هر بار لب بالکن می نشینم ودوتار می زنم ،گنجشکی می آید و روی دسته ی سازم می نشیند ، من که می نوازم او هم می خواند و وقتی از ساز زدن باز می ایستم ، گنجشک خاموش می شود و نگاهم می کند که: بنواز !
پروانه گرامی کاش منهم میتوانستم بنوازم. ویولون و نی را خیلی دوست دارم . شنیدن آوای نی در کوهسار چه صفایی دارد. یاد م می آید روزگاری که به خطه جنوب سفر کرده بود م وقتی از دشت ها گذشتم و به تپه ها ی سر سبز رسید م چوپانی را دیدم که نی میزد و با صدای نی او صدای بع بع بره ها بگوش میرسید که در دامنه تپه به چرا مشغول بودند. آن شور و نوای نی آنچنان تاثیری در من داشت که نمی دانم چگونه توصیف اش کنم. هنوز که هنوز است آن آهنگ نی را در گوش ذهن خود می شنوم.
خواندن خاطرات این هنرمند مرا به گذشته های خاطره انگیز دور ادور برد. دمتان گرم و روزکارتان شاد همیشه سلامت و شاد و پیروز باشید
فریدون گرامی تماشای عکس حاج قربان برای من هم بسیار خاطره انگیز بود نوازنده ی کمانچه ای را به یادم آورد، در گرگان می نوازد . یکی از دوستان هم فیلمی در مورد این نوازنده ساخته است . امیدوارم بتوانم در پستی به این هنرمند بپردازم با سپاس
یادی از حاج قربان سلیمانى قوچانى، دوتار نواز نامی خراسان «باید با ساز مهربان و شکیبا بود» فرج بالافکن ـ علیاصغر رمضانپور
«یک روز بعد از سفر حج از یک جشن عروسى که بر می گشتم؛ ملایى به من گفت که من و موسیقى من نفرین شده و شیطانى هستیم. من آن روز دوتارم را به گوشهای انداخته و تقریبا به مدت بیست سال ساز نزدم » به این ترتیب در سالهایی که حاج قربان سلیمانی در چهل وشش سالگی در اوج قدرت نواختن بود، از ساز زدن باز ایستاد و در بهترین سالهایی که هنر او میتوانست در سطح ملی و جهانی شناخته شود؛ او پنهان ماند و او در میانه سال های 1348 تا 1366 در انزوا زیست.
حاج قربان بخشی، برجستهترین و کهنترین نماینده در میان هفتمین نسل از تبار نوازندگان دورهگردی بود که «بخشی» خوانده میشدند و آذربایجان تا خراسان را روستا به روستا و خانه به خانه خانه پشت سر مینهادند تا در آیینهای شادی بنوازند و بخوانند و داستان و افسانه و بیش از همه شرح دلدادگیهای عارفانه خود را بیان کنند. موسیقی حاج قربان و تبار او با اشعار فارسی و ترکی (آذری) کسانی چون امیر علیشیر نوایی همراه بود که به آن معنا و اصالت فرهنگی بیبدیلی میبخشید. اشعاری که غالباً در مدح پیامبر و برداشتهای عرفانی از سیره و شخصیت او بود. او که در سال 1302، در یکی از روستاهای شمال خراسان بهدنیا آمد، نوازندگی را از 8 سالگی نزد پدر و بعداً استادان دیگر آغاز کرد؛ و در 22 سالگی نوازنده قابلی شد. حاج قربان سلیمانی، «بخشی» را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی میدانست؛ و بر این باور بود که بخشی، هم باید ساز بسازد، هم بتواند آن را کوک کند، و هم از حافظه خوبی بهرهمند باشد تا بتواند تمام افسانههای فولکلوریک خراسان را حفظ کند. یک بخشی، همیشه افسانههایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد. حاج قربان درباره وضعیت موسیقی مقامی خراسان میگفت: اگر شما روزهای اوج موسیقی مقامی را میدیدید، مطمئن باشید که موسیقی فعلی را مُرده بهحساب میآوردید. در گذشته، مردم در جستجوی موسیقی بودند، نوازنده ارزش داشت. مردم به مجالسی میرفتند که نوازنده داشته باشد. روزها را با دهل سپری می کردند و شبها پای صحبتهای بخشی مینشستند.
او در باره نواختن خود میگفت:«باید با ساز مهربان و شکیبا بود. تو عاشق سازی، نه ساز عاشق تو. وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمىتوانی از چنگش خلاص شوی. در این حال است که از خود بیخود مىشوم، حساب زمان از دستم در مىرود و تمام بدنم خیس عرق مىشود. ساز گویی بال در مىآورد، خودش را به این طرف و آن طرف مىکشد. سیمهایش جان مىگیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در مىآیند.» تجربه سالهای پنهان ماندن حاج قربان در میانسالگی و محروم ماندن از نواختن در مجالس، به رابطه او و سازش، و به حالات درونی او غنایی کمنظیر بخشیده بود. او در باره این سالها اشاره میکردکه: «آدم تا به سن عقل و کمال نرسد نمىفهمد عشق چیست. سن که از پنجاه گذشت، آن وقت می فهمی که عشق چه کارها می کند و دفع بلاها که نمی کند. پنجاه ساله باشی می فهمی که ساز چه راز و نیازی با تو میکند!» او مطابق سنن قومی ، هنرش را به پسرش علیرضا که اکنون بیش از پنجاه سال دارد و همهجا در ساز و آواز پدر را همراهی میکرد آموخت؛ و اکنون حاج علیرضا سلیمانی، برجستهترین «بخشی» شمال خراسان است. آنچه که فرهنگ موسیقی بخشیهای شمال خراسان را متمایز می سازد ـ علاوه بر جایگاه بسیار برجسته و منحصر بهفرد موسیقى در حیات اجتماعى آنان ـ مىتواند در سه عنصر اوزان (بخشى ـ عاشیق)، قوپوز (ساز ـ دوتار ـ چؤگور) و دستانها بازیابی شود.
حاج قربان سلیمانى قوچانى، عالیترین شکل تجسم این سه عنصر فرهنگ موسیقى اصیل و مردمى شمال خراسان در عصر ما بود. بسیارى او را یکى از مهمترین و برجسته ترین هنرمندان معاصر ایران می شمردند. موسیقی، نوازندگى و خوانندگى و اشعار ترکى (و فارسى) او که آنها را به لهجه خاص تُرکان شمال خراسان می خواند هر گونه مرز و سد زبانى را در هم مىنوردید. در ایران، ارج و قرب حاج قربان هنگامی شناخته شد که هنرشناسان جهان در جشنواره اوینیون در برابر هنر یگانه او در حیرت ماندند. او علاوه بر جشنواره موسیقی فجر در تهران، در فرانسه (8 بار)، آلمان، سوئیس، بلژیک، کلمبیا، انگلیس، پرو، پاناما و آمریکای شمالی برنامه اجرا کرد. در سال 1991 میلادی که این هنرمند بزرگ در فستیوال موسیقی و تئاتر سنتی ایران در جشنواره شهر آوینیون فرانسه شرکت کرده بود حضار را مجذوب و حیران هنر خویش ساخت و تحسین موسیقىدانان و آهنگسازان نامى غرب را برانگیخت. منتقدین اروپایی موسیقی در روزنامه فرانسوى لوموند به او لقب «گنجینه ملى واقعى» را دادند و مجله مشهور فرهنگى فرانسوى نوول آبزرواتور در مورد او نوشت: «حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى، در عین حال که بسیار طبیعى جلوه می کند، بسیار حیرتانگیز است.» وی پس از فستیوال آوینیون، در مقابل تماشاگران بهوجد آمده و در پاریس نیز هنر خود را بهنمایش گذاشت. در این اجرا، حاج قربان و پسرش از سوى تماشاگران، سه بار به صحنه بازخوانده شدند و پس از آن بر دستهاى حضار حمل شدند. حاج قربان، همان سال به جشنواره هنر ایران در دوسلدورف آلمان دعوت شد. پس از آن پی درپى نشریات لوموند، لیبراسیون، لونوئل اوبزرواتور، بی بی سى، و رسانههاى دیگر با وى مصاحبه هایى انجام دادند و عکس وى در قاب جلد نشریه لیبراسیون شماره جولاى 1991 با تیتر گنجینهاى ملى چاپ شد. مجله لوموند فرانسوى نیز تصویر حاج قربان سلیمانى را روى جلد خود چاپ کرد و زیر آن نوشت: «کسى که درهاى بهشت را بهروى غرب گشود.» در این فستوال، دنیاى غرب موسیقى شمال خراسان را کشف کرد؛ و بدین ترتیب او به یک نوازنده جهانی تبدیل شد و شهرتی بینالمللى کسب کرد. او خود هممبشه از این ناشناخته ماندگی در سرزمین خود به تلخی یاد میکرد و میگفت: «اگر عکس مرا به هر فرانسوی نشان دهید مرا میشناسد؛ ولی از هر صد نفر مشهدی حتی یک نفر هم اسم مرا نشنیده است. این بهخاطر این است که ما هنردوست نیستیم؛ ولی خارجیها به خصوص فرانسویان هنر دوست و عاشق موسیقیاند.» http://radiozamaaneh.com/music/2008/01/post_193.html
سلام ~~~
به نامه تار و تنبور و دف و نی
....
پروانه گرامی
کاش منهم میتوانستم بنوازم. ویولون و نی را خیلی دوست دارم . شنیدن آوای نی در کوهسار چه صفایی دارد.
یاد م می آید روزگاری که به خطه جنوب سفر کرده بود م وقتی از دشت ها گذشتم و به تپه ها ی سر سبز رسید م چوپانی را دیدم که نی میزد و با صدای نی او صدای بع بع بره ها بگوش میرسید که در دامنه تپه به چرا مشغول بودند.
آن شور و نوای نی آنچنان تاثیری در من داشت که نمی دانم چگونه توصیف اش کنم. هنوز که هنوز است آن آهنگ نی را در گوش ذهن خود می شنوم.
خواندن خاطرات این هنرمند مرا به گذشته های خاطره انگیز دور ادور برد. دمتان گرم و روزکارتان شاد
همیشه سلامت و شاد و پیروز باشید
فریدون گرامی
تماشای عکس حاج قربان برای من هم بسیار خاطره انگیز بود نوازنده ی کمانچه ای را به یادم آورد، در گرگان می نوازد .
یکی از دوستان هم فیلمی در مورد این نوازنده ساخته است . امیدوارم بتوانم در پستی به این هنرمند بپردازم
با سپاس
یاد و خاطره حاج قربان بخیر. یکی از کسانی که همیشه به وی رشک برده ام.
یادی از حاج قربان سلیمانى قوچانى، دوتار نواز نامی خراسان
«باید با ساز مهربان و شکیبا بود»
فرج بالافکن ـ علیاصغر رمضانپور
«یک روز بعد از سفر حج از یک جشن عروسى که بر می گشتم؛ ملایى به من گفت که من و موسیقى من نفرین شده و شیطانى هستیم. من آن روز دوتارم را به گوشهای انداخته و تقریبا به مدت بیست سال ساز نزدم »
به این ترتیب در سالهایی که حاج قربان سلیمانی در چهل وشش سالگی در اوج قدرت نواختن بود، از ساز زدن باز ایستاد و در بهترین سالهایی که هنر او میتوانست در سطح ملی و جهانی شناخته شود؛ او پنهان ماند و او در میانه سال های 1348 تا 1366 در انزوا زیست.
حاج قربان بخشی، برجستهترین و کهنترین نماینده در میان هفتمین نسل از تبار نوازندگان دورهگردی بود که «بخشی» خوانده میشدند و آذربایجان تا خراسان را روستا به روستا و خانه به خانه خانه پشت سر مینهادند تا در آیینهای شادی بنوازند و بخوانند و داستان و افسانه و بیش از همه شرح دلدادگیهای عارفانه خود را بیان کنند.
موسیقی حاج قربان و تبار او با اشعار فارسی و ترکی (آذری) کسانی چون امیر علیشیر نوایی همراه بود که به آن معنا و اصالت فرهنگی بیبدیلی میبخشید. اشعاری که غالباً در مدح پیامبر و برداشتهای عرفانی از سیره و شخصیت او بود.
او که در سال 1302، در یکی از روستاهای شمال خراسان بهدنیا آمد، نوازندگی را از 8 سالگی نزد پدر و بعداً استادان دیگر آغاز کرد؛ و در 22 سالگی نوازنده قابلی شد.
حاج قربان سلیمانی، «بخشی» را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی میدانست؛ و بر این باور بود که بخشی، هم باید ساز بسازد، هم بتواند آن را کوک کند، و هم از حافظه خوبی بهرهمند باشد تا بتواند تمام افسانههای فولکلوریک خراسان را حفظ کند. یک بخشی، همیشه افسانههایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد.
حاج قربان درباره وضعیت موسیقی مقامی خراسان میگفت: اگر شما روزهای اوج موسیقی مقامی را میدیدید، مطمئن باشید که موسیقی فعلی را مُرده بهحساب میآوردید. در گذشته، مردم در جستجوی موسیقی بودند، نوازنده ارزش داشت. مردم به مجالسی میرفتند که نوازنده داشته باشد. روزها را با دهل سپری می کردند و شبها پای صحبتهای بخشی مینشستند.
او در باره نواختن خود میگفت:«باید با ساز مهربان و شکیبا بود. تو عاشق سازی، نه ساز عاشق تو. وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمىتوانی از چنگش خلاص شوی. در این حال است که از خود بیخود مىشوم، حساب زمان از دستم در مىرود و تمام بدنم خیس عرق مىشود. ساز گویی بال در مىآورد، خودش را به این طرف و آن طرف مىکشد. سیمهایش جان مىگیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در مىآیند.»
تجربه سالهای پنهان ماندن حاج قربان در میانسالگی و محروم ماندن از نواختن در مجالس، به رابطه او و سازش، و به حالات درونی او غنایی کمنظیر بخشیده بود. او در باره این سالها اشاره میکردکه: «آدم تا به سن عقل و کمال نرسد نمىفهمد عشق چیست. سن که از پنجاه گذشت، آن وقت می فهمی که عشق چه کارها می کند و دفع بلاها که نمی کند. پنجاه ساله باشی می فهمی که ساز چه راز و نیازی با تو میکند!»
او مطابق سنن قومی ، هنرش را به پسرش علیرضا که اکنون بیش از پنجاه سال دارد و همهجا در ساز و آواز پدر را همراهی میکرد آموخت؛ و اکنون حاج علیرضا سلیمانی، برجستهترین «بخشی» شمال خراسان است.
آنچه که فرهنگ موسیقی بخشیهای شمال خراسان را متمایز می سازد ـ علاوه بر جایگاه بسیار برجسته و منحصر بهفرد موسیقى در حیات اجتماعى آنان ـ مىتواند در سه عنصر اوزان (بخشى ـ عاشیق)، قوپوز (ساز ـ دوتار ـ چؤگور) و دستانها بازیابی شود.
حاج قربان سلیمانى قوچانى، عالیترین شکل تجسم این سه عنصر فرهنگ موسیقى اصیل و مردمى شمال خراسان در عصر ما بود. بسیارى او را یکى از مهمترین و برجسته ترین هنرمندان معاصر ایران می شمردند. موسیقی، نوازندگى و خوانندگى و اشعار ترکى (و فارسى) او که آنها را به لهجه خاص تُرکان شمال خراسان می خواند هر گونه مرز و سد زبانى را در هم مىنوردید.
در ایران، ارج و قرب حاج قربان هنگامی شناخته شد که هنرشناسان جهان در جشنواره اوینیون در برابر هنر یگانه او در حیرت ماندند.
او علاوه بر جشنواره موسیقی فجر در تهران، در فرانسه (8 بار)، آلمان، سوئیس، بلژیک، کلمبیا، انگلیس، پرو، پاناما و آمریکای شمالی برنامه اجرا کرد. در سال 1991 میلادی که این هنرمند بزرگ در فستیوال موسیقی و تئاتر سنتی ایران در جشنواره شهر آوینیون فرانسه شرکت کرده بود حضار را مجذوب و حیران هنر خویش ساخت و تحسین موسیقىدانان و آهنگسازان نامى غرب را برانگیخت.
منتقدین اروپایی موسیقی در روزنامه فرانسوى لوموند به او لقب «گنجینه ملى واقعى» را دادند و مجله مشهور فرهنگى فرانسوى نوول آبزرواتور در مورد او نوشت: «حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى، در عین حال که بسیار طبیعى جلوه می کند، بسیار حیرتانگیز است.»
وی پس از فستیوال آوینیون، در مقابل تماشاگران بهوجد آمده و در پاریس نیز هنر خود را بهنمایش گذاشت. در این اجرا، حاج قربان و پسرش از سوى تماشاگران، سه بار به صحنه بازخوانده شدند و پس از آن بر دستهاى حضار حمل شدند. حاج قربان، همان سال به جشنواره هنر ایران در دوسلدورف آلمان دعوت شد.
پس از آن پی درپى نشریات لوموند، لیبراسیون، لونوئل اوبزرواتور، بی بی سى، و رسانههاى دیگر با وى مصاحبه هایى انجام دادند و عکس وى در قاب جلد نشریه لیبراسیون شماره جولاى 1991 با تیتر گنجینهاى ملى چاپ شد.
مجله لوموند فرانسوى نیز تصویر حاج قربان سلیمانى را روى جلد خود چاپ کرد و زیر آن نوشت: «کسى که درهاى بهشت را بهروى غرب گشود.» در این فستوال، دنیاى غرب موسیقى شمال خراسان را کشف کرد؛ و بدین ترتیب او به یک نوازنده جهانی تبدیل شد و شهرتی بینالمللى کسب کرد.
او خود هممبشه از این ناشناخته ماندگی در سرزمین خود به تلخی یاد میکرد و میگفت: «اگر عکس مرا به هر فرانسوی نشان دهید مرا میشناسد؛ ولی از هر صد نفر مشهدی حتی یک نفر هم اسم مرا نشنیده است. این بهخاطر این است که ما هنردوست نیستیم؛ ولی خارجیها به خصوص فرانسویان هنر دوست و عاشق موسیقیاند.»
http://radiozamaaneh.com/music/2008/01/post_193.html
خدا مرد