سئوالی باقی نمانده است
داستان های ذن-19
روانشناسی در یک جمع، به محض اینکه با استاد ذن برخورد کرد تصمیم گرفت سئوالی را از او بپرسد که قبلا در ذهنش بود
او پرسید: کلا َشما چگونه به مردم کمک می کنید؟استاد پاسخ داد: وقتی که سئوالی برای پرسیدن نداشته باشند
No More Questions Upon meeting a Zen master at a social event, a psychiatrist decided to ask him a question that had been on his mind.
"Exactly how do you help people?" he inquired.
"I get them where they can't ask any more questions," the Master answered.
با سلام...به پروانه ی گرامی
.............
و اما...یک به ظاهر استاد (((((ایرانی)))) ....روزی روزگاری فرمود...
که من در سر کلاس همیشه خودم را مثل یک ماهی توی آب احساس می کنم که ((آزاد ))بیندیشم و آزاد ((حرف)) بزنم و اگر امکان داشت ضمن بحث و درس ..سوال و انتقاد از طرف دانشجو یان بشود و من به آنها (((((پاسخ )))خواهم داد و.و.و....
یکی از رفقای دانشجو از استاد پرسید...استاد ...شما چگونه داخل آب ..آزاد اندیشه می کنید . به نوعی دیگر زیر آب حرف می زنید
استاد با حداکثرتر ین ((((تشرها )))فرمودند....فضولی موقوف...کی به شما اجازه داد که سوال کنید؟؟؟؟؟؟؟
بی تشابه به ادعای مربی و معلم ورزش یا بهداشت نیست که در برابر سئوال در صورت بیماری به بیمار داروی گیاهی یا شیمیایی می دهید ؟اجتمالا خواهد گفت ما انسان ها را به درجه ای می رسانیم که اصلا بیمار نشوند.
اینکه کار خیلی سختیه.
دو تا جواب دارم:
..
۱- زندگی صد سال اولش سخته
۲.دنیا رو سخت نگیری اونم بهت سخت نمی گیره
سلام به پروانه عزیز خوبی
بعد مدت ها دوری امدم و از خواندن مطالب ذن شما لذت بردم
چقدر دلم برای وبلاگ دوستان تنگ شده بود
من آنها را به جایی می برم که ثنویت و کثرت نیست وحدت هم نیست !