http://www.roodan.com/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=41
" نیکوس کازانتزاکیس " - برادر کشی - ترجمه محمد ابراهیم محجوب – انتشارات الفبا
برادر کشی حکایت بچه هایی است که گرسنه هستند، زنانی که لباس عزا به تن دارند، آبادی هایی که در آتش می سوزند و لاشه هایی که در کوهستان می پوسند.
" نیکوس کازانتزاکیس " در برادر کشی داستان سرزمینی را می آورد که دو پاره شده است، سرخ و سیاه. مردمانی که شهوت ازلی آدمیزاد به قتل نفس در درونشان موج می زند. هرکس بدون دلیل بدون آن که خود بداند نسبت به همسایه و دوست و برادرش نفرت می ورزد، بی آنکه خود بخواهد دو دسته شده است، سرخ و سیاه و به دست هر کدام تفنگی و نارنجکی داده اند تا یکدیگر را بکشند.
مردمانی که روحانیت، ارتش و مطبوعات آنها را وادار می سازند دوست، برادر و همسایه خود را بکشند و سرشان داد می زنند که تنها از این طریق است که دین و وطن نجات خواهد یافت !! جنایت این کهن ترین نیاز بشر معنای مرموزی به خود گرفته و برادر به شکار برادر می پردازد.
برادر کشی حکایت مادرانی است که فرزندان آنها به جنگ رفته اند، بعضی از آنها در دره می جنگند و بقیه در کوه ها، مادرانی که هر کدام فرزندی را از دست داده اند، نعش بعضی از آنها را در پرچم های سیاه پیچیده اند و نعش بعضی دیگر را در پرچمی به رنگ سرخ.
در چنین سرزمینی که به مصیبت، نفرت، انتقام و برادرکشی گرفتار گردیده است، تنها یک مرد است که گرفتار این فریب نشده است و با دست خالی و بی سلاح در میانه میدان اغوش گشوده ... او پدر " یارانوس" Yaranos کشیش آبادی است . آیا او در میان این کارزار جانب کدام را خواهد گرفت ؟ سرخ ها در کوهستان می خواهند نان و عدالت بیاورند تا در جهان گرسنه و ظلم نباشد و در جانب دیگر سیاه ها دم از وطن و مذهب و عزت و آبرو می زنند.
" نیکوس کازانتزاکیس " در جایی گفته است : هیچ کجا از آ سمان به ما نزدیک تر نیست، زمین زیر پای ماست و ا روی آن راه می رویم، اما آسمان در درون خود ماست. او در برادر کشی از خدایی می گوید که ندا میدهد : " کشیش پیر شرم نمی کنی؟ چرا از من راهنمایی می خواهی ؟ تو آزادی، من تو را آزاد آفریده ام پس چرا باز هم به من می چسبی؟ دست از این عجز و لابه ات بردار. بلند شو پدر روحانی، خودت مسئولیت را قبول کن واز هیچکس هم نصیحت مخواه. مگر تو آزاد نیستی؟ خوت تصمیم بگیر ! " اما پیان این حکایت چه خواهد شد؟
کتاب برادر کشی در تاریخ 1358 توسط محمد ابراهیم محجوب به فارسی برگردانده شده است و بارها توسط انتشارات الفبا تجدید چاپ گردیده است و مانند " مسیح باز مصلوب " و دیگر رمان های " نیکوس کازانتزاکیس " اثری ارزشمند است که توصیه می کنم آن را بخوانید.
نیکوس کازانتزاکیس در کتاب “برادرکشی” و رومن رولان در “جان شیفته” از کسانی سخن میگویند که به دلیل داشتن شناخت زیاد و اطلاعات کافی، به روشنفکرانی (ابتر) تبدیل شده، (شناخت) را دکان بی عملی شان ساخته و توان تحلیل و آنالیز اوضاع و احوال را به وسیله ای جهت کنار کشیدن از شرکت در سرنوشت ملتی که زیر یوغ استعمار، همچون (بخاری کوچکی) فرو می میرد، بدل کرده اند. به بیانی دیگر، شناخت، زمینه ای برای بی عملی نیست. پله ای برای گذار به (برج عاج) هم نیست. اتفاقآ روشنفکری که شناخت دارد، خود را در هر مرحله ای موظف به شرکت جدی و همیاری اساسی در تعیین سرنوشت جامعه و مردمانش می داند.
این که ما می دانیم چنین خواهد شد -چون تا به حال چنین بوده است، به هیچ روی از بار سنگین مسئولیت روشنفکر (با هر پایگاه فکری) نمی کاهد. از طرفی روشنفکر زمانی به درستی روشنفکر است که نسبت به جریاناتی که در حوزۀ مسئولیتش می گذرند، حساس باشد. به تعریفی، در کنار همان هایی بایستد که ممکن است شناخت نداشته باشند، متوهم باشند، یا اصلآ تفاوت ها را نشناسند. حضور روشنفکر متعهد و مسئولی که به زینت شناخت نیز مزین است، خود امکانی ست برای مردمی که تمامی دردشان، درد بی خبری و نا آگاهی از تاریخ است. تاریخ را نمی نویسند تا مردم را از کوشش برای تغییر سرنوشت شان بازدارند. تاریخ را برای وقت گذرانی، برای تعریف و تکذیب نمی نویسند. برای لابیرنت تودرتوی کتابخانه ها هم نمی نویسند. تاریخ را می نویسند تا با معرفت و شناخت به آن، از تکرارش جلوگیری کنند. و این مهم تنها به عهدۀ روشنفکر مسئولی است که به جز شجاعت، شناخت را هم وسیله ای در دست دارد. و در شرایط ویژه ای که خیلی ها در هیاهوی بسیار برای هیچ، (گیج و ویج) می شوند، با نمایاندن نمونه های تاریخی به یاری مردم و ملت اش می شتابد.
به همین دلیل روشنفکری که شناخت دارد، مسئولیتش در قبال مردمی که در تنهایی و بی خبری یک سیکل تکراری را دور میزنند، بیشتر است. وظیفۀ او حضوری جدی، عملی و اکتیو در تمامی میدان هایی است که امکان حضور در آنها وجود دارد. اگرقرار می بود روشنفکران با کوله باری از شناخت، از صحنۀ مبارزات مردم برای دست یافتن به حقوق شهروندی، مدنیت، رفاه و … غیبت کنند، اولین کسانی که باید خانه نشین می شدند گالیله ها، ولترها، ژان ژاک روسو ها، برتولت برشت ها و … سیل روشنفکرانی بود که با حضورشان در تمامی صحنه ها، زمینه ساز رشد و ترقی و دگرگونی جهان، از کهنه به نو شده اند. چنانچه فروغ های عصر روشنگری در صحنۀ عمل مشخص اجتماعی حضور نمی یافتند، جهان غرب نمی توانست این گونه از قرون وسطا فاصله گرفته، به شاهراه تمدن پای بگذارد. اروپائیان برای تصرف کاروان تمدن، نخست به شناخت نیاز داشتند. این شناخت هم از همان دوران وحشتناک قرون وسطا و انکیزیسیون، از کوپرنیک، کپلر، جوردانو برونو، گالیله، و دیگر روشنگران راه آگاهی و آزادی، آغاز شده است.
ما نیز برای رسیدن به فرازهای عصرروشنگریمان، به فروغ های بسیار نیاز داریم. متأسفانه، بسیاری از فروغ های ما یا در تنهایی فرومرده اند، و یا درغربتی غریب دق کرده اند؛ اما آگاهانه، با نوشتن و شناساندن، به مسئولیتی که برای خویش می شناخته اند وفادار ماندند. پیام ایشان یاری رساندن به ملتی است که در زنجیر خود سانسوری و بی خبری ناشی از “دین در برابر عقل” تحلیل می رود و حال آنکه بشریت رفته رفته به این دیدگاه نزدیک می شود که دین و عقل دو مقوله ی جدا از هم نیستند. هم اینان هستند که ما را نیز به شناخت بیشتر و یاری رساندن جدی تر به ملت مان، فرا می خوانند.
نیکوس کازانتزاکیس (به یونانی: Νίκος Καζαντζάκης) نویسنده، شاعر، خبرنگار، مترجم و جهانگرد یونانی در تاریخ ۱۸ فوریه (۱۸۸۳ میلادی) در هراکلیون کرتا زاده شد و در ۲۶ اکتبر (۱۹۵۷) در فرایبورگ آلمان درگذشت. او نویسندهای است که دغدغه جامعه بشری را داشته و عمیقأ به تحلیل آنها پرداختهاست.
اکثر ما او را با کتاب ممنوع الچاپش، آخرین وسوسه ی مسیح می شناسیم اما دنیای کازانتزاکیس به یک کتاب و یک اندیشه ختم نمی شود. آثار او معرف منازلی هستند بر سر راه سیر فکری او و در نتیجه متفاوت، متنوع و گاه کاملا متضاد با یکدیگر.
کازانتزاکیس در جایی صراحتا" خود را یک بلشویک افراطی می خواند و در جای دیگر، ادعا می کند که از تمام رنگ ها و عقیده ها آزاد شده است چرا که مقام روح خلاق را بالاتر از تمام عقاید می داند.
کازانتزاکیس همیشه در حال سفر است و به دنبال هدفی واحد: یافتن خدا.
او در راه خود به پیشوایانی چون مسیح و بودا بر می خورد و این خدایان لحظه ای چند او را غرق در امید می کنند اما نمی توانند پایبندش کنند.
کازانتزاکیس مسیر تعقیب برای یافتن خدا را در کتاب سیر و سلوک ترسیم کرده است . این رساله فلسفه ی زندگی اوست و بر اساس گفته ی خودش دانه ایست که دیگر آثار او از آن روییده اند.
کینه ای که بسیاری از مسیحیان از او و آثارش به دل داشتند، سر انجام باعث شد تا در هنگام مرگش در سال 1957 هیچکدام از کلیسا های یونان او را نپذیرند و ناچار جسد او را به مورگ سپردند تا در کنار اجساد مجهول الهویه نگهداری شود.
امروزه در موزه ی تاریخ شهر کرت قسمتی به نیکوس کازانتزاکیس اختصاص داده شده است و در آن میز تحریر، کتابخانه و مقداری از وسایل شخصی همراه با دست نوشته های این نویسنده ی بزرگ، نگهداری می شود.
نیکوس کازانتزاکیس ناظر جنگهای داخلی اسپانیا بود و به کشورهای چین و ژاپن، مصر و بیتالمقدس، ایتالیا وانگلستان، اتریش و قبرس و فرانسه مسافرت کرد. آثارش به اکثر زبانها ترجمه شدهاست. ادیسه که دنباله شاهکار هومر است از سی و سه هزار و سیصد و سی و سه بیت هفده سیلابی ترکیب شده و سرودن آن به مدت ده سال طول کشیدهاست. کتاب کوچک و صدصفحهای «سیر و سلوک» که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد، اساس تفکرات فلسفی نویسندهاست، آنچنان که سی و دو سال بعد کازانتزاکیس مینویسد: کتاب سیر و سلوک مانند دانهای بود که رویِش دیگر آثارم را باعث شد و پس از آن هرچه نوشتم تفسیر و تصویری از آن بود. نیکوس کازانتزاکیس به تناوب تحت تأثیر جریانات مختلف و زمانهای متفاوت قرار گرفت که میتوان از مسیحیت، بودیسم، فلسفه فریدریش نیچه، هانری برگسن، هنری جیمس، آرتور شوپنهاور نام برد. وی به مارکسیسم - لنینیسم گرایش داشت ولی هیچگاه عضویت هیچ حزب کمونیستی را نپذیرفت. زوربای یونانی که فیلمی نیز به همین نام از روی آن ساخته شد، عنوان یکی دیگر از آثار جهانی او است.
نیکوس کازانتزاکیس پس از اتمام دبیرستان به مدت چهارسال در دانشگاه آتن به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۰۶ میلادی به کسب درجه دکترا در رشته علوم قضائی موفق شد. در سالهای ۱۹۰۷ - ۱۹۰۹ میلادی در کالج فرانسه به تحصیل علوم سیاسی پرداخت و در جلسات درس برگسن باعلاقمندی شرکت جست. در جنگ بالکان وارد ارتش یونان شد و علیه دشمن مبارزه کرد و پس از جنگ، شغل مدیریت کل را در وزارت اموراجتماعی پذیرفت و چندی نیز نماینده سازمان یونسکو در پاریس بود. در سال ۱۹۴۷ میلادی یونان را به مقصد جزایر آنتیب ترک کرد تا به فعالیتهای ادبی خود ادامه دهد.
با نوشتن کتابهای «مسیح بازمصلوب» یا «رنجهای یونانی»، کلیسای کاتولیک و ارتدکسها را به انتقاد گرفت. در سال ۱۹۵۴ میلادی کتاب «مسیح باز مصلوب» در لیست کتابهای ممنوعه قرار گرفت که این خود سبب معروفیت جهانی وی شد. در تاریخ ۲۸ ژوئن (۱۹۵۶) در وین جایزه بینالمللی صلح را دریافت کرد و پس از یک مسافرت کوتاه به چین، در اثر بیماری سرطان خون به بیمارستان «فرایبورگ» منتقل و در همانجا درگذشت. در ۳ نوامبر (۱۹۵۷) جنازه او را به یونان آوردند و تا مراسم خاکسپاری به سرد خانهای که مخصوص افراد گمنام است سپردند. نیکوس کازانتزاکیس در زادگاه خود به خاک سپرده شد. سنگ نبشته قبرش چنین است:
Δεν ελπίζω τίποτε. Δεν φοβούμαι τίποτε. Είμαι λεύτερος
I hope for nothing. I fear nothing. I am free.
نه آرزوئی دارم، نه میترسم. من آزادم
آرامگاه نیکوس کازانتزاکیس در هراکلیون
· سیر و سلوک/ ۱۹۲۳
· اودیسه/ ۱۹۳۸
· زوربای یونانی/ ۱۹۴۶
· قاتل برادر / برادر کشی
· مسیح بازمصلوب/ ۱۹۴۸
· مرگ و آزادی یا کاپیتان میکالیس/ ۱۹۵۰
· آخرین وسوسه مسیح/ ۱۹۵۱
· فرانس فن آسیزی/ ۱۹۵۶ (در ایران با نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است).
گزارش به خاک یونان/ ۱۹۶۱
· آنکه باید بمیرد (فرانسه/۱۹۵۷)، نام کتاب: رنجهای یونانی
· زوربای یونانی (آمریکا/۱۹۶۴)، با شرکت آنتونی کوئین
· آخرین وسوسه مسیح (آمریکا/۱۹۸۸)، کارگردان: مارتین اسکورسیسی
· Nikos Kazantzakis Museum (el, en, fr, de)
· http://de.wikipedia.org/wiki/Nikos_Kazantzakis
· Bibliographisches Institut & F. A. Brockhaus AG, ۲۰۰۵
· مقاله ماهنامه لوموند، هشتم اوت (هفدهم مرداد)، به نقل از مقدمه کتاب «مسیح باز مصلوب»، ترجمه: محمد قاضی
پ ن : نقد اثر پس از بررسی اثر مربوطه در جلسه در وبلاگ قرار خواهد گرفت.