سوال بعدی من هم در همین رابطه بود. که رابطه شب چله ایرانی با شب برگزاری کریسمس در تمدن های غربی و مسیحی چیست؟
همان طور که می دانید در دوران اشکانیان بر اساس مبادلات فرهنگی که بین ایران و غرب وجود داشت، آیین میترایی به اروپا می رود و رشد چشمگیری پیدا می کند . بعدها در قرن چهارم میلادی که امپراتور رم مسیحی می شود ، کوشش می کند که آیین ها و باورهای میترایی را رنگ و بوی مسیحیت بدهد. در نتیجه برخی از مراسم و باورهایی که در میان مردم رواج گسترده داشته و قابل حذف کردن هم نبوده را به رنگ تازه ای از مسیحت در می آورد.
فی المثل در روز بیست و پنجم دسامبر که در قرن چهارم میلادی همزمان با روز اول دی ماه و آغاز زمستان و نیز همزمان با خرم روز و شب چله بوده است ، این شب را منصوب به شب تولد مسیح می کنند. یعنی زایش خورشید را به تولد عیسی منصوب می دانند و به این عنوان آن را زنده نگاه می دارند.
در واقع تقویم میلادی شکلی دگرگون شده اما باقی مانده از گاه شماری میترایی است.
بکلی شب یلدا از خاطرم رفت و این شب هم مثل شب های دیگر خوابم برد و تا چشم بر هم زدم صبح شد. خوش به حال آنهایی که همیشه بیدارند و در متن زندگی هستند. متن جالب تان را در باره این شب خواندم و لذت بردم
امروز صبح ناخود آگاه بخشی از شعر سیمین بهبانی در ذهنم تکرار می شد. و خاطرات سیمین و زنده یاد جلال آل احمد و بقیه قضایا. و من هنوز از خود می پرسم خدایا کوله بار خورشیدم را در کجای این شب تیره بگذارم؟
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟ کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هرآنکه او دور چو دل به سینه نزدیک به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟ ستاره ها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من ...
سیمین بهبهانی
http://www.iranclip.com/player/687
با شکوفا ترین درود ها
به جای شما مسیحی ها آنجا ها که شما زندگی می کنید، همین روزها تولد مسیح را جشن می گیرند !
استاد امیر صادقی میگوید با نام فردوسی و شاهنامه برای نخستین بار از طریق مادرش آشنا شده است. او یک زن از ایل بختیاری است و زنان و مردان بختیاری با شاهنامه آشنا هستند.
درود بر بانو. دلم برایتان تنگ شده. به همان خاطری که در آخرین گفت و گوی تلفنی گفتم کمتر به دنیای مجازی سر می زنم. امروز دو بار گوشی را برداشتم که با شما تماس بگیرم که هر بار نشد. متاسفم که فرصت خواندن این پست های دوست داشتنی را ندارم. من به موضوع یلدا خیلی علاقه مندم.دوست تان دارم و برایتان آرزوی بهروزی دارم.
درود بر بانو پستوی سفید من هم دلم برایتان تنگ شده چند باری به وبلاگت سر زدم تماشا کردم و برگشتم. چند دقیقه پیش که ایمیلم را باز کردم دیدم آنلاین هستید و از تماشای چراغ روشن شما خوشحال شدم. این یادداشت ها همین جا هست هر وقت توانستی و مورد نیاز فکری ات بود بخوان. همه این روزها آنقدر مشغول هستند که اگر بتوانند به کارهای خودشان برسند بسیار هنرمندند. شاد و تندرست باشی
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سوال بعدی من هم در همین رابطه بود. که رابطه شب چله ایرانی با شب برگزاری کریسمس در تمدن های غربی و مسیحی چیست؟
همان طور که می دانید در دوران اشکانیان بر اساس مبادلات فرهنگی که بین ایران و غرب وجود داشت، آیین میترایی به اروپا می رود و رشد چشمگیری پیدا می کند . بعدها در قرن چهارم میلادی که امپراتور رم مسیحی می شود ، کوشش می کند که آیین ها و باورهای میترایی را رنگ و بوی مسیحیت بدهد. در نتیجه برخی از مراسم و باورهایی که در میان مردم رواج گسترده داشته و قابل حذف کردن هم نبوده را به رنگ تازه ای از مسیحت در می آورد.
فی المثل در روز بیست و پنجم دسامبر که در قرن چهارم میلادی همزمان با روز اول دی ماه و آغاز زمستان و نیز همزمان با خرم روز و شب چله بوده است ، این شب را منصوب به شب تولد مسیح می کنند. یعنی زایش خورشید را به تولد عیسی منصوب می دانند و به این عنوان آن را زنده نگاه می دارند.
در واقع تقویم میلادی شکلی دگرگون شده اما باقی مانده از گاه شماری میترایی است.
http://www.radiofarda.com/content/f35_Yalda/1908944.html
بکلی شب یلدا از خاطرم رفت و این شب هم مثل شب های دیگر خوابم برد و تا چشم بر هم زدم صبح شد. خوش به حال آنهایی که همیشه بیدارند و در متن زندگی هستند.
متن جالب تان را در باره این شب خواندم و لذت بردم
امروز صبح ناخود آگاه بخشی از شعر سیمین بهبانی در ذهنم تکرار می شد. و خاطرات سیمین و زنده یاد جلال آل احمد و بقیه قضایا. و من هنوز از خود می پرسم خدایا کوله بار خورشیدم را در کجای این شب تیره بگذارم؟
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم کجا من؟
کجا روم، که راهی به گلشنی ندانم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا، من
نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
ز من هرآنکه او دور چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟
ستاره ها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من ...
سیمین بهبهانی
http://www.iranclip.com/player/687
با شکوفا ترین درود ها
به جای شما مسیحی ها آنجا ها که شما زندگی می کنید، همین روزها تولد مسیح را جشن می گیرند !
خوشحالم که از متن خوشتان آمده است.
با سپاس فراوان
استاد امیر صادقی میگوید با نام فردوسی و شاهنامه برای نخستین بار از طریق مادرش آشنا شده است. او یک زن از ایل بختیاری است و زنان و مردان بختیاری با شاهنامه آشنا هستند.
http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=93664
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور زخورشید جوی، بو که برآید
حافظ
آری که آفتاب مجرد به یک شعاع
بیخ کواکب از شب یلدا برافکند
خاقانی
برآی ای صبح مشتاقان اگر هنگام روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم
سعدی
یاد آسایش گیتی بزند بر دل ریش
صبح صادق ندمدتا شب یلدا نرود
سعدی
نور رایش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشن را شب یلدا کند
منوچهری
گر نیابد خوی ایشان درنیابد خلق را
روز روشن در بر دانا شب یلدا شود
ناصرخسرو
قندیل فروزی به شب قدر به مسجد
مسجد شده چون روز و دلت چون شب یلدا
ناصرخسرو
کرده خورشید صبح ملک تو
روز همه دشمنان شب یلدا
مسعودسعد
سپاس از مطالب و لینکهای مفیدتان دربارهی این آیین کهن
با درودهای فراوان
درود بر بانو. دلم برایتان تنگ شده. به همان خاطری که در آخرین گفت و گوی تلفنی گفتم کمتر به دنیای مجازی سر می زنم. امروز دو بار گوشی را برداشتم که با شما تماس بگیرم که هر بار نشد. متاسفم که فرصت خواندن این پست های دوست داشتنی را ندارم. من به موضوع یلدا خیلی علاقه مندم.دوست تان دارم و برایتان آرزوی بهروزی دارم.
درود بر بانو پستوی سفید
من هم دلم برایتان تنگ شده چند باری به وبلاگت سر زدم تماشا کردم و برگشتم. چند دقیقه پیش که ایمیلم را باز کردم دیدم آنلاین هستید و از تماشای چراغ روشن شما خوشحال شدم.
این یادداشت ها همین جا هست هر وقت توانستی و مورد نیاز فکری ات بود بخوان. همه این روزها آنقدر مشغول هستند که اگر بتوانند به کارهای خودشان برسند بسیار هنرمندند.
شاد و تندرست باشی