تا قونیه همسفر با سعید

 

هنوز ما را ،«اهلّیت گفـت»، نیست!

کاشکی،«اهلّیت شنودن» ،

بودی!

«تمام – گفتن» می باید،

و «تمام – شنودن»!

بر دل ها ، مٍُهر است،

بر زبان ها ، مُهر است،

و بر گوش ها،

مُهر است!

 

شمس

-------

نقل از  کتاب خط سوم

دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی

وبلاگ سعید:مهتاب شب

نظرات 8 + ارسال نظر
پروانه یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:12 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

به مناسبت هشتصدمین سال تولد مولانا سعید سعیدی قهرمان دوچرخه سواری در راه سفری از مشهد به طرف قونیه است. و جهت گرامیداشت هشتصدمین سال تولد مولانا هشتصد درخت در مسیر راهش می کارد.
این وبلاگ هم جهت همراهی در این جشن هشت پست را همراه عکس های سعید به مولانا اختصاص خواهد داد.
با سپاس از دوستان که در این سفر همراه هستند

پاتوق گورکن ها یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:07

هد هد جان بازگشت سوی سلیمان خویش
دل سوی تبریز رفت در طلب شمس دین

پروانه یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com


" زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست ، هر کسی نغمه خود خوانَد و از صحنه رود ، صحنه پیوسته به جاست ، خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد."
ژاله اصفهانی
.
او هم رفت .
یادش گرامی

محسن م ب یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:52 http://after23.blogsky.com/

عکس مزار مولانا رادیدم. آمدم که چیزی بنویسم. تشکری شاید. چرا که تا به حال این عکس راندیده بودم. که دیدم نوشته ای ژاله اصفهانی هم رفت. دلم گرفت.

البته عکس مزار شمس در خوی است. البته می توان گفت مولانا شمس. ولی وقتی می گوییم مولانا منظور مولانا مولوی است.
به زودی سعید با دوچرخه اش به قونیه خواهد رسید و عکس مزار مولانا را هم در وبلاگش خواهیم دید.
.
باید از سعید تشکر کرد
عکس های کامل در وبلاگ ایشان هستند می توانید آنجا تماشا کنید.
باید در زیر عکس لینک پست کامل او را بنویسم
.
یک شعر دیگر از ژاله اصفهانی در ستون یادداشت های پراکنده در لینک گوشه ی وبلاگ نوشته ام می توانید آنجا بخوانید .
بله او هم نغمه ی خود را خواند و رفت
با سپاس

فریدون یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:04 http://www.parastu.persianblog.ir

.
.

گیاه وحشی کوهم
گیاه وحشی کوهم نه لاله گلدان
مرا به بزم خوشی های خود سرانه مبر
به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم
مرا به خانه مبر زادگاه من کوه است
ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون
به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون
سرشت سنگی من آشیان اندوه است
جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد
ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد
مرا گریه میار
ژاله اصفهانی

.
========================
.

در سوگ ژاله اصفهانی
.
می بارد باران
قطره قطره در اشک من
می روم تنها با چتر خویش
می نشینم روی نیمکتی که می بایست می نشستم با او چند صباحی پیش
آسمان ابریست
کسی را می شناسم که اینجا نیست
آه ای هستی من زندگی چیست؟
.
می بارد باران
قطره قطره در اشک من
واژه می کارد اندوه در بغض گلویم
و باز «اینجا در غربت زندگی
قلبی می ایستد
و صدای یک هنر مند خاموش میشود
و سایه ی لبخند را از روی لبانمان می رباید»
.
فریدون

با سپاس فراوان

رامین یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 17:17 http://raminchaman.blogspot.com

مثل دارو
تلخ بودن
بد نیست
.........................
سلام...و....چه نوشته ی با حال و هوائی را این بار پست کرده و نوشتی..دست گل شما درد نکند..باور کن ..بسکه از مولانا ..به سبک و سیاق شعر کلاسیک دیدم و شنیدم..نه اینکه بنویسم خسته شدم..به تکرار ماندم...اما..این پستی را که سر تیتر آن ارتباطی به اصل موضوع ندارد.....................از قونیه تا دمشق....نام کتابی ست در مورد مولانا..
بی ریا می نویسم قشنگ نوشتی..هنوز ما را( اهلیت گفت) نیست..و آن چند مهر و مهر .. .منظورم با واو و بدون واو...که عین مهره ی ملیله که نه..بیشتر مان به نوعی مثل خر مهره با آن بازی و در واقع مثل گفتار حافظ بزرگ ..به جای شنودن..(فال) می گیریم...همانطوری که سر قبرهای اهل و اهالی قبور قران می خوانیم ....بی آنکه بفهمیم قرب قرآن در اینگونه مناسبت ها و مناسک ها نیست...واگر هم به نوعی باشد..باید اهل کتاب ...آنرا بخواند نه هر ننه من غریبی که ..شبهای 5شنبه ..شال و کلاه می کند..و در سر راه خود در( بهشت زهرا)..هرچه را که می بیند..چپو و به نوعی ولو می کند.که هاپولی نموده.... و مثل باد کومولوس هر چه که در سر راه خویش می بیند...جارو می زند..مثل بعضی از (برادرانی) که معتاد به این گونه اعمال اند...که روی سگهای (نازی آباد) ما را سفید کرده اند......
ضمنن از پیام به نوعی پرتقالی ات ممنون ام...در خصوص شعر اشتباه...................مثل همیشه برای تو تندرستی آرزو می کنم ..
در ضمن در آن بخش پراکنده...که نام با مسمائی نیست..لااقل بنویس بخش((((((((((( پروازی دیگر))))))))..چه کار قشنگی کردی شعر مژده ی عزیز را درج کردی. شاعری به نظر من..فهیم و در عین حال با یک فروتنی خاص شرقی اش..که همیشه برای اش حرمت و احترام قائل ام...در واقع وقار یک زن ایرانی را همیشه در کردار و رفتار و پندارش دیده ام..

پیام های شما همیشه شیرین هستند
که همیشه به شما انتقاد داشته ام اینقدر شیرین ننویسید گاهی هم تلخ بنویسید که تلخ نوشتن شما باعث پیشرفت خواهد شد

سلام
بسیار خوشحالم که از این پست خوشت آمده است.
این پست کاملن به سر تیتر آن ارتباط دارد. سعید دوست گرامی این وبلاگ که جوان بسیار نیکویی است در سفری بقصد قونیه و شرکت در مراسم هشت صدمین سال تولد مولانا آغاز کرده است. و تا چند روز دیگر به آنجا می رسد .چند روز پیش بر مزار شمس در خوی دسته گلی نهاد و از آنجا به سمت قونیه حرکت کرد
شمس هم که ارتباط مستقیم با مولانا دارد و این نوشته هم از شمس است . امیدوارم ارتباط مشخص شده باشد.

از شمس نوشته های پراکنده ی بیش نمانده است
این نوشته ی او هم بسیار زیباست من این کتاب را نزدیک سی سال است می خوانم ولی همیشه برایم تازگی دارد
این دفعه موضوع هشت پست مولانا و سفر سعید را با فیروز در میان گذاشتم و از او خواستم یک متن از شمس انتخاب کند چون آنقدر متن های او پر معناست که خودم نمی توانم بین آنها انتخابی داشته باشم ، او هم این متن را انتخاب کرد.

.
در مورد آن عنوان هم پیشنهاد زیبای شما را می پذیرم
.
شعر های مژده منحصر به فرد است
.
با سپاس

محسن م ب یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 18:39 http://after23.blogsky.com/

بعد از دقت در سایت ایشان، فهمیدم که آرامگاه مولانا نیست. که آرامگاه شمس هم نیست، به قول شما.
و اما حدیث سر زدن به شما:
بلاگ اسکای دیگر یواش یواش دارد بد جوری اذیت میکند. من هر بار که میخاهم با پروانه به پرواز در آیم حتمن باید یک بار بعد از باز شدن وبلاق وزینت با Ctrl F5 کش کامپیوترم را خالی کنم. ایکاش همین گونه که بخش کامنت ها را به بلاق اسکای منتقل کرده اید یک کپی از پست ها را در آنجا میگذاشتید. ما هم لینکمان را به آن جا میدادیم. من اینجا دیروز پریروزا اینجا گم شدم. کامنتی را برایتان گذاشتم که نمیدانم دیده اید یا نه که باید دیده باشید ولی من نمیدانم چرا کامنتم را نمیبینم؟ در کش کامپیوتر خودم است؟
و اما کامنت چیزی شبیه این بود با مختصری تغییرات:
پیشنهاد میکنم اگر فیلم بهار، تابستان، پاییز، زمستان، بهار را ندیده اید حتمن ببینید. به شناخت این آدمها که در متون ذن مینویسی خیلی کمکت میکند. بعد در ترجمه یکی دو کلمه از این حس را میتوانی به متن اضافه کنی، بی اینکه نه تنها ترجمه کوچکترین آسیبی نمیبیند بلکه به خاننده هم کمک میکند که بهتر بفهد.
ممنون

بد جوری همه چیز بقول ترکا گاتی پاتی شده.
من شماره بندی می کنم و شما طبق شماره پاسخ بدهید

۱- آرامگاه مولانا نیست. که آرامگاه شمس هم نیست، به قول شما.

پاسخ:
آرامگاه مولانا نیست ولی آرامگاه شمس هست .
می بینید شمس که در واقع استاد مولانا بود اینگونه در خوی تنهاست و بر سر مزار مولانا که در قونیه است ترک ها چه کرده اند.
سعید که چند روز پیش با دوچرخه اش آنجا بوده این عکسها را گرفته است.

۲-بلاگ اسکای دیگر یواش یواش دارد ....

پاسخ:
بلاگ اسکای یا بلاگ اسپات؟
فکر می کنم شما آفلاین هم با اینترنت اکسپلورر خود کار می کنید که مجبورید کنترل اف پنج را بزنید تا صفحه ی شما رفرش شود. پس اشکال از بلاگ اسپات نیست
فعلن به دلیل علاقه ای که به امکانات راحت بلاگ اسپات دارم نمی توانم این میزبان خوب را ترک کنم.

۳-..فیلم بهار، تابستان، پاییز، زمستان، ...

پاسخ:

این فیلم را چندین بار دیده ام و بسیار به آن علاقه مندم. دیدن آن را به همه توصیه می کنم. تصاویر رویایی آن محشر است . از نظر مفاهیم هم درست میفرمایید کاملا مرتبط با متون ذن هست. یکی از پست های سال گذشته ام یک تصویر از این فیلم است
من این کامنت را از شما در هیچ یک از پست هایم نداشتم شاید برای شخص دیگری اشتباهن نوشتید یک بار دیگر چک کنید و عنوان بالای پستی را که نوشته اید دوباره بخوانید مثلن وقتی برای این پست پیام می نویسید آن بالا نوشته شده :تا قونیه همسفر با سعید

۴-..بعد در ترجمه یکی دو کلمه از این حس را میتوانی به متن اضافه....

پاسخ:
ممنون از نظر شما
قبلن هم یک بار از شما این خواهش را کرده ام شما به عنوان یک دوست گرامی این وبلاگ که بسیار هم محترم می باشید بدون توجه به متن انگلیسی داستان ترجمه شده را بخوانید و اشکالات را بفرمایید. نمی دانم منظورم را توانستم برسانم
البته هر ۱۰ پست ترجمه چند تایی پست های دیگر نوشته می شود تا وبلاگ از یکنواختی بیرون بیاید

امیدوارم بتوانم به زودی فیلم گوشواره را که ترانه ی نازنین شما بازیگر آن است ببینم. فعلن که در حسرتش مانده ام

با سپاس فراوان

محسن م ب سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:35 http://after23.blogsky.com/

بهتر بود به جای همه اون کامنتی که گذاشتم مینوشتم:
آلزایمر.

دور از جون شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد