پروانه عزیز درست گفتند که این دو صفحه مفاهیم آسونتری دارند.
در صفحه ی پیرامون آفرینش آفتاب و ماه دو تابیت خیلی برای من بولد شدن به خاطر سبک گفتار حکیم توس:
اولی اون بیت که بعد از توصیف خورشید و برآمدنش از "خاور" -به جای استفاده از کلمه معرب مطلع- به یکباره میگه:
ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی
این گلایه خیلی بهم چسبید!!
بیت قابل توجه دیگر هم تشبیه "ماه تازه" به "عاشقی که غم عشق خورده" ست که زیبا بیان شده!
صفحه بعدی "اندر ستایش پیامبر" اکثر بیتهاش بارها به گوشمون خورده به لطف برادران و خواهران مکتبی!
بیت پر تشبیه این صفحه این دوبیته که
حکیم این جهان را چو دریا نهاد برانگیخته موج از او تند باد چو هفتاد کشتی بر او ساخته همه بادبانها بر افراخته
حکیم ما میگه : این دنیا و زندگی در اون مثل زندگی در دریای خروشانی است که انسان دائما در معرض طوفانهای ناشی از ندانستن و نتوانستن و بد دانستن هاست و به همین دلیل آفریدگار در بزنگاه های خاصی برای ما مامن هایی-منظورش ادیان مختلف بشری هست- در نظر گرفته که بتوانیم با التجا به اون مامن ها از موجهای خروشانش به سلامت عبور کنیم
اما نمیدونم اینجا منظور از کلمه هفتاد عدد کثرت هست یا منظور خاصی از این عدد داره، منظور از این هفتاد کشتی همین مامنهایی است که در بازه های زمانی خاص برای بشریت در نظر گرفته شده، و لابد چون این هفتاد کشتی نتیجه نداده دیگه از آوردن کشتی هفتاد ویکم پشیمان شده!!!
استاد ادبیات بزرگواری داشتم که میگفتن خداوند یک بار به پاکسازی نسل بشری دست زده و اون زمان حضرت نوح بود که تصمیم گرفت بهترینها رو گزینش کنه و متاسفانه این پاکسازی نتیجه نداد.
یک بار هم خودش در غالب یک انسان به زمین هبوط کرد تا رنج بشریت رو لمس کنه تا دار خودش رو بر پشتش تا قرار گاه اعدام حمل کنه و اونجا به شکلی دراماتیک مصلوب بشه و تا رسیدن مرگ هزار بار جان بده تا در رنج انسان شریک بشه تا مهر خودش رو به انسان بیاموزه "بیاموزه که دوستی برای خداست و خدا برای دوستی ست که بگفته انجیل "خداوند عشق است""
وقتی این جمله ها رو میگفتن اشک از دو سوی چشمانشون سرازیر شد و دیگه صحبت نکردن. ما از سکوتشون و اشکهاشون این استنباط رو میکردیم که خداوند از اصلاح آدمی ناامید شده!!
تشیبه کشتی زیبا به "چشم خروس" هم تشبیه زیبایی هست که خیلی نادره!
اما بیت
نگر تا به بازی نداری جهان نه برگردی از نیک پی همرهان
به دین وآیین و مسلک خاصی توجه نداره میشه به تمام بشریت تعمیمش داد.
حکیم ما میگه ازین در هرچقدر بگویم کم گفتم، راست گفته این مبحث هدایت بشر توسط خدا بسیار مبحث گسترده و نکوئیه، منتهای مراتب اینقدر این مبحث مکرر شده و به بدنرین صورت ممکن توسط علمای دین دست مالی شده که هیچ کس رغبت نداره بگستراندش.
چه خوبه که هرجا در متن شاهنامه کلمه ای پارسی میبینیم که عربیش بیشتر به گوشمون خورده اون رو بیان کنیم . این کارمون باعث میشه یک مقدار از همینجا پارسی تر صحبت کنیم. اگر به کلمات عربی کامنتهای من هم گیر بدین بسیار متشکر میشم بشرطیکه معادل فارسیش رو هم بهم بگین!
مثلا در بیت 79 کلمه خاور که بیشتر برای ما بمعنی مشرق هست، اینجا بهمعنی محل طلوع خورشید اومده که خیلی زیباست!
یا دربیت73
ازو دان فزونی وزو دان نهار بد و نیک نزدیک او آشکار
من متوجه معنی نهار نمیشدم فقط میدونستم نهار به عربی به معنای روز هست و جمع نهر هم میتونه باشه، اما برادرم گفتن که متوجه باش که طرف با کلمات عربی یه خورده مشکل داشته پس به فرهنگ مراجعه کردم و متوجه معنی ش شدم که کاستی هست.
راستی، پروانه عزیز من در حال حاضر حتی شاهنامه هم ندارم، شاهنامه م دست برادرم هست که سربازی هستن و با خودشون حافظ بردن و شاهنامه! و از قضا من وقت کنم چکیده ی اینجا نوشته ها رو براش توضیح میدم...
اگر کتابهای کمکی هم این بین لازم هست غیر از نامه باستان که پیشتر گفته شده، لطف کنید بگید!
شاهنامه استاد جنیدی هم که لینکش در وبلاگتون هست برای من باز نمیشه! شنیدم که در این شاهنامه وصف اوصیا و اشخاص متفرقه دینی وجود نداره! و ایشون معتقدند که این بیتها درحد شاهنامه نیستند...
یک- به کار بردن واژه های پارسی
خیلی کار دشواری است ولی کوشش می کنم و بسیار بسیار کار نیکی است.
دو- فلورای گرامی با هم ریشه ی واژه «خاور» را از نامه ی باستان بخوانیم:
برآمد جای خورشید در پهلوی «خوراسان» بوده که در پارسی در ریخت «خراسان» نام استانی شده است در شرق ایران.در روزگار سپسین «خاور» در پارسی در معنی شرق به کار رفته است.
سه - نِهار - واژه ای کهن است به معنی کاهش و یا کاستی که شما نوشته اید. برادر شما درست می گویند فردوسی تا جایی که توانسته واژه های پارسی به کار برده است.
شاهنامه: اگر نامه ی باستان را به دست آوردی در ابتدای هر کتاب بخشی از شاهنامه ای بر پایه چاپ مسکو در اختیار داری. وما هم پیوند آنچه را می خوانیم در اینجا خواهیم داشت ولی دست زدن به برگهای کتاب چیز دیگری است.
چهار- کتابهای کمکی: حتمن خواهم نوشت . دوستان هم در این کار یاری دهند.
پنج- شاهنامه استاد جنیدی- به نشانی پیوندهایم رفتم . شما درست گفتید جست و جویی کردم و به نشانی زیر رسیدم.
http://www.sabadcd.com/
هیچگاه در سایت ایشان شاهنامه نبوده است. بنیاد نیشابور برای چاپ شاهنامه استاد جنیدی با مشکل مالی روبه رو بود گمان نمی کنم هیچگاه در اینترنت بگذارند. شاهنامه خالقی مطلق هم که این سایت آریا بوم گذاشته است هنوز همه ی شاهنامه نیست و بدون زیر نویسهایش است که گاهی در شاهنامه خالقی مطلق در یک صفحه تنها چهار خط نوشته و زیر نویس چند برابر متن اصلی است.
شش- شاهنامه استاد جنیدی را در نمایشگاه دیدم به نظرم خیلی با نسخه های رایج تفاوت داشت . به زودی یک نسخه از آن را خریداری می کنم. از نظر جنیدی بخش اسکندر هم الحاقی است. با توجه به اینکه به فردوسی اجازه دفن در قبرستان مسلمانها داده نشد و در باغ خانه اش آرمیده، چندان دور نیست که این وصف ها را نداشته باشد. در شاهنامه خالقی مطلق چاپ مرکز پژوهشها وجود دارد. در چاپ امریکای آن نمی دانم.
من هم در مورد این پیشنهاد با شما هم رای هستم ، خیلی پیشنهاد خوبی است .
در ضمن ؛ شاه نامه را از سایت گنجور، هم ، می توانی بخوانی ، نازنین .
------ با این بیت ؛
پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خَورد
چقدر می شد حسش کرد و تشبیه نابی است .
------ دوست دارم بدانم رفرنس ِ این اعداد ِ آفرینش از کجاست ؟ قرآن؟
گنجور- چه خوب که یادآوری کردی تا از سایت گنجور هم بنویسیم. آن سایو سایت ری سنت و تقریبن همه ی شاهنامه های اینترنتی همه از روی نسخه مسکو هستند نمی دانم زحمت اولیه ش با کدام سایت بوده است. حتی اگر در انترنت جستجو کنی همه ی شاهنامه برای دانلود هست.
در گنجور روی هر واژه کلیلک کنی به فرهنگ دهخدا وصل می شود و معنی واژه را می توانی ببینی. ناگفته نماند تازگی ها لغت نامه دهخدا فیلتر شده!!!!!!!!
گنجور هم از سایت های مرجع هست و بیشتر برای جستجو در بیت ها و واژه ها از آن می توان استفاده کرد و تا کنون خیلی به من کمک کرده است.
ما در اینجا شاهنامه خالقی مطلق را که بسیار ی معتبرترین نسخه می دانند استفاده می کنیم.
اعداد-به خوب نکته ای اشاره کردی پیش از این هم در پاسخ درویش گرایم رفرنس های فردوسی را نوشته شده است.
مرجع در باره ی اعداد باید از « بندهش» باشد.
بُن + دهش=آغاز+ آفرینش یا آفرینش آغازین
بندهش ریشه در نوشته های بسیار کهن ایرانیان دارد.
با پیشنهاد فلورای گرامی برای معرفی منابع و ارائه مقاله شهرزاد گرامی، پست هایی را در کنار این پست های پیوسته شاهنامه خوانی قرار می دهیم می توانیم یکی از پست ها را به بررسی کتاب بندهش بپردازیم.
درود بر پروانهی گرامی و همراهان مهربان پرواز پروانه امیدوارم بتوانیم در این فضای دوستانه که به لطف پروانهی گرامی فراهم شده، بخشهای بیشتری از دنیای سترگ و ارزشمند شاهنامه را در کنار هم بشناسیم و آموختههای هم بیاموزیم. از نظرات و برداشتهای دوستان از دیباچهی شاهنامه بسیار آموختم و از آنجا که دیر رسیدم با اجازهی پروانهی گرامی و سایر دوستان چند مورد کلی درباب شاهنامه و بخش خرد که بیشک یکی از ستونهای اساسی شاهنامه است، ذکر میکنم. امیدوارم دوستان بینظمی مرا ببخشند.
1- در بسیاری از متون توجه به دورهی زمانی خلق یک اثر و خصوصیات سبکی حاکم بر آن عصر و به تبع آن میزان تأثیرپذیری یک اثر از ویژگیهای زبانی، دستوری، فرهنگی، دینی و ... یک دوره در درک بیشتر محتوای آن اثر بسیار تاثیرگذار است. میتوان به موازات خوانش شاهنامه و بررسی ابیات، با استفاده از منابع معتبری همچون سبک شناسی و ... با خصوصیات سبکی اثر سترگی همچون شاهنامه بیشتر آشنا شد. با این روش سوالاتی همچون پرسش نیرهی گرامی در مورد خوانش ابیات نیز قابل پاسخگویی خواهد بود. (خرد برتر از هر چه ایزدت داد...)
2- بسیاری از ابیات شاهنامه موقوفالمعانی هستند، یعنی درک معنای مورد نظر شاعر، با خوانش چند بیت متوالی و درک مفهوم کلی آنها امکان پذیر خواهد بود. بنابراین همان گونه که دوستان هم اشاره کردهاند، توجه و دقت در ابیات پسین و پیشین یک بیت در برخی موارد، در درک مفهوم کلی یک موضوع خاص بسیار راه گشا خواهد بود.
3- برای ذکر مثالی دربارهی آن چه در بند بالا اشاره شد، به همین ابیات آغازین گفتار اندر ستایش خرد اشاره میکنم که امیدوارم با راهنمایی دوستان به برداشت کاملتری از این ابیات برسیم. فردوسی از ابتدا شروع به ستایش خرد می کند و ارج و ارزش خرد و خردورزی را یادآور میشود چرا که خرد را بهتر و برتر از هر آن چیزی میداند که خداوند آفریده است. در ادامه زایش شادی و غم را نتیجه وجود یا نبود خرد میانگارد. اینجاست که فردوسی در ادامه به بیان دلایل و علت این گفتار خود میپردازد و در حقیقت در ابیات بعدی دلیل این گفتار را (ازو شادمانی وزویت غمی است...) را بیان میکند. فردوسی در جای جای شاهنامه جان، روان و ضمیرآدمی را در مقابل خرد و لازم و ملزوم هم میداند (به نام خداوند جان و خرد). بنابراین جای تعجبی ندارد که فردوسی دستمایهی شادی و غم نهاد بشر را وجود یا فقدان خرد میشمرد و در بیت بعدی انسان روشن ضمیری که از خرد برخوردار نیست را شادمان نمیداند. این تاکید بر خردورزی و دلیل ناشادی انسان روشن روان ِ بیخرد، بار دیگر در ابیات بعدی از زبان «سخنگوی مرد» نقل شده است: کسی کود خرد را ندارد به پیش / دلش گردد از کردهی خویش ریش بنابراین کسی که خرد را سرلوحهی زندگی و کنش و رفتار خود نگرداند مقبولیت و وجهه خود را از دست میدهد. در اینجا فردوسی پس از بیان دلایل خود درباره لزوم حضور و وجود خرد در زندگی انسان روشن ضمیر، نتیجهگیری کلی خود را دربارهی بیت خرد تیره و مرد (به سکون دال) روشن روان بیان میکند و در تایید و توضیح آن میگوید: خرد چشم جان است چون بنگری // تو بی چشم شادان جهان نسپری حکیم توس میخواهد بگوید، اگر در ابیات پیشین اشاره شده که انسان روشن ضمیر بدون خرد نمیتواند شادمان روزگار بگذارند، دلیلش آن است که خرد به منزلهی چشم جان است و همان گونه که انسان بدون چشم نمیتواند پدیدههای خلقت را آن گونه که باید، مشاهده و درک کند، بدون خرد هم دست جان در پی چیزی میگردد و چنین جانی را شادمانی کامل حاصل نمیشود.
با درودهای فراوان و سپاس از همراهی همهی دوستان
هر زمان که وقت داشتی «.. کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»
شهرزاد گرامی به وجود تو در اینجا چشم دارم. بی گمان در زمینه ی ادبیات شاگرد کوچکت هستم.
1- سبک شناسی: لطفا منابع را معرفی کن.
2- گاهی باید داستان های گذشته را بدانی .
خرد تیره: باید این صدای سکون را بتوانیم اینجا وارد کنیم. باید به دنبال راه حل باشیم چون در شاهنامه برخی واژه ها پهاوی هستند و در پهلوی گاهی سه حرف با صدای ساکن پشت هم می آیند.
پروانهی گرامی این یادداشت مقالهای از دکتر عبدالحسین زرینکوب در باب خرد و خردگرایی در شاهنامه است که در میان جزوههای گذشته پیدا کردم، از آن جا که از بحث خردگرایی گذشتهایم، و یادداشت هم طولانی است تصمیمگیری دربارهی نحوهی استفاده و انتشار آن را به شما واگذار میکنم.
(1) این که حکیم توس حماسهی عظیم خود را به نام خداوند جان و خرد آغاز میکند، نکتهای است که خواننده را به اندیشه دعوت میکند و بیتامل از سر آن نمیتوان گذشت. برای کتابی که در سراسر آن انسان در تکاپویی جان فرسا و خردآزمای است، این طرز یادکرد از آفریدگار انسان براعت استهلالی (= شگرف آغازی) زیرکانه است. برای آن که انسان در عرصهی هستی تکاپو کند، هیچ چیز بیشتر از «جان» برای وی ضروری نیست و برای آن که «جان» در محدودهی حیات حیوانی متوقف نماند، هیچ چیز بیش از خرد برای رهبریاش ضرورت ندارد. اگر جان تحت حکم خرد نباشد، جان انسانی نیست، جان حیوانی است و تکاپوی او در عرصهی هستی نه حماسه میآفریند و نه تاریخ.
لیکن تاریخ و حماسه هم که شاهنامه آنها را در آنچه به گذشتهی باستانی ایران مربوط است، به هم در میآمیزد، ابعاد دو گانهی عرصهای را تصویر میکنند که جان انسان در آن جنب و جوش دارد و آن چه بدین جنب و جوش غائیت میبخشد، چیزی جز خرد نیست – خرد فطری و مکتسب – پس بدون این غائیت، که خرد را رهنمای حیات انسان میسازد، جنب و جوش جان کشمکشی بی معنی و خالی از نظم و داد است و چیزی جز هرج و مرج نیست.
دنیایی هم که شاهنامه جنب و جوش آن را تصویر میکند، دنیایی خرد گراست که آفریدگار آن را با هیچ عنوان دیگر بهتر از عنوان «خداوند جان و خرد» نمیتوان نیایش کرد. اما کتابی که تا این حد سرشار از افسانههای وهم انگیز است، آیا به واقع میتواند نقش دنیایی را رقم زند که بتوان آن را خرد پذیر خواند؟ در عرصهای که سیمرغ و اژدها در آن فرمان میرانند و رویا و فال و جادو بر جریان رویدادهایش تأثیر میگذارند، کدام نشانی از خرد میتوان یافت.
با این حال شاعر حکیم از همان آغاز کار که خود را به نقل این گونه رویدادهای شگرف و شگفت ناچار مییابد، خاطر نشان میکند که از این گونه داستانها هر چه با خرد درخور نمینماید، باید متضمن معنی رمزی شمرد. (اشاره دکتر زرینکوب به این ابیات شاهنامه است: تو این را دروغ و فسانه مخوان/ به یکسان روشن در زمانه مدان/ ازو چند اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد)
از این گذشته آنچه در نظر حکیم طوس و در فرهنگ عصر او «خرد» خوانده میشد با آن گونه خرد که در عصر ما به رد کردن و نفی نمودن هر چه ماورای ادراک حسی است، میگراید، فاصلهی بسیار دارد. در عصر و محیط فردوسی، خرد عادی که میزان فهم و الگوی رفتار محسوب میشد، هنوز نه احکام نجوم را نفی قطعی میکرد، نه وجود موجودات غیرعادی چون غول و اژدها و نسناس را مستعبد میدانست و نه فال و رویا را امری که فقط انعکاس دنیای ناخودآگاه ذهنی انسان باشد، تصور مینمود. از سالها قبل از عهد فردوسی، فارابی هم مثل خود وی خواب را با مقولهی وحی و نبوت مربوط میشمرد، چنان که در عصر خود وی و تا مدتها بعد بیرونی نیز هر چند احکام نجوم را «ثمرهی علم ریاضی» نمیخواند، باز آن را علم میشمرد و جز کسانی را که در این باره به دروغ و فریب دست میزدند، درخور تخطئه نمییافت. فال و پیشگویی هم در گفت و شنود معروف ابوحیان توحیدی و ابوعلی مسکویه امری که با اقتضای خرد مخالف باشد، تلقی نمیشد و ابن سینا هم رویدادهایی را که خلاف آمد روند طبیعت اشیا به نظر میرسید، مغایر با حکم خرد میشمرد و آنها را به تعبیر خودش در «بقعهی امکان» مینهاد.
اعتقاد به جادو و دعا، اعتقاد به دیو و فرشته و اعتقاد به فال بد و فال نیک، هم در نزد خود فردوسی و شاید در فرهنگ عصر و محیط او، ظاهرن بازمانده ای از «ثنویت» باستانی ایران بود که عرصهی هستی را آوردگاه خیر و شر و نیروهای وابسته به یزدان و اهرمن تلقی میکرد و تصویر این کشمکش بیوقفه را در ستیز بین دیو و فرشته و در تنازع بین نیرویی که جادو و اهریمن و فال بد بدان مربوط است، با نیرویی که فرشته و یزدان و فال نیک با آن ارتباط دارد، در تخیل می آورد.
(2) ادامهی خرد و خردگرایی در شاهنامه از دیدگاه دکتر زرین کوب:
به علاوه چون به تصریح شاعر، هر گونه شگفتی را که در این داستانها هست، میتوان به معنی رمزی بازگرداند، وجود این نقلها به هیچ روی با این دعوی که شاهنامه مبتنی بر اندیشهی خرد گرایی به نظر میرسد، مغایر نیست.
اما در مورد جنگ هنوز مشکل باقی است. اگر وجود سیمرغ و اژدها و دیو و جادو را میتوان به معنی رمزی تأویل کرد، در باب جنگ که «دیو خشم» آن را به وجود میآورد و به هر صورت باشد، تجاوز «جنون» به عرصهی خرد و آهستگی است، هر گونه سعی در تأویل جز فرو رفتن در ابهام و اوهام نیست. لیکن در شاهنامه جنگ بر تشفی کینهها یا به خاطر غارت و کسب غنیمت نیست. تقریبن همیشه نوعی دفاع مقدس محسوب است، دفاع از خانه و خاندان، دفاع از حیثیت و شرف و سرانجام دفاع از فرهنگ انسانی در مقابل آن چه آن را به نابودی تهدید میکند. چنین جنگی حتی در رسم و آیین عصر ما نیز، نزد بسیاری با آن چه خرد آن را تایید یا الزام می کند، مغایرت ندارد.
به هر حال نشانههای خرد گرایی در جای جای شاهنامه به قدری است که حاجت به ذکر شواهد ندارد. این که شاعر از همان آغاز کار که به اقتضای نقل تاریخ دربارهی پیدایش انسان در عرصه هستی سخن میگوید و از آفرینش مردم و عالم و ماه و خورشید یاد میکند،سخن را با گفتاری در ستایش خرد سر میکند،تعهدی را که در رعایت مقتضای خردگرایی دارد، نشان میدهد.
یک جلوهی این خردگرایی در کلام فردوسی امثال حکمت آمیز و مواعظ عبرتانگیز فراوانی است که در سراسر شاهنامه به چشم میخورد. اندرزنامهها نیز که بخشی از بدیعترین نمونههاشان در نقل بزمهای انوشروان و بوذرجمهر آمده است، صورت دیگری از این حکمتهاست. ریشهی آنها هم به ادبیات پهلوی عهد ساسانیان میرسد. در حقیقت تمام آن چه را که تاریخ باستانی ایران میتواند به انسان بیاموزد، در همین حکمتهای تجربی مجال انعکاس دارد.
در برداشت جبریانهای که شاعر – و پهلوانان شاهنامه – از انسان و سرنوشت او دارند، جلوههای دیگری از این خردگرایی را میتوان یافت. شاعر هر جا مرگ پادشاه یا فرجام کار پهلوانی را یاد میکند، ناپایداری جهان را به نحو عبرت عبرت انگیزی پیش چشم خواننده مجسم مینماید و وی را به تأمل در باب زندگی و دگرگونیهای آن دعوت میکند. فرجام کار جمشید و فریدون، فرجام قصهی سکندر و دارا، سرانجام کیخسرو، اسفندیار،رستم و ... کدام یک از این گونه رویدادها است که خوانندهی شاهنامه را غرق در عبرت، تامل و اندیشههایی که شایستهی حیثیت انسانی است، نمیکند؟
تلقی از دنیا بدان گونه که هست و ناچار باید با آن کنار آمد، رفتار اکثر قهرمانهای شاهنامه را متضمن آرامش و وقاری خردمندانه تصویر میکند و وجود آنها را تجسم مناعت و نجابتی میسازد که هیچ چیز بهتر از آن اعتدال و آرامش و گران سنگی ناشی از خردگرایی انسان را تفسیر و توجیه نمینماید. برای این قهرمانان غالبن بیهمانند، هم تلاش برای پیروزی لازمهی حکم خرد محسوب است، هم تحمل سختیهای شکست خرد پذیر به نظر میآید. آن چه نزد خرد مقبول نیست، اظهار بیتابی و ناخرسندی در مقابل سرنوشت است که قهرمان واقعی جز به ندرت آن را در خور شأن خود نمییابد.
از اقتضای این خردکیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلف ناپذیر طبیعت و حیات انسانی و لاجرم خرد انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام میکند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته میشوند و باید کشته شوند. ضحاک با همه گربزیها و چارهگری هایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانندو ....
جلوههای گونه گونه این خرد گرایی در تمام عرصهی شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آن چه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورت ممکن فرامینماید.
در کتابی چنین عظیم که بدین سان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همه جا صدای «جان» را میشنود که در این جا در عرصهی تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
درود بر یاران. از همگی به خاطر آنچه با یادداشتهای خود به من آموختند سپاس گزارم. ۱-تاملی بر نظر درویش گرامی. که البته تاییدی هم هست بر آنچه که پروانه عزیز در بحث ابیاتی که منتسب به فردوسی بزرگ دانسته نمی شود، آورده اند. 2-با ستایش روح پژوهنده شما و زمانی که برای این کار می گذارید، دو نکته به نظرم می رسد: *آنچه که از زبان استاد ادبیات خود نوشته اید، بخشی از اندیشه مسیحیان است که معتقدند که عیسی تمام گناه انسان را به دوش کشید و چهل روز در بیابانها سپری کرد تا انسانها بتوانند به ملکوت آسمانها دست پیدا کنند با پاکی دوباره. او صلیب خود را بر دوش می کشید(می توانید کتاب "آخرین وسوسه مسیح" را بخوانید) **یک جسارت بکنم ولی چون خودتان گفتید و من می خواهم که فضای دوستانه در این سرای حفظ و پررنگ تر شود، می نویسم وگرنه من کجا و این نکته ها کجا؟ گفته اید که کلمات فارسی جایگزین شوند و اگر واژه ای عربی شتار شما بود آن را همراه با جایزین فارسی یادآور شویم. البته من خودم پر از عربی ام!ولی به خاطر صفای وجود شما می گویم که " متشکرمی شم" عربی است. ریشه "شکر" به جای آن "سپاس گزارم" که زیباتر است را می شود به کار برد. ولی این کار من را " گیر دادن" ندانید که اصلا هدف من نبود ... بلکه فقط خواستم به اشتیاق شما خود را پیوند بزنم... همین... 3- با درود بر شهرزاد گرامی و شریک کردن ما در آنچه از استاد زرین کوب می دانستند و داشتند... حضورت پر رونق باد
4- این یادداشت که همه اش شد فضولی در کار دیگران.. ببخشید پروانه جان! دوباره برای حضور در کلاس می آیم.. ولی نگویید به خاطر این فضولیها باید مادرم را بیاورم یا پایین کلاس و دستها و یک پایم را بالا نگه دارم...!!!
درود به همه ی دوستان و درود ی به دوست تازه قدم رنجه نموده "شهرزاد عزیز" که حضور زیبایی در این پست داشتن.
جسارتا خواستم عرض کنم که بعضی از جملات این مقاله برام آشنا بود و فکر کنم قبلا تو روزنامه اطلاعات خونده باشمش. شاید هم اشتباه کردم اما جاان کلام رو کاملا به یاد نداشتم. امکان داره چون سبک گفتار مرحوم زرین کوب برام آشناست چنین فکری کردم.
پروانه عزیز
من یه نرم افزار که شامل متن شاهنامه ست از برادرم گرفتم که شاهنامه مو درعوض بهش دادم اما خوندن از روی شاهنامه خالقی مطلق و صفحه های مزینش بهم بیشتر میچسبه!
اولین بار دوست خوبم "پدرام رضایی زاده" صاحب وبلاگ "ناتور" سایت "گنجور" رو بهم معرفی کرد که برای من هم مرجع هست و خیلی از شعرها رو اول با جستجو پیدا میکنم بعد به متن کتاب مراجعه میکنم خصوصا در مورد مثنوی و آثار عطار که شیفته ش هستم. اما سیستم جستجوش گاهی بسیار بد ادایی میکنه و حسابی حالم گرفته میشه
** اما در مورد اعدادی که شقایق عزیز پرسیدن باید بگم که من هم زیاد از اعداد نمیدونم از متن بیت متوجه شدم که منظورش آیینهای آسمانی هست، اما در زبان فارسی بعضی از اعداد کاربرد کثرت دارن مثل هزار ، هفتاد، صد
مثلن فریدون مشیری شعری دارن : بیش از "هزار" بار بانگ درای قافله آفتاب را مشت درشت راهزن شب شکسته است
اعدادی هم هستن که یه مقدار معروفن مثل 72 ، که حافظ میگه "جنگ 72 ملت همه را عذر بنه" نشاندهنده 72 فرقه دین اسلام هست!! یک و هفت و چهل هم که اعداد مقدس ایرانی هاست
بیشتر ازین سوادم قد نمیده شقایق جان، آخه من ادبیاتی نیستم، شیمی خوندم!
**
از نیره عزیز هم به خاطر تو ضیحاتش و گیر کوچکی که داد "سپاسگزارم"!
من منظور شقایق جان رو از رفرنس اعداد نفهمیدم، توضیح شما رو هم حالا دیدم و برام گویا نبود
یه مقداری گیج شدم، لطف میکنین بیشتر توضیح بدین؟
فلورای گرامی برداشتم از اعداد، آنچه مربوط به آفرینش گفته شده بود حال که با پرسشت دوباره به سراغ شعرها رفتم دیدم هفتاد کشتی آورده شده. صبر می کنیم تا شقایق گرامی بنویسند منظورشان کدام اعداد است.
یک - فلورای گرامی از آشنایی با شما بسیار خوشحالم و از خواندن پیامهای ارزشمندتان بسیار میآموزم و لذت میبرم. چقدر خوب که با نوشتار دکتر زرین کوب و متن این مقاله آشنا هستید.
دو- پروانهی گرامی برای پرهیز از طولانی شدن کلام و رعایت حوصلهی جمع، متن مقاله دکتر زرین کوب را به صورت خلاصه اینجا آوردم، اگر تمایل دارید متن کامل را برایتان ارسال میکنم.
سه – همان طور که دوستان هم اشاره کردهاند، ابیات بخش «گفتار اندر ستایش پیامبر» در بسیاری قسمتها به احادیث نبوی و نقل قولهای اسلامی اشاره دارد. بیت: چو هفتاد کشتی بر او ساخته // همه بادبانها برافراخته همان طورکه فلورای گرامی هم اشاره کردهاند، هفتاد در این بیت کنایه از کثرت است و احتمالن اشاره ای هم به این گفتهی پیامبر مسلمین دارد که به حدیث تفرقه معروف است: "پس از من امت من به هفتاد و اند فرقه تقسیم خواهند شد و ..." استاد مهدوی دامغانی هم در مقالهای دربارهی عدد هفتاد و سه به این افتراق اشاره کردهاند.
چهار – نیرهی عزیز، جدا از متن مقالهی دکتر زرینکوب، هدف من از طرح و بحث دوباره در مورد بیت "خرد تیره و مرد روشن روان...". ابهامی بود که از نظر شما در این بیت وجود داشت، نمیدانم آیا توانستم منظورم را برسانم؟ اگر نه میتوانیم باز هم در موردش صحبت کنیم.
شهرزاد جان اگر متن کامل را تایپ شده آماده داری سپاسگزار می شوم. بهتر است مقاله را به عنوان یک پست در وبلاگ بگذاریم تا مورد استفاده آنهایی که با گوگل به اینجا می رسند، باشد.
منظور من از از رفرنس اعداد ؛ همان استنباطی بود که بانو پروانه کردند ، می خواستم بدانم اعدادی که در آفرینش از آن ها یاد شده ؛ از کجا آمده اند . که پروانه عزیز توضیح دادند .ممنونم.
البته توضیح فلورای عزیز نیز برایم بسیار خواندنی بود . سپاس .
من با اجازه تان قسمت دوم و سوم کامنت شهرزاد جان را برداشتم که دوباره خوانی اش کنم ، خیلی سپاس گزارم .
درود ... فلورا از چسبناک بودن این بیت نوشته است: . ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی . نمونه اش را و مشابه اش را در ادبیات عامه زیاد می بینیم ... حتا به صورت طعنه از سوی دوستان و آشنایان هم خطاب به کسی که شهره به نیکویی در اجتماع دارد، گاه می شنویم! خود همسر و فرزندان فردوسی هم گاه او را اینگونه شماتت کرده اند! این که کاش پدر ما اندکی از توجهی که به شاهنامه و فرهنگ مردم و ایران داشت را به خانواده خودش هم داشت! غافل از این که آفتاب، ذاتش تابیدن و نورافشاندن است؛ کافی است زاویه خود را تغییر دهیم تا نورش را دریافت کنیم! به همین راحتی ...
و این جمله که شهرزاد از قول استاد زرین کوب آورده است: . "اگر جان تحت حکم خرد نباشد، جان انسانی نیست، جان حیوانی است و تکاپوی او در عرصهی هستی نه حماسه میآفریند و نه تاریخ. " . به نظرم همه ی حرف را زده است. حماسه ها در تاریخ با خردآمیخته است نه با عشق! عشقی که در تاریخ ثبت می شود؛ برگرفته و گداخته شده در آهنگرخانه ی "خرد" است. و خرد البته با هوشمندی، بسیار تفاوت دارد. رستم نمونه یک خردمند عاشق بود و به باور من، تنها سه جا خردمندی اش را به هوشمندی اش فروخت! که البته به موقع در موردش بحث خواهیم کرد ...
مایلم به کلام آقای درویش این مطلب رو اضافه کنم که گاهی ما خوبی ها و نیکیها و شایستگی های خودمون رو از خودمون هم دریغ میکنیم.
و اینکه این بیت برام جالب بود نه بدلیل یگانه بودنش بلکه به این دلیله که جایی قرار گرفته که اصلا بحث چیز دیگری بوده بحث توصیف خورشید و ماه و چگونگی استقرارشون بوده که یکهو این بیت اومده... مطمئنم که یک کارشناس ادبیات میتونه دلیل موجهی برای قرار گرفتن این بیت دراین قسمت بیان کنه... دلیل تاکیدم این بود که اگر دوستان متوجه دلیلش میشن بیان کنن.
نکته جالبی را فلورا و شقایق کشف کرده اند که من البته جوابی برای آن از منظر خرد و منطق ندارم. اما خارج از منطق می شود یه جورایی آدم خودش را قانع کند! می گویند: "خورشید باش تا اگر نخواهی به کسی بتابی هم نتوانی!" . . شاید فردوسی به بهانه سرودن از خورشید و توانایی های بی مثالش، می خواسته خوانندگان این سطور را متوجه درد و رنج و محرومیت هایی که متحمل شده است هم بکند. در حقیقت، شاهنامه خود در ادب پارسی یک خورشید بی مثال است؛ خورشیدی که در هنگام آفرینشش، آفتاب عالم تابش را از صاحبش دریغ ورزید! نورزید؟ . . واپسین نکته هم یک هشدار امنیتی به فلورا و شقایق است تا هنگام رانندگی هرگز شاهنامه نخوانند! چون ممکن است با این دقتی که در ابیات فردوسی روا می دارند، کاری دست خودشان یا اتومبیل شان یا اتومبیل دیگران بدهند! نه؟ . در همین رابطه اینشتین بزرگ می گوید: "مردی که بتواند در حالی که زنی را میبوسد با ایمنی رانندگی کند، به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن است نمیدهد." . در حالی که این دو عزیز برعکس نشان دادند که به شاهنامه اهمیتی که سزاوار آن است، می دهند! درود ...
انیشتین یک جمله ی معروف دیگر هم دارد که می توانید روی دیوار مدرسه ابتدایی خیابان یازده بخوانید: اگر دانش آموزی در راه برگشت به خانه راه خودش را گم نمی کند می تواند به مدارج علمی بالایی برسد
می دانید انیشتین یکبار در راه بازگشت به خانه راه مدرسه را گم کرده بود
از قضا آدم باید سر به هوا باشد تا آسمان ها را فتح کند! و لزوم سر به هوا بودن این است که هم راه مدرسه و هم راه منزل خود را گم کند!! درست مثل کاری که اینشتین کرد. . می گویند: وقتی مأمور قطار از اینشتین طلب بلیط می کند؛ اینشتین ناگهان سراسیمه چمدانش را می گردد؛ مأمور که نگرانی اینشتین را دیده و در ضمن او را شناخته است، می گوید: پروفسور نیازی به گشتن نیست، من می دانم دانشگاه پرینستون بعداً آن را حساب خواهد کرد! اما اینشتین می گوید: جانم! من می خواهم بلیطم را پیدا کنم تا بدانم کجا می خواستم بروم و در چه ایستگاهی باید پیاده شوم!! درود ...
ها ها ها از دست این انیشتین خوب نیست آدم این حرفا رو بزنه زشته !ولی می نویسم دیگه شما ببخشید! انیشتین به خانم های رنگارنگ علاه داشت ولی زنش سرطان گرفت و همه ی کارهای خلافشو گذاشت کنار و نشست از زنش در بست پرستاری کرد تا ازدنیا رفت
به هر حال انیشتین رو نمیشه خیلی سرمشق قرار داد کاراش اصولن اشکال داشت
من مانده ام که اینشتین با چنین مشغله های وقت گیری چگونه وقت - به قول شما - کارهای خلاف را هم داشته است؟! به نظرم اگر این ادعا درست باشد؛ خودش دلیل دیگری بر نبوغ شگفت انگیز این مرد است! نیست؟ مردی که همزمان در سه جبهه می جنگید و می رزمید! 1- جبهه نسبیت 2- جبهه وزیر جنگ 3- جبهه کارهای خلاف! . . درود و مسافرت خوش بگذره ...
۱-از شهرزاد عزیز به خاطر پاسخ مفصلی که به سوال و تردید من دادند سیار سپاس گزارم. ۲-پروانه گرامی! آنچه که از برخورد انیشتین نسبت به همسرش نوشته اید و اصلا سرطان همسر او مستند است؟ گمان نمی کنم این گونه بوده باشد!ولی اگر مستند است ممنون می شوم اطلاع دهید. ۳ـبخش توصیف آفتاب و ماه که بسیار زیبا صورت گرفته رابارها و بارها خوانده ام و غرق زیبایی آن هستم. من همانند دیگر دوستان به بیت: ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی خیلی می اندیشم. ۴-بوَد هر شبانگاه باریک تر به خورشید تابنده نزدیک تر در این بیت ظرافتی احساس می کنم که توجه ام را جلب کرده است: پس از تشبیه ماه به عاشق رنج کشیده می گوید هر چه که هر شبانگه (تیرگی و غم و ناشادی و...)باریک تر(رنجیده تر و غمگین تر و شکیبایی بر آن ورزیده) شده باشد آنگاه به خورشید تابنده و منبع آرامش و زندگی و روشنایی نزدیک تر می شوی. این امر تاکیدی است بر آمیختگی درد و رنج در دست یابی به بلندی و پیروزی. به خاطر دارید که فردوسی حکیم در ابیات پیشین هم به آمیختگی درد و درمان و شادی و غم اشاره کرده است. در بیت مثال هم در وصفی مختصر و گویا تصویری زیبااز آن آفریده است.در جایی هم سزاوار بودن رنج کشیدن برای کسب دانش را مطرح کرده است. چه بسا کلا منظور او از استعاره ها و وصفهایی که از خورشید داردمنبع پرفروغ علم و دانش و حکمت باشد. تاکید او را در ابیات پیشین بر دانش جویی و امتیازهای آن که به خاطر دارید: توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود یا: به دانش ز دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی و اصلا تاکید بر چنین مفاهیمی در بیتهای آغازین شاهنامه گرانقدر تاییدی است بر این مدعا. اگر چنین بنگریم شاید بتوان آن بیت خاص: ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی را هم چنین تعبیر کرد که فردوسی بزرگ فروتنانه در برابر سرچشمه دانش و علم با تعبیری مشتاقانه و عاشقانه و سرشار از تمنا از خورشید دانش تقاضای تابیدنی پرفروغ دارد ولی این نیاز عاشقانه را با پرسشی منفی مطرح می کند؛ چه بودت که بر من نتابی همی؟؛ او هنوز اقناع نشده است از دانش... و طبیعی است مردی چنمین خردمند هنوز تشنگی ها داشته باشد.احساس وسعت نادانسته ها در برابر دریای ژرف دانش.
سلام خوب بود ولی حیف که خیلی سطحی به شاهنامه پرداخته اید اگر مثلا شرحی چیزی بگذارید تا دید مردم نسبت به شاهنامه گسترده تر و عمیقتر شود بهتر نیست؟ روخوانی شاهنامه را که هر بنی بشری با یک جلد شاهنامه هم می تواند انجام دهد!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ووووواااااااااااایییییییییییییی... نوبت بخش جدید شد... من چقدر عقبم...
این صفحه خیلی آسونه. سختیش اون صفحه خرد بود و آفرینش ها.
قرارمون هفته ای یک صفحه بود. پس باید پیمان نشکنیم.
راستش دارم فکر می کنم که اگر فردوسی گفتاری اندر ستایش پیغمبر نداشت، آنگاه دیگر با او چه می کردند که نکردند؟!
پروانه عزیز درست گفتند که این دو صفحه مفاهیم آسونتری دارند.
در صفحه ی پیرامون آفرینش آفتاب و ماه دو تابیت خیلی برای من بولد شدن به خاطر سبک گفتار حکیم توس:
اولی اون بیت که بعد از توصیف خورشید و برآمدنش از "خاور" -به جای استفاده از کلمه معرب مطلع-
به یکباره میگه:
ایا آنکه تو آفتابی همی
چه بودت که بر من نتابی همی
این گلایه خیلی بهم چسبید!!
بیت قابل توجه دیگر هم تشبیه "ماه تازه" به "عاشقی که غم عشق خورده" ست که زیبا بیان شده!
صفحه بعدی "اندر ستایش پیامبر" اکثر بیتهاش بارها به گوشمون خورده به لطف برادران و خواهران مکتبی!
بیت پر تشبیه این صفحه این دوبیته که
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
برانگیخته موج از او تند باد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته
همه بادبانها بر افراخته
حکیم ما میگه : این دنیا و زندگی در اون مثل زندگی در دریای خروشانی است که انسان دائما در معرض طوفانهای ناشی از ندانستن و نتوانستن و بد دانستن هاست و به همین دلیل آفریدگار در بزنگاه های خاصی برای ما مامن هایی-منظورش ادیان مختلف بشری هست- در نظر گرفته که بتوانیم با التجا به اون مامن ها از موجهای خروشانش به سلامت عبور کنیم
اما نمیدونم اینجا منظور از کلمه هفتاد عدد کثرت هست یا منظور خاصی از این عدد داره،
منظور از این هفتاد کشتی همین مامنهایی است که در بازه های زمانی خاص برای بشریت در نظر گرفته شده، و لابد چون این هفتاد کشتی نتیجه نداده دیگه از آوردن کشتی هفتاد ویکم پشیمان شده!!!
استاد ادبیات بزرگواری داشتم که میگفتن خداوند یک بار به پاکسازی نسل بشری دست زده و اون زمان حضرت نوح بود که تصمیم گرفت بهترینها رو گزینش کنه و متاسفانه این پاکسازی نتیجه نداد.
یک بار هم خودش در غالب یک انسان به زمین هبوط کرد تا رنج بشریت رو لمس کنه تا دار خودش رو بر پشتش تا قرار گاه اعدام حمل کنه و اونجا به شکلی دراماتیک مصلوب بشه و تا رسیدن مرگ هزار بار جان بده تا در رنج انسان شریک بشه تا مهر خودش رو به انسان بیاموزه
"بیاموزه که دوستی برای خداست و خدا برای دوستی ست که بگفته انجیل "خداوند عشق است""
وقتی این جمله ها رو میگفتن اشک از دو سوی چشمانشون سرازیر شد و دیگه صحبت نکردن. ما از سکوتشون و اشکهاشون این استنباط رو میکردیم که خداوند از اصلاح آدمی ناامید شده!!
تشیبه کشتی زیبا به "چشم خروس" هم تشبیه زیبایی هست که خیلی نادره!
اما بیت
نگر تا به بازی نداری جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
به دین وآیین و مسلک خاصی توجه نداره میشه به تمام بشریت تعمیمش داد.
حکیم ما میگه ازین در هرچقدر بگویم کم گفتم، راست گفته این مبحث هدایت بشر توسط خدا بسیار مبحث گسترده و نکوئیه، منتهای مراتب اینقدر این مبحث مکرر شده و به بدنرین صورت ممکن توسط علمای دین دست مالی شده که هیچ کس رغبت نداره بگستراندش.
درود به "نیک پی همرهان" گرامی این پست!
یه پیشنهادی به پروانه عزیز و دوستان دارم؛
چه خوبه که هرجا در متن شاهنامه کلمه ای پارسی میبینیم که عربیش بیشتر به گوشمون خورده اون رو بیان کنیم . این کارمون باعث میشه یک مقدار از همینجا پارسی تر صحبت کنیم. اگر به کلمات عربی کامنتهای من هم گیر بدین بسیار متشکر میشم بشرطیکه معادل فارسیش رو هم بهم بگین!
مثلا در بیت 79 کلمه خاور که بیشتر برای ما بمعنی مشرق هست، اینجا بهمعنی محل طلوع خورشید اومده که خیلی زیباست!
یا دربیت73
ازو دان فزونی وزو دان نهار
بد و نیک نزدیک او آشکار
من متوجه معنی نهار نمیشدم فقط میدونستم نهار به عربی به معنای روز هست و جمع نهر هم میتونه باشه، اما برادرم گفتن که متوجه باش که طرف با کلمات عربی یه خورده مشکل داشته پس به فرهنگ مراجعه کردم و متوجه معنی ش شدم که کاستی هست.
راستی، پروانه عزیز من در حال حاضر حتی شاهنامه هم ندارم، شاهنامه م دست برادرم هست که سربازی هستن و با خودشون حافظ بردن و شاهنامه! و از قضا من وقت کنم چکیده ی اینجا نوشته ها رو براش توضیح میدم...
اگر کتابهای کمکی هم این بین لازم هست غیر از نامه باستان که پیشتر گفته شده، لطف کنید بگید!
شاهنامه استاد جنیدی هم که لینکش در وبلاگتون هست برای من باز نمیشه!
شنیدم که در این شاهنامه وصف اوصیا و اشخاص متفرقه دینی وجود نداره! و ایشون معتقدند که این بیتها درحد شاهنامه نیستند...
یک- به کار بردن واژه های پارسی
خیلی کار دشواری است ولی کوشش می کنم و بسیار بسیار کار نیکی است.
دو- فلورای گرامی با هم ریشه ی واژه «خاور» را از نامه ی باستان بخوانیم:
برآمد جای خورشید در پهلوی «خوراسان» بوده که در پارسی در ریخت «خراسان» نام استانی شده است در شرق ایران.در روزگار سپسین «خاور» در پارسی در معنی شرق به کار رفته است.
سه -
نِهار - واژه ای کهن است به معنی کاهش و یا کاستی که شما نوشته اید.
برادر شما درست می گویند فردوسی تا جایی که توانسته واژه های پارسی به کار برده است.
شاهنامه: اگر نامه ی باستان را به دست آوردی در ابتدای هر کتاب بخشی از شاهنامه ای بر پایه چاپ مسکو در اختیار داری.
وما هم پیوند آنچه را می خوانیم در اینجا خواهیم داشت ولی دست زدن به برگهای کتاب چیز دیگری است.
چهار- کتابهای کمکی: حتمن خواهم نوشت . دوستان هم در این کار یاری دهند.
پنج-
شاهنامه استاد جنیدی- به نشانی پیوندهایم رفتم . شما درست گفتید
جست و جویی کردم و به نشانی زیر رسیدم.
http://www.sabadcd.com/
هیچگاه در سایت ایشان شاهنامه نبوده است. بنیاد نیشابور برای چاپ شاهنامه استاد جنیدی با مشکل مالی روبه رو بود گمان نمی کنم هیچگاه در اینترنت بگذارند.
شاهنامه خالقی مطلق هم که این سایت آریا بوم گذاشته است هنوز همه ی شاهنامه نیست و بدون زیر نویسهایش است که گاهی در شاهنامه خالقی مطلق در یک صفحه تنها چهار خط نوشته و زیر نویس چند برابر متن اصلی است.
شش- شاهنامه استاد جنیدی را در نمایشگاه دیدم به نظرم خیلی با نسخه های رایج تفاوت داشت . به زودی یک نسخه از آن را خریداری می کنم. از نظر جنیدی بخش اسکندر هم الحاقی است.
با توجه به اینکه به فردوسی اجازه دفن در قبرستان مسلمانها داده نشد و در باغ خانه اش آرمیده، چندان دور نیست که این وصف ها را نداشته باشد.
در شاهنامه خالقی مطلق چاپ مرکز پژوهشها وجود دارد. در چاپ امریکای آن نمی دانم.
فلورای عزیز ؛
من هم در مورد این پیشنهاد با شما هم رای هستم ،
خیلی پیشنهاد خوبی است .
در ضمن ؛ شاه نامه را از سایت گنجور، هم ، می توانی بخوانی ، نازنین .
------
با این بیت ؛
پدید آید آنگاه باریک و زرد چو پشت کسی کو غم عشق خَورد
چقدر می شد حسش کرد و تشبیه نابی است .
------
دوست دارم بدانم رفرنس ِ این اعداد ِ آفرینش از کجاست ؟ قرآن؟
گنجور-
چه خوب که یادآوری کردی تا از سایت گنجور هم بنویسیم.
آن سایو سایت ری سنت و تقریبن همه ی شاهنامه های اینترنتی همه از روی نسخه مسکو هستند نمی دانم زحمت اولیه ش با کدام سایت بوده است. حتی اگر در انترنت جستجو کنی همه ی شاهنامه برای دانلود هست.
در گنجور روی هر واژه کلیلک کنی به فرهنگ دهخدا وصل می شود و معنی واژه را می توانی ببینی. ناگفته نماند تازگی ها لغت نامه دهخدا فیلتر شده!!!!!!!!
گنجور هم از سایت های مرجع هست و بیشتر برای جستجو در بیت ها و واژه ها از آن می توان استفاده کرد و تا کنون خیلی به من کمک کرده است.
ما در اینجا شاهنامه خالقی مطلق را که بسیار ی معتبرترین نسخه می دانند استفاده می کنیم.
اعداد-به خوب نکته ای اشاره کردی
پیش از این هم در پاسخ درویش گرایم رفرنس های فردوسی را نوشته شده است.
مرجع در باره ی اعداد باید از « بندهش» باشد.
بُن + دهش=آغاز+ آفرینش یا آفرینش آغازین
بندهش ریشه در نوشته های بسیار کهن ایرانیان دارد.
با پیشنهاد فلورای گرامی برای معرفی منابع و ارائه مقاله شهرزاد گرامی، پست هایی را در کنار این پست های پیوسته شاهنامه خوانی قرار می دهیم می توانیم یکی از پست ها را به بررسی کتاب بندهش بپردازیم.
درود بر پروانهی گرامی و همراهان مهربان پرواز پروانه
امیدوارم بتوانیم در این فضای دوستانه که به لطف پروانهی گرامی فراهم شده، بخشهای بیشتری از دنیای سترگ و ارزشمند شاهنامه را در کنار هم بشناسیم و آموختههای هم بیاموزیم. از نظرات و برداشتهای دوستان از دیباچهی شاهنامه بسیار آموختم و از آنجا که دیر رسیدم با اجازهی پروانهی گرامی و سایر دوستان چند مورد کلی درباب شاهنامه و بخش خرد که بیشک یکی از ستونهای اساسی شاهنامه است، ذکر میکنم. امیدوارم دوستان بینظمی مرا ببخشند.
1- در بسیاری از متون توجه به دورهی زمانی خلق یک اثر و خصوصیات سبکی حاکم بر آن عصر و به تبع آن میزان تأثیرپذیری یک اثر از ویژگیهای زبانی، دستوری، فرهنگی، دینی و ... یک دوره در درک بیشتر محتوای آن اثر بسیار تاثیرگذار است. میتوان به موازات خوانش شاهنامه و بررسی ابیات، با استفاده از منابع معتبری همچون سبک شناسی و ... با خصوصیات سبکی اثر سترگی همچون شاهنامه بیشتر آشنا شد. با این روش سوالاتی همچون پرسش نیرهی گرامی در مورد خوانش ابیات نیز قابل پاسخگویی خواهد بود. (خرد برتر از هر چه ایزدت داد...)
2- بسیاری از ابیات شاهنامه موقوفالمعانی هستند، یعنی درک معنای مورد نظر شاعر، با خوانش چند بیت متوالی و درک مفهوم کلی آنها امکان پذیر خواهد بود. بنابراین همان گونه که دوستان هم اشاره کردهاند، توجه و دقت در ابیات پسین و پیشین یک بیت در برخی موارد، در درک مفهوم کلی یک موضوع خاص بسیار راه گشا خواهد بود.
3- برای ذکر مثالی دربارهی آن چه در بند بالا اشاره شد، به همین ابیات آغازین گفتار اندر ستایش خرد اشاره میکنم که امیدوارم با راهنمایی دوستان به برداشت کاملتری از این ابیات برسیم. فردوسی از ابتدا شروع به ستایش خرد می کند و ارج و ارزش خرد و خردورزی را یادآور میشود چرا که خرد را بهتر و برتر از هر آن چیزی میداند که خداوند آفریده است. در ادامه زایش شادی و غم را نتیجه وجود یا نبود خرد میانگارد. اینجاست که فردوسی در ادامه به بیان دلایل و علت این گفتار خود میپردازد و در حقیقت در ابیات بعدی دلیل این گفتار را (ازو شادمانی وزویت غمی است...) را بیان میکند.
فردوسی در جای جای شاهنامه جان، روان و ضمیرآدمی را در مقابل خرد و لازم و ملزوم هم میداند (به نام خداوند جان و خرد). بنابراین جای تعجبی ندارد که فردوسی دستمایهی شادی و غم نهاد بشر را وجود یا فقدان خرد میشمرد و در بیت بعدی انسان روشن ضمیری که از خرد برخوردار نیست را شادمان نمیداند. این تاکید بر خردورزی و دلیل ناشادی انسان روشن روان ِ بیخرد، بار دیگر در ابیات بعدی از زبان «سخنگوی مرد» نقل شده است:
کسی کود خرد را ندارد به پیش / دلش گردد از کردهی خویش ریش
بنابراین کسی که خرد را سرلوحهی زندگی و کنش و رفتار خود نگرداند مقبولیت و وجهه خود را از دست میدهد. در اینجا فردوسی پس از بیان دلایل خود درباره لزوم حضور و وجود خرد در زندگی انسان روشن ضمیر، نتیجهگیری کلی خود را دربارهی بیت خرد تیره و مرد (به سکون دال) روشن روان بیان میکند و در تایید و توضیح آن میگوید:
خرد چشم جان است چون بنگری // تو بی چشم شادان جهان نسپری
حکیم توس میخواهد بگوید، اگر در ابیات پیشین اشاره شده که انسان روشن ضمیر بدون خرد نمیتواند شادمان روزگار بگذارند، دلیلش آن است که خرد به منزلهی چشم جان است و همان گونه که انسان بدون چشم نمیتواند پدیدههای خلقت را آن گونه که باید، مشاهده و درک کند، بدون خرد هم دست جان در پی چیزی میگردد و چنین جانی را شادمانی کامل حاصل نمیشود.
با درودهای فراوان و سپاس از همراهی همهی دوستان
هر زمان که وقت داشتی «.. کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»
شهرزاد گرامی به وجود تو در اینجا چشم دارم. بی گمان در زمینه ی ادبیات شاگرد کوچکت هستم.
1-
سبک شناسی: لطفا منابع را معرفی کن.
2-
گاهی باید داستان های گذشته را بدانی .
خرد تیره: باید این صدای سکون را بتوانیم اینجا وارد کنیم. باید به دنبال راه حل باشیم چون در شاهنامه برخی واژه ها پهاوی هستند و در پهلوی گاهی سه حرف با صدای ساکن پشت هم می آیند.
پروانهی گرامی این یادداشت مقالهای از دکتر عبدالحسین زرینکوب در باب خرد و خردگرایی در شاهنامه است که در میان جزوههای گذشته پیدا کردم، از آن جا که از بحث خردگرایی گذشتهایم، و یادداشت هم طولانی است تصمیمگیری دربارهی نحوهی استفاده و انتشار آن را به شما واگذار میکنم.
(1)
این که حکیم توس حماسهی عظیم خود را به نام خداوند جان و خرد آغاز میکند، نکتهای است که خواننده را به اندیشه دعوت میکند و بیتامل از سر آن نمیتوان گذشت. برای کتابی که در سراسر آن انسان در تکاپویی جان فرسا و خردآزمای است، این طرز یادکرد از آفریدگار انسان براعت استهلالی (= شگرف آغازی) زیرکانه است.
برای آن که انسان در عرصهی هستی تکاپو کند، هیچ چیز بیشتر از «جان» برای وی ضروری نیست و برای آن که «جان» در محدودهی حیات حیوانی متوقف نماند، هیچ چیز بیش از خرد برای رهبریاش ضرورت ندارد. اگر جان تحت حکم خرد نباشد، جان انسانی نیست، جان حیوانی است و تکاپوی او در عرصهی هستی نه حماسه میآفریند و نه تاریخ.
لیکن تاریخ و حماسه هم که شاهنامه آنها را در آنچه به گذشتهی باستانی ایران مربوط است، به هم در میآمیزد، ابعاد دو گانهی عرصهای را تصویر میکنند که جان انسان در آن جنب و جوش دارد و آن چه بدین جنب و جوش غائیت میبخشد، چیزی جز خرد نیست – خرد فطری و مکتسب – پس بدون این غائیت، که خرد را رهنمای حیات انسان میسازد، جنب و جوش جان کشمکشی بی معنی و خالی از نظم و داد است و چیزی جز هرج و مرج نیست.
دنیایی هم که شاهنامه جنب و جوش آن را تصویر میکند، دنیایی خرد گراست که آفریدگار آن را با هیچ عنوان دیگر بهتر از عنوان «خداوند جان و خرد» نمیتوان نیایش کرد. اما کتابی که تا این حد سرشار از افسانههای وهم انگیز است، آیا به واقع میتواند نقش دنیایی را رقم زند که بتوان آن را خرد پذیر خواند؟ در عرصهای که سیمرغ و اژدها در آن فرمان میرانند و رویا و فال و جادو بر جریان رویدادهایش تأثیر میگذارند، کدام نشانی از خرد میتوان یافت.
با این حال شاعر حکیم از همان آغاز کار که خود را به نقل این گونه رویدادهای شگرف و شگفت ناچار مییابد، خاطر نشان میکند که از این گونه داستانها هر چه با خرد درخور نمینماید، باید متضمن معنی رمزی شمرد. (اشاره دکتر زرینکوب به این ابیات شاهنامه است: تو این را دروغ و فسانه مخوان/ به یکسان روشن در زمانه مدان/ ازو چند اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد)
از این گذشته آنچه در نظر حکیم طوس و در فرهنگ عصر او «خرد» خوانده میشد با آن گونه خرد که در عصر ما به رد کردن و نفی نمودن هر چه ماورای ادراک حسی است، میگراید، فاصلهی بسیار دارد. در عصر و محیط فردوسی، خرد عادی که میزان فهم و الگوی رفتار محسوب میشد، هنوز نه احکام نجوم را نفی قطعی میکرد، نه وجود موجودات غیرعادی چون غول و اژدها و نسناس را مستعبد میدانست و نه فال و رویا را امری که فقط انعکاس دنیای ناخودآگاه ذهنی انسان باشد، تصور مینمود. از سالها قبل از عهد فردوسی، فارابی هم مثل خود وی خواب را با مقولهی وحی و نبوت مربوط میشمرد، چنان که در عصر خود وی و تا مدتها بعد بیرونی نیز هر چند احکام نجوم را «ثمرهی علم ریاضی» نمیخواند، باز آن را علم میشمرد و جز کسانی را که در این باره به دروغ و فریب دست میزدند، درخور تخطئه نمییافت. فال و پیشگویی هم در گفت و شنود معروف ابوحیان توحیدی و ابوعلی مسکویه امری که با اقتضای خرد مخالف باشد، تلقی نمیشد و ابن سینا هم رویدادهایی را که خلاف آمد روند طبیعت اشیا به نظر میرسید، مغایر با حکم خرد میشمرد و آنها را به تعبیر خودش در «بقعهی امکان» مینهاد.
اعتقاد به جادو و دعا، اعتقاد به دیو و فرشته و اعتقاد به فال بد و فال نیک، هم در نزد خود فردوسی و شاید در فرهنگ عصر و محیط او، ظاهرن بازمانده ای از «ثنویت» باستانی ایران بود که عرصهی هستی را آوردگاه خیر و شر و نیروهای وابسته به یزدان و اهرمن تلقی میکرد و تصویر این کشمکش بیوقفه را در ستیز بین دیو و فرشته و در تنازع بین نیرویی که جادو و اهریمن و فال بد بدان مربوط است، با نیرویی که فرشته و یزدان و فال نیک با آن ارتباط دارد، در تخیل می آورد.
(2)
ادامهی خرد و خردگرایی در شاهنامه
از دیدگاه دکتر زرین کوب:
به علاوه چون به تصریح شاعر، هر گونه شگفتی را که در این داستانها هست، میتوان به معنی رمزی بازگرداند، وجود این نقلها به هیچ روی با این دعوی که شاهنامه مبتنی بر اندیشهی خرد گرایی به نظر میرسد، مغایر نیست.
اما در مورد جنگ هنوز مشکل باقی است. اگر وجود سیمرغ و اژدها و دیو و جادو را میتوان به معنی رمزی تأویل کرد، در باب جنگ که «دیو خشم» آن را به وجود میآورد و به هر صورت باشد، تجاوز «جنون» به عرصهی خرد و آهستگی است، هر گونه سعی در تأویل جز فرو رفتن در ابهام و اوهام نیست. لیکن در شاهنامه جنگ بر تشفی کینهها یا به خاطر غارت و کسب غنیمت نیست. تقریبن همیشه نوعی دفاع مقدس محسوب است، دفاع از خانه و خاندان، دفاع از حیثیت و شرف و سرانجام دفاع از فرهنگ انسانی در مقابل آن چه آن را به نابودی تهدید میکند. چنین جنگی حتی در رسم و آیین عصر ما نیز، نزد بسیاری با آن چه خرد آن را تایید یا الزام می کند، مغایرت ندارد.
به هر حال نشانههای خرد گرایی در جای جای شاهنامه به قدری است که حاجت به ذکر شواهد ندارد. این که شاعر از همان آغاز کار که به اقتضای نقل تاریخ دربارهی پیدایش انسان در عرصه هستی سخن میگوید و از آفرینش مردم و عالم و ماه و خورشید یاد میکند،سخن را با گفتاری در ستایش خرد سر میکند،تعهدی را که در رعایت مقتضای خردگرایی دارد، نشان میدهد.
یک جلوهی این خردگرایی در کلام فردوسی امثال حکمت آمیز و مواعظ عبرتانگیز فراوانی است که در سراسر شاهنامه به چشم میخورد. اندرزنامهها نیز که بخشی از بدیعترین نمونههاشان در نقل بزمهای انوشروان و بوذرجمهر آمده است، صورت دیگری از این حکمتهاست. ریشهی آنها هم به ادبیات پهلوی عهد ساسانیان میرسد. در حقیقت تمام آن چه را که تاریخ باستانی ایران میتواند به انسان بیاموزد، در همین حکمتهای تجربی مجال انعکاس دارد.
در برداشت جبریانهای که شاعر – و پهلوانان شاهنامه – از انسان و سرنوشت او دارند، جلوههای دیگری از این خردگرایی را میتوان یافت. شاعر هر جا مرگ پادشاه یا فرجام کار پهلوانی را یاد میکند، ناپایداری جهان را به نحو عبرت عبرت انگیزی پیش چشم خواننده مجسم مینماید و وی را به تأمل در باب زندگی و دگرگونیهای آن دعوت میکند. فرجام کار جمشید و فریدون، فرجام قصهی سکندر و دارا، سرانجام کیخسرو، اسفندیار،رستم و ... کدام یک از این گونه رویدادها است که خوانندهی شاهنامه را غرق در عبرت، تامل و اندیشههایی که شایستهی حیثیت انسانی است، نمیکند؟
تلقی از دنیا بدان گونه که هست و ناچار باید با آن کنار آمد، رفتار اکثر قهرمانهای شاهنامه را متضمن آرامش و وقاری خردمندانه تصویر میکند و وجود آنها را تجسم مناعت و نجابتی میسازد که هیچ چیز بهتر از آن اعتدال و آرامش و گران سنگی ناشی از خردگرایی انسان را تفسیر و توجیه نمینماید. برای این قهرمانان غالبن بیهمانند، هم تلاش برای پیروزی لازمهی حکم خرد محسوب است، هم تحمل سختیهای شکست خرد پذیر به نظر میآید. آن چه نزد خرد مقبول نیست، اظهار بیتابی و ناخرسندی در مقابل سرنوشت است که قهرمان واقعی جز به ندرت آن را در خور شأن خود نمییابد.
از اقتضای این خردکیشی است که در تمام شاهنامه هر گونه سرپیچی از داد – که خود چیزی جز آیین و فرمان خرد نیست – همواره مجازات خود را به دنبال دارد و این نیز در جای خود قانون تخلف ناپذیر طبیعت و حیات انسانی و لاجرم خرد انسانی در سراسر کارهای عالم ضرورتش را الزام میکند. از اینجا است که سلم و تور به انتقام خون ایرج کشته میشوند و باید کشته شوند. ضحاک با همه گربزیها و چارهگری هایش و افراسیاب با همه دلیریها و زیرکسازیها، هیچ یک از کیفر بیدادهای خویش در امان نمیمانند و نباید بمانندو ....
جلوههای گونه گونه این خرد گرایی در تمام عرصهی شاهنامه موج در موج به چشم میخورد. تحت تأثیر این خردگرایی استوار و بیتزلزل، فردوسی اسطوره و داستان حماسی را به گونهای از تاریخ تبدیل میکند و هر جا که لازم آید، با احاله به رمز و تأویل آن چه در توالی رویدادها فقط بر حسب احتمال «ممکن» به نظر میرسد، به تعبیر ارسطو بر حسب ضرورت ممکن فرامینماید.
در کتابی چنین عظیم که بدین سان به نام خداوند جان و خرد آغاز میشود، انسان همه جا صدای «جان» را میشنود که در این جا در عرصهی تنازع برای بقا با هر آن چه انسان را حقیر میکند، کشمکش دایم، دارد. اما فضایی که این صدا طنین نبض حیات را در آن جاودانه میکند، فضای صاف و روشن خرد جاودانه است.
درود بر یاران. از همگی به خاطر آنچه با یادداشتهای خود به من آموختند سپاس گزارم.
۱-تاملی بر نظر درویش گرامی. که البته تاییدی هم هست بر آنچه که پروانه عزیز در بحث ابیاتی که منتسب به فردوسی بزرگ دانسته نمی شود، آورده اند.
2-با ستایش روح پژوهنده شما و زمانی که برای این کار می گذارید، دو نکته به نظرم می رسد:
*آنچه که از زبان استاد ادبیات خود نوشته اید، بخشی از اندیشه مسیحیان است که معتقدند که عیسی تمام گناه انسان را به دوش کشید و چهل روز در بیابانها سپری کرد تا انسانها بتوانند به ملکوت آسمانها دست پیدا کنند با پاکی دوباره. او صلیب خود را بر دوش می کشید(می توانید کتاب "آخرین وسوسه مسیح" را بخوانید)
**یک جسارت بکنم ولی چون خودتان گفتید و من می خواهم که فضای دوستانه در این سرای حفظ و پررنگ تر شود، می نویسم وگرنه من کجا و این نکته ها کجا؟ گفته اید که کلمات فارسی جایگزین شوند و اگر واژه ای عربی شتار شما بود آن را همراه با جایزین فارسی یادآور شویم. البته من خودم پر از عربی ام!ولی به خاطر صفای وجود شما می گویم که " متشکرمی شم" عربی است. ریشه "شکر" به جای آن "سپاس گزارم" که زیباتر است را می شود به کار برد. ولی این کار من را " گیر دادن" ندانید که اصلا هدف من نبود ... بلکه فقط خواستم به اشتیاق شما خود را پیوند بزنم... همین...
3- با درود بر شهرزاد گرامی و شریک کردن ما در آنچه از استاد زرین کوب می دانستند و داشتند... حضورت پر رونق باد
4- این یادداشت که همه اش شد فضولی در کار دیگران.. ببخشید پروانه جان! دوباره برای حضور در کلاس می آیم.. ولی نگویید به خاطر این فضولیها باید مادرم را بیاورم یا پایین کلاس و دستها و یک پایم را بالا نگه دارم...!!!
درود به همه ی دوستان
و درود ی به دوست تازه قدم رنجه نموده "شهرزاد عزیز" که حضور زیبایی در این پست داشتن.
جسارتا خواستم عرض کنم که بعضی از جملات این مقاله برام آشنا بود و فکر کنم قبلا تو روزنامه اطلاعات خونده باشمش. شاید هم اشتباه کردم اما جاان کلام رو کاملا به یاد نداشتم.
امکان داره چون سبک گفتار مرحوم زرین کوب برام آشناست چنین فکری کردم.
پروانه عزیز
من یه نرم افزار که شامل متن شاهنامه ست از برادرم گرفتم که شاهنامه مو درعوض بهش دادم اما خوندن از روی شاهنامه خالقی مطلق و صفحه های مزینش بهم بیشتر میچسبه!
اولین بار دوست خوبم "پدرام رضایی زاده" صاحب وبلاگ "ناتور" سایت "گنجور" رو بهم معرفی کرد که برای من هم مرجع هست و خیلی از شعرها رو اول با جستجو پیدا میکنم بعد به متن کتاب مراجعه میکنم خصوصا در مورد مثنوی و آثار عطار که شیفته ش هستم. اما سیستم جستجوش گاهی بسیار بد ادایی میکنه و حسابی حالم گرفته میشه
**
اما در مورد اعدادی که شقایق عزیز پرسیدن باید بگم که من هم زیاد از اعداد نمیدونم از متن بیت متوجه شدم که منظورش آیینهای آسمانی هست،
اما در زبان فارسی بعضی از اعداد کاربرد کثرت دارن مثل هزار ، هفتاد، صد
مثلن فریدون مشیری شعری دارن :
بیش از "هزار" بار
بانگ درای قافله آفتاب را
مشت درشت راهزن شب شکسته است
اعدادی هم هستن که یه مقدار معروفن مثل 72 ، که حافظ میگه "جنگ 72 ملت همه را عذر بنه"
نشاندهنده 72 فرقه دین اسلام هست!!
یک و هفت و چهل هم که اعداد مقدس ایرانی هاست
بیشتر ازین سوادم قد نمیده شقایق جان، آخه من ادبیاتی نیستم، شیمی خوندم!
**
از نیره عزیز هم به خاطر تو ضیحاتش و گیر کوچکی که داد "سپاسگزارم"!
پروانه عزیز
من منظور شقایق جان رو از رفرنس اعداد نفهمیدم،
توضیح شما رو هم حالا دیدم و برام گویا نبود
یه مقداری گیج شدم، لطف میکنین بیشتر توضیح بدین؟
فلورای گرامی
برداشتم از اعداد، آنچه مربوط به آفرینش گفته شده بود حال که با پرسشت دوباره به سراغ شعرها رفتم دیدم هفتاد کشتی آورده شده. صبر می کنیم تا شقایق گرامی بنویسند منظورشان کدام اعداد است.
یک - فلورای گرامی از آشنایی با شما بسیار خوشحالم و از خواندن پیامهای ارزشمندتان بسیار میآموزم و لذت میبرم. چقدر خوب که با نوشتار دکتر زرین کوب و متن این مقاله آشنا هستید.
دو- پروانهی گرامی برای پرهیز از طولانی شدن کلام و رعایت حوصلهی جمع، متن مقاله دکتر زرین کوب را به صورت خلاصه اینجا آوردم، اگر تمایل دارید متن کامل را برایتان ارسال میکنم.
سه – همان طور که دوستان هم اشاره کردهاند، ابیات بخش «گفتار اندر ستایش پیامبر» در بسیاری قسمتها به احادیث نبوی و نقل قولهای اسلامی اشاره دارد. بیت:
چو هفتاد کشتی بر او ساخته // همه بادبانها برافراخته
همان طورکه فلورای گرامی هم اشاره کردهاند، هفتاد در این بیت کنایه از کثرت است و احتمالن اشاره ای هم به این گفتهی پیامبر مسلمین دارد که به حدیث تفرقه معروف است: "پس از من امت من به هفتاد و اند فرقه تقسیم خواهند شد و ..." استاد مهدوی دامغانی هم در مقالهای دربارهی عدد هفتاد و سه به این افتراق اشاره کردهاند.
چهار – نیرهی عزیز، جدا از متن مقالهی دکتر زرینکوب، هدف من از طرح و بحث دوباره در مورد بیت "خرد تیره و مرد روشن روان...". ابهامی بود که از نظر شما در این بیت وجود داشت، نمیدانم آیا توانستم منظورم را برسانم؟ اگر نه میتوانیم باز هم در موردش صحبت کنیم.
شهرزاد جان اگر متن کامل را تایپ شده آماده داری سپاسگزار می شوم. بهتر است مقاله را به عنوان یک پست در وبلاگ بگذاریم تا مورد استفاده آنهایی که با گوگل به اینجا می رسند، باشد.
درود بر دوستان گرامی
منظور من از از رفرنس اعداد ؛ همان استنباطی بود که بانو پروانه کردند ،
می خواستم بدانم اعدادی که در آفرینش از آن ها یاد شده ؛ از کجا آمده اند .
که پروانه عزیز توضیح دادند .ممنونم.
البته توضیح فلورای عزیز نیز برایم بسیار خواندنی بود . سپاس .
من با اجازه تان قسمت دوم و سوم کامنت شهرزاد جان را برداشتم که دوباره خوانی اش کنم ، خیلی سپاس گزارم .
پروانه جان
متن مقاله را روز گذشته تایپ و آماده کردم تنها قسمتی از پانویسها باقی مانده که کامل کرده و برایتان ارسال میکنم.
با درودهای فراوان
چه زحمتی!
چه جوری پاسخ این دوستی رو بدم!
درود ...
فلورا از چسبناک بودن این بیت نوشته است:
.
ایا آنکه تو آفتابی همی
چه بودت که بر من نتابی همی
.
نمونه اش را و مشابه اش را در ادبیات عامه زیاد می بینیم ... حتا به صورت طعنه از سوی دوستان و آشنایان هم خطاب به کسی که شهره به نیکویی در اجتماع دارد، گاه می شنویم! خود همسر و فرزندان فردوسی هم گاه او را اینگونه شماتت کرده اند! این که کاش پدر ما اندکی از توجهی که به شاهنامه و فرهنگ مردم و ایران داشت را به خانواده خودش هم داشت!
غافل از این که آفتاب، ذاتش تابیدن و نورافشاندن است؛ کافی است زاویه خود را تغییر دهیم تا نورش را دریافت کنیم! به همین راحتی ...
و این جمله که شهرزاد از قول استاد زرین کوب آورده است:
.
"اگر جان تحت حکم خرد نباشد، جان انسانی نیست، جان حیوانی است و تکاپوی او در عرصهی هستی نه حماسه میآفریند و نه تاریخ. "
.
به نظرم همه ی حرف را زده است. حماسه ها در تاریخ با خردآمیخته است نه با عشق!
عشقی که در تاریخ ثبت می شود؛ برگرفته و گداخته شده در آهنگرخانه ی "خرد" است.
و خرد البته با هوشمندی، بسیار تفاوت دارد.
رستم نمونه یک خردمند عاشق بود و به باور من، تنها سه جا خردمندی اش را به هوشمندی اش فروخت!
که البته به موقع در موردش بحث خواهیم کرد ...
درود به دوستان خوب
مایلم به کلام آقای درویش این مطلب رو اضافه کنم که گاهی ما خوبی ها و نیکیها و شایستگی های خودمون رو از خودمون هم دریغ میکنیم.
و اینکه این بیت برام جالب بود نه بدلیل یگانه بودنش بلکه به این دلیله که جایی قرار گرفته که اصلا بحث چیز دیگری بوده بحث توصیف خورشید و ماه و چگونگی استقرارشون بوده که یکهو این بیت اومده... مطمئنم که یک کارشناس ادبیات میتونه دلیل موجهی برای قرار گرفتن این بیت دراین قسمت بیان کنه... دلیل تاکیدم این بود که اگر دوستان متوجه دلیلش میشن بیان کنن.
چه جالب فلورا جان !
من هم دقیقن به بی جا بودن ِ این بیت (البته از دید من نه یک کارشناس ادبیات) فکر کردم !
نکته جالبی را فلورا و شقایق کشف کرده اند که من البته جوابی برای آن از منظر خرد و منطق ندارم. اما خارج از منطق می شود یه جورایی آدم خودش را قانع کند!
می گویند: "خورشید باش تا اگر نخواهی به کسی بتابی هم نتوانی!"
.
.
شاید فردوسی به بهانه سرودن از خورشید و توانایی های بی مثالش، می خواسته خوانندگان این سطور را متوجه درد و رنج و محرومیت هایی که متحمل شده است هم بکند. در حقیقت، شاهنامه خود در ادب پارسی یک خورشید بی مثال است؛ خورشیدی که در هنگام آفرینشش، آفتاب عالم تابش را از صاحبش دریغ ورزید! نورزید؟
.
.
واپسین نکته هم یک هشدار امنیتی به فلورا و شقایق است تا هنگام رانندگی هرگز شاهنامه نخوانند! چون ممکن است با این دقتی که در ابیات فردوسی روا می دارند، کاری دست خودشان یا اتومبیل شان یا اتومبیل دیگران بدهند! نه؟
.
در همین رابطه اینشتین بزرگ می گوید:
"مردی که بتواند در حالی که زنی را میبوسد با ایمنی رانندگی کند، به بوسه اهمیتی را که سزاوار آن است نمیدهد."
.
در حالی که این دو عزیز برعکس نشان دادند که به شاهنامه اهمیتی که سزاوار آن است، می دهند!
درود ...
انیشتین یک جمله ی معروف دیگر هم دارد که می توانید روی دیوار مدرسه ابتدایی خیابان یازده بخوانید:
اگر دانش آموزی در راه برگشت به خانه راه خودش را گم نمی کند می تواند به مدارج علمی بالایی برسد
می دانید انیشتین یکبار در راه بازگشت به خانه راه مدرسه را گم کرده بود
از قضا آدم باید سر به هوا باشد تا آسمان ها را فتح کند! و لزوم سر به هوا بودن این است که هم راه مدرسه و هم راه منزل خود را گم کند!!
درست مثل کاری که اینشتین کرد.
.
می گویند: وقتی مأمور قطار از اینشتین طلب بلیط می کند؛ اینشتین ناگهان سراسیمه چمدانش را می گردد؛ مأمور که نگرانی اینشتین را دیده و در ضمن او را شناخته است، می گوید: پروفسور نیازی به گشتن نیست، من می دانم دانشگاه پرینستون بعداً آن را حساب خواهد کرد!
اما اینشتین می گوید: جانم! من می خواهم بلیطم را پیدا کنم تا بدانم کجا می خواستم بروم و در چه ایستگاهی باید پیاده شوم!!
درود ...
ها ها ها
از دست این انیشتین
خوب نیست آدم این حرفا رو بزنه زشته !ولی می نویسم دیگه شما ببخشید! انیشتین به خانم های رنگارنگ علاه داشت ولی زنش سرطان گرفت و همه ی کارهای خلافشو گذاشت کنار و نشست از زنش در بست پرستاری کرد تا ازدنیا رفت
به هر حال انیشتین رو نمیشه خیلی سرمشق قرار داد کاراش اصولن اشکال داشت
من مانده ام که اینشتین با چنین مشغله های وقت گیری چگونه وقت - به قول شما - کارهای خلاف را هم داشته است؟!
به نظرم اگر این ادعا درست باشد؛ خودش دلیل دیگری بر نبوغ شگفت انگیز این مرد است! نیست؟
مردی که همزمان در سه جبهه می جنگید و می رزمید!
1- جبهه نسبیت
2- جبهه وزیر جنگ
3- جبهه کارهای خلاف!
.
.
درود و مسافرت خوش بگذره ...
۱-از شهرزاد عزیز به خاطر پاسخ مفصلی که به سوال و تردید من دادند سیار سپاس گزارم.
۲-پروانه گرامی! آنچه که از برخورد انیشتین نسبت به همسرش نوشته اید و اصلا سرطان همسر او مستند است؟ گمان نمی کنم این گونه بوده باشد!ولی اگر مستند است ممنون می شوم اطلاع دهید.
۳ـبخش توصیف آفتاب و ماه که بسیار زیبا صورت گرفته رابارها و بارها خوانده ام و غرق زیبایی آن هستم. من همانند دیگر دوستان به بیت:
ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی
خیلی می اندیشم.
۴-بوَد هر شبانگاه باریک تر به خورشید تابنده نزدیک تر
در این بیت ظرافتی احساس می کنم که توجه ام را جلب کرده است: پس از تشبیه ماه به عاشق رنج کشیده می گوید هر چه که هر شبانگه (تیرگی و غم و ناشادی و...)باریک تر(رنجیده تر و غمگین تر و شکیبایی بر آن ورزیده) شده باشد آنگاه به خورشید تابنده و منبع آرامش و زندگی و روشنایی نزدیک تر می شوی. این امر تاکیدی است بر آمیختگی درد و رنج در دست یابی به بلندی و پیروزی. به خاطر دارید که فردوسی حکیم در ابیات پیشین هم به آمیختگی درد و درمان و شادی و غم اشاره کرده است. در بیت مثال هم در وصفی مختصر و گویا تصویری زیبااز آن آفریده است.در جایی هم سزاوار بودن رنج کشیدن برای کسب دانش را مطرح کرده است. چه بسا کلا منظور او از استعاره ها و وصفهایی که از خورشید داردمنبع پرفروغ علم و دانش و حکمت باشد.
تاکید او را در ابیات پیشین بر دانش جویی و امتیازهای آن که به خاطر دارید:
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
یا: به دانش ز دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
و اصلا تاکید بر چنین مفاهیمی در بیتهای آغازین شاهنامه گرانقدر تاییدی است بر این مدعا.
اگر چنین بنگریم شاید بتوان آن بیت خاص:
ایا آنکه تو آفتابی همی چه بودت که بر من نتابی همی
را هم چنین تعبیر کرد که فردوسی بزرگ فروتنانه در برابر سرچشمه دانش و علم با تعبیری مشتاقانه و عاشقانه و سرشار از تمنا از خورشید دانش تقاضای تابیدنی پرفروغ دارد ولی این نیاز عاشقانه را با پرسشی منفی مطرح می کند؛ چه بودت که بر من نتابی همی؟؛ او هنوز اقناع نشده است از دانش... و طبیعی است مردی چنمین خردمند هنوز تشنگی ها داشته باشد.احساس وسعت نادانسته ها در برابر دریای ژرف دانش.
سلام خوب بود ولی حیف که خیلی سطحی به شاهنامه پرداخته اید اگر مثلا شرحی چیزی بگذارید تا دید مردم نسبت به شاهنامه گسترده تر و عمیقتر شود بهتر نیست؟ روخوانی شاهنامه را که هر بنی بشری با یک جلد شاهنامه هم می تواند انجام دهد!