خود پسندی

 

نخست وزیر تانگ دیناستی یک قهرمان ملی بود چون  در هر دو زمینه ی سیاست و نظامی رهبر موفقی بود. اما او باوجود   شهرت، قدرت و ثروتش ، متواضعانه و با پارسایی در مورد آیین بودایی می اندیشید. اغلب او به ملاقات پیشوای ذن مورد علاقه اش می رفت و زیر نظر او آموزش می دید و به نظر می آمد خیلی خوب با هم سر می کردند. نخست وزیر بودن او هیچ اثری در رابطه ی بین آنها نداشت ،ارتباط آنها به سادگی  یک استاد قابل احترام و یک شاگرد مودب به نظر می رسید

یک روز در حین دیدار معمول آنها ، نخست وزیر از پیشوا پرسید "قربان  ،در بودیسم خودبینی چیست؟"

صورت پیشوا سرخ شد، با لحن مهربانی ولی مسخره وتو هین کننده ای ،جمله ای پراند:"این دیگه چه پرسش احمقانه ایه؟!" 

این پاسخ غیر منتظره و این لحن توهین آمیز، نخست وزیر را تکانی داد و او کج خلق و عصبانی شد. سپس پیشوای ذن لبخندی زد و گفت:" این،عالیجناب، خودپسندی  است."

  The master's face turned red, and in a very condescending and insulting tone of voice, he shot back, "What kind of stupid question is that!?"

This unexpected response so shocked the Prime Minister that he became sullen and angry. The Zen master then smiled and said, "THIS, Your Excellency, is egotism."

Egotism



The Prime Minister of the Tang Dynasty was a national hero for his success as both a statesman and military leader. But despite his fame, power, and wealth, he considered himself a humble and devout Buddhist. Often he visited his favorite Zen master to study under him, and they seemed to get along very well. The fact that he was prime minister apparently had no effect on their relationship, which seemed to be simply one of a revered master and respectful student.

One day, during his usual visit, the Prime Minister asked the master, "Your Reverence, what is egotism according to Buddhism?" The master's face turned red, and in a very condescending and insulting tone of voice, he shot back, "What kind of stupid question is that!?"

This unexpected response so shocked the Prime Minister that he became sullen and angry. The Zen master then smiled and said, "THIS, Your Excellency, is egotism."


People's reactions to this story:

"The best way to learn something is not by having it explained to you, but by EXPERIENCING it yourself, firsthand."

"Actions speak louder than words."

"It's interesting that the Zen master referred to his student as 'Your Excellency' just before he zaps him with the egotism comment. I wonder if he ever called the Prime Minister that before the Prime Minister asked the question about egotism."

"People need to put aside their petty titles in order to really relate to each other. Titles are very egotistical... But then, you also should never forget who you are."

"This story illustrates how enlightenment does not put the master above the student. They relate to each other as equals, including BOTH of them acting egotistical."

"Egotism is a large part of who we be, Without it I'm sure the daily obits would take up most of the paper. I think I was more frightened that a man in his position would ask such a question. Fictional I Hope!"

"I think the message of the story is that people already know the answer to most questions that they ask. Many questions are egotistical in themselves."

"Whenever we call someone else's question stupid, we are being egotistical. Questions are necessary."

"I hope the Prime Minister had a good sense of humor."

"Was the Zen master really insulted by the question, or was it just an act?"

"If the question got the Zen master angry, it must be because he thought the Prime Minister should know better. Maybe he really thought he was better than the Prime Minister. Or maybe the master felt inadequate because he thought he had taught the Prime Minister better. In either case, HE was the one being egotistical."

"People of status sometimes try to pretend that it's no big deal, but it is... to them."

نظرات 6 + ارسال نظر
پروانه جمعه 28 دی‌ماه سال 1386 ساعت 17:54 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

به نویسندگان بلاگر تبریک میگم همین امروز متوجه شدم که زبان فارسی به انتخاب های بلاگر اضافه شده است .
امروز در نوشتن حروف مخصوص در انتهای جملات مشکلی نداشتم

پروانه شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:54 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

مرگ بابی فیشر را مات کرد
بابی فیشر ستاره پرهیاهوی شطرنج جهان، در آخرین بازی عمر خود نتیجه را به رقیب سرسختش "مرگ" واگذار کرد.
امروز خبر‌گزاری‌ها جهان مرگ او را به نقل از یکی از نزدیکانش مخابره کردند، اما نگفتند که فیشر 64 ساله به علت چه بیماری از دنیا رفته است.
رابرت فیشر و یا بابی فیشر (۱۹۴۳) شطرنج ‌باز‌ و قهرمان سابق جهان در شیکاگو آمریکا متولد شد. او در ۱۴ سالگی قهرمان شطرنج آمریکا شد و پس از آن ۸ بار دیگر به این مقام دست یافت. او در سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ میلادی قهرمان شطرنج جهان بود.
در سال ۱۹۷۲ بوریس اسپاسکی را با ۷ برد، ۳ باخت و ۱۱ تساوی در جنجالی‌ترین رویارویی تاریخ شطرنج که به نام رویارویی قرن شناخته شد شکست داد. علت اهمیت این رقابت جنگ سرد و رقابت‌های سیاسی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود.
سه سال بعد او به‌خاطر اعتراض به فیده حاضر به دفاع از عنوان قهرمانی خود در مقابل آناتولی کارپف نشد و فیده عنوان قهرمانی را به کارپف واگذار کرد.
سبک بازی او بسیار هجومی بود و پیروزی‌های شگفت‌آوری با همین روش به‌دست آورد. شخصیت جنجالی و سبک بازی هجومی و سخنان تند و بی ملاحظه و رفتارهای خارج از هنجارش از او یک چهره چنان جالب توجه ساخته که بسیاری افراد ناآشنا با شطرنج هم با نام او آشنا هستند.

پیام شنبه 29 دی‌ماه سال 1386 ساعت 20:49 http://ندارم

سلام بالاخره همه وبلاگهای شما رو دیدم.جالب بود .امیدوارم همیشه موفق باشید.من هم چند وقتی هست که می خوام دوباره بیام تو اینترنت و فعالیتم رو آغاز کنم.بزودی به جمع شما خواهم پیوست .

سلام پیام جان
منتظریم.

فریدون یکشنبه 30 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:52


خود پسندی


نخست وزیرِ سلسله تانگ یک قهرمان ملی بود بخاطر هم موفقیت اش در سیاستمداری و هم فرماندهی نظامی .
اما او باوجود شهرت، قدرت و ثروتش او خود را یک مرید متواضع بودایی به حساب می آورد .

اغلب او به ملاقات پیشوای ذن مورد علاقه اش می رفت و زیر نظر او آموزش می دید و به نظر می آمد خیلی خوب با هم سر می کردند. نخست وزیر بودن او ظاهرن تاثیری روی روابط آنها نداشت ،ارتباط آنها به سادگی یک استاد قابل احترام و یک شاگرد مودب به نظر می رسید .
یک روز در حین دیدار معمول آنها ، نخست وزیر از پیشوا پرسید "پیشوا... ،از نظر آیین بودایی خودپسندی چیست؟"
صورت پیشوا سرخ شد، با لحنی مهربان ولی تو هین آمیز ،جمله ای پراند:"این دیگه چه پرسش احمقانه ایه؟!"
این برخورد غیر منتظره ، نخست وزیر راسخت تکانی داد و او کج خلق و عصبانی شد.


سپس پیشوای ذن لبخندی زد و گفت:" این،عالیجناب، خودپرستی است."

====================

در واقع تئوری با عمل تطابق نداشته است. و راستی چه خوش گفته اند : کردار نیک٬ پندار نیک ٬ گفتار نیک .
.
برای اینکه تاثیر گذار باشیم ضروریست که گفتارمان با کردار مان تطابق داشته باشد.

شاد و پیروز و سلامت باشید

بسیار سپاسگزارم.
اصلاحات انجام شد
..
من برداشت های متفاوتی از این داستان داشتم:
به یاد این مثل معروف افتادم: چوب معلم گُله هر کی نخوره خُله
.
وقتی کسی را به عنوان دانش بالاتر و یا دوست قبول داریم باید روی حتی حرفهای تندش هم فکر کنیم.
.
برایتان آرزوی شادی و تندرستی دارم

پیام آشنا پنج‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 05:07 http://payamashna.blogsot.com

با ، سلامی چو بوی خوش آشنائی -- بر آن مردم دیده را روشنائی!
بعد از چندی که باید گفت ، مدتی دیدار ها تاخیر شد! سعادتی دست داد و طبق معمول با گشت و گذار در این سایت کلی مطلب خوانده و کلی بهرمند شدم ، دست حسن سلیقه و ذوق شما درد نکند! برای خبر خوب هم ممنون ! خدا راشکر که بلاگر با اضافه کردن زبان فارسی مشکل عدم ثبات علائم را در آخر جملات حل کرده. خبر خوبی بود و عملا هم اینجا امتحان شد. با آ رزوی توفیق دیدارهای بیشتر و منظم تر و بلاگی و تشکر از حضور گرم آن عزیز در پیام آشنا که هنوز به طور دلخواه منظم کار نمی کند! شاد و سر بلند باشید
پیام

سلامی چو بوی خوش بهاری بر آشنای قدیمی

شما هر وقت به اینجا بیایید منت می گذارید.
از نظر لطف شما نسبت مطالب این خانه ی کوچک سپاسگزارم.

در مورد اضافه شدن زبان فارسی باید بگویم جای بسیار خوشحالی است در جایی که کم کم همه جا نام ایران را در سایتها حذف می کنند ای امر مایه ی خوشحالی من شد.
.
وبلاگهای پیام آشنا همیشه خواندنی هستند و وجودشان بسیار گرامی .

شعر بسیار زیبای شاندور پتوفی را هم یادداشت کردم. از این شاعر آثار زیادی ترجمه شده است.

شاد و تندرست باشید

پاتوق گورکن ها جمعه 5 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 14:29

صبر کن منیت تو را را بیدار کنم تا خود پسندی را درونت درک کنی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد