اگر تندبادی براید ز کنج / بخاک افگند نارسیده ترنج
ستمکاره خوانیمش، ار دادگر؟ / هنرمند گوییمش، ار بیهنر؟
اگر مرگ دادست، بیداد چیست؟ / ز داد این همه بانگ و فریادچیست؟
ازین راز جان تو آگاه نیست / بدین پرده اندر ترا راه نیست
همه تا در ِ آز رفته فراز / به کس بر نشد این در ِ راز باز
به رفتن مگر بهتر آیدت جای/ چو آرام گیری به دیگر سرای
به نظر من دلیل مکر رستم فقط ایران بود و بس
سهراب فارغ از اهدافی که در سر داشت و در پی پدر بود، از دید رستم که تا آن زمان نمی شناختش، یک دشمن دژحیم بود و به ایران چشم داشت و می دانست شکست او به شکست ایران می انجامد . همواره پس از شکست سمبل ها و قهرمانان پیروزی بر حریف آسانتر می شود
...................
راستش در بخش نظر های شما نتوانستم نظر بدهم - ناگزیر آمدم اینجا
از یاد آوری ات سپاسگزارم. روز پیش بلاگر برای تنظیم این یادداشت خیلی وقتم را گرفت این بود که وقتی لینکهای سخنرانی را چک کردم رهایش کردم.
سلام
من تازه با وبلاگ شما آشناشدم، دیروز چندین پست از آرشیوتون رو هم خوندم که حسابی به دلم نشست.
نظری که تو وبلاگ درویش درمورد دلیل مکر رستم در برابر سهراب بصورت چند بیت از شاهنامه نوشتین برام جا نیفتاد میشه بیشتر توضیح بدین؟
درود بر شما
از این که وقت گذاشتید و یادداشت ها را خواندید سپاسگزارم.
آیا شما سخنرانی دکتر کزازی که در سه بخش در شهر کتاب انجام شده گوش کردید؟
آنچه ایشان گفته اند چکیده ای از این داستان در کتاب «تندبادی از کنج»، نوشته خود استاد است.
برایم بنویسید تا بیشتر گفتگو کنیم.
درود بر شما... هر کار کردم لینک سخنرانی ها که باز نشد! بخشی از نظراتی که در وبلاگ درویش گرامی بود خواندم ولی من هنوز به نظری در مورد کردار رستم نرسیده ام اگر چه همیشه این پرسش گوشه ی ذهنم بوده. ترجیح بیشتر بخوانم و سپس...
چه خبر بانو؟
درود بر بانویی از سرزمین فردوسی بزرگ
کلیک راست روی لینک بزنید
save target as
در کامپیوتر انبار کنید و گوش کنید اگر باز هم نتوانستید می توانم با ایمیل برایت بفرستم.
برای من کار رستم روشن است ولی خیلی به خواندن دیدگاه های گوناگون در این باره مشتاقم. بسیار در این باره نظر داده و می دهند . می دانی عین زندگی عادی و آدم های عادی با رفتارهاشون که مورد نقد قرار می گیرند و هر کسی یک دیدی به آن دارد.
در آن ستون خواندم رستم نام خودش را نگفت تا شاید آن حریف جوان خود را نبازد . این برایم جالب بود می توان این گونه هم نگاه کرد ولی در شاهنامه هنگام نبرد نام خودشان را نمی گفتند چون اگر حریف نامشان را بر زبان می آورد ممکن بود مهری در دلشان ایجاد شود.
مثلن وقتی اشکبوس در نبردش از رستم نامش را می پرسد رستم در پاسخ می گوید:
مرا مام، نام، مرگ تو کرد
شاهنامه را که می خوانم درست رفتارهای دیروز و امروز را یکسان می بینم. مثلن گرسیوز با چه حسد و دو به هم زنی سیاوش را به کشتن داد. این روزها نمونه این حسد و دودوزه بازی خیلی زیاد هست که فردوسی آن را آنجنان استادانه نوشته که دلت می خواهد وارد شاهنامه شوی و سر گرسیوز را از تنش جدا کنی.
دکتر کزازی در این سه نشست که در شهر کتاب برگزار شده در این باره می گوید. می دانم که حرف زدن کزازی را دوست داری پس در راه رفت و آمد به کار می توانی گوش کنی.
به هر حال تو هم دیدگاهی داری می توانی بنویسی.
رستم گرفتار آز شد
رستم اشتباه کرد
سهراب باید کشته می شد
رستم با کشتن سهراب نفس خودش را کشت
...
اینها نظریاتی است که تا کنون خوانده ام
درود بر بانوی فرهیخته! خوبید. سپاس از پاسخ ارزشمندتون ولی من تا بیشتر مطالعه نکنم در احوال رستم بهتره چیزی نگم. و اما من همچنان موفق نشدم فایل رو به دست بیارم!!!
اندازه ی فایلها ده مگا بایت به بالاست بهتر است کمی صبر کنی تا در دیدار بعدی این فایل ها را خدمتتان بدهم.
با اینترنت کم سرعت دریافت فایلها ممکن است دشوار باشد.
سلام پروانه عزیز
با دیدن عکس این قارچ ها به یاد بیشه سر افتادم از این پس باید عکسای دلخواهمو اینجا پیدا کنم
سلام
برای من هم این عکس یاد آور طبیعت زیبای گرگان است.
خوب تازه همدرد شدیم،دور از زادگاه.
آیا شما تونستید فایلها را بشنوید؟
سلام
فایل صوتی دو و سه باز نمی شود . اما فایل صوتی شماره یک را شنیدم. ممنون از زحمات تان
با آرزوی سلامتی و شادمانی تان
سلام
اگر مایل بودید که دنباله آن را بشنوید می توانم با ایمیل برایتان بفرستم.
دوستان تلفنی گفته اند که فایل ها را دریافت و شنیده اند.
روزگار بر شما خوش
امروز توانستم دو فایل دیگر را توسط ریل پلیر باز کنم
با عرض تشکر و سپاس از محبت هایتان
عکس خیلی قشنگه !!! هر بار میآم میبینمش یاد خونمون توی تهران پونک می افتم :
حموم خونه مثل همه خونه های اپارتمانی تهران بود و درش هم چوبی بود ... و خوب آب می خورد بهش یه روز صبح که رفتم حموم احسان با جیغ من اومد گفت چیه؟؟؟
گفتم نمی دونم یه موجود عجیب و قریب به در حموم چسبیده!!!
بعد رفت دید ... دیدم رنگش پرید که این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ من که بهتر بودم رفتم ببینم واقعا چیه؟؟؟ دیدم یه دسته قارچ عین همین عکس از لای در حموم رشد کردن و اومدن بیرون.
چون صبح بود و ما خوابالووووو نفهمیده بودیم ایناچین !!! خونه مستاجری بود دیگه ما نتونستیم در رو عوض کنیم و قارچ ها هم هر از گاهی میومدن بیرون و ما میکندیمشون.
من آپم
این عسک خیلی یه جوری بود..
یه جوری...
چه زیبا و وهم انگیز
سلام بانو پروانه نازنینم
دلم برایتان تنگ شده بود ؛ آمدم درودی بگویم
سلام و درود بر شقایق ارجمند
من هم دلم برای شما تنگ شده.
امیدوارم فردا وقت داشته باشید و به نشست انجمن حافظ بیایید.
مجموعه شهربانو پارک شقایق(بالای میدون سعادت آباد )
5 تا 7 بعد از ظهر
به امید دیدار
بلاگر فیلتر شده است و من نمی توانم یادداشت جدید بنویسم
شاید به زودی وبلاگ هم فیلتر شود
چند روزی صبر می کنم تا ببینم چه بر سر ما می آورند
حضرت سعدی می فرماید
یعنی در مدح امیر انکیانو می فرماید
***
این که در شهنامه ها آورده اند
رستم و رویینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
***
این مدح امیر انکیانو خیلی خوبست. در شونصد بیت تا می خواهد امیرانکیانو را آن چنان که سعدی می خواهد می نوازد.
و در سه بیت آخر هم امیرانکیانو را آن چنان که امیر می خواهد می نوازد.
این را به عنوان غزل ماه در وبلاق وزینمان هم می نویسیم.
رستگار فسایی سه نشست سخنران درس گفتارهای سعدی بود واز سعدی و تحت تاثیر بودن او از فردوسی سخن گ
نیم بیت ها و بیت های این شعر سعدی سینه به سینه در ادبیات شفاهی ما نقل شده است
درروستایی از زنان ژیر بی سواد از همین شعر مثل شنیدم.
اصلن اگر مدح امیرانکیانو را بخوانید چند ضرب المثل دیگر هم می بینید. و از آنجا که قبلن به این صورت در جایی دیده نشده یا اگر بوده از بین رفته، میشود گفت که حضرت سعدی خودش این ها را به نظم در آورده و یا حتا ساخته است.
مثلن
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
این شعر از آن شعرهای سعدی است که در دفترم یادداشت کرده و گاهی می خوانم.
وقتی سعدی زنده بود شهرهای آهنگین و پر معنایش را قایقرانان در چین می خواندند. بی تردید این ها همه از سعدی است که در میان همزبانان ما سینه به سینه نقل شده است.
درود بر بانوی ایرانی.هنگامی که نمایش رستم و سهراب را اجرا کردیم پاسخ این پرسش را دریافت خواهید کرد.استاد صادقی رستم و من سهراب خواهم شد.از هفته آینده تمرینمان اغاز میشود.البته تمرین من آغاز میشود چون استاد صادقی نیازی به تمرین ندارند....رستم برای ما همیشه مقدس و والاست...و درست نیست بگوییم جنسش شیشه خورده...........رستم نماد ایران بزرگ و همیشه شکوهمند است.
با آرزوی تندرستی برایتان.پاینده ایران بزرگ
درود بر شما
وای وای تو کشته خواهی شد!!!....
از حالا بگم فیلم می گیرم میذارم همینجا !
بر من پاسخ پرسش روشن است. رستم درشاهنامه نماد مردم است و همیشه زنده خواهد ماند.
مدیر عاملی داشتیم که شرکت را به پا کرد وخیلی کار کرد روزی منو صدا کرد و عصبانی در مورد یکی از مشاوران نزدیکش پرسید. معاون شرکت علیه ش گزارش داده بود . از پاسخ طفره می رفتم.
چون آن مشاور برایم کارش ارزشمند و هم اینکه کاری را که قرار بود، انجام نداده بود و من فقط باید می گفتم او انجام نداده تا بیرونش کند من هم گفتم هنوز تمام نشده و کار نیمه است، چون می دانستم اگر او را از دست بدهیم هیچ معلوم نیست گیر چه مشاور دیگری بیفتیم .
هر چه کرد نتوانست از من چیزی بشند آخر تو چشمام نگاه کرد(معمولن نگاههاش کوتاه و گذرا بود و همیشه سرش پایین بود و افتادگی خاصی داشت) و زل زد و محکم گفت: خانم اسماعیل زاده اگر چشمم به من خیانت کنه از کاسه درش میارم.
به هر حال این داستان ریشه در فرهنگ ما دارد.
عمری دراز داشته باشی و گام هایت استوار
درود بر بانوی فرهیخته و یار گرامی! داستانی است این فیلترینگ و ....! زودتر یک فکری بکنید و یادداشت های خوب تان را دوباره منتشر کنید که حسابی منتظریم. بهروزی را برایتان می خواهم. شاد باشید.