کارنیکو کردن از پرکردن است

کارنیکو کردن از پرکردن است
ـ داستان های زن ـ4ـ
یک خواننده آوازهای نمایشی زیر نظر آموزگار سخت گیری آموزش می دید .استاد او روی تمرین ِ قطعه ای از یک آواز سماجت می کرد هر روز و هر ماه ،تکرار و تکرارِ همان قطعه ،بدون اینکه کمی بیشتر از آن را اجازه دهد. بالاخره او ناامید و وازده شد مرد جوان رفت تا استاد دیگری بیابد.
یک شب هنگام توقف در یک مهمان خانه به یک مسابقه از بر خوانی برخورد کرد. چیزی را که از دست نمی داد بنا براین در مسابقه شرکت کرد، البته او همان قطعه ای راکه خوب بلد بود، خواند. وقتی خواندن او به پایان رسید اداره کننده مسابقه ، اجرای او را به شدت تحسین کرد . علیرغم شرمساریِ شاگرد ، مجری باور نکرد که این اجرای یک مبتدی باشد. از او پرسید :" آموزگار تو چه کسی است؟ او باید استاد بزرگی باشد".ا
بعد ها شاگرد ،همانند استاد کوشی جی مشهور شد

Practice Makes Perfect


A dramatic ballad singer studied under a strict teacher who insisted that he rehearse day after day, month after month the same passage from the same song, without being permitted to go any further. Finally, overwhelmed by frustration and despair, the young man ran off to find another profession. One night, stopping at an inn, he stumbled upon a recitation contest. Having nothing to lose, he entered the competition and, of course, sang the one passage that he knew so well. When he had finished, the sponsor of the contest highly praised his performance. Despite the student's embarrassed objections, the sponsor refused to believe that he had just heard a beginner perform. "Tell me," the sponsor said, "who is your instructor? He must be a great master." The student later became known as the great performer Koshiji
نظرات 7 + ارسال نظر
پروانه یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 23:43 http://www.parvaz14.blogfa.com

سلام دوست گلم
جالب بود . من هم آپ هستم دوست داشتی بیا . خوشحال می شم .

پروانه خانم نازنین
به این خانه ی کوچک خوش آمدی.
به وبلاگ شما رفتم. پر احساس هستید. پیامی به صورت خصوصی برای شما نوشتم. امیدوارم که جسارت مرا ببخشید.
همیشه ساد و تندرست باشید

پروانه دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:16 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فریدون گرامی
به وبلاگ خانم سوسن جعفری رفتم و از آنجا سری به سایتهای ادبی که در انها داستان نوشته بودند زدم دو داستان را خواندم:
۱-روزمرگی ۲
http://www.khazzeh.com/archives/text/000648.php
۲-تعلق
http://www.khazzeh.com/archives/text/000587.php
از «روزمرگی ۲» اصلا خوشم نیومد ولی داستان« تعلق» خیلی عالی نوشته شده بود.
باید بیشتر بخوانم.

سعیدسعیدی دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 21:29

داستانهای جالبی بود این روزها خیلی درگیر و خسته ام نمیدانم دارم به حرفهای شما فکر میکنم به ماشین آخرین مدل پدر گرامیتان و سوار نشدن ها و ....................

من هم به نازنین که گفتی می خواهی دوچرخه ات را برای درمان او بفروشی و...
..
این هفته سینما ماورا شبکه چهار فیلمی به نام 'قلب مقدس ' داد . اگه تونستی گیرش بیار و ببینش

فریدون دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:52 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
عنوان این داستان را چه استادانه ترجمه نموده اید.

.
ممنونم که داستانها را خواندی. به داستان اگر اشتباه نکنم از زاویه های مختلف میشود نگاه کرد. یکی از نظر نثز و توانائی هنر نوشتن و روان بودن متن داستان. دیگر ار اینکه نویسنده آیا توانسته است در پرورش شخصیت ها و فضا زازی و حقیقت مانندی و سایر عناصر داستان نقشی سازنده و خلاق داشته باشد یا خیر

و نهایتن آیا ژانر و سبک داستان در خط فکری و سلیقه ما بوده است یا خیر. من بسیار اتفاق افتاده است با محتوای داستان مخالف بوده اما شیوه نگارش و نثر و خلاقیت کاراکتره ها را و فضا سازی داستان زیبا و هنر مندانه بوده است. بعنوان مثل من داستانهای جنائی و پلیسی را دوست ندارم اما سبک و توانمندی استادانه آگاتا کریستی و کاریل چسمان و چند نویسنده این ژانر را دوست دارم

در داستان تعلق در ستون نظریات خواننده ها مطالبی نوشته بودند که خواندن آنها برایم جالب و آموزنده بود. و نظر شما در باره داستان تعلق بسیط تر بود

با درود . سپاس فراوان

فریدون گرامی
ترجمه:
انسان ها در زمان ها و مکان های متفاوت احساسات ، بسیار تجربه ها و افکار یکسانی دارند و ترجمه ی کلمه به کلمه را نمی پسندم. وقتی در دیکشنری مقابل Practice Makes Perfect این مثل را دیدم ،برای ترجمه انتخابش کردم. من انگلیسی خوبی ندارم و به کمک دیکشنری این کار را انجام می دهم. اگر امید به کمک شما و دیگر دوستان نبود چنین شهامتی نداشتم.
.
آیا ترجمه این قسمت
Despite the student's embarrassed objections
درست است؟
.
باید داستان های خانم سوسن جعفری را بیشتر بخوانم.
.
گاهی خواندن ستون نظریات نشان دهنده شخصیت نویسندگان آنها هم می باشد. در سایت اصلی داستان های ذن هم خواندن reactions هم برایم جذاب است.

پروانه سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:37 http://www.parvaz14.blogfa.com

سلام دوست گلم
خدمت شما عرض کنم که من وبلاگ پروانه را برای این ایجاد کردم که دل نوشته های خودم را اونجا بنویسم . درسته که دوستانم هم به من لطف دارند و نظراتشون برام با ارزشه . ولی هیچوقت برای کامنت دیگران مطلب نمی نویسم . فقط برا دل خودم .

از آشنایی با شما دوست همنام بسیار خوشحالم.
من هم سعی می کنم همیشه به وبلاگ شما سر بزنم و دل نوشته های شما را بخوانم

Arash سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 20:49 http://blueblack777.blogspot.com/

سلام
همیشه اینجا مطالب خوبی هست و خواندنی
ممنمون و موفق باشید

سلام آقا آرش شما لطف دارید. اگر اشتباه نکنم بیش از یک سال پیش گاهی به اینجا سری می زدید. امروز نتوانستم کامنتینگ وبلاگ شما را باز کنم.

محسن چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:34 http://after23.blogsky.com/

اصلن فرق استاد با شاگرد جز این نیست. استاد در کلاسهای مختلف و سالهای مختلف چیزی را تکرار و تکرار و تکرار میکند و د راین تکرار گاه خودش به آگاهی هایی میرسد که اگر برای شاگر بگوید شاگرد نمی فهمد. اگر هم بفهمد زیبایی و ظرافت آن گوشه را نمی بیند.

سپاس از شما که گوهر این داستان را بیرون کشیدید.
.
شاید عدم درک این موضوع توسط اکثریت جوانان امروزی نتیجه ی زندگی صنعتی باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد