شب یلدا در یک کتابفروشی

نظرات 5 + ارسال نظر
پروانه جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:10 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

سالار جان چقدر من این کتابفروشیو دوست دارم.حال و هوای خودشو داره . فروشنده هاش در سکوت مخصوصی هستن وقتی باهاشون حرف می زنی سکوت رو کاملن میشکنن .مشتاقانه باهات همراهی می کنند.
--
وقتی وارد کتابفروشی شدیم این بساط کرسی پهن بود وایسادم و زل زدم بهش . تو خونه ی ما هیچوقت کرسی نبود ولی خونه دایی هام همیشه زمستونا لحاف کرسی پهن بود خیلی می چسبید اوایل ذغالی بودن بعدن برقی شدن. یه چراغ علاالدین هم توی اتاق کرسی روشن بود یه کتری یا قابلمه آب هم می ذاشتن روش تا آروم آروم بخار بده .
فکر می کنم آخرین بار سال ۵۷ کرسی دیدم

Fridoun یکشنبه 23 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:30

سالار عزیزم

توی کتابفروشی کرسی چکار می کنه؟ باید کتابفروشی خیلی بزرگی باشه . این روز ها برای تبلیغ و جلب توجه این کتابفروشی کرسی گذاشته و یعضی از روزنامه های انگلیس برای جلب خواننده به جای نوشتن مطلب جالب جایزه می دهند. روز نامه شده روزی نامه . به غیر از دوسه روزنامه وزینی که در این کشور است بقیه شان به درد شیشه پاک کردن می خورند .

به هر حال اینکه فروشنده های این کتابخانه با مشتری ها خوب رفتار می کنند یک سوی قضیه است و حالت نستالژیک کرسی هم سوی دیگر قضیه

راستی مشغول خواندن چه کتابی هستی ؟
من دارم کتاب «هوش احساس »را می خوانم . آیا این کتاب به فارسی ترجمه شده است؟
در آن جمله ای از هاملت شیکسپیر نقل شده است که ذیلن برایت می نویسم
ّ
.
هرکسی که اسیر و برده احساس خود نباشد من او را درقلب ام جا می دهم.

===========
شاد و پیروز باشی
فریدون
شاد و موفق باشی
فریدون

سعیدسعیدی سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:46

سلام عکسها انارت خیلی زیبا بود منم با چند تا عکس از کونیا و تعدای عکس از یزد خوابیده زیر برف به روزم خوشحال میشم سری بزنی

فریدون چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 21:40

سالار عزیز
تولدت مبارک

شیما شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:12

زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

سالار جان موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد