برخی از آرایههای ادبی در داستان زال و رودابه:
در شاهنامه آرایههای ادبی یکی از ابزاری است که فردوسی به فراوانی برای توصیف صحنهها و اشخاص از آن استفاده کرده. شاید یکی از دلایلی که فردوسی به این خوبی از عهده بیان صحنهها و شخصیت ها برآمده و حتی بعضاً از موقعیتها یا شخصیتهایی مشابه، رویدادهای گوناگونی خلق کرده استفاده به جا و نوآورانه از همین آرایههای ادبی است. تشبیه، جناس، کنایه، استعاره و ... همه و همه دستمایههایی هستند در دستان توانای فردوسی که تخم سخن را در کشتگاه مستعد زبان و ادب پارسی بپراکند. در این یادداشت به برخی از این آرایهها اشاره شده است:
تشبیه:
تشبیه یعنی مانند کردن چیزی یا فردی به دیگری به گونهای که پیوند و وجه اشتراکی شاعرانه بین دو سوی آن برقرار شود. تشبیه در حالت معمول 4 پایه دارد:
مشبه (ماننده): آن چه که به چیزی یا کسی مانند میشود
مشبهبه (مانسته): آن چه که بدان مانند میکنند.
وجه شبه (مانروی): پیوند یا وجه اشتراک بین مشبه و مشبه به
ادات تشبیه (مانواژ): واژههایی که با کمک آنها شباهت نشان داده میشود. برای مثال در بیت زیر هر چهار پایه تشبیه را میبینیم:
رودها (مشبه) چون (ادات تشبیه) عاشقان تنگدل (مشبه به)، گرینده زار (وجه شبه)
زیرها (مشبه) چون (ادات تشبیه) بیدلان مبتلا (مشبه به)، نالنده سخت (وجه شبه)
حال با توجه به جابجایی، حذف و کاربری هر یک از این اجزای تشبیه در یک بیت، تشبیه گونهها و اسامی مختلفی پیدا میکند. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که در تشبیه دو پایه "مشبه" و "مشبه به" ثابت بوده و تنها در دو جزء وجه شبه و ادات تشبیه امکان جذف وجود دارد. بعضی از نمونههای تشبیه که در داستان زال و رودابه مورد استفاده فردوسی قرار گرفته از این قرار است:
تشبیه رسا (بلیغ):
تشبیهی است که وجه شبه و ادات تشبیه هیچ یک در آن آورده نشده است:
بیت 2476: چنین داد مهراب پاسخ بدوی/ که ای سرو سیمین بر ماهروی
که در این بیت روی سیندخت از زیبایی به ماه مانند شده است ولی اثری از وجه شبه و ادات تشبیه دیده نمیشود.
تشبیه ساده (مجمل):
شاید بیشترین شکل تشبیه که در این بخش مورد استفاده فردوسی بوده همین تشبیه ساده باشد. در این نوع تشبیه وجه شبه حذف میشود:
بیت 2486: چو بشنید رودابه آن گفت و گوی/ برافروخت و گلنارگون کرد روی
چهره رودابه از نظر سرخی به گل انار مانند شده است. در این بیت روی مشبه، گلنار مشبه به و گون ادات تشبیه است و وجه شبه که همان سرخی ناشی از عصبانیت است حذف شده.
تشبیه مفصل:
تشبیهی است که وجه شبه در آن آورده شده است. این نوع تشبیه هنگامی مورد استفاده قرار میگیرد که سخنور گمان میبرد خواننده یا شنونده خود نمیتواند دلیل شباهت میان مشبه و مشبه به را به درستی و روشنی دریابد زیرا ممکن است وجه شبه مورد نظر شاعر یا سخنور پنداری دور و ناشناخته باشد که با آنچه در ذهن خواننده (به عنوان پیش زمینه شباهت دو چیز) نقش بسته است، متفاوت باشد. این باعث میشود خواننده دریافتن دلیل و موضوع شباهت دو سوی تشبیه به خطا رود، بنابراین شاعر ترجیح میدهد دلیل شباهت (وجه شبه) را ذکر کند:
ابیات 2467 و 2468:
دو خورشید بود اندر ایوان اوی / چو سیندخت و رودابه ماهروی
بیاراسته همچو باغ بهار/ سراپای، پر بوی و رنگ و نگار
در این تشبیه که از نوع تشبیه مفصل است، شاعر هر 4 پایه تشبیه را ذکر کرده است. سیندخت و رودابه (مشبه) از نظر آراستگی (وجه شبه) به باغ بهار (مشبه به) مانند شدهاند و همچو نیز ادات تشبیه است.
****
بیت 2511: چو رودابه گفتار ایشان شنید/ چو از بادْ آتش، دلش بردمید
دل رودابه (مشبه) مثل (ادات تشبیه) آتشی (مشبهبه) که از وزش باد برافروختهتر میشود، بردمید (وجه شبه).
تشبیه نهان (مضمر):
در تشبیه نهان سخنور تشبیهی را در سخن خود آورده اما ساخت تشبیه به طور آشکار و روشن در سخن کار گرفته نشده است. بنابراین در نگاه اول این طور به نظر میرسد که خواست شاعر تشبیه نبوده است:
بیت 2964: نماند بر و بوم و نه مام و باب/شود پست رودابه با رود آب
تشبیه وارونه (معکوس):
وارونگی در تشبیه شیوهای است که سخنور برای آراستگی و استفاده نوآورانه از پایههای تشبیه آن را به کار میگیرد. در این نوع تشبیه به نوعی مشبه و مشبه به جایگزین یکدیگر میشوند:
بیت 2964: ستاره شب تیره یار من است/ من آنم که دریا کنار من است
از سیل اشک به جای این که کنار من شبیه دریا باشد، این دریا است که رنگ و بویی از کنار من را به خود گرفته است.
تشبیه تفضیل:
در گونههای معمول تشبیه همواره این مشبه است که به مشبه به تشبیه میشود و زیبایی و یا ویژگی آن را وام میگیرد ولی در این نوع تشبیه که تشبیهی نوآورانه و دشوار است، سخنور وجه شبه را پایهای قرار میدهد که مشبه را بر مشبه به برتری دهد:
بیت 2503: به بالای تو، بر چمن سرو نیست/ چو رخسار تو تابش پرو نیست
در این بیت بالا و رخسار رودابه به ترتیب بر سرو چمن و پرتو آفتاب برتری داده شده است.
****
در مورد تشبیه وابسته و ناوابسته این مفهوم به این شکل که مد نظر دکتر کزازی است، در کتابهای معانی و بیان همایی و شمیسا نیامده است ولی به هر حال اگر بخواهم خیلی ساده این مفهوم را توضیح بدهم، دکتر کزازی معتقد است در یکی از دو سوی تشبیه (مشبه یا مشبهبه) واژهها و ترکیبهایی مشبه یا مشبهبه را توضیح دهند، تشبیه وابسته است و در غیر این صورت تشبیه ناوابسته بنابراین تشبیه با توجه به ساده یا مرکب بودن مشبه یا مشبه به وابسته یا ناوابسته بوده و چهار حالت دارد: ناوابسته به ناوابسته – ناوابسته به وابسته – وابسته به ناوابسته – ناوابسته به ناوابسته
مثلن در این بیت:
دهانش به تنگی دل مستمند/ سر زلف چون حلقه پایبند
در این بیت دهان از لحاظ خردی و کوچکی به دل مستمند تشبیه شده که در یک سوی تشبیه "دهان" مشبه غیر وابسته است چون مجموعه واژه ها یا ترکیبهایی مفهوم مشبه را تشکیل نمیدهند و هدف شاعر به سادگی تشبیه دهان رودابه بوده است و در سوی دیگر تشبیه "دل مستمند" مشبهبه وابسته است چون هر یک از واژههای دل و مستمند به تنهایی معنای مورد نظر را نمیرسانند و تنها با وابستگی دو واژه است که مشبه به جایگاه و اعتبار لازم را پیدا میکند. این نوع تشبیه را تشبیه ناوابسته (دهان) به وابسته (دل مستمند) میگوییم.
***********
جناس:
جناس (همگونی): به کار بردن دو یا چند واژه که از لحاظ ظاهر و یا تلفظ شبیه هم هستند در شعر جناس میآفربند، جناس گونههای بسیار مختلفی دارد که با توجه به تلفظ، حرکت، شکل ظاهر، کم یا زیاد شدن یک یا چند حرف نامهای متفاوتی دارند مثلن در این بیت:
"شیرین" تر از آنی به شکر خنده که گویی
ای خسرو خوبان که تو "شیرین" زمانی
جناس تام که یکی از هنری ترین گونههای جناس است در دو واژه "شیرین" دیده میشود. به ارکان جناس (که در این بیت شیرین نیم بیت اول و شیرین نیم بیت دوم هستند، پایه میگویند) در این نوع جناس هر دو پایه کاملن شبیه به هم هستند چه در نوشتار و چه در تلفظ و تنها از روی معنا میتوان پی به اختلاف کاربری آنها در شعر برد برای همین هم به آن جناس تام (یعنی تمام و کامل) میگوییم. در این بیت از شیرین نخستین معنای مزه شیرین و از دومی معنای شیرین معشوقه خسرو پرویز برمیآید.
در جناس یک سویه (مطرّف) دو پایه جناس تنها در یک حرف تفاوت دارند که این حرف میتواند در آغاز، وسط یا پایان دو پایه باشد مثلن به این بیت آذر بیگدلی نگاه کنید:
"یاد باد آن که ز یاری منت یار نبود
"یار" من بودی و کس غیر منت یار نبود
پایه های جناس در این بیت "یاد" و "یار" هستند که حرف پایانی آنها با هم متفاوت است؛ به این نوع جناس، "جناس یک سویه در پایان" میگوییم. حالا اگر همین تفاوت حروف در ابتدای این دو واژه بود (مثلن اگر دو واژه باد و یاد را در بیت داشتیم) به آن "جناس یک سویه" در آغاز میگفتیم.
نمونههای جناس یک سویه (مطرّف) را در داستان زال و رودابه در بیتهای زیر میتوان دنبال کرد:
1- جناس یک سویه در آغاز:
به بالای تو بر چمن "سرو" نیست
چو رخسار تو، تابش "پرو" نیست
پایههای جناس: سرو و پرو
***
به بالای "ساج" است و هم رنگ "عاج"
یکی ایزدی، بر سر از مشک، "تاج "
پایههای جناس در این بیت ساج و عاج و تاج هستند و به دلیل تفاوت حرف نخست در این سه واژه، جناس از نوع یک سویه در آغاز است.
***
2- جناس یک سویه در میانه:
کس از مادران پیر هرگز "نزاد"
نه زان کس که زاید، بیاید "نژاد"
نزاد و نژاد پایههای جناس هستند که به دلیل تفاوت در حرف میانی جناس از نوع یک سویه در میانه است.
***
2- جناس یک سویه در پایان:
گرامیش دارید و پندش دهید
همه "راه" و "رای" بلندش دهید
راه و رای پایههای جناس هستند که به دلیل تفاوت در حرف پایانی جناس از نوع یک سویه در پایان است.
**************
قافیه معموله:
قافیه معموله، قافیهای است که در آن دو یا چند واژه (مرکب) با واژهای غیرترکیی (ساده) هم قافیه میشوند. برخی از اساتید فن آن را در شمار عیوب قافیه به حساب آوردهاند ولی در بسیاری از نمونههای بکار گرفته شده نزد بزرگانی همچون حافظ و فردوسی و ... این گفته دکتر کزازی که نوآوری و آراستگی خاصی را میتوان با این نوع قافیه ایجاد کرد به درستی مشاهده میشود. مثلن در این بیت:
چراغ روی تو را شمع گشت پروانه/ مرا ز حال تو با حال خویش پروا، نه
حافظ واژه ساده پروانه را با واژههای "پروا" و "نه" (پروا نیست) هم قافیه کرده است و به نظر میرسد این همراهی میان دو قافیه به خواست خود شاعر صورت گرفته و چنین کاربری زیبایی را از دو قافیه بسیط و مرکب خلق کرده است.
در داستان زال و رودابه هم در بیت زیر نمونه خوبی برای کاربرد این نوع قافیه است:
پرستندگان را شگفت آمد آن/که بدکاری آید ز دخت ردان
حروف قافیه عبارتند از «د- الف – ن» که در نیم بیت اول یکی از حروف قافیه (د) مربوط به واژه آمد است و شاعر در این بیت "آمد آن" که مرکب از دو واژه است را با "ردان" که واژهای بسیط است هم قافیه کرده است.
با پوزش از دوستان گرامی
ستون نظریات بسته بود و توجهی به آن نکرده بودم. همیشه به صورت پیش فرض نظر دهی باز بود.حتما اشتباهی رخ داده است.
با سپاس از فریدون گرامی که با ایمیل اطلاع دادند.
من گذاشته بودم به حساب این که چون متن صرفن برای اطلاع رسانی بوده بسته اید.
اشتباه از سوی من بود!
از این دید به شاهنامه نگاه کردن هم به ما نشان می دهد ادبیات هم خودش صنعتی است که کار هر مرد نیست خرمن کوفتن!..
برای دوستان گرامی که همیشه شاگرد کوچکشان هستم:
«صدای اعماق»
عوض می کنم هستی خویشتن را
نه با هر چه خواهم – که با هر چه خواهی :
زگاورس و گنجشک تا مو رو ماهی .
عوض می کنم هستی خویش را ، با
کبوتر
که می بالد آن دور،
زین تنگناها ، فراتر .
عوض می کنم هستی خویش را با
چکاوی که در چارچار زمستان
تنش لرز لرزان
دلش پر سرود و ترانه .
عوض می کنم خویش را با اقاقی
که در سوزنی سوز سرمای دی ماه
جوان است و جانش پر است از جوانه .
عوض می کنم خویش را
با کبوتر –
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر .
بسی دور رفتم ؛ بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم
نه تفسیر کردم .
عوض می کنم هستی خویش را با –
هر آن چیز از زمره ی زندگانی ،
هر آن چیز با مرگ دشمن ،
هر آن چیز روشن ،
هر آن چیز جز « من » .
"دکتر شفیعی کدکنی"
جه شعر قشنگی چقدر به دلم نشست
این مرد بزرگ با این همه کار و این همه پژوهش می سراید:
«
عوض می کنم خویش را
با کبوتر –
نه
با فضله های کبوتر
کزان می توان خاک را بارور کرد و
سبزینه ای را فزون تر .
»
می خواهد خود را با فضله های کبوتر عوض کند!
این شعر را که شنیدم همان احساسی به من دست داد که شاهنامه می خوانم!
«بسی دور رفتم ؛ بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم
نه تفسیر کردم»
نه ! شفیعی این شعر را برای کسانی مانند من سروده!
از شهرزاد گرامی به خاطر مطالب ارزنده شان تشکر می کنم.
***********
با عرض پوزش از دوستانی که از شعر دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی تعریف کرده اند ولی من نتوانستم این نثر پله پله ای را به عنوان شعر بپذیرم.
احساسی گنگ در آن پرسه می زند. اقتصاد کلمه در آن حفظ نشده است. در آن تخیل و تصویر سازی در اوج نیست.
محتوا
راوی هستی اش را با کبوتر و بعد با فضله کبوتر و خیلی چیز های دیگر می خواهد عو ض کندکه خودش نباشد. می خواهد از خویشتن خویش جدا شود و به سیر در گردش طبیعت بپیوندد. reincarnation حرف تازه ای نیست
از دکتر محمد رضا شفیعی کد کنی که اطلاعات وسیعی در شعر و موسیقی شعر دارد انتظاری بسی بیش از این ها می توان داشت.
مولانا مطلب کدکنی را بصورت زیر بیان کرده است
گوهری بودم، نهــان اندر صدف
در کف دریای خلقــــت بی هــدف
موجی از عشق آمد،از جایم بکند
گاهی اینســـو، گاهی آنسـویم فکند
مدتی در سینــــه اش جایم بداد
آنگه افکنــــدم در آغوش جمــــاد
از جمادی مــــردم و نامی شدم
و ز نمــــا مردم ز حیوان ســـرزدم
مردم از حیــــــوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم
حمله دیگـــر بمیـــرم از بشــر
تا بــر آرم از ملائــک بـــال و پـر
بار دیگر از ملــک هم بگـــذرم
آنچـــه اندر وهـــم ناید آن شـــوم
مولانا
ین کـوزه چو مـن عاشـق زاری بودست
در بنــــد ســر زلــــف نـــــگاری بودست
این دســـته که بـــــر گردن او می بینی
دستی اســت که بر گردن یاری بودست
خیام
فریدون گرامی
در باره ی صنعت ادبی این شعر بگذاریم شهرزاد گرامی بنویسد.
اما با اجازه دوستان دیدگاه خود را در باره ی معنی ها می نویسم:
فریدون:
«راوی هستی اش را با کبوتر و بعد با فضله کبوتر و خیلی چیز های دیگر می خواهد عو ض کندکه خودش نباشد. می خواهد از خویشتن خویش جدا شود و به سیر در گردش طبیعت بپیوندد. reincarnation حرف تازه ای نیست»
دکتر شفیعی کدکنی:
«بسی دور رفتم ؛ بسی دیر کردم
من آن بذر بی حاصلم کاین جهان را
نه تغییر دادم
نه تفسیر کردم .»
شما پیکر گردانی یا تناسخ( reincarnation ) را مطرح می کنید که همه می دانیم از کهن ترین مفاهیم بشری است.
ولی استاد شفیعی کدکنی از خود شاکی هستند که در این مدت عمرش کاری نکرده است و بی حاصل بوده است ، نتوانسته است چیزی را تغییر دهد و تفسیر کند و آرزو می کرد کاش (زبونم لال)
فضله ی کبوتری بود و کودی می شد و یک سبزینه ای را فزون تر کند.
مولانا:
بیت هایی که از مولانا نوشتید تفسیر کنند گان برسه دیدگاه هستند:
یک : همین پیکر گردانی (تناسخ) که شما به آن اشاره کردید
دو: مقام بالای انسان که خدا در او روح دمیده و مراحلی را طی می کند و باز به اصلش باز می گردد
سه: اینها را همه گفته است تا به انسان ها بگوید شما همان خدا هستید.
خیام:
خیام دانشمندی بیشتر علمی بود و نظریاتش بسیار مطرح هستند و این دوبیتی او نشان دهنده ی یک مسئله ی علمی است که پس از مردن جسد به خاک تبدیل می شود و چرخه ای که همه می دانیم
فریدون:«می خواهد از خویشتن خویش جدا شود و به سیر در گردش طبیعت بپیوندد»
این خواستن با تناسخ فرق دارد تناسخ یعنی مراحلی در زندگی همه ی موجودات هست و بسته به آرزوی ما نیست ولی این که شما مطرح کردید یک آرزو است
تا دیدگاه دیگر دوستان چه باشد!
تقدیم به پروانه گرامی
سفر به خیر
- «به کجا چنین شتابان؟»
گَوَن از نسیم پرسید.
- «دل من گرفته زینجا،
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟»
- «همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم....»
- «به کجا چنین شتابان؟»
- «به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سراین.»
- «سفرت به خیر! اما، تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران،
برسان سلام ما را.»
دکتر شفیعی کد کنی
این شعر با تار و پود ما آمیخته است!
بسیار سپاسگزارم
بابت نوشتن این پست از شهرزاد نازنین خیلی سپاسگزارم و همچنین بابت انتشارش روی ماه پروانه بانو رو می بوسم .
فوق العاده بود .
غایب بودی اینجا انژی خوب و قشنگ کم داشت!