سلام خانم پروانه . شاید من رو یادتون رفته باشه . با هم , من و شما و ترانه و فروغ رفتیم کوه . چند سال قبل بود . داشتم کامنت های قدیمی وبلاگ رو می خوندم . یاد شما افتادم و گفتم حالتون رو بپرسم . موفق باشید .
درود بر شما.. چند روزی دسترسی به اینترنت نداشتم... عقب افتادم. مخصوصا شرمنده فریدون گرامی شدم که نتونستم پاسخ نظر ایشان را بدهم ... حیف شد.بحث خوبی بود. و اما زنده باد دکتر کزازی. دلم براشون تنگ شده. خیلی وقته ندیدمشون. آخرین بار وقتی با شهرزاد عزیز بودیم در موردش حرف زدیم کمی... فکر کنم این دفعه بیام تهران باید با هم بریم دیدنشون.
درود این ستون برای ادامه ی گفتگوهای شما باز است. پایین رفتن یک یادداشت به معنی فراموش کردن آن نیست.در آن ستون گفتگوی خوبی به راه افتاد ومن آنجا چیزهای نو یاد گرفتم.
تالا بین المللی کمجان احیا شده . عکس های جدید از تالاب بین المللی کمجان در وبلاگ طبیعت ایران . راستی وبلاگ www.talabekamjan.blogfa.com به وبلاگ زیر انتقال یافت www.irannature.persianblog.ir موفق باشید
« شام گاهان، راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها، پی گیر، بازگردیدند، بی نشان از پیکر آرش، با کمان و ترکشی بی تیر. آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش. کار صدها صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش.
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون، به دیگر نیم روزی از پی آن روز، نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند. و آنجا را، از آن پس، مرزِ ایران شهر و توران بازنامیدند. کسرایی ********
http://pendarshad.persianblog.ir/post/71
********
ازآن خوانند آرش را کمانگیر که از سارى به مرو انداخت یک تیر فخرالدین اسعد گرگانی
.... دوران جنگ بود ایران دلش ز دوری فرزند تنگ بود بهر وطن شکست ز بیگانه ننگ بود چون مهد جم چراغ ره فّرو هنگ بود این سرزمین تحمل خواری نمی کند در تنگنای حادثه زاری نمی کند با دشمن شناخته یاری نمی کند
« آرش » کنار قله البرز سربلند با قامتی به هیات سرو فرازمند در هاله ای ز نور سحرگاهی سپند برپا ستاده بود در چله کمان غرور آفرین خویش تیر از پی رهایی میهن نهاده بود با یاد و نام نامی دادار مهربان سربرفراشت زمزمه خوان سوی آسمان با نیروی خدایی و افزونترین توان تیر از کمان کشید آن را نه از کمان که ز ژرفای جان کشید تا تیر جان خویش به باد وزان سپرد شد پاره پاره پیکر و افتاد و جان سپرد جان عزیز را به ره آرمان سپرد
اکنون هزاره ها سپری شد از آن زمان آرش حماسه ای ست به تایخ جاودان ایران بجاست همچو مه و مهر و آسمان بادا هزاره های دگر باز در جهان.
بسیار سپاس از به اشتراک نهادنشان ...
به امید ِ آینده ای بهتر برای آرشان ِ آینده ی این سرزمین .
شقایق گرامی
این کتاب کمی برگ هایش زیاد است و اسکن آن خوب نشد امیدوارم بتوانم در این کار مهارت لازم را به دست آورم.
به امید به روزی برای ساکنین این کره ی خاکی
سلام خانم پروانه . شاید من رو یادتون رفته باشه . با هم , من و شما و ترانه و فروغ رفتیم کوه . چند سال قبل بود . داشتم کامنت های قدیمی وبلاگ رو می خوندم . یاد شما افتادم و گفتم حالتون رو بپرسم .
موفق باشید .
درود بر شما
سپاسگزارم.
شاد و تندرست باشید
درود بر شما.. چند روزی دسترسی به اینترنت نداشتم... عقب افتادم. مخصوصا شرمنده فریدون گرامی شدم که نتونستم پاسخ نظر ایشان را بدهم ... حیف شد.بحث خوبی بود. و اما زنده باد دکتر کزازی. دلم براشون تنگ شده. خیلی وقته ندیدمشون. آخرین بار وقتی با شهرزاد عزیز بودیم در موردش حرف زدیم کمی... فکر کنم این دفعه بیام تهران باید با هم بریم دیدنشون.
درود
این ستون برای ادامه ی گفتگوهای شما باز است. پایین رفتن یک یادداشت به معنی فراموش کردن آن نیست.در آن ستون گفتگوی خوبی به راه افتاد ومن آنجا چیزهای نو یاد گرفتم.
بسیار زیبا بود
من قبلا تنها متن آرش از بهرام بیضایی رو خونده بودم که برای نمایش نوشته شده!
هرچند در نوع خودش زیباست، اما به اندازه این متن ادبی نبود.
داستان آرش از زبان های گوناگون نوشته شده و همیشه داستانی جان نواز است.
تالا بین المللی کمجان احیا شده .
عکس های جدید از تالاب بین المللی کمجان در وبلاگ طبیعت ایران .
راستی وبلاگ www.talabekamjan.blogfa.com به وبلاگ زیر انتقال یافت
www.irannature.persianblog.ir
موفق باشید
درود بر شما... یادداشت شما ناتمام مانده در فقط یک بهار... پرشین بلاگ محدودیت واژه داره در بخش یادداشت و نظرات.
« شام گاهان،
راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها، پی گیر،
بازگردیدند،
بی نشان از پیکر آرش،
با کمان و ترکشی بی تیر.
آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش.
کار صدها صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش.
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون،
به دیگر نیم روزی از پی آن روز،
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند.
و آنجا را، از آن پس،
مرزِ ایران شهر و توران بازنامیدند.
کسرایی
********
http://pendarshad.persianblog.ir/post/71
********
ازآن خوانند آرش را کمانگیر
که از سارى به مرو انداخت یک تیر
فخرالدین اسعد گرگانی
....
دوران جنگ بود
ایران دلش ز دوری فرزند تنگ بود
بهر وطن شکست ز بیگانه ننگ بود
چون مهد جم چراغ ره فّرو هنگ بود
این سرزمین تحمل خواری نمی کند
در تنگنای حادثه زاری نمی کند
با دشمن شناخته یاری نمی کند
« آرش » کنار قله البرز سربلند
با قامتی به هیات سرو فرازمند
در هاله ای ز نور سحرگاهی سپند
برپا ستاده بود
در چله کمان غرور آفرین خویش
تیر از پی رهایی میهن نهاده بود
با یاد و نام نامی دادار مهربان
سربرفراشت زمزمه خوان سوی آسمان
با نیروی خدایی و افزونترین توان
تیر از کمان کشید
آن را نه از کمان که ز ژرفای جان کشید
تا تیر جان خویش به باد وزان سپرد
شد پاره پاره پیکر و افتاد و جان سپرد
جان عزیز را به ره آرمان سپرد
اکنون هزاره ها سپری شد از آن زمان
آرش حماسه ای ست به تایخ جاودان
ایران بجاست همچو مه و مهر و آسمان
بادا هزاره های دگر باز در جهان.
http://www.drshahinsepanta.blogsky.com/1387/04/11/post-61/
پروانه جان
از دیروز تا به حال چند بار برای دانلود فایل تلاش کردم ولی فقط صفحهی نخست باز میشود.
سپاس
درود. چه شعر زیبایی رو شهرزاد عزیز نوشته اند...
فوق العاده بود بانو .
یک دنیا تشکر بابت این فایل.
فکر می کنم نخستین بار است شما را اینجا میبینم.به شما خوش آمد می گویم.
خوشحالم که خواندید و برایتان خوشایند بود.
با سپاس فراوان