بیچاره اسفندیار- 4

نظرات 2 + ارسال نظر
فقط یک بهار پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 20:48 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... برای دومین بار خواندم . شاهنامه برای من همانند یک کتاب مقدس ارزشمند است ... قلم تان پایدار. کم پیدایی اید؟

سهیلا دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:27

آیا زال هم در این کارزار حضور داشته است ؟
و آیا اسفندیار بیچاره در ماچوپیچو می زیسته است ؟
و آیا به نظر شما رییس جمهور ما همان اسفندیار بیچاره است !!؟؟که خوش باورانه اسیر دست گشتاسب زمانه شده است ؟

زال هم از شخصیت های بسیار قابل مطالعه است. این داستان خیلی قشنگ حضور دارد وقتی بهمن برای رساندن پیام اسفندیار به زاولستان میره ابتدا با زال روبرو میشه و برخورد زال با این جوان مغرور خواندنیه . در حالی که زال تشخیص میده این باید از پادشاهان باشه رفتارش دیدنیه.
در جای دیگه وقتی رستم زخمی و درمانده به خانه اش بر می گردد حرف های این پدر و پسر و حالت هاشون حسابی درس داره.
زال با آتش زدن پر سیمرغ، به رستم کمک می کنه و رویین تنی اسفندیار باز میشه و راه درست جنگ با اسفندیار رو به رستم یاد میده.
در پایان این تراژدی پس از این که بهمن به خونخواهی خون پدر به زاولستان حمله می کنه از آنجایی که قسم خورده بود پای زال رو از روی زمین برداره، و از طرفی نمی توانست زال رو بکشه ، زال رو آویزان می کنه و پایان زندگی زال هیچوقت نوشته نمیشه. موی سپید زال به تعبیری عمر طولانی و ابدی است . سهیلا جان اسم زال در ذهن من خیلی با شکوهه.

اسفندیار هم از شخصیت های بسیار خوب و برجسته شاهنامه است نام اسفند از سپند یعنی پاک و منزه گرفته شده ولی وقتی اسیر آز و جاه طلبی میشه محکوم به نابودی است.

این گونه قالب بندی و در فرمول گذاشتن هیچ داستانی درست نیست . مهم روح داستان است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد