در بلاگ تان بال و پر بزند و از یک نواختی به در آید؟
گلستان؟!!
اینجا که رزم نامه شده است ..
شما همیشه نسبت به اینجا مهربان بوده اید بسیار سپاسگزارم.
***
با هم خواندن و با هم نوشتن را به خصوص با دوستان را بیشتر دوست می دارم.
******
چندی است اینجا بلاگر فیلتر شده است من هم مجبور به ترک آنجا شده ام.
در بلاگر فارسی نوشتن خیلی دشوار است و مدام همه چیز به هم می ریزد و زمان زیادی طول می کشد تا نوشته هارا مرتب کند . شعرهای فارسی را نمی توان به این شکل نوشت واین موجب می شود نوشتن در آن بسیار وقت گیر باشد.
******
درست می فرمایید باید فکری بکنم.
ا. این کامنت هزار بار دیگر هم نوشته بشه تکراری نیست.
2. فهمیدن این دو بیت سخت نیست، معنای آن خیلی گسترده است.
پس حالا که هیچ وقت تکراری نیست:
فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
برخی تکرارها چقد خوبه!
من اینو زیر عسک فردوسی در صداهامون هم گذاشتم. که مدام تکرار و تکرار بشود.
می فرمایید چه چیزی را؟ این را:
فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی
چه بهتر!
که فرزند هرچند ییچد ز دین
نشوید همی خونِ دل ز آبِ کین
روی این بیت بود که جای شاهنامه خالقی مطلق جلد یکی که از من دزدیده شد، داغ دلم تازه شد. اینجا خیلی به درد می خورد.
در سایت گنجور نوشته شده است:
که فرزند گر سر بپیچید ز دین
پدر را بدو مهر افزون ز کین
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/fereydoon/sh18/
این سایت باید از نسخه مسکو باشد.
می توانم از شهرزاد گرامی خواهش کنم در نسخه ی شاهنامه ی مسکو که در اختیار دارد این بیت را ببیند؟
از نظر راهی که فریدون در پیش گرفت تا آخر هم رفت باید بیت نامه ی باستان درست باشد .
پروانه گرامی همانطور که اشاره کردین، ابیات گنجور بر اساس چاپ مسکو است. در چاپ مسکو این بیت همان گونه است که در پیوند آمده ولی در پاورقی به ضبط های نسخ مرجع هم اشاره شده:
در نسخه های لنینگراد و خاور شناسی شوروی یک، مصراع نخست همانگونه است که رشاد گرامی هم اشاره کرده اند:
که فرزند هر چند پیچد زدین
ولی مصراع دوم در این نسخ این گونه آمده:
بسوزد به مرگش پدر همچنین
هرچند فرزندان فریدون گناهکار بودند ، اما به گمانم مهر و محبت پدر و مادر هیچ وقت نسبت به فرزدانشون تغییر نمی کنه . حتمن برای فریدون تصمیم سختی بوده .
شاهنامه ی من هم چاپ مسکو هست و همون طور که در پاسخ به آقای رشاد گفتید ، در نسخه ی من هم اومده :
که فرزند گر سر بپیچید ز دین
پدر را بدو مهر افزون ز کین
خیلی این بیت تاثیر گذار بود برای من .
من هم نمی تونم باور کنم که فرزند ناشایست باشد!
مدیر موفقی داشتیم که یک بار در یک جلسه محرمانه از من در باره ی یکی از مشاورانش پرسید با آن مشاورش به ماموریت رفته بودیم و مشاورش رفته بود به کارهای کارخانه ای دیگر می رسید و من این موضوع را می دانستم ولی گفتم: نمی دانم او چه می کرد فقط اگر پرسشی داشتم حتمن بی درنگ پاسخ مرا می داد.
مدیر عامل به من گفت: اگر دست راستم به من خیانت کنه از همون بالا می بُرمش!
دیدم کسانی را که به قول معروف فرزندشان را آق می کنند.