این نیز بگذرد


یک شاگرد نزد معلم مراقبه اش رفت و به او گفت: "مراقبه برای من خیلی مشکله! خیلی احساس پریشانی می کنم ،یا از درد پاها ،یا دائما خوابم میرود.خیلی وحشتناکه !"ـ
معلم خیلی رک و در کمال آرامش گفت: "این نیز بگذرد"ـ

یک هفته بعد ، شاگرد نزد معلمش بازگشت و گفت:" مدیتیشن برای من خیلی عالیه ! من احساس می کنم خیلی آگاه ، دارای آرامش و خیلی سرزنده ام ! خیلی عالیه !ـ

معلم خیلی رک و در کمال آرامش گفت: "این نیز بگذرد"ـ
It Will Pass
 
A student went to his meditation teacher and said, "My meditation is horrible! I feel so distracted, or my legs ache, or I'm constantly falling asleep. It's just horrible!"
"It will pass," the teacher said matter-of-factly.
A week later, the student came back to his teacher. "My meditation is wonderful! I feel so aware, so peaceful, so alive! It's just wonderful!'
"It will pass," the teacher replied matter-of-factly.
نظرات 10 + ارسال نظر
رامین چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 16:22 http://www.minyasha.blogfa.com

ایمان به چه آورم که فصلی سرد

وقتی که جنون شعر هم بی درد است

سهراب بگو کفش سفر هست هنوز ؟

باید بروم شهر پر از نامرد است .

دمتون گرم
چه خوب .فروغ و سهراب و شما
.
ولی کجا؟

پروانه چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 20:37 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

وبلاگ زبان سینما به روز شد

http://cine.blogfa.com/

پروانه چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:31 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

پیام آشنای گرامی
از آنجایی که گامنتیگ بلاگر در بیشتر زمانها به ما اجازه ی نوشتن نمی دهد پیام و پاسخ شما را در اینحا می نویسم:
.
پیام آشنا has left a new comment on your post "این نیز بگذرد":

پروانه گرامی، با سلام و کلی عذر خواهی از تاخیر دراین پاسخ که در "وب گردی اخیر" تازه سئوال را دیدم/ متوجه آن شدم!! (می بینید؟ چه ابزرور با دقتی !! قدر هوش و دقت خودتان را بدانید!). در عین حال با خوشحالی از کشف امروزم یعنی دیدن این پرسش !! در پاسخ به طور خلاصه باید بگویم:ه

اولآ من به هیچوجه متوجه نبوده ام که کلمه مانک را در برابر کلمه رهبر انتخاب کرده ام، یعنی اینکار غیر ارادی و به طور طبیعی انجام گرفته به دلیل این که، من این داستان رابا پیش رو داشتن دو شکل کوتاه فارسی و انگلیسی آن با هدف یک نظر گوئی کلی در مورد محتوای داستان خوانده ام، به این صورت که تقریبآ سریع هر دو متن را حتی بیش از یکبار خواند ه و بعد از اطمینان از تطابق کامل هر دو متن و اینکه از نظر فهمیدن داستان نکته ای را نادیده نگذاشته ام ، نظریه کوتاهی نوشته ام و اینجاست که بدون توجه به چگونگی ترجمه کلمه به کلمه داستان، البته بعد از اطمینان از برابری کامل واصولی دو متن ، برای نوشتن خودم، هر کلمه ای را که برای بیان مطلبم زود تر به ذهنم رسیده نوشته ام ---
------------
و اما حالا که این مطلب مطرح شده، باید بگویم، به نظر من اولآ ترجمه این داستان های ذن دروبلاگ شمابسیار روان و کامل هستند ومن نمی دانستم که ترجمه ها کار خود شماست و از مدتها قبل قصد داشتم ضمن سئوال در این مورد، برای کپی ترجمه بعضی از آنها در "پیام آشنا"از جمله داستان مربوط به ، " رسم شدن بستن یک گربه قبل از مراسم..." از شما اجازه بگیرم! به هر حال به کارتان آفرین گفته و اضافه می کنم که باید دور از شکسته نفسی های معمول که دارید ، قدر توانائی های علمی و هنری خودتان را بدانید!ه
--------------
واما در مورد چگونه دانستن کلمه "رهرو" به عنوان ترجمه کلمه "مانک" ،باید بگویم، من که اصلآبه این مورد فکر نکرده بودم، حالا با مقایسه این دو کلمه با یکدیگر به این نتیجه می رسم که :ه
-------
با توجه به معنی مستفاد ، ازهر یک از این دو کلمه ،
نمی توان کلمه "رهرو" راابتدا به ساکن جانشین کلمه "مانک" کرد ! مگر اینکه این مورد قبلآ در نوشته مربوطه ، حد اقل یک مرتبه به نوعی تصریح شده باشد -- مثلآ اگرابتدا در قسمتی گفته شده "یک رهرو ذن چنین وچنان..." ودر قسمت های بعد گفته شود "رهرو" چنین و چنان..."، تا حد کافی می تواند معلوم باشد که منظور همان "رهرو ذن" است،ه
در غیر این صورت دلیلی در دست نیست که کلمه "رهرو" که فقط در بعضی از معنی های آن وجوه مشترکی با مفهومی که از کلمه "مانک" استنباط می شود وجود دارد ، در متنی به تنهائی و خود به خود ماهیت "مانک" را، به طور کامل در ذهن خواننده آشکار سازد.
شاد و موفق باشید
پیام

پیام گرامی
با سلام خدمت شما.
نیازی به عذر خواهی نیست. همین حضور شما در وبلاگها، با توجه به کمبود وقتی که همگان به آن مبتلا هستند ، کافی است. پاسخ پرسش را هر زمان که بدهید با گوش جان می شنوم
کسانی با داستان ها ومتون ذن آشنا هستند می دانند که رهرو کیست ولی شما درست می فرمایید باید همه نوع خواننده ای را در نظر داشت. پس از این به بعد ابتدا یکبار نوشته می شود "رهروی ذن" و پس از آن فقط کلمه ی رهرو آورده می شود.

از راهنمایی شما بسیار سپاسگزارم. ضمنا استفاده ی دوستان ارجمندی چون شما از این داستان ها باعث افتخار می باشد
من اصلا انگلیسی خوبی ندارم این فریدون گرامی بود که این شهامت را به من داد و همیشه پشت صحنه مراقب ترجمه های ناقص من هستند به محض مشاهده ی خطا با ایمیل با ترجمه ی خوبشان من را با خبر می کنند وقتی متن ساده باشد با یک کامنت از متن تعریف می کنند .این از خوبیهای داشتن دوست خوب و بزرگواری چون او ست.
ضمنا همین جا من و فیروز از پیام های بسیلر دلنشین شما برای سالار تشکر می کنیم. سالار هم از خواندن آن پیام ها بسیار لذت می برد و لبخند شیرینی بر لبانش می نشیند

فیروز هم خدمت شما سلام دارد
شاد و تندرست باشید

پاتوق گورکن ها پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 21:33

آنیچا : قانون دگرگونی بودایی . هیچ چیز دارای ذات نیست و همه چیزها در تغییری ابدی به سر می برند .
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد؟

پروانه جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 00:01 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com


http://www.salaar.blogspot.com/ یک اتفاق

فریدون جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:41 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
سلام
اگر گاهن نظری در باره ترجمه شما داده ام چیزی در حد سلیقه در کار ترجمه و کامنت نوده است و بس .
بهر حال از بزرگواری و کامنت صمیمانه شما که در فوق آمده است بسیار ممنون ام.

****

امروز هوا خیلی سرد بود و یا د قصه ذن شما افتادم و با خود گفتم

*
این نیز بگذرد

اگر تابستان رفت
و پاییز آمد
قصل خزان و برگ ریز آمد
وگر زمستان
تو را بفصل سرما ببرد
غم چه خوری
ای دوست، که این نیز بگذرد
فریدون

فریدون گرامی
سلام
از زحمات شما بابت کمک به کار ترجمه بسیار تشکر می کنم.
***
اینجا هم هوا خیلی سرد شده است .کوهها با برف سفید پوش شده اند
.
بله، این نیز بگذرد
.
با سپاس

سعید سعیدی جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:47

سلام به تمامی دوستان عزیز
آذرگان بر همه دوستان مبارک
کم کم دارم دیگه به مقصود این سفر نزدیک میشم در ترکیه برف سنگینی باریده و من الان در سیواس هستم مردم سیواس مردمی دوست داشتنی و آرام هستن
من به روزم خوشحال میشم سری بزنید

سلام بر تو فرزند کوروش
.
سفر خوبی را انجام می دهی ولی حیف که حالا هوا سرد ه. سیواس در تابستان هوای بسیار خوبی دارد.
.
من هم با هشت پست (هشتصد تقسیم بر هشت )با شما هم سفر خواهم شد تا قونیه
.

سفر به سلامت

محسن م ب جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 22:15

آپ نکنید.
سلام

اگر خاستید بهترین سینمایی که میشود گوشواره را در آن دید سینما کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است در خیابان وزرا. ساعت های ۲ و ۴ و ۶ و ۸
سینما فرهنگ فقط سئانس صبح دارد.
با احترام

حمید لواسانی شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 20:33 http://santez.persianblog.ir

پروانه عزیز
با سلام و عرض ارادت
سرانجام موج اسکناس 200 تومانی آقای درویش مرا هم گرفت ... اینک می خواهم که شما هم از "او" بنویسید و دعوتم را بپذیرید ... هر چند که من مدتهاست "او"یی نمی بینم.
ما ز فردا نگرانیم که فردا چه کنیم

زیر این بار گرانیم که جان را چه کنیم

منتظر پاسختان می مانم.[گل]

پیام آشنا سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:09 http://www.pyamashna.blogspot.com/

پروانه عزیز
با سلام خدمت آن گرامی و عزیز گرامی جناب فیروز و پُر ذوق هنرمند سالار عزیز !ا
- دیدن عنوان جالب این پست آموزنده ،< این نیز بگذرد> یکی از غزل هایم ، با عنوان < می گذرد> را به خاطرم آورد ، بی مناسبت ندانستم ، ضمن سلام و باز هم آفرین گفتن به شما به خاطر این پست های مفید، جالب و آموزنده که بی شک نمایش ذوق وسلیقه و هنر تان بوده و به وبلاگ شما چهره پر ارزش و مخصوصی بخشیده اند چندبیت (مناسب! ) از این غزل را به شرح زیر تقدیمتان کنم

می گذرد......

تا که براهل ادب عمر گران می گذرد
چه بگویم که مرا حال چسان می گذرد
نیست شایسته طبع و نظر و همت ما
آنچه امروز بر اوضاع جهان می گذرد
دور ، دور فظلا نیست که دور سُفهاست
سعی ایام به تیمار خران می گذرد!
فاظلان گوشه نشینند و اراذل در کار
سنگ ها بسته، سگان ول شده، آن می گذرد
..........................................
...........................................
................................
بگذر و بگذرم از شرح غم و رنجِ چنین
چون چنین نیز زمانی چو چنان می گذرد!

************

شاد و سر بلند باشید
پیام آشنا

با سلام خدمت شما
وقتی در سال دوم دبیرستان در رشته ی ریاضی درس می خواندم یکی از دفترهای ریاضی را که باز می کردم صفحه ی اول فقط این جمله را نوشته بودم:
این نیز بگذرد
این دفتر را که باز می کردم به آنچه تا آن موقع بر من گذشته بود فکر می کردم.
وقتی خواستم این داستان را ترجمه کنم به یاد این جمله افتادم و گفتم حالا انگلیسی زبانان شاید بر من ایراد بگیرند ولی می بینم که فریدون گرامی شعری سروده و شما هم غزلی را قبلا سروده اید.

ازاین غزل بسیار زیبای شما سپاسگزارم. خانوادگی آن را خواندیم و بر شما آفرین گفتیم.
چند روزی است که کامنتیگ بلاگر را اصلن نمی توانیم باز کنیم . ما همگی می خواستیم پیامی برای شما بنویسیم که متاسفانه موفق نشدیم.
با سپاس فراوان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیام فیروز:

در اطراف گرگان چشمه های قشنگی است. زلال وشفاف و فرحبخش

شما منو یاد اونا می ندازید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد