وطن یعنی چه؟




فریدون:
راستی منظور ما از وطن هویت ملی است یا مرز های اقتصادی سیاسی ؟؟؟؟ در ضمن وطن و این مرز ها برای سرمایه دار ها و حفظ منافع شان است وگر نه برای مردم عادی چه فرق می کند در کجا باشند. برای مردم عادی هر جا که سقفی روی سرشان باشد و از رفاه نسبی بر خوردار باشند آنجا می تواند وطن شان باشد. اگر این مرزها برداشته شود من و شما چیزی از دست نمی دهیم. به قول مارکوت بیگل موطن آدمی روی نقشه چغرافیا نیست. موطن آدمی جایی است که دوستش بدارند

پروانه:
وطن برای من یعنی« ایران».



راهنمای نمودار شاهنامه فردوسی - دوره پیشدادیان و کیانیان

 


فرانک دوانلو از پژوهشگران نیک شاهنامه است ،کتابی انتشار داده اند که با یاری آن می توان از دیدگاهی دیگر به شاهنامه پرداخت. برای همه ی کسانی که این کتاب را دیدند گیرایی خوبی داشت، هریک به شکلی شوق خود را نشان دادند، یکی از دوستان که تا کنون شاهنامه نداشت بی درنگ شاهنامه ای خرید و... همه به جز رییس کتابخانه ای که به آن می روم. روز پیش که به کتابخانه رفتم کتاب را با خود بردم و در بین راه به خود می گفتم چقدر رییس از دیدن چنین کتابی خوشحال می شود ابتدا به کتابدار نشانش دادم و گفتم اگر خواستید می توانم برایتان از نویسنده بگیرم ، سپس او به اتاق رییس رفت ،واکنش او را می دیدم، گونه ای برخورد می کرد که گویا ویزیتوری کتابی آورده است می خواهد کتابش را به فروش برساند. کتابدار پس از کمتر از یک دقیقه بازگشت و گفت: ما اخیرن کتاب خریدیم. سرگرم نگاه کردن نام کتابها روی کامپیوتر بودم ، فکرهای گوناگون از مغزم می گذشت: خوب تو که این رییس رو می شناسی مثلن تو خودت از اعضای فعال کتابخانه ای او فقط از روی تعداد کتاب هایی که برده ای تو را به عنوان عضو فعال می شناسد و هیچوقت برایش مطرح نبوده تو به چه می اندیشی همیشه منتظر سلام و احترام تو هست که البته تو هم کوتاهی نمی کنی و همیشه احترام می گذاری و او با خوشرویی پاسخ می دهد،.. مگر از یادت رفته که چه کتابی به عنوان جایزه به اعضای فعال می داد: «راز»! آخر مگرچه میشد یک گلستان می داد که همیشه به یادگار در کتابهای خانه بماند. آخر چرا فکر می کند ما باید برویم از دیگران روش زندگی کردن یاد بگیریم در حالی که خودمان این همه آثار کلاسیک داریم که خواندنشان، درمان بسیاری دردهاست...همانطور که رییس را در ذهنم بسته بندی می کردم حرکات کتابدار از دیدم پنهان نبود، چنان غرق کتاب شده بود که انگار رفته بود درون کتاب هی ورق میزد و می خواند و هر آن چیز تازه ای در آن پیدا می کرد .... دو کتاب گرفتم و از کتابخانه بیرون آمدم...






در باره ی کتاب می توانید اینجا بخوانید


با کلیک کردن روی عکس پاره ای از نمودار پیوست کتاب را تماشا کنید.




ادامه مطلب ...

مازندران - سرودهی هما ارژنگی

به انگیزه ی پاس داشت مرز های ایرانزمین
 
مازندران این دلگشا بحر  فرح زا               این سبز پر غوغا  هزاران ساله دریا

افسانه  ساز   دیر   سال میهن    ما         دارد نشان از زاد  و رود کاسپین ها

این قصه گوی رفته های تلخ و شیرین        گنجینه ی پر گوهر زیبا و رنگین

بر تارک این سرزمین چون جان نشسته       چون تاج زرین بر سر ایران نشسته

بشنو کنون در موجهای پر شتابش              فریاد    اندوه   و    تمنا   و عتابش

گوید ترا ای مهربان فرزانه فرزند                  ای چشمه ی پوینده ای پور فرهمند
         
ای پاسدار سرفراز مهد ایران                     ای یادمان سربداران و دلیران   

گنجینه های این سرا را پاسبان باش          بر آب و خاک میهنت حکم امان باش

ایران تو با خون سربازان سرشته است        منشور آزادی در این سامان نبشته است


اینجا سرای کورش و مهد کیان است           این سرزمین نادر و نوشیروان است

اینجا حدیث آرش و تیرو کمان است             سیمرغ را بر قاف مهرش آشیان است

آری وطن گنجینه ای گوهر نشان است        مزدای پاک این سرزمین راپاسبان است

از قله ی پر هیبت البرز بشکوه                   تا برف پوش سرفراز اشترانکوه

از سند و الوند و ارس تا رود کارون              از کوهسار   و  جلگه  و   دریا    و   هامون

در هر وجب خاکش حدیثی  خفته بینی       بر سنگهایش     شوکت  بنهفته   بینی


در راه  او  یعقوب  جان  پر  بها  داد              بابک ز مهرش زندگی را بر فنا  داد


از بهر نابودیش  هر جا فتنه بر خاست           آزاده گردی جان به کف   لشکر بیاراست         

فرهاد وش از جان شیرینش جدا شد            جان داد تا ایران پاکش بی بلا شد


اینک نظر کن سوی من ای مهربانم               من کهنه بحر میهنم مازندرانم

پیر هزاران ساله بحر کاسپیانم                     کز جور جمعی خلق نادان در فغانم

گر بنگری در پیچ و تاب پر صدایم                    بس قصه ی نا گفته خوانی از نوایم

اکنون ترا میخوانم ای مهر شب افروز             ای همچو آتش پر فروغ و تیرگی سوز  
 
با داده های سرزمینت آشنا شو                   داد مرا بستان و بر دردم دوا شو

سروده ی  هما  ارژنگی
آبان هشتاد و هشت

داریوش آشوری و «پرسه ها و پرسش ها»

Top of Form

چاپ کنید

Include Comments (۵)

فونت متن را تنظیم کنید - +


۱۳۸۹/۰۲/۳۱

داریوش آشوری و «پرسه ها و پرسش ها»

توسط فرج سرکوهی (منتقد و روزنامه نگار)

کتاب «پرسه ها و  پرسش ها» که در هفته های اخیر منتشر شد،۲۹ مقاله داریوش آشوری را در باره برخی از مهم ترین چهره های فرهنگ و سیاست ایران و برخی از مهم ترین پرسش های نظری در ایران معاصر در بر می گیرد.
داریوش آشوری از انگشت شمار متفکران خلاق ایرانی در عرصه فلسفه، سیاست نظری،علوم انسانی و زبان شناسی،از معتبرترین مترجمان متون دشوار فلسفی و علوم اجتماعی و از خلاق ترین چهره های فرهنگی ایران است.
تالیفات و ترجمه های داریوش آشوری،که از ساختی منسجم و زبانی پیراسته،زنده و روان برخورداراند،از دهه چهل تا کنون،بر زبان فارسی و روند تفکر در ایران تاثیر و نفوذی خلاق داشته و ترکیب ها و واژه هائی که آشوری در این چند دهه خلق و وضع کرده است در غنی کردن گنجینه زبان فارسی در عرصه فلسفه و علوم انسانی و مباحث نظری نقشی مهم داشته اند.
داریوش آشوری مقاله های کتاب «پرسه ها و  پرسش ها» را در ۳ فصل با عنوان های چهره ها،گشت و گذار و نقد و نظر طبقه بندی کرده است.
داریوش آشوری که در نوجوانی با انتشار کتاب «فرهنگ سیاسی» شهرت و اعتبار بسیار کسب کرد و از همراهان نزدیک خلیل ملکی بود،در فصل چهره ها در کتاب پرسه در متن تصویرهائی جذاب از برخی چهره های بزرگ سیاسی و فرهنگی ایران از جمله خلیل ملکی،جلال آل احمد و غلام حسین ساعدی به دست می دهد.
در دو فصل دیگر کتاب مقالاتی با عنوان های مارتین هایدگر،یاد احمد فردید،نیچه و ایران،معمای حافظ،رندی و نظربازی،تراژدی روشنفکری ما، فرهنگ هزاره،فرهنگ بزرگ سخن،معمای بوف کور و سخنی درباره فرهنگ نویسی دو زبانه و.. منتشر شده است.
مقاله ای که آشوری در نقد کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد نوشت و در سال ۱۳۴۶،در اوج محبوبیت آل احمد و به دوران رواج گرایش «بازگست به هویت و سنت» منتشر شد،همراهی آشوری با خلیل ملکی،خلاق ترین و مستقل ترین چهره سیاسی ایران در عرصه سیاست نظری و عملی که با سرکوب دربار پهلوی دوم و حمله های بی رحمانه چپ سنتی به انزوای سیاسی تبعید شده بود،متونی که آشوری در نقد فرهنگ و روشنفکری ایران منتشر کرده و پیشگامی او در ترجمه آثار درخشانی که چشم اندازهای تازه ای را در عرصه تفکر بر خوانندگان فارسی باز می کنند،بر خلاقیت نظری و شجاعت فکری آشوری گواهی می دهند.
داریوش آشوری در مرداد ۱۳۱۷ در تهرن متولد شد. در نوجوانی عضویت سازمان جوانان حزب توده را پذیرفت اما در ۱۶ سالگی از این حزب جدا شد و به «جامعه سوسیالست های نهضت ملی» پیوست که به رهبری خلیل ملکی، با نقد وابستگی حزب توده به شوروری سابق و نقد تحجر فکری و ساختار غیر دموکراتیک این حزب،راهی نو درافکنده و به جنبش سوسیال دموکرات های مستقل نزدیک بود.
آشوری در این دوران به عضویت هیات اجرائیه جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران انتخاب شد.
آشوری در سال ۱۳۴۲ از دانشکده حقوق و علومِ سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران لیسانس حقوق گرفت اما تحصیلات خود را در دکترای حقوق ادامه نداد.
نخستین کتاب آشوری با عنوان «فرهنگ سیاسی»،که به دوران دانشجوئی او منتشر شد،از نخستین کتاب های تالیفی در زبان فارسی در این عرصه بود و صدها ترکیب و واژه اشتقاقی تازه را در زبان فارسی باب کرد.این کتاب بیش از سی بار تجدید چاپ شده و هنوز نیز با عنوان «دانشنامه علوم سیاسی» در برخی دانشگاه های ایران تدریس می شود.
آشوری در سال ۱۳۴۸ از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران و عضو نخستین هیات دبیران این کانون بود.
آشوری چند سالی در موسسهٔ شرق‌شناسی دانشگاه آکسفورد و دانشگاه زبان‌های خارجی توکیو تدریس و عضوِ هیات مولفان لغت نامه فارسی در موسسه لغت نامه دهخدا و عضو هیات ویراستاران دانشنامه ایرانیکا بود و چند سال نیز سردبیری نشریه معتبر «نامه علوم اجتماعی» را در موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران بر عهده داشت.
از مهم ترین آثار تالیفی آشوری می توان به دانشنامه سیاسی،بازاندیشی زبان فارسی،شعر و اندیشه،تعریف ها و مفهوم فرهنگ،فرهنگ علوم انسانی،ما و مدرنیته،درآمدی به جامعه ‌شناسی سیاسی،هستی شناسی حافظ یا عرفان و رندی در شعر حافظ و زبان باز، پژوهشی درباره‌ زبان و مدرنیت اشاره کرد.
آشوری برخی آثار مهم فردریش نیچه چون چنین گفت زرتشت،فراسوی نیک و بد،تبارشناسی اخلاق و غروب بت‌ها و کتاب هائی چون مکبث اثر ویلیام شکسپیر،آرمانشهر نوشته تامس مور،شهریار اثر ماکیاولی و تاریخ فلسفه نوشته فردریک کاپلستون را ترجمه و منتشر کرده است.


© 2010تمام حقوق این وب‌سایت بر اساس قانون کپی‌رایت برای رادیو فردا محفوظ است.

http://www.radiofarda.com/content/f3_ashoori_bookreview_Iran/2048753.html

نظرات

توسط: سرکوهی از: فرانکفورت

۰۱ ۰۳ ۱۳۸۹ ۱۳:۲۳

آقای آسوی عزیز. پرسه در زبان فارسی دو معنا دارد. مجلس ختم و معنائی که آقای آشوری به کار برده است.کاربرد دوم از مصدر پرسیدن ساخته شده است


توسط: آریان از: ایران

۰۱ ۰۳ ۱۳۸۹ ۱۲:۳۲

دوست عزیزی که از استکهلم نظر گذاشتندباید به چند نکته توجه می کردند.
اول این که فرض کنیم پرسه در کردی دارای معنی باشه (که به گفته شما هست). این چه ارتباطی داره به این که ما از معنای فارسی اون استفاده نکنیم؟ و اگر از معنای فارسی اون استفاده کردیم آیا این دلیل قاطعیه که از معنای کردی اون بی خبریم؟نکته دیگه این که آن چه که به معنای مجلس تحریم! (ترحیم درست تره) دانسته اید
parse
نیست. بلکه
porse هست. که به معنای عیادت از بیمار هم هست. و در لهجه اقوام دیگر ایرانی هم کاربرد داره.


توسط: سیمین

۰۱ ۰۳ ۱۳۸۹ ۰۷:۵۵

آسو جان متمئنی که اون موش مصری را در لغط معین دیدی؟ من که ندیدم. بی زحمت شماره صفحه اش را بنویس تا ما هم زیارتی کرده باشیم آنرا .


توسط: نام مستعار

۳۱ ۰۲ ۱۳۸۹ ۱۶:۰۲

آقای سرکوهی عزیز بیشتر تمایل دارد که مولف را بشناساند تا تالیف را.اما فکر می کنم که باید برعکس باشد. آشوری را همه می شناسند اما ما می خواهیم این کتابش را بشناسیم. با سپاس.


توسط: آسو کرمانشاهی از: استکلم

۳۱ ۰۲ ۱۳۸۹ ۱۵:۱۸

آقای سرکوهی عزیز، تنها یک مورد و یک پرسش!
آقای آشوری به اعتقاد بنده اصلا" زبانشناس و فرهنگ شناس نیست. چرا؟ زیرا این دو گروه به زبان و فرهنگ ارج و توجه بسیار دارند. از آفای آشوری بپرسید واژه تراشیدن و یا به دگر سخن تولید واژگان و جملات کلیشه ای یک کاری که می بایست همه زبانهای زنده دنیا انجام بدهند ولی این هنر نیست. هنر و ارج این است که شخصی مثل آقای آشوری، و قبل از واژه ساختن، از یکی از اصیل ترین و غنی ترین زبانهای زنده هند و ایرانی یعنی زبان کردی بپرسد که "پرسه" یعنی چه. آقای آشوری این واژه پرسه در زبان کردی یعنی مراسم تحریم برای یک مرده. همین. پس شما اگر زبانشناس بودی می بایست دستکم از زبانهای آریایی یعنی کردی و بلوچی هم نیمچه اطلاعات و دانشی می داشتی که شوربختانه، حالا به هر دلیلی، نداشته و نداری. و همینطور است داستان فرهنگ لغط معین که در برابر واژه کردی آسو که یک واژه بسیار مورد استفاده یعنی هم نام پسر است و هم در فارسی میشود افق، آقای مرحوم معین نوشته: یک نوع موش در صحرای مصر.
آخه خدابیامرز، تو اولا چرا این واژه من در آوری مصری را در فرهنگ لغط فارسی آورده ای؟ و دوما از کی و در کجای ایران این واژه را شنیده ای که نیاز باشد شما آنرا، مثل واژه شوفاژ که فرانسوی است و مورد استفاده مردم، آنرا در فرهنگ لغط خود جای بدهی؟

Bottom of Form