تائویست بزرگ، چانگ تزو یک بار در خواب دید، پروانه ایست که به این جا و آن جا بال می زند. در رویایش هیچ از اطلاعی ازهویت خود به عنوان یک آدم نداشت. او فقط یک پروانه بود. ناگهان از خواب بیدار شد و خودش را در آنجا دراز کشیده یافت، او دوباره یک آدم بود. آنگاه با خودش فکر کرد ،"قبلن انسانی بودم که خواب پروانه بودن را می دید م ، یا الان پروانه ای هستم که خواب آدم بودن را می بینم".
Dreaming
The great Taoist master Chuang Tzu once dreamt that he was a butterfly fluttering here and there. In the dream he had no awareness of his individuality as a person. He was only a butterfly. Suddenly, he awoke and found himself laying there, a person once again. But then he thought to himself, "Was I before a man who dreamt about being a butterfly, or am I now a butterfly who dreams about being a man?"
پیام های خود را اینجا بنویسید
خیلی قشنگ بود. خیلی خیلی خیلی.............
این داستان از محبوب ترین داستانهای ذن است.
این داستان حتی در خلال بیان فلسفه های مدرن به خصوص نهیلیسم هم کاربرد بسیار دارد.
می دانید چرا محسن می گویداین داستان خیلی خیلی خیلی قشنگ است؟
چون امیدوار است یک روز صبح از خواب بیدار شود و ببیند در سال ۱۳۵۵ بسر میبرد!
بعد عین حکیم چانگ تزو وسط اتاق چهار زانو بنشیند و از خود بپرسد؛من همان
محسن سال ۱۳۵۵ هستم که یک کابوس ۳۰ ساله دیده ام یا محسن سال ۱۳۸۶
هستم که دارم رویای سال ۱۳۵۵ را میبینم؟
(با اطلاع محسن نوشته شده!)
این هم یکی از کاربردهای داستانهای ذن!!
..
نیازی به نوشتن
(با اطلاع محسن نوشته شده!)
نبود .چون این فیلترینگ کامنتهای مخصوص کامنتهایی با نام ناشناس و مطلب مزاحم است. شما هر چه بنویسید تایید می گردد.مگر اینکه در متن پیام قید فرمایید .
هم قشنگه هم ترجمه ش خیلی خوبه
سلام دوست مهربانم پروانه عزیز
بالاخره آمدم و داستان زیبایتان را خواندم
به نظر من انسانها همیشه خواب پروانه شدن می بینند
پیشاپیش سال نو را تیریک می گویم
سال خوشی برای شما و خانوادتان باشد
سلام
دلمون تنگ شده بود
سلام بانو پروانه.....چه عکسهایی از بهار گرگان...هماره سبز باشی..
و این خواب رهرو ذن -من وقتی ۱۵-۱۶ ساله بودم همیشه به این قضیه فکر میکردم...گاهی هم میگفتم شاید ما همگی در خواب یک نفر دیگریم...شاید همان که میگویند خدا!؟
خیلی شبیه مثالهای فیلسوف های ایده آلیست مثل برکلی است. یا شاید بهتره بگیم ایده آلیست ها همین حرف را تکرار کرده اند. به هر حال جفتش به یک اندازه انسانی ، تامل برانگیز و خلسه آوره. از اون تصوراتی است که فرایند تفکر رو مختل می کنه ، و بنابراین ذن ذنه..
ترجمه هم طبق معمول ، عالی...
عجب داستان خاطره انگیزی بود.
پروانه بانو سال نو تان مبارک...
داستان قشنگیه و به قول اساتید معاصر ضربه و شوک به موقع به مخاطب وارد میشه و این حتما به خاطر ترجمه روان و زیبای داستانه واگر نه ما در داستان ها و متن ها و شعر های پارسی خورمان این چنین موضوعات و سوالات بسیار داریم
حیران اطوار خودم، درماندهی کار خودم
هر لحظه دارم نیتی، چون قرعهی رمالها
هر چند صائب میروم، سامان نومیدی کنم
زلفش به دستم میدهد، سررشتهی آمالها
صائب