درود بر شما... گرامی تو کف این انتخاب های ژرف تان می مانم ... کیف می کنم و .... و اما در پست پیش پاسخی دادید نظرم را این جا می گویم... در مورد مطالبی که پیرامون عرفان نوشتید کاملن با شما هم نظرم بدون هیچ تردید و اختلافی... آن چه من گفتم فارغ از هرگونه ارزش گزاری و ... بود و به عنوان یک ویژگی برای زبان فارسی ولی به عنوان یک موضوع راستش هم عرفان را درک کرده ام هم روزگاری در آن غرق بوده ام اما اکنون از آن فراری ام ... با تو هم اندیشه ام...
درود دوستی گرامی در یادداشت قبلی انتقاد کرده بود که بیشتر به ادبیات کلاسیک پرداخته می شود این یادداشت به احترام انتقاد این جوان برومند نوشته شد. سند باد گرامی به ادبیات کلاسیک تسلط کامل دارند ولی شعرهایشان ، نو است . عرفان: من و تو و ....تقریبن با عرفان زندگی می کنیم و موجب سبکباری ما میشود . ولی این یک گوشه ی زندگی ماست نه همه ی آن.
با درود امید به اینکه حالتون خوب باشه راستش نظر در مورد این ندارم چون اصلا نفهمیدم این نظر گذاشتم تا از شما بپرسم منظور این چند خط چیه ممنون بدرود
درود امیدوارم هیچگاه در شرایطی زندگی نکنی که متوجه منظور این شعر کوتاه شوی. شاید اگر به وبلاگ سندباد بروی و از آنجا به مجموعه شعر «ملودی منهدم »مجموعه شعرهایش بروی بیشتر با روحیات و ادیشه ی او آشنا شوی. نظرات ایشان هم در مجمعه داستان های ذن که لینکش این کنار است ،خواندنی است کتاب ملودی منهدم چاپ شده است. قولی که به شما داده بودم در باره ی شاهنامه خوانی را فراموش نکرده ام وبلاگ را ایجاد کرده ام به زودی اولین یادداشت را نوشته خواهد شد با سپاس
بسیار عالی بود به راستی حرف دل ما رو زد توی« بیست و پنج سال پیش» اول سعی کردم شعری بگویم در بر دارنده حقیقت های تلخی از ایران که حاصل این ربع قرن زندگیست اما «خواستم تا به زبان آورم اما دم فریاد سکوتی سنگین به گلویم ره فریاد ببست» و انگاری بغضی به گلوی من هست که هر چی سعی می کنم نمی ترکد و هیچ واژه ای هم به کمک من نمی آد که بگویم چه گذشت بر جوانان و سالخوردگان شهر بابل در شبهای کذایی اعتراضات اخیر و به راستی این بار حقارت را که بر مردمان ما رفته است چگونه باید به دوش کشید
قصّاب خانه ی بشریّت در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است زمان پسرش میکشتند که خرابکار است امروز توی دهناش میزنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود : تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است صهیونیستها میکشند که فاشیست است فاشیستها میکشند که کمونیست است کمونیستها میکشند که آنارشیست است روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند و میکشند و میکشند و میکشند و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت احمد شاملو
درود بر همه فرزندان گرگان. امیدوارم از گرگان و خاطرات این دیار نیز بیشتر بنویسید هر چند مشخص است که چه در نظرات چه در نوشته ها هرگاه از گرگان مینویسید با دل و از دل نوشته اید.
استاد عباس معروفی ِ عزیز در "حضور خلوت انس" در پاسخ به یکی از کامنتها از بلاگر ها دعوت کرده اند که شعر "عقاب"ِ استاد خانلری را در وبلاگهایشان بگذارند که به احتمال زیاد این دعوت در پستی جداگانه در سایت ایشان علنی تر خواهد شد. با پی گیری هایی که انجام شده است، قرار است همه ی بلاگر ها و از جمله خود استاد معروفی ِ عزیز روز پنجشنبه، پنجم شهریور ماه، شعر عقاب را در وبلاگهایشان بگذارند. لطفا شما هم به هر طریقی که میتوانید اطلاع رسانی کنید. سایت استاد معروفی: http://maroufi.malakut.org شعر عقاب: http://persianpoem.blogfa.com/post-40.aspx
بادرود باید اعتراف کنم بعد از چند شب تازه فهمیدم تواین چند بیت چه دنیایی توش نهوفتست منتظر قدمهای امید دهنده و سبزتون هستیم دلم واسه حرفای شیرینتون تنگ شده راستی منتظرمیمونم تا ادرس وب جدیدتونو بمن بدین شادوسربلند همه ایرانیان بدرود
دوست عزیز به خاطر این اقدام و همکاری شما سپاسگزارم. راستش به درخواست من نبود. پیشنهاد استاد معروفی بود و دعوت از دوستان را به عهده ی من گذاشتند. از اینکه این شعر را با توضیحاتی اینقدر دقیق و همراه با لینک دکتر صاحبی قرار داده اید واقعا ممنون و سپاسگزارم. ایام به کامتان باد
دوست گرامی از خوانندگان سایت آقای معروفی هستم و گاهی هم پیامی آنجا می نویسم. این شعر را از دوران کودکی می شناسیم ولی خواندنش این روزها به گونه ای دیگر است. من هم از اینکه زحمت کشیدی و مرا به این کار دعوت کردید سپاسگزارم
درود بر شما... گرامی تو کف این انتخاب های ژرف تان می مانم ... کیف می کنم و .... و اما در پست پیش پاسخی دادید نظرم را این جا می گویم... در مورد مطالبی که پیرامون عرفان نوشتید کاملن با شما هم نظرم بدون هیچ تردید و اختلافی... آن چه من گفتم فارغ از هرگونه ارزش گزاری و ... بود و به عنوان یک ویژگی برای زبان فارسی ولی به عنوان یک موضوع راستش هم عرفان را درک کرده ام هم روزگاری در آن غرق بوده ام اما اکنون از آن فراری ام ... با تو هم اندیشه ام...
درود
دوستی گرامی در یادداشت قبلی انتقاد کرده بود که بیشتر به ادبیات کلاسیک پرداخته می شود این یادداشت به احترام انتقاد این جوان برومند نوشته شد.
سند باد گرامی به ادبیات کلاسیک تسلط کامل دارند ولی شعرهایشان ، نو است .
عرفان: من و تو و ....تقریبن با عرفان زندگی می کنیم و موجب سبکباری ما میشود . ولی این یک گوشه ی زندگی ماست نه همه ی آن.
با درود
امید به اینکه حالتون خوب باشه
راستش نظر در مورد این ندارم چون اصلا نفهمیدم
این نظر گذاشتم تا از شما بپرسم منظور این چند خط چیه
ممنون
بدرود
درود
امیدوارم هیچگاه در شرایطی زندگی نکنی که متوجه منظور این شعر کوتاه شوی.
شاید اگر به وبلاگ سندباد بروی و از آنجا به مجموعه شعر «ملودی منهدم »مجموعه شعرهایش بروی بیشتر با روحیات و ادیشه ی او آشنا شوی.
نظرات ایشان هم در مجمعه داستان های ذن که لینکش این کنار است ،خواندنی است
کتاب ملودی منهدم چاپ شده است.
قولی که به شما داده بودم در باره ی شاهنامه خوانی را فراموش نکرده ام وبلاگ را ایجاد کرده ام به زودی اولین یادداشت را نوشته خواهد شد
با سپاس
سرزمین توهم و تجاوز
بسیار عالی بود به راستی حرف دل ما رو زد
توی« بیست و پنج سال پیش» اول سعی کردم شعری بگویم در بر دارنده حقیقت های تلخی از ایران که حاصل این ربع قرن زندگیست اما «خواستم تا به زبان آورم اما دم فریاد سکوتی سنگین به گلویم ره فریاد ببست» و انگاری بغضی به گلوی من هست که هر چی سعی می کنم نمی ترکد و هیچ واژه ای هم به کمک من نمی آد که بگویم چه گذشت بر جوانان و سالخوردگان شهر بابل در شبهای کذایی اعتراضات اخیر و به راستی این بار حقارت را که بر مردمان ما رفته است چگونه باید به دوش کشید
پیش از شما
به سان شما
بیشمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کین دولت خجسته ی جاوید زنده باد
«شفیعی کدکنی»
قصّاب خانه ی بشریّت
در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است
زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است
زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است
زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است
زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است
زمان پسرش میکشتند که خرابکار است
امروز توی دهناش میزنند که منافق است و
فردا وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است
حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است
عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است
صهیونیستها میکشند که فاشیست است
فاشیستها میکشند که کمونیست است
کمونیستها میکشند که آنارشیست است
روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند
چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند
و میکشند و میکشند و میکشند
و چه قصاب خانهیی است این دنیای بشریت
احمد شاملو
درود بر همه فرزندان گرگان. امیدوارم از گرگان و خاطرات این دیار نیز بیشتر بنویسید هر چند مشخص است که چه در نظرات چه در نوشته ها هرگاه از گرگان مینویسید با دل و از دل نوشته اید.
استاد عباس معروفی ِ عزیز در "حضور خلوت انس" در پاسخ به یکی از کامنتها از بلاگر ها دعوت کرده اند که شعر "عقاب"ِ استاد خانلری را در وبلاگهایشان بگذارند که به احتمال زیاد این دعوت در پستی جداگانه در سایت ایشان علنی تر خواهد شد. با پی گیری هایی که انجام شده است، قرار است همه ی بلاگر ها و از جمله خود استاد معروفی ِ عزیز روز پنجشنبه، پنجم شهریور ماه، شعر عقاب را در وبلاگهایشان بگذارند. لطفا شما هم به هر طریقی که میتوانید اطلاع رسانی کنید.
سایت استاد معروفی: http://maroufi.malakut.org
شعر عقاب: http://persianpoem.blogfa.com/post-40.aspx
بادرود
باید اعتراف کنم بعد از چند شب تازه فهمیدم تواین چند بیت چه دنیایی توش نهوفتست
منتظر قدمهای امید دهنده و سبزتون هستیم
دلم واسه حرفای شیرینتون تنگ شده
راستی منتظرمیمونم تا ادرس وب جدیدتونو بمن بدین
شادوسربلند همه ایرانیان
بدرود
دوست عزیز
به خاطر این اقدام و همکاری شما سپاسگزارم.
راستش به درخواست من نبود. پیشنهاد استاد معروفی بود و دعوت از دوستان را به عهده ی من گذاشتند.
از اینکه این شعر را با توضیحاتی اینقدر دقیق و همراه با لینک دکتر صاحبی قرار داده اید واقعا ممنون و سپاسگزارم.
ایام به کامتان باد
دوست گرامی
از خوانندگان سایت آقای معروفی هستم و گاهی هم پیامی آنجا می نویسم.
این شعر را از دوران کودکی می شناسیم ولی خواندنش این روزها به گونه ای دیگر است.
من هم از اینکه زحمت کشیدی و مرا به این کار دعوت کردید سپاسگزارم
به امید به روزی برای مردم عزیزمان
راستی بخاطر تاریک بودن محیط وبلاگ هم معذرت...
سعی میکنم واژه ها را روشن تر وارد کنم...
خواهش می کنم،فکر می کنم اشکال از نمره عینکم باشد باید سری به چشم پزشکی بزنم. اشکال از شناسنامه است.