نمایشنامه معروف "کرگدن" با کارگردانی فرهاد آئیش در تئاتر شهر حسابی گرد و خاک به پا کرده ولی این تنها کرگدن معروف دنیای کتاب و ادبیات نیست
کرگدن موجودی است قدیمی، باقی مانده از عهد دایناسورها، با پوستی کلفت، چهرهای نه چندان زیبا، شاخی بیخاصیت، چشمانی کم سو و شامهای همیشه منتظر، کرگدن موجودی است قوی و بزرگ و ترسناک اما هیچ آزاری به دیگر حیوانات جنگل نمیرساند. او نه شکار میکند و نه شکار میشود، از ریشه گیاهان تغذیه میکند و به پرندگان کوچک اجازه میدهد تا بر پشتش بنشینند. کرگدن موجودی است آرام. با اینکه ضربه شاخش میتواند فولاد را هم پاره کند اما کمتر کسی یا چیزی کرگدن را عصبانی میکند. کرگدن موجودی است تنها. او تنهای تنها، دشتها و جنگلها را در مینوردد و همیشه در سفر است. کرگدن موجودی است منتظر؛ سالهای سال است مشتاق منتظر آمدن روزی است که افق به تاخیر افتاده عهدشان، دشت را به رنگ خون کند....
درباره این موجود 2 متری چه کار میشود کرد؟ این آناتومی عجیب و پیچیده که حتی دانشمندان هم هنوز نتوانسته اند تجزیه و تحلیلش کنند، چه امکاناتی برای قصه گویی و آفرینش ادبی به ما میدهد؟ اگر شما بخواهید با عنصر کرگدن قصه بنویسید، چه کار میکنید؟ ما اینجا برای شما انواع جوابهای ممکن را ردیف کردهایم. بهانه مان هم نمایش پرستاره "کرگدن" بود که این روزها حسابی سر و صدا کرده است.
1) آنکه شگفت زده ماند تعداد داستانهایی که کرگدن شخصیت اصلی آنهاست، واقعا کم است. بیشتر نویسندهها انگار هنوز مات و مبهوت مانده باشند، از کرگدن فقط با شگفتی یاد کردهاند؛ مثلا در رمانهای چالرز دیکنز (لیتل دوریت و اولیور تویست و هدیه کریسمس یا همان "اسکروچ" آشنای خودمان). وقتی کسی را میخواهند بگویند صحیح و سالم است میگویند: "مثل کرگدن قوی است". کانن دویل در "ماجراهای شرلوک هولمز"، 3 بار دیدن کرگدن را نشانه متمول بودن و دور دنیا گشتن شخصیتهای مختلف آورده (البته خود شرلوک هولمز چندان با کرگدن میانه ندارد و در داستان، "از میان در جادویی"، قهقهه دشمنش، پرفسور موراتی را به خنده کرگدن تشبیه میکند). "مکبث" شکسپیر هم (در پرده 4 از صحنه 3) کرگدن را به سر سختیاش میستاید. الکساندردوما در "سه تفنگدار"، تفنگارهای شاه را در وقت شکوه و عظمت به کرگدن تشبیه کرده است. در "جزیره دکتر مونروئه" اچ جی ولز،کرگدنها به اندازه اسبها هستند و درتر پراچت – رقیب اصلی جی کی رولینگ و هری پاتر- در رسی فانتزی "دنیای دیسس" اش- همان مجموعه ای که میگویند رقیب هری پاتر است- کرگدن صورتی را وارد قصه کرده. اما از همه نویسندهها بیشتر، رودیارد کیپلینگ – ملک الشعرای ملکه ویکتوریا- بود که عاشق کرگدن بود. کیپلینگ که خودش هم در هند تحت استعمار انگلیس بدنیا آمده بود، داستانهای متعدی درباره کرگدنها نوشته و از جمله در داستانی، پوست کلفت کرگدن را به همنشینی او با زرتشتیهای ایران باستان نسبت داده. کیپلینگ در "کتاب جنگل" (منبع اصلی کارتونهای "تارزان" و "پسر جنگل" ) هم صحنه رد شدن کرگدنی تنها را با شکوه تمام تصویر کرد. در ضمن، آن کرگدنهایی که در فیلم اول "نارنیا" در سپاه اصلان حضور دارند و علیه جادوگر سفید میجنگند، در اصل داستان سی اس لوییس حضور ندارند و تیم فیلمسازی – احتمالا برای استفاده از عنصر هیکلشان – آنها را به داستان اضافه کرده اند.
2) آنکه وحشت کرد اما خیلی از نویسندهها هم هستند که از کرگدن وحشت دارند؛ مثلا در هری پاتر (جام آتش)، خانواده خاله هری نگران کرگدنی هستند که از باغ وحش لندن در رفته است. در طول کتابها هم چند بار عصبانیت عمو ورنو (که همان شوهر خاله ماگل هری است؛ توضیح برای آنها که کتاب را نخواندهاند) به کرگدن تشبیه میشود. هرژه در دومین داستان تن تن یعنی "تن تن در کنگو"، بیخود و بی جهت یک کرگدن را میکشد؛ تنها به این دلیل که تن تن میخواهد امتحان کند پوست کرگدن چقدر کلفت است و دینامیت به آن کارگر است یا نه؟ آلدوس هاکسلی در "دنیای قشنگ نو" (فصل 6) و ارنست همینگوی در داستان کوتاه "زندگی خوش فرانسیس مکومبر" کسانی را که قابل تعلیم نیستند، به کرگدن تشبیه میکنند. معلم "فارست گامپ" (رمان وینستون گروم که تبدیل به فیلمی معروف تر از خود رمان شد) هم او را به خاطر کندی یادگیری اش به کرگدن تشبیه میکند. در "جادوگر شهر" لیمن فرانک، هیولای جادوگر با سری شبیه به کرگدن تصویر شده. اووین کالفر در "آرتمیس فاول" (جلد 2، فصل 13) شکافی تنگ را به له شدن زیر کرگدن تشبیه میکند. اما نویسنده ای که بیشتر از هر کسی از کرگدن میترسد، رولد دال است. دال در "چارلی و کارخانه شکلات سازی"، آنهایی را که پرخوری میکنند، و چاق میشوند، به کرگدن تشبیه کرده. درکتاب "جیمز و هلوی غول پیکر" هم همان اول قصه، یک کرگدن وحشی که از باغ وحش فرار کرده، پدر و مادر جیمز را میخورد، درحالی که کرگدن اصلا گیاهخوار است!
3) آن که نماد ساخت اوژن یونسکو داستان "کرگدن"هایش را وقتی نوشت که کشورش -فرانسه- تحت اشغال نازیها بود و همین یک نکته، برای اینکه بفهمیم با داستانی سمبلیک طرفیم، بس است. داستان و بعد هم نمایشنامه "کرگدن" یونسکو، ماجرای شهری است که مردمش، همه بی خیال و خوشحال همان زندگی عادیشان را میکنند، ولی یک مرتبه، مرضی در شهر شایع میشود. این بیماری مسری است؛ مرض کرگدن شدن!
کرگدنها در مناطق گرم زمین زندگی میکنند؛ یعنی فقط در هند، مالزی و صحرای آفریقا، فرق کرگدنهای آسیایی و آفریقایی در این است که آفریقاییها 2 شاخ دارند و آسیاییها یک شاخ. اروپاییها در 1515 برای اولین بار یک کرگدن هندی را دیدند. این کرگدن را ملوانهای پرتغالی برای پادشاهشان برده بودند.
4) آنکه افسانه ساخت اسم اسب تک شاخ را شنیدهاید؟ این، داستانی است که آنهایی که یک موجود عجیب و غریب را نمیتوانستند درک کنند، درست کرده اند. افسانه تک شاخ دقیقا در دو طرف زیستگاه اصلی کرگدنها، یعنی چین و اروپا رواج پیدا کرده و مثلا در متنها و قصههای قدیمیخودمان، هر کجا را که بگردید، یک کلمه هم درباره اسب تک شاخ پیدا نمیکنید. توصیفهایی هم که در اولین منابع از اسب تک شاخ شده، دقیقا توصیف یک کرگدن است؛ مثلا در داستان آمده است که تک شاخی آمد و خبر تولد کنفوسیوس را به مادرش داد و پیش بینی کرد که این پسر، پادشاهی بی تاج خواهد شد. این تک شاخ، این طور توصیف شده:" شکل گاو بود و بدنش مانند اژدها فلس داشت و در بینی او شاخی روییده بود". 70سال بعد ،به کنفوسیوس خبر دادند که صیادی یک تک شاخ را شکار کرده. کنفوسیوس گفت که این علامت مرگ اوست. طبق افسانه 18 قرن بعد، سربازان چنگیز تک شاخی را در هند دیدند که به آنها گفت: "خداوند از خون ریزی بیمناک است". چنگیز ترسید و دستور توقف جنگ را داد. تک شاخ در قصههای برادران گریم، در داستانهای کریستین آندرسن، نمایشنامههای شکسپیر، "موبی دیک"، "جنگ و صلح" و در هری پاتر هم هست.
5) آنکه شوخی کرد شل سیلور استاین یا همان عمو شلبی خودمان، با همه چیز شوخی میکرد و سعی میکرد به جای قصههای سرگرم کننده، به بچهها یاد بدهد چگونه کفر مامان و بابایشان را درآورند. او این کار را با کرگدن هم کرد. در کتاب مصور" کسی یک کرگدن ارزون نمیخواد؟". عمو شلبی چیزهایی هم درباره کرگدن گفته که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. عمو شلبی به خوانندههایش میگوید به جای وحشت و حیرت، میتوانند از شاخ کرگدن برای جالباسی، آباژور، درباز کن، وسیله خاراندن پشت و ترساندن ملت در ساحل (وقتی که کرگدن زیر آب رفته و فقط شاخش مثل باله کوسه از آب بیرون باشد) استفاده کرد. با خودش قایم موشک بازی کرد و در مواقعی که کارنامه آدم چیز ضایعی بود، زحمت خوردنش را به کرگدن داد!
6) آنکه آموزش عرفانی داد در هند و مالزی، افسانههای متعددی درباره کرگدن وجود دارد. و مردم این کشورها، بیش از هر ملتی با کرگدن آشناهستند. بودا – یکی از آموزگاران مردم این سرزمین- برای آموزش تعلیماتش از مثال کرگدن استفاده کرده. از بودا – شاهزادهای که تاج و تخت را رها کرد تا به روشنایی رسید- متنی مانده است به نام "دمه بده" که "راه-آیین" معنی میدهد. این کتاب پر از سرود است. یکی از معروف ترین این سرودها، سرود کرگدن است. که در آن به رهرو، شیوه درست آموزش داده شده؛ "چوب را برای هر آنچه زندگی میکند به دورافکن/ وکسی را با آن میازار چون عشقی برای فرزند نه؛ پس چگونه عشقی برای اوست؟/ همچون کرگدن تنها سفر کن/شاخههای خیزران پیچ خورده و در هماند/ که سودا زده زن و فرزند هستند/ هم بدان سان که شاخههای بالای درخت از کجی آزاد است/ همچون کرگدن تنها سفر کن/ همه جا رها، تنهای تنها/ و به این سو و آن خرسند/ خطرها را بی باک به جان خریدار/ همچون کرگدن تنها سفر کن...". این سرود در ایران هم پرطرفداراست و مثلا دکتر علی شریعتی هم (در کتاب "کویر") آن را ترجمه کرده است.
کرگدن در متنهای کهن فارسی آنکه توصیف کرد در ادبیات ایرانی، جز فردوسی که "گیو" – پهلوان ایرانی، پسر گودرز و داماد رستم- را به خاطر درشتی و دلیریاش کرگدن لقب داده، یک بار اسکندر را به خاطر شکار نافرجام کرگدن فرستاده و چند جایی از تشبیهات کرگدنی استفاده کرده (مثلا برای نشان دادن عصبانیت : "برآشفت ضحاک برسان کرگ" "کرگ" مخفف کرگدن است). کرگدن در داستانها چندان نقشی ندارد. حتی در داستانهایی که حیوانات قهرمانهای اصلیشان هستند (مثل کلیله و دمنه) هم خبری از کرگدن نیست. به جایش ایرانیها، از قدیم الایام تا توانسته اند به تعریف و توصیف و تلاش برای شناخت بهتر این موجود عجیب پرداخته اند. ما چند نمونه از متنهای کهن فارسی درباره کرگدن را میآوریم تا خودتان این تلاش را ببینید.
*کرگدن جانوری است عظیم. در اقلیمی که وی بود، سه باشد یا چهار. ماده وی به عمری یک بچه آورد و باشد که بچه را بخورد و چند سال بچه در شکم وی بماند. چون بزاد، دندانها و سرو (شاخ) و سنب، سخت و محکم کرده بود. اگر بچه از مادر گریزد، بماند و اگر نه، وی را بلیسد و زبانی تیز دارد، وی را بکشد و کرگدن مست گردد، از بانگ وی آدمی بمیرد. جانوری است مهلک، به بهایم (چهارپایان اهلی) ماند. به سنب و سرو و دنبال (دم) گاو. و به سباع (درندگان) ماند که دست و پای شیر دارد و گردن اسب و یک سروی محکم از پیشانی برآمده. عوام گویند که فیل را به سرو بردارد. دروغ است اما با فیل عداوتی دارد. جنگ کند.
* وکرگدن از عمران (آبادی) دور باشد و شگفتی این است که چهار قوائم (پایه) دارد و دو جناح (بال) دارد. و این نادر است و عقل قبول نمیکند. در میان درختهای خلج (دورنگ) گردد، سوار را برباید. بر جزیره برطائیل (جزیره ای افسانه ای در هند که از کوهش همیشه صدای دف و طبل میآید) چره کنند چون گاو. سروبی از وی به بهای عظیم بخرند. سبب آنکه از هم باز کنند، صورتی پدید آید، در وی از آن آدمی یا شیر یا مرغ و ماهی. اگر زمین سرو، سپید بود، صورت سیاه نماید و اگر اصل سرو سیاه بود، صورت سپید نماید. و در آن ولایت، آن صورت که بنماید، بر آن حکمها کنند و احم بن فضلان (جهانگرد مسلمان که به قطب رفت) گوید در پیش ملکی رفتم، سه طیفوریات (ظرفهای تو گود) دیدم چون جزع یمانی (نوعی سنگ قیمتی) پیش وی. مرا گفت "این سروی از کرگدن کرده اند". (عجایب نامه – محمد بن محمود همدانی- قرن 6- بازخوانی جعفر مدرس صادقی –نشر مرکز 1375 – ص 264 و 265)
*جانوری باشد شبیه گاو میش و بر سر بینی شاخ دارد. گویند بچه آن در شکم مادر پنج سال میماند و بعد از یک سال سربر میآورد و علف میخورد و چرا میکند به همین طریق، تا 4 سال. بعد از آن برمیآید و میگریزد و حکمت در این، آن است که زبان مادر او بسیار درشت است و بچه در نهایت نزاکت، تاب لیسیدن مادر را ندارد و پوستش پاره میشود و بعضی گویند کرگدن پرنده ای است که پیل ده ساله را شکار کند و بعضی دیگر گفته اند که جانوری است بغایت بزرگ و فیل شکار. برپشت او خارها باشد مانند ستونی و هر فیل را شکار کند برپشت اندازد و به جهت بچههای خود آورد. گویند چون فوت او نزدیک شود، فیلی بر پشت او باشد و فراموش کند تا آن فیل بگندد و کرم در آن افتد و چون فیلم تمام شود، کرمان سر به جان او گذارند و او را شروع در خوردن کنند. هم بدان جهت بمیرد. والله اعلم. • (برهان قاطع- قرن 11- به نقل از لغت نامه دهخدا- انتشارات دانشگاه تهران،چاپ 12 دوره جدید، 1377،جلد 12 – ص 18280)
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ www.seemorgh.com/culture منبع: همشهری جوان/ شماره 191 بازنشر اختصاصی سیمرغ http://www.seemorgh.com/culture/default.aspx?tabid=2072&conid=20585&mID=2361
سلام استاد من یک ادبیات دوست ودوست دار شما و نظرات زیبای شما هستم اگر برای استاد ممکنت بود سری به وب لاگ این حقیر بزنید وبرام راه کار ادبی ونظر خودتان را بنویسید خواشمندم که فراموش نکنید که نظر شما برای من خیلی مهم وکارساز است منتظر هستم با تشکر
یکشنبه 5 مهر ماه سال 1388 ساعت 00:32 AM (زن در اسلام) و
یکشنبه 5 مهر ماه سال 1388 ساعت 00:35 AM (چک های سیاسی)
برای اینجانب بود.
و منابع و مراجع (زن در اسلام) : در کتب حدیث و اخبار و روایات اسلامی آمده (از اول ابتدایی تا ... از کانال 1 تلوزیون تا ... از دیوار نوشته ی مدرسه ها تا ... از نشریات محدود کودک و نوجوان تا ... تا هرجایی که بشه تو مغز مردم کرد
دعوایی که بین حافظ و صائب و شهریار بر سر “آن ترک شیرازی” اتفاق افتاده:
به قول حضرت حافظ: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را
و صائب در جواب می گوید: هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را
و شهریار در جواب می گوید: هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را
و دوستی گوید: هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
کتاب
http://raheno2.persianblog.ir/post/66/
یکی از کوچکترین انواع جغد، مرغِ حق است،
http://www.iranbirds.com/content/view/13/2/
عکسهایی که دنیا را تکان دادند - بهترین عکسهای خبری نیم قرن گذشته
http://www.rozanehonline.com/content/view/22/136/
آنالیز و تشریح روح داستان
http://aliaram.blogfa.com/post-97.aspx
شاعری که همیشه زن است
http://www.afghanpress.af/news/000164.php
http://chachmanbidar.blogspot.com/2008/12/blog-post_17.html
برنامه ای برای آشنایی با لوکلزیو
http://www.harmonytalk.com/id/251
لئونارد کوهن
سوگ سیاوش تعطیل رسمی در تقویم داریوش
http://hillbilly.blogfa.com/post-30.aspx
نمایشنامه معروف "کرگدن" با کارگردانی فرهاد آئیش در تئاتر شهر حسابی گرد و خاک به پا کرده ولی این تنها کرگدن معروف دنیای کتاب و ادبیات نیست
کرگدن موجودی است قدیمی، باقی مانده از عهد دایناسورها، با پوستی کلفت، چهرهای نه چندان زیبا، شاخی بیخاصیت، چشمانی کم سو و شامهای همیشه منتظر، کرگدن موجودی است قوی و بزرگ و ترسناک اما هیچ آزاری به دیگر حیوانات جنگل نمیرساند. او نه شکار میکند و نه شکار میشود، از ریشه گیاهان تغذیه میکند و به پرندگان کوچک اجازه میدهد تا بر پشتش بنشینند. کرگدن موجودی است آرام. با اینکه ضربه شاخش میتواند فولاد را هم پاره کند اما کمتر کسی یا چیزی کرگدن را عصبانی میکند. کرگدن موجودی است تنها. او تنهای تنها، دشتها و جنگلها را در مینوردد و همیشه در سفر است. کرگدن موجودی است منتظر؛ سالهای سال است مشتاق منتظر آمدن روزی است که افق به تاخیر افتاده عهدشان، دشت را به رنگ خون کند....
درباره این موجود 2 متری چه کار میشود کرد؟ این آناتومی عجیب و پیچیده که حتی دانشمندان هم هنوز نتوانسته اند تجزیه و تحلیلش کنند، چه امکاناتی برای قصه گویی و آفرینش ادبی به ما میدهد؟ اگر شما بخواهید با عنصر کرگدن قصه بنویسید، چه کار میکنید؟ ما اینجا برای شما انواع جوابهای ممکن را ردیف کردهایم. بهانه مان هم نمایش پرستاره "کرگدن" بود که این روزها حسابی سر و صدا کرده است.
1) آنکه شگفت زده ماند
تعداد داستانهایی که کرگدن شخصیت اصلی آنهاست، واقعا کم است. بیشتر نویسندهها انگار هنوز مات و مبهوت مانده باشند، از کرگدن فقط با شگفتی یاد کردهاند؛ مثلا در رمانهای چالرز دیکنز (لیتل دوریت و اولیور تویست و هدیه کریسمس یا همان "اسکروچ" آشنای خودمان). وقتی کسی را میخواهند بگویند صحیح و سالم است میگویند: "مثل کرگدن قوی است". کانن دویل در "ماجراهای شرلوک هولمز"، 3 بار دیدن کرگدن را نشانه متمول بودن و دور دنیا گشتن شخصیتهای مختلف آورده (البته خود شرلوک هولمز چندان با کرگدن میانه ندارد و در داستان، "از میان در جادویی"، قهقهه دشمنش، پرفسور موراتی را به خنده کرگدن تشبیه میکند). "مکبث" شکسپیر هم (در پرده 4 از صحنه 3) کرگدن را به سر سختیاش میستاید. الکساندردوما در "سه تفنگدار"، تفنگارهای شاه را در وقت شکوه و عظمت به کرگدن تشبیه کرده است. در "جزیره دکتر مونروئه" اچ جی ولز،کرگدنها به اندازه اسبها هستند و درتر پراچت – رقیب اصلی جی کی رولینگ و هری پاتر- در رسی فانتزی "دنیای دیسس" اش- همان مجموعه ای که میگویند رقیب هری پاتر است- کرگدن صورتی را وارد قصه کرده. اما از همه نویسندهها بیشتر، رودیارد کیپلینگ – ملک الشعرای ملکه ویکتوریا- بود که عاشق کرگدن بود. کیپلینگ که خودش هم در هند تحت استعمار انگلیس بدنیا آمده بود، داستانهای متعدی درباره کرگدنها نوشته و از جمله در داستانی، پوست کلفت کرگدن را به همنشینی او با زرتشتیهای ایران باستان نسبت داده. کیپلینگ در "کتاب جنگل" (منبع اصلی کارتونهای "تارزان" و "پسر جنگل" ) هم صحنه رد شدن کرگدنی تنها را با شکوه تمام تصویر کرد.
در ضمن، آن کرگدنهایی که در فیلم اول "نارنیا" در سپاه اصلان حضور دارند و علیه جادوگر سفید میجنگند، در اصل داستان سی اس لوییس حضور ندارند و تیم فیلمسازی – احتمالا برای استفاده از عنصر هیکلشان – آنها را به داستان اضافه کرده اند.
2) آنکه وحشت کرد
اما خیلی از نویسندهها هم هستند که از کرگدن وحشت دارند؛ مثلا در هری پاتر (جام آتش)، خانواده خاله هری نگران کرگدنی هستند که از باغ وحش لندن در رفته است. در طول کتابها هم چند بار عصبانیت عمو ورنو (که همان شوهر خاله ماگل هری است؛ توضیح برای آنها که کتاب را نخواندهاند) به کرگدن تشبیه میشود. هرژه در دومین داستان تن تن یعنی "تن تن در کنگو"، بیخود و بی جهت یک کرگدن را میکشد؛ تنها به این دلیل که تن تن میخواهد امتحان کند پوست کرگدن چقدر کلفت است و دینامیت به آن کارگر است یا نه؟ آلدوس هاکسلی در "دنیای قشنگ نو" (فصل 6) و ارنست همینگوی در داستان کوتاه "زندگی خوش فرانسیس مکومبر" کسانی را که قابل تعلیم نیستند، به کرگدن تشبیه میکنند. معلم "فارست گامپ" (رمان وینستون گروم که تبدیل به فیلمی معروف تر از خود رمان شد) هم او را به خاطر کندی یادگیری اش به کرگدن تشبیه میکند. در "جادوگر شهر" لیمن فرانک، هیولای جادوگر با سری شبیه به کرگدن تصویر شده. اووین کالفر در "آرتمیس فاول" (جلد 2، فصل 13) شکافی تنگ را به له شدن زیر کرگدن تشبیه میکند. اما نویسنده ای که بیشتر از هر کسی از کرگدن میترسد، رولد دال است. دال در "چارلی و کارخانه شکلات سازی"، آنهایی را که پرخوری میکنند، و چاق میشوند، به کرگدن تشبیه کرده. درکتاب "جیمز و هلوی غول پیکر" هم همان اول قصه، یک کرگدن وحشی که از باغ وحش فرار کرده، پدر و مادر جیمز را میخورد، درحالی که کرگدن اصلا گیاهخوار است!
3) آن که نماد ساخت
اوژن یونسکو داستان "کرگدن"هایش را وقتی نوشت که کشورش -فرانسه- تحت اشغال نازیها بود و همین یک نکته، برای اینکه بفهمیم با داستانی سمبلیک طرفیم، بس است. داستان و بعد هم نمایشنامه "کرگدن" یونسکو، ماجرای شهری است که مردمش، همه بی خیال و خوشحال همان زندگی عادیشان را میکنند، ولی یک مرتبه، مرضی در شهر شایع میشود. این بیماری مسری است؛ مرض کرگدن شدن!
کرگدنها در مناطق گرم زمین زندگی میکنند؛ یعنی فقط در هند، مالزی و صحرای آفریقا، فرق کرگدنهای آسیایی و آفریقایی در این است که آفریقاییها 2 شاخ دارند و آسیاییها یک شاخ. اروپاییها در 1515 برای اولین بار یک کرگدن هندی را دیدند. این کرگدن را ملوانهای پرتغالی برای پادشاهشان برده بودند.
4) آنکه افسانه ساخت
اسم اسب تک شاخ را شنیدهاید؟ این، داستانی است که آنهایی که یک موجود عجیب و غریب را نمیتوانستند درک کنند، درست کرده اند. افسانه تک شاخ دقیقا در دو طرف زیستگاه اصلی کرگدنها، یعنی چین و اروپا رواج پیدا کرده و مثلا در متنها و قصههای قدیمیخودمان، هر کجا را که بگردید، یک کلمه هم درباره اسب تک شاخ پیدا نمیکنید. توصیفهایی هم که در اولین منابع از اسب تک شاخ شده، دقیقا توصیف یک کرگدن است؛ مثلا در داستان آمده است که تک شاخی آمد و خبر تولد کنفوسیوس را به مادرش داد و پیش بینی کرد که این پسر، پادشاهی بی تاج خواهد شد. این تک شاخ، این طور توصیف شده:" شکل گاو بود و بدنش مانند اژدها فلس داشت و در بینی او شاخی روییده بود". 70سال بعد ،به کنفوسیوس خبر دادند که صیادی یک تک شاخ را شکار کرده. کنفوسیوس گفت که این علامت مرگ اوست. طبق افسانه 18 قرن بعد، سربازان چنگیز تک شاخی را در هند دیدند که به آنها گفت: "خداوند از خون ریزی بیمناک است". چنگیز ترسید و دستور توقف جنگ را داد. تک شاخ در قصههای برادران گریم، در داستانهای کریستین آندرسن، نمایشنامههای شکسپیر، "موبی دیک"، "جنگ و صلح" و در هری پاتر هم هست.
5) آنکه شوخی کرد
شل سیلور استاین یا همان عمو شلبی خودمان، با همه چیز شوخی میکرد و سعی میکرد به جای قصههای سرگرم کننده، به بچهها یاد بدهد چگونه کفر مامان و بابایشان را درآورند. او این کار را با کرگدن هم کرد. در کتاب مصور" کسی یک کرگدن ارزون نمیخواد؟". عمو شلبی چیزهایی هم درباره کرگدن گفته که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود. عمو شلبی به خوانندههایش میگوید به جای وحشت و حیرت، میتوانند از شاخ کرگدن برای جالباسی، آباژور، درباز کن، وسیله خاراندن پشت و ترساندن ملت در ساحل (وقتی که کرگدن زیر آب رفته و فقط شاخش مثل باله کوسه از آب بیرون باشد) استفاده کرد. با خودش قایم موشک بازی کرد و در مواقعی که کارنامه آدم چیز ضایعی بود، زحمت خوردنش را به کرگدن داد!
6) آنکه آموزش عرفانی داد
در هند و مالزی، افسانههای متعددی درباره کرگدن وجود دارد. و مردم این کشورها، بیش از هر ملتی با کرگدن آشناهستند. بودا – یکی از آموزگاران مردم این سرزمین- برای آموزش تعلیماتش از مثال کرگدن استفاده کرده. از بودا – شاهزادهای که تاج و تخت را رها کرد تا به روشنایی رسید- متنی مانده است به نام "دمه بده" که "راه-آیین" معنی میدهد.
این کتاب پر از سرود است. یکی از معروف ترین این سرودها، سرود کرگدن است. که در آن به رهرو، شیوه درست آموزش داده شده؛ "چوب را برای هر آنچه زندگی میکند به دورافکن/ وکسی را با آن میازار چون عشقی برای فرزند نه؛ پس چگونه عشقی برای اوست؟/ همچون کرگدن تنها سفر کن/شاخههای خیزران پیچ خورده و در هماند/ که سودا زده زن و فرزند هستند/ هم بدان سان که شاخههای بالای درخت از کجی آزاد است/ همچون کرگدن تنها سفر کن/ همه جا رها، تنهای تنها/ و به این سو و آن خرسند/ خطرها را بی باک به جان خریدار/ همچون کرگدن تنها سفر کن...".
این سرود در ایران هم پرطرفداراست و مثلا دکتر علی شریعتی هم (در کتاب "کویر") آن را ترجمه کرده است.
کرگدن در متنهای کهن فارسی
آنکه توصیف کرد
در ادبیات ایرانی، جز فردوسی که "گیو" – پهلوان ایرانی، پسر گودرز و داماد رستم- را به خاطر درشتی و دلیریاش کرگدن لقب داده، یک بار اسکندر را به خاطر شکار نافرجام کرگدن فرستاده و چند جایی از تشبیهات کرگدنی استفاده کرده (مثلا برای نشان دادن عصبانیت : "برآشفت ضحاک برسان کرگ" "کرگ" مخفف کرگدن است). کرگدن در داستانها چندان نقشی ندارد. حتی در داستانهایی که حیوانات قهرمانهای اصلیشان هستند (مثل کلیله و دمنه) هم خبری از کرگدن نیست. به جایش ایرانیها، از قدیم الایام تا توانسته اند به تعریف و توصیف و تلاش برای شناخت بهتر این موجود عجیب پرداخته اند. ما چند نمونه از متنهای کهن فارسی درباره کرگدن را میآوریم تا خودتان این تلاش را ببینید.
*کرگدن جانوری است عظیم. در اقلیمی که وی بود، سه باشد یا چهار. ماده وی به عمری یک بچه آورد و باشد که بچه را بخورد و چند سال بچه در شکم وی بماند. چون بزاد، دندانها و سرو (شاخ) و سنب، سخت و محکم کرده بود. اگر بچه از مادر گریزد، بماند و اگر نه، وی را بلیسد و زبانی تیز دارد، وی را بکشد و کرگدن مست گردد، از بانگ وی آدمی بمیرد. جانوری است مهلک، به بهایم (چهارپایان اهلی) ماند. به سنب و سرو و دنبال (دم) گاو. و به سباع (درندگان) ماند که دست و پای شیر دارد و گردن اسب و یک سروی محکم از پیشانی برآمده. عوام گویند که فیل را به سرو بردارد. دروغ است اما با فیل عداوتی دارد. جنگ کند.
* وکرگدن از عمران (آبادی) دور باشد و شگفتی این است که چهار قوائم (پایه) دارد و دو جناح (بال) دارد. و این نادر است و عقل قبول نمیکند. در میان درختهای خلج (دورنگ) گردد، سوار را برباید. بر جزیره برطائیل (جزیره ای افسانه ای در هند که از کوهش همیشه صدای دف و طبل میآید) چره کنند چون گاو. سروبی از وی به بهای عظیم بخرند. سبب آنکه از هم باز کنند، صورتی پدید آید، در وی از آن آدمی یا شیر یا مرغ و ماهی. اگر زمین سرو، سپید بود، صورت سیاه نماید و اگر اصل سرو سیاه بود، صورت سپید نماید. و در آن ولایت، آن صورت که بنماید، بر آن حکمها کنند و احم بن فضلان (جهانگرد مسلمان که به قطب رفت) گوید در پیش ملکی رفتم، سه طیفوریات (ظرفهای تو گود) دیدم چون جزع یمانی (نوعی سنگ قیمتی) پیش وی. مرا گفت "این سروی از کرگدن کرده اند".
(عجایب نامه – محمد بن محمود همدانی- قرن 6- بازخوانی جعفر مدرس صادقی –نشر مرکز 1375 – ص 264 و 265)
*جانوری باشد شبیه گاو میش و بر سر بینی شاخ دارد. گویند بچه آن در شکم مادر پنج سال میماند و بعد از یک سال سربر میآورد و علف میخورد و چرا میکند به همین طریق، تا 4 سال. بعد از آن برمیآید و میگریزد و حکمت در این، آن است که زبان مادر او بسیار درشت است و بچه در نهایت نزاکت، تاب لیسیدن مادر را ندارد و پوستش پاره میشود و بعضی گویند کرگدن پرنده ای است که پیل ده ساله را شکار کند و بعضی دیگر گفته اند که جانوری است بغایت بزرگ و فیل شکار. برپشت او خارها باشد مانند ستونی و هر فیل را شکار کند برپشت اندازد و به جهت بچههای خود آورد. گویند چون فوت او نزدیک شود، فیلی بر پشت او باشد و فراموش کند تا آن فیل بگندد و کرم در آن افتد و چون فیلم تمام شود، کرمان سر به جان او گذارند و او را شروع در خوردن کنند. هم بدان جهت بمیرد. والله اعلم.
• (برهان قاطع- قرن 11- به نقل از لغت نامه دهخدا- انتشارات دانشگاه تهران،چاپ 12 دوره جدید، 1377،جلد 12 – ص 18280)
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: همشهری جوان/ شماره 191
بازنشر اختصاصی سیمرغ
http://www.seemorgh.com/culture/default.aspx?tabid=2072&conid=20585&mID=2361
گزارش تصویری از مراسم اهدای جایزه سیمون دوبووار و بازتاب این مراسم در رسانه ها
http://feministschool.biz/spip.php?article2009
سلام و به به . از دیدن این مجموعه ی زیبا از اینهمه زن دوست داشتنی در یک جا خیلی لذت بردم . سرزنده و بانشاط باشی . مرسی .
روز جهانی زن بر تو خجسته باد!
وقتی شیرین عبادی و دوریس لسینگ و... رو می بینم به خودم میگم:
کاروان رفت و ....
http://www.carolicious.com/song/23992.htm
آلبوم بابایی پرویز پرستویی
هــمــانا که آمــد شــما را خبـــــر / که مــــا را چه آمد ز اخـــــــتر به ســـر
از این مار خوار اهریمن چهـــرگان / ز دانایی و شــــــــرم بــــی بهرگـــــان
نه گنج و نه نام و نه تخت و نـــژاد / همی داد خواهند گیتـــــــی به بــــاد
از این زاغ ســاران بی آب و رنــگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
هم آتـــــش بــمردی به آتشـــکده / شــــدی تیره نوروز و جــــــشن سده
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر / ز اخــــــتر هـــــمه تــــازیان راست بر
برنــجـــد یکی دیــــگـری برخــــورد / بــــداد و بــــبـــخش هـــــــمی ننگرد
پیاده شود مـردم جـــنگ جــــــوی / سوار آنک لاف آرد و گفـت و گـــــــوی
شود خار هر کـس که بد ارجــمند / فرومـــــایـــه را بــخـــت گــــــــردد بلند
کشاورز جنگی شـود بـــی هــنــر / نــــژاد و بـــــــزرگی نـــــــیـــــاید به بر
ربــایــد هـمی این از آن آن از این / ز نـــفـــریــــن نــــدانــنـــــــد باز آفرین
هــمــه گنــج ها زیر دامــن نــهنـد / بـــمیــــرند و کوشش به دشمن نهند
زیان کسان از پـــی سـود خویش / بــــجــویــنـــد و دیــن انــدر آرند پیش
بــریــزند خــون از پــی خواســتــه / شــود روزگــار مــهــان کـــــــــــاسته
ز شیـر شـتر خـوردن و سـوسـمار / عــــرب را به جــایی رسیدسـت کار
که تـــــاج کیــــانــــــی کـــنـــد آرزو / تــفــو بــر تــو ای چــرخ گـــردون تفو
همه بوم ایـران تو ویـــران شــمـــر / کــنام پـلــنگان و شــیــران شــمــر
پـــــر از درد دیـــــــدم دل پارســـــا / که اندر جـــهــان دیـــو بــد پادشـــاه
نــــمانــیــم کـیـن بوم ویــران کنند / هــمــی غــارت از شــهـر ایران کنند
نـــــخوانـنـد بر ما کــــسـی آفــرین / چـــو ویـــران بود بوم ایـــران زمـــین
دریغ است ایران که ویـــران شـــود / کـــنــام پــلنــگان و شــیران شـــود
همه سربه سر تن به کشتن دهیم / از آن به که ایران به دشمن دهیم
چو ایـــران مبـــــاشد تــــن من مباد / در این مرز و بوم زنده یک تن مباد…
سلام . حیفم اومد اینو شریک نشم :
http://www.youtube.com/watch?v=1_qbpKJ7KG8
سلام استاد من یک ادبیات دوست ودوست دار شما و نظرات زیبای شما هستم اگر برای استاد ممکنت بود سری به وب لاگ این حقیر بزنید وبرام راه کار ادبی ونظر خودتان را بنویسید خواشمندم که فراموش نکنید که نظر شما برای من خیلی مهم وکارساز است منتظر هستم با تشکر
ش.سپید 1388
......................../م؟
http://fifop.com/
:)
محمود به رهبر : تا «بسم اله» گفتم معجزه شد و آدمها تبدیل به صندلی شدند ! (ملاحسنی)
اتحادیه صنف مبل فروشان یافت اباد از ا.ن به خاطر سخنرانی تاریخی او برای صندلیهای سازمان ملل تشکر کرد
با سلام و درود
و تعجب از دانستن و پرسیدن شما :)
پیام های
یکشنبه 5 مهر ماه سال 1388 ساعت 00:32 AM
(زن در اسلام)
و
یکشنبه 5 مهر ماه سال 1388 ساعت 00:35 AM
(چک های سیاسی)
برای اینجانب بود.
و منابع و مراجع (زن در اسلام) : در کتب حدیث و اخبار و روایات اسلامی آمده
(از اول ابتدایی تا ... از کانال 1 تلوزیون تا ... از دیوار نوشته ی مدرسه ها تا ... از نشریات محدود کودک و نوجوان تا ...
تا هرجایی که بشه تو مغز مردم کرد
همچنین تا کتاب های مرجع
با تشکر از تایید شما.
دعوای حافظ و شهریار و صائب!
دعوایی که بین حافظ و صائب و شهریار بر سر “آن ترک شیرازی” اتفاق افتاده:
به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را
و صائب در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را
و شهریار در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را
و دوستی گوید:
هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را
:)
تقدیم با عرض معذرت
و ببخشید زیاد :(
امیدوارم استفاده کنید
http://3.bp.blogspot.com/_UlCWcmRke-c/SsPSQpePXQI/AAAAAAAAAOc/SXPiTsJDDSQ/s1600-h/mamani.jpg