درک ماهی ها

 



 یک روز چوانگ-تزو همراه با دوستش هویی-تزو بر فراز رودخانه ی هائو گردش می کردند. چوانگ گفت:ببین این ماهی ها چقدر قشنگ از آب بیرون می پرند. این نشانه ی شادی آنهاست.ـ
هویی گفت: تو که ماهی نیستی. چگونه می توانی از شادی آنها خبر داشته باشی؟
چانگ گفت : تو هم که من نیستی. چگونه می توانی بدانی که من از شادی آنها خبر ندارم؟



One day Chuang Tzu and a friend were walking by a river. "Look at the fish swimming about," said Chuang Tzu, "They are really enjoying themselves."
"You are not a fish," replied the friend, "So you can't truly know that they are enjoying themselves."
"You are not me," said Chuang Tzu. "So how do you know that I do not know that the fish are enjoying themselves?"


نظرات 14 + ارسال نظر
فیروز جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:50

بسیار جواب خوبی داد . بعد این اگر می فهمید که او چه می گوید اینجور ملا لغتی حرف نمی زد

پاتوق گورکن ها جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:08

این حکایت یکی از مشهور تریم روایات تاریخ معنویت درباب رواداری . نسبیت .جزمیت و وجود جهان ها و پارادایم های هستی شناسانه دیگرگون است.

جالب و خواندنی بود.

فریدون جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:18 http://www.parastu.persianblog.ir

در جستجوی بودا

یک بودایی (رهرو) برای یافتن بودا عازم سفری طولانی شد. او سال های بسیاری را به جستجوی خویش اختصاص داد تا سر انجام به سرزمینی رسید که گفته می شد بودا در آنجا زندگی می کند.

وقتی در حال عبور از عرض رودخانه ای برای رسیدن به آن دیار بود، در حالی که او به اطراف نگاه می کرد.قایقران پارو می زد.

توجه او به چیزی که به سوی آنها شناور بود جلب شد. وقتی آن جسم نزدیکتر شد، او دریافت که، آن جسم ِشناور یک جسد است. وقتی آنقدر نزدیک شد که او بتواند آن را لمس کند، ناگهان متوجه شد آن بدن مرده یِ خودش است! کنترلش را از دست داد و ناله ای از دیدن منظره ی جسدخویش سر داد،ساکت وبی جان، شناور و بی هدف همراه جریان های رود خانه. آن لحظه آغاز رهایی او بود.


===============

۱- من فکر می کنم «بودایی » بهتر از کلمه رهرو باشد. چون نشان دهنده کسی است که دارای مذهب بودا است.

۲- نیازی نیست که ما پا جای پای دیگران بگذاریم و اینکه مثلن پاشایی بودا یی را رهرو ترجمه کرده و یا مثلن شخص دیگری مدیتیشن را راقبه ترجمه کرده ما هم نظر آنها را تایید کنیم مگر آنکه از دید خود و اقعن به آن باور داشته باشیم. ما خود می توانیم در راهی که گام بر می داریم رسالت داشته باشیم و ابداع کنیم. البته انتخاب نهایی با شماست

تا نظر شما در این مورد بخوصوص چه باشد؟

۴- در ستون نظریات پرستو در باره همه چیز می شود مطلب نوشت و ضرورتی ندارد که در رابطه با مطلب خود پرستو باشد .

۵- مطلب گاندی را خواندم. فیلم گاندی را نیز قبلن دیده ام . راستی نظر شما در باره تفکر گاندی چیست؟

۶- دارم داستان های دوریس لسینگ را میخوانم.

۷- چقدر راحت است در این ستون فارسی نوشتن و پیام گذاشتن تا در یا هو. چون در اداره دسترسی به نرم افزار فارسی نداریم و می دانم شما بعد خواند ن آنچه را که ضروری نیست میتوانید حذف کنید

با صمیمانه ترین درود ها
فریدون

اصلاحات متن در جستجوی بودا بررسی و جایگزین می شود
...
۱ و ۲- برای آقای پاشایی که از نزدیک ترین دوستان شاملو بود و در امر ترجمه بسیار چیره دست و صاحب نام هستند احترام بسیاری دارم.
ضمن سپاس از توصیه های کاملا به جا و اندیشمندانه ی شما فعلا «رهرو» را زیباتر و پر مفهوم تر می بینم. چون به نظرم باید به این داستان ها به چشم داستان تاریخ بشریت نگاه کرد.

۴- خسروان صلاح مملکت خویش دانند.

۵- با نظرات نویسنده آن متن موافقم

۶-خوش به حال شما . ما باید اینجا منتظر شویم که کتابهایش ترجمه شود

۷- بسیاری از دوستان حتی نمی توانند وارد ستون نظریات بلاگر شوند. من هم خودم به ندرت می توانم کامنتیگ بلاگر را باز کنم.

با سپاس بسیار

پاتوق گورکن ها جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:26

...گفت: بله من تو نیستم و نمی توانم به درستی از درون تو خبر داشته باشم. اما در این نکته هم هیچ شکی نیست که تو ماهی نیستی به خوبی روشن است که تو نمی توانی از شادی ماهی خبر داشته باشی.

گفت: اوه نه ! به خوبی روشن است که تو جزم اندیشی و نمی توانی ثابت کنی هیچ انسانی نمی تواند بفهمد حیوانات در چه حال و هوایی هستند ....

......


کامل آن را در یک پست دیگر نوشته می شود

پاتوق گورکن ها جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:27


اینگونه هم ترجمه شده است:

یک روز چوانگ-تزو همراه با دوستش هویی-تزو بر فراز رودخانه ی هائو گردش می کردند. چوانگ گفت:ببین این ماهی ها چقدر قشنگ از آب بیرون می پرند. این نشانه ی شادی آنهاست.

هویی گفت: تو که ماهی نیستی. چگونه می توانی از شادی آنها خبر داشته باشی؟

هویی گفت : تو هم که من نیستی. چگونه می توانی بدانی که من از شادی آنها خبر ندارم؟


با اجازه فریدون گرامی ترجمه ی شما جایگزین می شود

فریدون جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 19:36 http://ww.parastu.persianblog.ir


درک ماهی ها
روزی چانگ تزو ودوستش کنار یک رودخانه قدم می زدند چانگ تزو گفت: به ماهیها نگاه کن که در حال شنا هستند. واقعن دارند حظ می کنند
دوستش پاسخ داد: شما که ماهی نیستید، بنا بر این شما به درستی نمی توانید بگویید که آنها حظ می کنند
چانگ تزو پاسخ داد : شما من نیستید، بنا بر این چگونه می دانید که من نمی دانم ماهی ها لذت نمی برند

= =============
۱-گرچه عنوان داستان « شناخت ماهی » است اما من ترجمه شما را ترجیح می دهم و فکر می کنم « در ک ماهی ها » برای این متن برازنده تر است

۲- در باره چانگ تزو مطالب بسیاری نوشته شده است که خواندن آن خالی از لطف نیست . فرصت شد قضیه خواب او را بخوان

برای ترجمه کلمه ی Knowing از سالار کمک گرفتم . از معانی فارسی آن خوشم نیامد و سالار از آکسفورد خواند و با هم بحث کردیم و او با اصرار گفت 'درک ' را بنویسم
.
به سراغ خواب های چانگ تزو خواهم رفت
با سپاس

فریدون جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 20:09 http://ww.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
اینهم یکی از خواب های چانگ تزو

Once upon a time, Chuang Tzu dreamed that he was a butterfly, flying about enjoying itself. It did not know that it was Chuang Chou. Suddenly he awoke, and veritably was Chuang Chou again. He did not know whether it was Chuang Chou dreaming that he was a butterfly, or whether it was the butterfly dreaming that it was Chuang Chou. Between Chuang Chou and the butterfly there must be some distinction. This is a case of what is called the transformation of things.
Discussion: "This shows that, although in ordinary appearance there are differences between things, in delusions or in dreams one thing can also be another. The transformation of things proves that the differences among things are not absolute "

.

http://www.the-philosopher.co.uk/butter.htm

این THE BUTTERFLY DREAM داستان معروفی است .
به پیشنهاد یکی از دوستان نام این وبلاگ از این داستان گرفته شده است.
به سایت فیلسوف انگلستان رفتم در آنجا یک ایرانی یا عرب به نام محمد خیر هم دیدم که مقاله ای با عنوان هگل و اسلام نوشته ، به مطالعه ی فلسفه همیشه علاقه داشته ام.

رامین یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 05:15 http://www.raminchaman.blogspot.com

سلام...
از هگل و اسلام نوشتی...و از فلسفه به نوعی راضی و در عین حال علاقمند ..اما کمتر از مباحث فلسفی که خواندی و می خوانی ...می نویسی ...چرا؟
هگل در علوم الهی دیپلم گرفت..شغل کشیشی را رها کرد..چون قدرت بیان اش طوری که نوشته اند ضعیف بود بر عکس( برادرانی) که خوب بلدند با زبان بازی دایناسورها را از غارهای شان به راحتی بیرون بکشند
بر اثر مطالعه ی کتاب معروف کانت .(.مذهب در موازین عقل محض..)
به راه فلسفه ی اصیل تعقل یعنی راسیو نالیسم کشیده شد
و تحت تاثیر همین کتاب یاد شده ..کتاب زنده گانی مسیح را نوشت..جالب است بدانی که بعد از چهار سال از درگذشتن هگل ..این کتاب چاپ شد...
و اما..جالبه ..که شغل کشیشی را ترک کرد و در زمان باقی ..باز هم به نوعی با شکل و شمایلی ..البته قدری متفاوت تر ..کشیش شد و از مسیح نوشت...

پس تا به حال با خود فکر می کردید به چه دلیل دست به ترجمه ی داستان های ذن زده ام؟
بودایی هستم؟
ترجمه را تمرین میکنم؟
زبان انگلیسیمو تقویت می کنم؟
یا تحت تاثیر موج بودیسم قرار دارم؟
یا....؟

رامین یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 http://www.minyasha.blogfa.com

سلام و عرض ارادت خدمت شما دوست عزیز
ممنون از حضور پر از مهر و گرم شما

چشم براه دیدن نگاهت ایستاده ام
درک که بوی گند با جنازه ام چه میکند

منتظر حضور همیشگی وگرم شما هستم

سلام
به این خانه ی کوچک خوش آمدید.
.
بوی گند که از خصوصیات جنازه هاست ولی در وبلاگ شما جز بوی خوش نشنیدم.
با سپاس

کتابهایی که می خانیم دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 http://ketabamoon.blogsky.com/

دریافت آخرین کتاب مارکز

فریدون دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 http://ww.parastu.persianblog.ir

تقدیم به پروانه گرامی
=============

بادبادک
بادبادک هایمان چشم داشتند،
می دیدند.
یادت هست؟
بادبادک هایمان لب داشتند،
می خندیدند.
یادت هست؟
باد که می آمد،
بادبادک هایمان می رقصیدند،
یادت هست؟

نادره تابش

نقل از بلاگ سایه های خیال
http://sayeh-khyal.blogfa.com

باد بادک هوا دادن خیلی لذت بخشه . فقط وقتی سقوط کنه بد میشه.

شهبارا دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 16:24 http://www.shahbara.blogfa.com

به نظر من حرف چوانگ تزو درست نیست چون اگر چه انسان ها صد در صد نمی توانند یکدیگر را درک کنند و از دریچه ی چشم یکدیگر به جهان بنگرند و مسلم است که تجربه ی هر انسانی منحصر به فرد است و نمی تواند به تمامی آن را به دیگری منتقل کند اما به هر حال اشتراکات زیادی بین آن ها هست و درک دو انسان از یکدیگر خیلی راحت تر است . دنیای دو انسان به هم نزدیک تر است تا دنیای انسان و جانور . به هر حال ما انسان ها سخن گو هستیم و با زبان و واژگان قراردادی که اختراع کرده ایم بهتر می توانیم یکدیگر را درک کنیم و با هم ارتباط بر قرار کنیم تا این که با طبیعت ارتباط بر قرار کنیم . درست است که زبان گاهی منشاء سوء تفاهم است اما به هر حال تجربه های مشترک بسیاری بین انسان ها هست و این تجربه ها می تواند توسط همین زبان مبهم و سوءتفاهم آفرین منتقل شود . دیگر این که به قول فیلسوفان انسان حیوان ضاحک است . و این ضاحک بودن تنها ویژه ی انسان است . ضاحک یعنی کسی که شاد می شود ؛ غمگین می شود ؛ می خندد ؛ می گرید و .... حیوانات نمی توانند شاد یا غمگین شوند یا اگر هم می توانند ما چیزی از آن نمی دانیم و نمی فهمیم چه کیفیتی دارد . بنابر این حرف هویی درست است ؛ منظور او از این که می گوید : تو که ماهی نیستی این است که تو از کجا می دانی ماهی ها شاد هستند تو که از دنیای آن ها خبر نداری و با آن ها تجربه و زبان مشترک نداری اما حرف چوانگ اشتباه است چون منظور هویی را نمی فهمد و دچار سوءتفاهم می شود یا این که می فهمد و به عمد مغلطه می کند . این که می گوید تو هم که من نیستی اگر درست تفسیر شود یعنی تو از کجا ادراک و تجربه ی من را درک می کنی ! اما هویی چون مثل چوانگ انسان است و با او در دنیای مشترکی زندگی می کند و زبان و تجربه های مشترکی دارد به خصوص که دوست اوست اگر نه صد در صد اما تا حدود زیادی می تواند از ادراک و تجربه های دوست اش سر در آورد . آیا رابطه ی او با دوست اش ( دو انسان ) درست همچون رابطه ی او با ماهی هاست ؟ آیا این رابطه ها با هم برابر هستند ؟!!

سعیدسعیدی دوشنبه 28 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 18:37

سلام خانم اسناعیل زاده بابت تمام محبتها سپاس گزار به درستی چنین است تنها خودما هستیم که میدانیم در سینه ما چه میگذرد و بس

وبلاگت که گزارش سفرتو نمی نویسی.
هوا سرد شده . مراقب خودتون و مریم شجاع باشید. باید لینکشو بزارم وبلاگم.
سلام منو به همسفرهات برسون
..
درست میگی ولی اگر بخواهی دوست و همدل هم پیدا می شود

فریدون چهارشنبه 30 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:51 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
وقتی خواستم در گوگل در باره دوریس لسینگ اطلاعات بیشتری کسب کنم سر از بلاگ شما در آوردم . مطالبی که امشب از سر کنجکاوی در سایت های انگلیسی خواندم با مجموعه مطالبی که در بلاگ شما است تطبیق می کند. فکر می کنم با افزودن مصاحبه زیر به این مجموعه٬ کار شما نسبتن تکمیل می شود. من در جستجوی این بودم که ببینم چه عواملی دست به دست هم داده است که باعث شده دوریس لسینگ از زادگاه اش ایران خاطره خوبی نداشته باشد و متنفر باشد.


http://www.dibache.com/text.asp?cat=8&id=1607

===================================

http://www.chashmanzanan.blogfa.com/post-194.aspx

==========================


با صمیمانه ترین درود ها

فریدون گرامی

البته برداشت من از خواندن آن مصاحبه این بود که بحث شان کاملا سیاسی بوده و در آن مصاحبه ابراز تنفر از بوش و بلر کرده اند و نفرت ایشان هم در مورد ایران انزجار از دولت ایران بوده است و نسبت به سرزمین و مردم ایران نبوده است. البته در آن مصاحبه مردم امریکا را زیر سئوال برده است.
http://www.iranian.com/main/blog/aynak/lessing-self-hating-iranian
من مایل نیستم وارد بحث های سیاسی شوم چون سر از سیاست در نمی آورم
این برداشت من بوده است.
با بت لینکها هم ممنون. می خوانم شان و به پست دوریس اضافه می کنم.
با سپاس فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد