ماجرای بیستون، به شوخیهای ایرانی بخندید
خبرنگار امرداد- میترا دهموبد: هنوز هم هنگامیکه توی کوچه و خیابان، پسرهایی را میبینم که موهایشان را مثلثی به بالا زدهاند، خندهام میگیرد، البته خندهام برای مسخره کردن آنها نیست بلکه به یاد داستانهای «تنتن» میافتم. با برگبرگ این کتاب، میخندیدم. تنتن یک خبرنگار فرانسوی بود با موهای بوری که هنوز هم به نظرم، فرم و شکلش، شگفت است. تنتن با سگش میلو، کارآگاهبازی به راهانداخته بودند و البته شخصیتهای خندهداری هم درکتاب بودند که چاشنی کتاب بودند و بچهها را اسیر خود میکرد. جلد اول را که تمام میکردیم، پدر و مادر را کلافه میکردیم تا یک جلد دیگر و یکی دیگر از داستانهای تنتن را برایمان بخرند.
یادم هست که تنها من نبودم که به تنتن و کارهایش و اتفاقاتی که در این داستانها، رخ میداد، میخندید، مادرم هم با ما میخندید، پدرم هم گهگاه که «تنتن» به دست میگرفت، پیش از این که برایمان بخواند، خودش میخواند و البته نه اینکه بخندد ولی لبخند کوچکی بر لبانش مینشست.
حالاچه شد که دوباره به یاد «تنتن» افتادم؛ داستان از آنجایی آغاز شد که شنیدیم نخستین «کمیکاستریپ» ایرانی، چاپ شد. حالا اگر شما هم نمیدانید برایتان باید بگویم که مثلا داستانهای «تنتن» یا داستانهای «آستریکس» جزو کمیکاستریپها هستند.
گل از گلمان شکفت و راهی شدیم. رفتیم سراغ آنهایی که دستاندرکار نخستین کمیکاستریپ ایرانی هستند.
در و دیوار دفترشان آرام و عادی بود اما حرفزدنشان از جنس کتابشان بود.
نام نخستین کمیکاستریپ ایرانی، «ماجرای بیستون» است. ماجرای بیستون چند روزی است که چاپ شده و به زودی به بازار کتاب خواهد آمد.
پیمان ابراهیمی، نویسندهی ماجراهای بیستون است، با او، سر گفتو گو را باز کردیم، گفتوگویی که نزدیک به دو ساعت به درازا انجامید و او از کتابی گفت که نویسندهاش ایرانی است، طراحش ایرانی است، شوخیهایش ایرانی است و در فرهنگی شکل گرفته که برای خوانندهی ایرانی، آشناست.
ابراهیمی، مهندس معماراست و البته نویسندهی ماجرای بیستون. از او پرسیدم چه شد که نویسنده شدید و او گفت؛ بگذار از کمیکاستریپ بگویم تا به داستان خودم و نوشتن این کتاب برسیم و او دربارهی کمیکاستریپ گفت: «کمیکاستریپها، روایتهایی مصور هستند که در آن، داستان به لحظههای کوتاه تبدیل میشود و در هر رویه(:صفحه) از کتاب، یک قضیه پایان مییابد و در رویهی پسین(:بعدی)، قضیهای دیگر آغاز میِِشود.»
ابراهیمی خود از کودکی با داستانهای تنتن، آستریکس و دیگر کمیکاستریپها،بزرگ شده، حالا هم چندسالی است که با دختر کوچکش آنها را میخواند و میخندد. ابراهیمی گفت: «یک روز دیدم همهی این داستانهای به ظاهر خندهدار،عجب چیزهایی را خوراک من و دیگر خوانندگان میکند و بعد به این نتیجه رسیدم که نویسندگان این کتابها تنها برای خنداندن، کتاب ننوشتهاند بلکه برای نمونه نویسندهی داستانهای آستریکس، هرچه خواسته به نام فرانسویها کرده و آنها را قومی برتر و سازنده، در درازنای تاریخ نشان دادهاست. در جایی از کتاب میگوید که به تمدنی همچون مصر، فرانسویها ساخت اهرام را آموختهاند و این را هرچند در قالب داستان میگوید ولی خوب میداند که چگونه دارد بر ذهن و فکر کودکان جهان تاثیر میگذارد. در پایان یکی از همین داستانهای آستریکس، همین فرانسوی کوچکاندام، به ملکهی مصر میگوید: باز هم اگر خواستید کاری بکنید مثلا اگر خواستید میان این دریای سرخ و مدیترانه، کانالی (کانال سوئز) بزنید، در خدمتم.»
ابراهیمی گفت: «نویسندهی کتاب در قالب همین شوخیها و خندههای داستانی که هزاران سال پیش رخ داده، دارد میگوید که کانال سوئز را ما ساختهایم، بدون این که نامی از ایران و یا نشانی از فرمان داریوششاه برای ساخت این کانال، باشد که از شگفتیهای روزگار خویش و البته زمانهی کنونی است.»
ابراهیمی نگاهی به دور و برش کرد، ابرویی بالا انداخت و گفت: «آیا من میتوانستم به دخترم و یا به دیگران، بگویم دیگر تنتن یا آستریکس نخوان؟ این کتابها چنین هستند و چنان.
آیا به چند نفر میتوانستم این حرفها را بزنم؟ تازه اگر باور هم میکردند به جای این کتابها، چه چیزی باید میخواندند؟
از من اگر لباس اروپایی را بگیرند باید چه بپوشم؟ مگر نه این که جایگزین این لباس اروپایی هم باید جلویم باشد و البته من به اختیار از میان آندو برگزینم.»
ابراهیمی به اینجا که رسید، بازیگوشانه، لبخندی زد و گفت: «داستان من و کتابم از همینجا آغاز شد. آخر مگر ما چه کم از دیگران داریم. هر روز طرحی و داستانی به نظرم میرسید؛ یک روز میگفتم داستانها باید در زمان حال رخ دهد و بعد میدیدم ممکن است گوشهای از داستان به پر قبای کسی بربخورد، به هر زمان و دورهای که میرسیدم، عیب و ایرادی، ذهنم را درگیر میکرد بنابراین زمان داستان مرتب عقب و عقبتر رفت تا اینکه رسیدم به زمان هخامنشیان. ماجرای بیستون در زمان هخامنشیان و در هنگامهی فرمانروایی داریوششاه، رخ میدهد، در این داستان، ساخت کتیبهی بیستون داستانوار، خندهدار و البته در بستری از حقیقت تصویر شدهاست.»
برای اینکه داستان بستر حقیقی خود را حفظ کند، محمدتقی عطایی، که باستانشناس است با گروه، همکاری کرده است.
در «ماجرای بیستون» برای ساخت بیستون، شخصیتهای داستان از روستایی به نام پالنگان آورده میشوند. شخصیتها، هرکدام، ویژگیهایی دارند و روستایی که هنوز با همین نام در بلندیهای ایران و نزدیک به همین کتیبه، وجود دارد با یک زندگی بکر و دستنخورده.
ابراهیمی گفت: «کتاب چند شخصیت اصلی دارد که در دیگر جلدهای کتاب نیز هستند. عقربهای معبد ازیریس، خدایان کوه المپ، یکصد روز دور ایران و در جستجوی گیاه گمشده، عنوان دیگر جلدهای این کمیکاستریپ است که البته هر یک داستانی جداگانه دارد. دیگر جلدهای این کمیک استریپ، به زودی چاپ میشوند.»
«ماجرای بیستون» به زبان کردی و فرانسوی در حال برگردان(:ترجمه) است و به گفتهی ابراهیمی، این نخستینباری است که کمیکاستریپ دنبالهداری با داستان ایرانی، طراح ایرانی و با توجه به شرایط، فرهنگ و شوخیهای ایرانی، کتاب شده است.
ماجرای بیستون یک کتاب کاملا ایرانی است ، از آغاز تا پایان. سمیه فرخی بر روی طرحهایی که آرمین
نوایی میکشد، کار میکند. فرخی در واقع طرحها را قلمگیری میکند. آرمین نوایی و سمیه فرخی از همکاران این گروه کاملا ایرانی هستند.
آرمین نوایی در حال طراحی و سمیه فرخی هم در حال قلمگیری.
آرمین نوایی، دیر آمد، سرما خورده بود و حالش هم خوب نبود اما تلاش کرد تا من و عکاس امرداد را تحویل بگیرد.
امین محمودی، یکی دیگر از دستاندرکاران و همکاران این گروه است، جوانی که بچههای امرداد، سالهاست که او را میشناسند یک جوان ایرانی که همهی هم و غمش را گذاشته برای ایران و سربلندی نام و آوازهی این مرز پرگهر.
امین محمودی بر روی طرحهایی که زاییدهی نوشتههای ابراهیمی و دست هنرمند آرمین نوایی و ظریفکاریهای سمیه فرخی است، رنگ میگذارد. این را گفتم تا بدانید از یک ذهنیت تا یک کتاب راه دشواری در پیش است که البته این گروه به پشتیبانی هم آن را به خوبی به پایان رساندهاند، هرچند به گفتهی ابراهیمی، تولید و چاپ نخستین جلدش بسیار به درازا انجامیده، چون تابه حال کمیکاستریپ ایرانی در کار نبوده که بتوانند از آن سود بجویند.
فرتور پایانی هم بدون شرح است: در و دیواری آرام در کنار آدمهایی پرشور و پرهیاهو که دیگر شما هم با آنها آشنا شدهاید.
ماجرای بیستون یادتان نرود، این راهم گفتم چون نمیخواهم بیش از این هرچه آنسوی آبیها به دستمان دادند، بخوانیم و فقط به خندههایش بیندیشیم.
۲-۴ رونمایی کمیک استریپ ماجرای بیستون توسط آقای پیمان ابراهیمی