نام من عشق است، می شناسیدم؟
















نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟ / زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟


با شما طی‌ ‏کرده‌‏ام راه درازی را / خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟


راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ / تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟


این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است / من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم


پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر / اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟


می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را / همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم


اینچنین بیگانه از من رو مگردانید / در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!


من همان دریایتان ای رهروان عشق / رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم


اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود / عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟


در کف فرهاد تیشه من نهادم، من! / من بریدم بیستون را می‌شناسیدم


مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام / با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم


من همانم آشنای سال‌‏های دور / رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟



حسین منزوی


ای غزل را می توانید با صدای شاعر از اینجا بشنوید. (نخستین پیوند صدا)


نظرات 18 + ارسال نظر
نیره سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:45 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید / در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

آخر قحط سالی شده !

سروی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:56 http://www.sarvi.ir

به قول محمد رضا عبدالملکیان :

دل روشنی دارم ای عشق

صدایم کن از هر کجا می توانی

صدا کن مرا از صدف های سرشار باران

صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن

صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو

بگو پشت پرواز مرغان عاشق

چه رازی است ؟

بگو با کدامین نفس

می توان تا کبوتر سفرکرد ؟

بگو با کدامین افق

می توان تاشقایق خطر کرد ؟

مرا می شناسی تو ای عشق !

من از آشنایان احساس آبم

و همسایه ام مهربانی است

و طوفان یک گل

مرا زیر و رو کرد.

پرم از عبور پرستو

صدای صنوبر

سلام سپیدار

پرم از شکیب و شکوه درختان

و در من تپش های قلب علف

ریشه دارد.

دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است

...

خیلی دلم می خواست تمام این شعر رو این جا می نوشتم ، اما طولانی بود و خجالت کشیدم ،
بیشتر از اون خیلی دلم می خواست دست هاتون رو می گرفتم و این شعر رو براتون می خوندم بانو .

دلم می خواست حسین منزوی زنده بود و سروی را به او می شناسیدم!

خوشحال می شوم تمام این شعر را اینجا بنویسی.

امیدوارم روزی با شما دیدار داشته باشم و این شعر را از زبان و احساس شما بشنوم.

محسن چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 http://filmamoon.blogsky.com

اگر بدانید که من حسین منزوی را چقدر دوست دارم. از همان روزهایی که قرنها از آن می گذرد. غصه ها هیچ وقت حسین را یک لحظه تنها نگذاشتند.

اون قرن ها پیش سوسن (یادش گرامی ) می خوند:خوش به حال دیوونه که همیشه خندونه

محسن چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:53

انگار اصلن این خصلت ایرانی هاست. آن وقت اگر کسی می خندید بهش میگفتن دیوونه. الان میگن جلف. انگار اصلن نباید خندید. نخسوزن با صدای بلند که شیطونم خودشو قاطی خنده ها میکنه و ...........اینا.

شما حسین منزوی را از نزدیک می شناختید؟ او هم که همیشه غصه دار بود همین دیدگاه را نسبت به خنده داشت؟

شهرزاد چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 http://se-pi-dar.blogsky.com

این حسین منزوی هم از آن‌هایی بود که به قول فروغ دلش را در نی‌لبکی می‌نواخت، خودش درباره‌ی این غصه‌دار بودنش می‌گوید:

نامه ای در جیبم
و گلی در مشتم
غصه ای دارم با نی لبکی
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم
عشق جایش تنگ است!

کاش صدای آشنا و مهربان عشق از یاد هیچ کس نرود. بی عشقی درد بزرگی است.

دوست دارم او را بیشتر از چشمت بشناسم!

صدایش که بسیار پر غصه است.

در این پیوند دیدم دو تا از شعرهای او راداریو و نوری خوانده اند و در جایی خواندم شجریان هم از او خوانده است.

سروی چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 http://www.sarvi.ir

شرمنده می کنید بانو .

من هم امیدوارم خیلی زود ، خیلی زود و خیلی زود ، شما رو ببینم .

یک دنیا تشکر بابت مجالی که به من دادید .
ادامه ی شعر آقای عبدالملکیان رو این جا براتون می نویسم :

دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است
صدای نفس های سبزینه را می شناسم
و نجوای شبنم
مرا می برد تا افق های باز بشارت
مرا می شناسی تو ای عشق
که در من گره خورده احساس رویش
گره خورده ام من به پرهای پرواز
گره خورده ام من به معنای فردا
گره خورده ام من به آن راز روشن
که می آید از سمت سبز عدالت
دل تشنه ای دارم ای عشق
صدایم کن از بارش بید مجنون
صدایم کن از ذهن زاینده ی ابر
مرا زنده کن زیر آوار باران
مرا تازه کن در نفس های بار آور برگ
مرا خنده کن بر لبانی
که شب را نگفتند
مرا آشنا کن به گل های شوقی
که این سو شکستند و آن سو شکفتند
دل نورسی دارم ای عشق
مرا پل بزن تا نسیم نوازش
مرا پل بزن تا تکاپوی خورشید
مرا پل بزن تا حضور جوانه
مرا پل بزن تا سحر
تا سبدهای بار آور باغ
دل عاشقی دارم ای عشق
صدایم کن از صبر سجاده ی شب
صدایم کن از سمت بیداری کوه
صدایم کن از صبح یک مرد
بر مرکب نور
صدایم کن از نور یک فتح ، بر شانه ی شهر
تو را می شناسم من ای عشق
شبی عطر گام تو در کوچه پیچید
من از شعر پیراهنی بر تنم بود
به دستم چراغ دلم را گرفتم
ودر کوچه عطر عبور تو پر بود
ودر کوچه ، باران چه یکریز وسرشار
گرفتم به سر چتر باران
کسی در نگاهم نفس زد
و سر تا سر شب
پر از جستجوی تو بودم
و سر تا سر روز
پراز جستجوی تو هستم
صدایم کن ای عشق
صدایم کن از پشت این جستجوی همیشه !

از این که این شعر زیبا را همراه خود به اینجا آوردید بسیار سپاسگزارم

تارنگار شما را دوست دارم.

فرناز چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 http://farnaz.aminus3.com/

دلم گرفته بود .. اینجا که آمدم دلم باز شد : از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر ...

بعد دیدم که علت های دلتنگی های آدمها به تعداد دل آدمهاست .. چه بغضی داریم همه ی ما که حتی وقتی از عشق می گوییم اینقدر دلگیریم ...

" عشق جایش تنگ است "

روح بزرگ تو ،از جای هایی است که، عشق را در آن می بینم.

فریدون چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:39 http://www.parastu.persianblog.ir

من رهسپار عشق ومهربانی ام
طرفدار دوستی وصلح جهانی ام
می شناسیدم

{لبخند}

دم تان گرم و دل تان شاد
یک سبد{ گل}

بله شما را می شناسیدیم

محسن چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:02

از نزدیک که نه. ولی نسبت به خیلی از شاعران دیگر به او ارادت داشتم. و .... دارم.

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:12

من حسین منزوی رو با اشعار عاشقانه ش شناختم

شب است و در شب من خوش نشینی ات زیباست
به بوسه از لب من خوشه چینی ات زیباست
تو را به جلوه فروشی نیاز نیست چو گل
که غنچه ای تو و در خود نشینی ات زیباست
تو مهر را همه با مهر میدهی پاسخ
صدای عشقی و طبع طنینی ات زیباست
اگر تو میشکنی " لیلیانه" کاسه ی من
چه غم که شیوه ی دلبر گزینی ات زیباست!!!!

تو هرچه میکنی ای یار! دوستت دارم
که نازنینی و هر نازنینی ات زیباست

به لطف آن تن زیبای پارسی است اگر
به چشم اینهمه دیبای چینی ات زیباست
وزیدن نفس عشق و لرزه های طلب
به پرده های هوسناک بینی ات زیباست
"فرشته عشق نداند" به آسمان چه روم؟
برای من تو و عشق زمینی ات زیباست!

اما شعرهای غمگینی هم داره که به لطف صدای محمد نوری شاهکار شده ن

چی میشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره

اما همایون شجریان تو کنسرت امسالش یه شعر از حسین منزوی خوند که علاوه بر به اوج رسوندن شنونده ها همه رو بارونی کرد:

شب که می‌رسد از کـنـاره‌ها
گـریـه مـی‌کـنـم بـا سـتـاره‌ها
وای اگر شبـی ز آستیـن جان
بــر نــیــاورم دســت چـــاره‌ها
همچـو خامشان بسته‌ام زبان
حـرف مـن بـخـوان از اشـاره‌ها
ما ز اسـب و اصـل افــتـاده‌ایم
مـا پـیـــاده‌ایـــم ای ســواره‌ها
ای لـهـیـب غــم آتـشــم مـزن
خــرمـنـم مســوز از شــراره‌ها

وگویا دوستان راست میگن و منزوی بیشتر " در حوالی غم" قدم میزده.

ممنون پروانه عزیز

ممنون به خاطر یاد آوردن خاطرات و محفوظات زیبایی که از حسین منزوی داشتم.

دوست گرامی
از داده هایت سپاسگزارم.
باید با آن شعرهایی که خوانندگان خوانده اند بیشتر آشنا شوم.
با پوزش
نامتان را از یاد بردید

فلورا پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:47

ببخشید پروانه عزیز
اون بالااسمم رو گویا وارد نکردم

خواهش می کنم .
پیام نشان از یک دوست داشت چه خوب که حالا روشن شد شما دوست گرامی بودید. حالا آن پیام را بیشتر دوست دارم.

فریدون پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:46 http://www.parastu.persianblog.ir


نگاهی به زندگی نامه ی حسین منزوی

حسین منزوی در سال 1325 در زنجان چشم بروی زندگی گشود و در سال 1386 . بروایتی در سال 1382 به علت بیماری سرطان چشم از جهان فرو بست. در سن19 سالگی برای تحصیل در رشته ادبیات وارد دانشگاه تهرا ن شد. چندی بعد این رشته را رها کرد به تحصیل در رشته جامعه شناسی پرداخت. رشته ای که در آن زمان کمتر به آن توجه شد ه بود . اما این رشته نیز ، روح بلند پرواز او را اغنا نکرد و بعد از چندی این رشته را رها کرد. او با رادیو و تلویزیون و نشریات ادبی همکاری کرد.

از او آثار بسیاری از جمله « حنجره زخمی تغزل »به جا مانده است . آنچه که اشعار او را از ازمنه کهن به شعر نو و معاصر سوق می دهد نحوه ی بیان و محتوای شعری اوست.

شعله شعر او « عشق » است که می سوزد و شور انگیز بر دل می نشیند. او براستی که بقول بابا طاهر عریان از سوته دلان ( سوخته دلان) است

بیا سوته دلان باهم بنالیم
که قدر سوته دل، دل سوته ذونه

حسین منزوی در شعر ش این گونه خود را معرفی می کند:

در خود خروش ها دارم، چون چاه، اگر چه خاموشم
می جوشم از درون هر چند با هیچکس نمی جوشم
گیرم به طعنه ام خوانند: « ساز شکسته! » می دانند،
هر چند خامشم اما، آتشفشان خاموشم
فردا به خون خورشیدم، عشق از غبار خواهم شست
امروز اگر چه زخمش را، هم با غبار می پوشم

********

نگاهی به شعر « « نام من عشق است ، آیا می شناسیدم؟»

در این شعر، راوی « عشق» است که زخمی و خسته است .گرچه درخشان چو خورشید می درخشد ، اما ابر های تیره ی این روزگار، و راه ناهموار (سنگلاخ) ذهنیت انسان امروز را در خود گرفته است. و از یاد برده است، که عشق بوده است که همواره روشنای ِ کوره راه اش بوده است.

راوی ( عشق) تاکید دارد که من بودم که قصه شیرین و فرهاد را زادم و آفریدم. من بودم که کوه بیستون را کندم

کوه بیستون را عشق کند
شهرتش را فرهاد برد

راوی می گوید شعله ی مرا در قلبِ تان روشن کنید و مرا از یاد مبرید. مرا حاشا مکنید
اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

راوی می گوید :گرچه این روزگار، چهره ام را مسخ کرده ، اما در زیر این خاکستر سرد، ماهیتی گداخته و سوزان است

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

روای صمیمانه می خواهد که به یادش آورند و او را به جا آورند. راوی آشنای ِ همیشه آشناست که می خواهد در تیره گی این روزگار از یاد نرود و به کرار می پرسد آیا «می شناسیدم»؟

من همانم آشنای سال‌‏های دور
رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟

راوی (عشق ) در این شعر از ماهیت خود، که عشق چیست و یا عشق به چه باید داشت، سخن نمی گوید و خواننده را در انتخاب و تعین راه آزاد می گذارد . راوی می خواهد که به فراتر از ابر ها بنگریم و از سنگلاخ ها ، تنها با یاری اوست ( عشق) که می توان عبور کرد
آری هدف رسیدن به دریاست. این لحطه ها ی ناگوار گذراست. راوی با زبانی شیوا این مطلب را بیان می کند

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

در شش بیت «می شناسیدم» با نشانه ی پرسش (؟) آمده است و در شش بیت برای تاکید، آمده است. راوی می خواهد بگوید من از رگ گردن به شما نزدیکترم!


آمدن: 1 مهر 1325 زنجان
رفتن: 16 اردیبهشت 1386
رفتنش خیلی دور نیست که نوشته شود به روایتی!
روی سنگ مزارش نیم بیت نخست این شعر را نوشته اند.

از اینکه زحمت کشیده و برداشت خود را اینجا نوشتید بسیار سپاسگزارم

پروانه پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:39

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمه‌های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت

ترا ز جرگه‌ی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمی‌کنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت

گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!

حسین منزوی

پروانه پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:59

http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/c/c4/Monzavi.jpg

عکس سنگ قبر منزوی

************
http://nazemsara.mihanblog.com/post/296

http://www.tadaneh.com/2007/09/hossein-monzavi.html

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:49

یک - با توضیحی شما نوشته اید ، به نظر می رسد که نتوانسته ام منظور راوی به روشنی بیان کنم.


دو- نمیدانم به چه علت تاریخ در گذشت او در منابع مختلف با هم، همخوانی ندارد. برای نمونه به مثال زیر توجه کنید.

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%88%DB%8C

*****
http://www.tadaneh.com/2007/09/hossein-monzavi.html

****
شما هم که با توجه به لینک فوق نوشته اید : رفتن: 16 اردیبهشت 1386

در ضمن روی سنگ مزارش نوشته شده اردیبهشت 83.

منهم که با این حافظه ام که به هالیدی رفته است، نوشته ام 1382. به هر حال سنگ مزارش شاهدی است که همه ما اشتباه می کنیم. حقیقت روی سنگ مزارش حک شده است. (83)

سه - مسلم است که عشق (راوی) از رگ و گردن به ما نز دیک تر است اما او در این شعر پیامی دارد که باید به زمان سرایش شعر، یا زندگی شاعر توجه شود.

با صمیمانه ترین درود ها

یک- شما خوب منظورتان را رساندید و بسیار خوب نوشتید این من بودم که درست و حسابی از شما قدر دانی نکردم. شما از یک دید نگاه کردید من از دیدی دیگر و من خیلی خلاصه و تند نوشتم. همین

دو- برای اینکه ما ایرانی ها به زودی تاریخ خود را فراموش می کنیم و علاقه ای به آن نداریم
بله من با توجه به سایت تادانه که از سایتها معتبر است آن را نوشتم . وقتی آن را نوشتم و از پای کامپیوتر برخاستم به فکرم رسید بروم سراغ عکس سنگ قبر که شما زحمت آن را کشیدید. سپاسگزارم

ویکی پدیا: این سایت اصلن قابل اعتماد نیست بارها درآن اطلاعات ناقص و عجیبی خوانده ام. این سایت را هر کسی می تواند به روز کند.

سه- زندگینامه شاعر و شعرش: شما همیشه بر این نظر هستید که این اندیشه هاست که با هم برخورد دارند سن و سال و تحصیلات و محل سکونت... مهم نیست ولی من بر این نظرم باید زندگی شاعر را خوب شناخت و شرایط و زمان گفتن شعر او را باید در نظر گرفت. شاید نخستین بار است این سخن را از شما می شنوم!

با بهترین درودها

سروی جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 http://www.sarvi.ir

بانوُ
شعر آخری که از مرحوم منزوی گذاشتید، خیلی به دلم نشست .
ممنون

زنده باشید و شاد

این شعر تقدیم به تو وهمه ی دوستان گرامی که به آسانی به دستشان نیاورده ام.

در سایت ها خواندم که بسیاری از شعرهای او را خواننده ها در ترانه هایشان استفاده کرده اند مانند شهرام ناظری و شجریان و ... اگر شما هم ترانه ای را می شناسید سپاسگزار می شوم نامشان را بدانم.

درود بر سروی گرامی

فریدون جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:19

پرستو -پروانه گرامی می نویسد: شما همیشه بر این نظر هستید که این اندیشه هاست که با هم برخورد دارند سن و سال و تحصیلات و محل سکونت... مهم نیست ولی من بر این نظرم باید زندگی شاعر را خوب شناخت و شرایط و زمان گفتن شعر او را باید در نظر گرفت

فریدون - من هنوز هم معتقدم آواز مطرح است نه آوازه خوان

پرستو - حرفی را که در بالا نوشته ای با این حرفی که همیشه گفته ای و باز هم تکراز می کنی فرفرق دارد

فریدون : ما وقتی به آهنگی گوش می کنیم و یا یک تابلو نقاشی را تماشا می کنیم و یا فیلمی را می بینیم . کمتر اتفاق می افتد که به فکر محل زندگی و تحصیلات و سن هنر مند آن اثر هنری بیافتیم . بسیاری از ما داستان ها ی هزار و یک شب، کلیه و دمنه ، ملا نصرالدین و عیره را یا خوانده ایم و یا شنیده ایم و لذت برده ایم ، بی که اطلاعاتی در باره نویسنده اش داشته باشیم. در این سطح ، برای ما آواز مطرح بوده است ، نه آوازه خوان.

پرستو - خب ؟

فریدون - اما هنگامی که به فکر بر رسی یک اثر هنری می افتیم ناچاریم از شیوه و دیدگاه مشخصی اثر را مورد بررسی و نقد قرار بدهیم . به عنوان مثال یکی و یا تلفیقی از شیوه های زیر را به کار بگیرم
نقد ظاهری
نقد لغوی
نقد فنی
نقد زیباشناسی
نقد معنایی
نقد اخلاقی
نقد اجتماعی
نقد روان شناسی
نقد تاریخی

پرستو - خب ؟

فریدون - من در پیام خود نوشتم که « ....او در این شعر پیامی دارد که باید به زمان سرایش شعر، یا زندگی شاعر توجه شود.»

پرستو - خب ؟

فریدون - منظورم این بود که از شیوه نقد تاریخی و اجتماعی کمک گرفته شود.

پرستو - نقد تاریخی چیست؟

فریدون - با شناخت از زمان حیات شاعر و در صورت امکان زمان سرایش شعر می توانیم به حوادثی که احیانن به آنها اشاره کرده و همچنین با شناخت از شاعر به درک اثر برسیم.

پرستو - مثلن سه قطره خون نوشته صادق هدایت اشاره به سه حادثه تاریخی یعنی بسته شدن مجلس، ملی کردن نفتدر کوتاه کردن دست انگلیس ها، ملی کردن شیلات و کوتاه کردن دست روس ها توسط محمد مصدق است؟

فریدون - از نطر تاریخی شاید بشود سه قطره خون را در رابطه با حوادثی که ذکر کرده ای ربط دادو داستان را از این دیدگاه تاریخی مطالعه کرد . البته باید دید تاریخ نوشتن سه قطره خون با تاریخ این حوادثی که ذکر کردی همخوانی دارد یا نه.
به هر حال مثالی که زدی مثال خوبی برای توضیح نقد تاریخی است.

پرستو - شنیده ام شعر معروف زمستان اخوان ثالث در رابطه با کودتای شاه و بر کناری مصدق بود.

فریدون - دقیقن یادم نیست . اما اگر زمان سرایش شعر و زمان کودتا را مقایسه کنیم
و اگر اینطور که می گویی باشد، این شعر عمیق تر بر ذهن می نشیند.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گریبان است .
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند ،
که ره تاریک و لغزان است .
وگر دست ِ محبت سوی کس یازی ،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون ؛
که سرما سخت سوزان است

بیا صدای زنده یاد اخوان را با هم گوش کنیم و به این صحبت خاتمه دهیم
http://avayeazad.com/mehdi_akhavan_sales/zemestan/21.htm

فریدون گرامی
سواد من در یاره ی انواع نقدها کم است باید از شهرزاد گرامی برای پاسخ دادن به شما کمک بگیرم.
با سپاس فراوان از اینکه اینقدر وقت گذاشتید و این گفتگو را اینجا نوشتید تا یاد بگیرم.

شقایق جمعه 1 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:57

چه نظرات ِ پر ترنمی شده است ، انگار موسیقی ِ شعر هایی که دوستان ، از زبان شاعران نوشته اند در این فضا پیچیده و پر رونق و طربناکش کرده...
هرچند ؛ توگویی ؛ چون بر پله ی عشقی ، دنیا را عاشقانه می بینی و
هر ترانه را موزون و ساز را کوک ...

زنده باشید .


با وجود دوستان و همرانی چون تو این ستون گلباران شده است.

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد