زبان فارسی سترون یا زایا

زبان فارسی هم همانند بسیاری ارزش ها دچار خود گم کردگی شده است . اینکه زبان فارسی  سترون است یا زایا ، نشستی در شهر کتاب به آن پرداخته  است که می توانید از پیوند زیر آن را دریافت کنید و بشنوید.


فایل شنیداری را از اینجا بار گذاری کنید.

برای خواندن نوشتار این فایل شنیداری، به کوشش شهرزاد گرامی ، روی «خواندن مطالب دیگر» تقه بزنید.



 فارسی دری را از جهت تکاملی که در طی هزار سال پذیرفته است، به دوره‌های متفاوت می‌توان تقسیم کرد. از آغاز فارسی دری تا دوره‌ی قاجار واژه‌هایی از زبان‌های عربی، یونانی، مغولی و ترکی به زبان فارسی راه‌ یافت و از دوره‌ی قاجار نیز واژه‌هایی از زبان‌های اروپایی به ویژه فرانسوی و انگلیسی وارد زبان فارسی شده است، در همایش «زبان فارسی سترون یا زایا» ابوالحسن نجفی،‌ علی محمد حق‌شناس و محمد دبیرمقدم به بررسی موضوعاتی همچون موقعیت زبان و خط فارسی در جهان، توانایی‌های زبان فارسی در ارائه مطالب علمی و فلسفی و تهدیدهایی که متوجه زبان فارسی است، پرداخته‌اند.

زبان فارسی سترون یا زایا – بخش اول (اشتقاق‌های فعلی و کلمات مرکب)
استاد ابوالحسن نجفی:
در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم بعد از این که پاستور میکروارگانیسم‌ها را کشف کرد، می‌خواستند لفظی وضع کنند برای نامیدن میکروارگانیسم‌ها. در این رابطه جلساتی تشکیل شد از زبان‌شناسان و علما و پس از بحث و بررسی به این نتیجه رسیدند که نام آن را «میکرو» بگذارند. آن زمان یعنی نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، باید برای وضع یک کلمه جلسات متعدد و بحث‌های مفصل می‌کردند تا بتوانند برایش لفظی معادل پیدا کنند ولی امروز در زبان انگلیسی ده‌ها و بلکه صدها واژه‌ی جدید ساخته می‌شود. چرا؟ زبان انگلیسی چکار کرده که به اینجا رسیده است؟ آیا تافته‌ی جدا بافته‌ بوده و یا چیزی داشته که زبان‌های دیگر نداشته‌اند؟ واقعن چنین چیزی نیست. آن‌ به این دلیل توانسته است از عهده این کار بربیاید که از امکانات بالقوه زبان استفاده کرده‌ است. ما هم باید ببینیم که آیا امکانات بالقوه‌ای در زبان ما هست که بتوانیم از آن استفاده بکنیم یا آن را مغفول گذاشته‌ایم. سیل ورود اصطلاحات فنی و خارجی به زبان فارسی مدت‌هاست که شروع شده است و ما نیازمند آنیم که لفظ‌ها و معادل‌هایی برای این‌ واژگان و اصطلاحات بسازیم، ما می‌توانیم از امکانات بالفعل و بالقوه‌ی زبان فارسی استفاده کنیم. در اینجا به طور خلاصه به سه منبع موجود در زبان فارسی اشاره می‌کنم. سه منبعی که ما می‌توانیم از آن‌ها برداشت کنیم و زبان فارسی می‌تواند از آن‌ها تغذیه کند:
منبع اول: اشتقاق‌های فعلی. هر فعل بسیط در زبان فارسی دارای سی وجه اشتقاق است. بسیاری از این اشتقاق‌ها بلااستفاده مانده ولی بالقوه موجود است. کتابی نوشته شده حدود ده سال پیش به زبان فارسی به نام "فرهنگ مشتقات مصادر فارسی" که ده جلد از آن چاپ شده است. نویسنده پس از زحمات و تحقیقات طولانی و بررسی‌های بسیار در متون فارسی شفاهی و کتبی و حتی فرهنگ‌های لغت – و نه لزومن متون ادبی- آن چه از سی امکان اشتقاق فعل‌ها پیدا کرده در این فرهنگ آورده است؛ اما این نکته را می‌بینیم که همه افعال فارسی این امکان را دارند که سی وجه اشتقاق داشته باشند ولی تقریبن هیچ کدام نیست که از همه‌ی این سی مشتق استفاده کرده باشند. یک نمونه از این افعال، فعل نگریستن است که 19 مشتق بالفعل و 11 مشتق بالقوه دارد که مشتقات بالفعل آن عبارتند از:‌ نگر- نگرش- نگره- نگرا- نگران- نگرنده- نگرندگان- نگرندگی- نگریست - نگرستار - نگرستنی - نگرسته - نگرستگی - نگریده - نگریدن- نگریدگی- نگراندن - نگرانیدن - نگرانندگان. فعل نمودن با 20 مشتق بالفعل و 10 مشتق بالقوه از این جمله است.
برای مثال ما برای ساختن اسم مصدر بن فعل را می‌گیرم و پسوند « ِش» را به آن اضافه می‌کنیم تا اسم مصدر بسازیم. مثلن در «ورزیدن» بن فعل را که «ورز» است می‌گیرم و پسوند « ِ ش» به آن اضافه می‌کنیم و اسم مصدر «ورزش» را می‌سازیم.
در بسیاری از مصدرهای فارسی، این اسم مصدر را که امکانش بوده مورد استفاده قرار نگرفته است. در سال 1325 سال‌نامه‌ای منتشر می‌شد تحت عنوان سالنامه «آریان» یا «آرین». این فرد علاوه بر انتشار این سال نامه، برای گسترش فرهنگ و سواد‌آموزی کوشش‌هایی می‌کرد. از جمله سالنی را با هزینه‌ی شخصی اجاره کرده بود و مطبوعات و کتاب‌هایی در آن قرار داده بود که مردم از آن‌ها استفاده کنند. معمولن به این طور مکان‌ها «قرائت‌خانه» یا «قرائت گاه» می‌گفتند که او تصمیم گرفت نام آن جا را «خوانش‌گاه» بگذارد که به حدی مورد اعتراض همه جانبه قرار گرفت که عاقبت آنجا تعطیل شد. در صورتی که در سال‌های اخیر می‌بینیم استفاده از همین اسم مصدر بسیار رایج شده است. نه تنها "خوانش" در معنای جدیدی که برایش قایل شده‌اند و نه صرفن معنای قدیمی آن بلکه کلماتی مثل: توانش، خیزش، دمش (از دمیدن)، پویش،‌ آمایش (از آمودن)، مکش و چینش نیز ساخته شد.
در علوم استفاده بیشتری از اسم مصدر کرده‌اند؛ مثل پراکنش از پراکندن، انبارش از انباشتن یا انباردن، پیمایش از پیمودن، گسلش از گسستن و گیرش از گرفتن.
اسم مصدرهای بالقوه‌ای که هنوز از آن‌ها استفاده نشده و می‌توانیم از آن‌ها استفاده کنیم و حتی در گذشته هم می‌توانستیم از آن‌ها استفاده کنیم، چون این‌ها لزومن معانی علمی ندارند، مثل گمارش از گماردن.
من دشمنی با کلمات عربی ندارم و معتقدم کلمات عربی که وارد فارسی شده جز زبان فارسی است، ولی این را تأسف می‌خورم که اگر از ابتدایی که زبان فارسی داشت زبان رسمی می‌شد بعد از دو قرنی که زبان عامیانه بود و هنوز شأن نوشتاری پیدا نکرده بود؛ بعد از آن که احراز آن شأن نوشتاری و سخن یعقوب لیث که گفت: «چیزی را که من اندر نیابم، چرا باید گفت» و بعد از این‌ها شعر گفته شد و زبان کتابت هم شد، اگر همان زمان از همه‌ی امکانات موجود در زبان استفاده می‌کردند و چه بسا آن زمان بالقوه هم نبود و بالفعل بود، در همان زمان می‌توانستند کلمه «گمارش» را از «گماردن» بکار ببرند به جای «انتصاب» یا «گسلش» را از «گسستن» به جای «انفصال»، «آزارش» را از «آزردن» به جای «ایذا» و یا «گدازش» را از «گداختن» بسازند و به جای «ذوب» به کار ببرند و به جای «ذوب آهن» بگویند «گدازش آهن» البته من مخالفتی با کلمه‌ی ذوب ندارم ولی می خواهم بگویم اگر از این امکانات بالقوه استفاده می کردند، چه توانایی‌هایی زبان پیدا می کرد که امروز می‌توانستیم خیلی راحت‌تر با کلمات خارجی یا اصطلاحات علمی که وارد زبان فارسی می‌شود، مقابله کنیم. به همین ترتیب است آگنش از آکندن، آورش از آوردن، افشانش از افشاندن، انگارش (به جای فرضیه) از انگاشتن، اندوزش از اندوختن و ... اما متاسفانه تعداد فعل‌های بسیط فارسی که امروز در گفتار و نوشتار بکار می‌رود، بسیار اندک است، یعنی حدود 200 تا 270 فعل.
یکی از برتری‌هایی که زبان‌های خارجی و غربی دارند از جمله در وهله‌ی اول زبان انگلیسی و بعد فرانسه و آلمانی و ... دارند، این است که تعداد افعال بسیط آن‌ها بسیار بیشتر است. ما در فارسی افعال بسیط‌مان را بیشتر به افعال مرکب تبدیل کرده‌ایم و افعال بسیط را به تدریج فراموش کرده‌ایم. بسیاری از این افعال بسیط در متون بکار رفته که ما آن‌ها نمی‌شناسیم. نویسنده‌ی کتاب «فرهنگ مشتقات مصادر فارسی» کوشش کرده و چند هزار از این افعال بسیط را پیدا کرده و بدست داده و این یعنی این افعال واقعن در زبان فارسی وجود داشته است.
ما افعال بسیط را به افعال مرکب تبدیل کردیم که از افعال مرکب متاسفانه نمی‌توان این اشتقاق‌ها را ساخت. البته در صورت لزوم می‌توان مصدرهای مصطلح که به آن‌ها مصدرهای جعلی - که بهتر است به آن‌ها مصادر قیاسی بگویند - می‌گویند، ساخت که در این باره هم کوشش‌هایی شده ولی نه آن چنان که باید و شاید، از طرفی ادبا هم در برابر این ترکیبات مقاومت می‌کنند مثلن کلمات «قطبش» و «قطبیدن» را از قطب ساخته‌اند که بسیاری به آن اعتراض کرده‌اند و اعتقاد دارند این ترکیبات زبان فارسی را خراب می‌کند که البته این طور نیست. زبان عامیانه‌ی امروز به راحتی از این مصادر قیاسی استفاده می‌کند مثل پلکیدن، ‌چاپیدن، چاییدن، کپیدن،‌ چپیدن،‌ سریدن، قاپیدن و ده‌ها کلمه‌ی دیگر. ما چرا می‌ترسیم از این که بسازیم، چنان چه از قدیم هم طلب عربی را گرفتند و طلبیدن ساختند، فهم و فهمیدن،‌ رقص و رقصیدن و ... پس می‌شود چنین کاری را انجام داد و چرا ما باید این همه از ساخت این مصادر بترسیم و احتیاط کنیم.
دسته‌ای از فعل‌های فارسی هست که به آن‌ها «فعل‌های سببی بالفعل» می‌گوییم. فعل‌هایی که مفهوم وادار کردن در آن‌ها هست، تا حدودی از امکانات آن‌ها استفاده شده ولی نه چندان و من اینجا می‌خواهم بگویم که چقدر می‌شود از این افعال استفاده کرد.
فعل‌های سببی دو صورت دارد: یکی این که فعل لازم را به متعدی تبدیل می‌کند؛ مثلن تبدیل فعل لازم خندیدن به فعل متعدی خنداندن، بنابراین این فعل مفعول «را»یی می‌گیرد. وقتی فعل لازم بود مفعول «را»یی نداشت و الان مفعول «را»یی می‌گیرد. از این جمله عبارتند از: خنداندن، گریاندن، چراندن، نشاندن، ترساندن، غلتاندن، جهاندن، گریاندن، گریزاندن، تازاندن، رقصاندن،‌ رویاندن، زایاندن، چکاندن، رنجاندن، لرزاندن، هراساندن،‌ رساندن و ...
خود فعل متعدی را نیز می‌توان باز به متعددی تبدیل کرد. مرحوم دکتر خانلری برای این نوع تبدیل‌ها اصطلاح «فعل‌های کنانشی» را بکار می‌گیرد که این فرقش این است که درست است مفعول «را»یی می‌گیرد ولی یک متمم حرف اضافه‌ای هم دارد. مثلن فعل «خوردن» متعدی است و ما می‌توانیم از آن فعل خوراندن را بسازیم که همه مفعول «را»یی می‌گیرد یعنی خوراندن چیزی را و هم یک متمم حرف اضافه‌ای یعنی خورندان چیزی را به کسی. این فعل‌ها کمتر است ولی به هر حال بکار رفته‌اند؛ خوراندن، پذیراندن،‌ نوشاندن،‌ نویساندن، شناساندن، فهماندن و ...
اما به صورت بالقوه هم ما می‌توانیم خیلی چیزها از این‌ها بسازیم. مثلن همان نوع اول که تبدیل فعل لازم به متعدی است: لغزاندن،‌ شتاباندن،‌ میراندن، آراماندن از آرامیدن، گرواندن از گِرَوِش، ما قبلن اسم مصدر «گروش» را بکار نبرده‌ایم و به جای گفتن گروش به دین اسلام گفته‌ایم تشرف به دین اسلام. در متون قدیم گاهی گروش به کار رفته که کمابیش هم به معنای ایمان آمده است به هر حال از جمله اسم مصدرهای دیگری که می‌توانیم بکار ببریم، شکوفاندن،‌ پژمراندن، پوساندن، پلاساندن، دماندن، درخشاندن که من خودم این درخشاندن را در کتابی که ترجمه‌ کرده‌ام، به کار برده‌ام. دختر جوانی را شرح می‌دهد که در اتاقی قرار گرفته و نور آفتاب از آن بالا به او تابیده و این که لبخند می‌زند من این طور ترجمه کرده‌ام که «نور آفتاب دندان‌های او را درخشاند» که البته کسانی هم این را نمی‌پسندند.
نوع دوم هم تبدیل فعل متعدی مجدد مثل سازاندن مثلن می‌گویند وامی از بانک گرفتم و خانه‌ای ساختم. آدم نمی‌داند آن شخص خانه را خودش ساخته و یا کس دیگری خانه را برای او ساخته است. امروز در بیان عامیانه راه‌هایی دارد برای بیان این مفهوم ِ سببی، می‌گویند: خانه را داد ساختند یا خانه را داد چراغان کردند. در صورتی که خیلی راحت می‌توانستیم از افعالی مثل سازاندن،‌ آوراندن، گویاندن، شنواندن و ... را استفاده کنیم. به هر حال من زیاد وارد این قسمت نمی‌شوم. منبع اول درباره‌ی اشتقاق‌های فعلی بود که می‌خواستم بگویم و به منبع دوم فقط اشاره می‌کنم چون بحث بسیار طولانی است و آن استفاده از «وند»ها است یعنی پسوندها و پیشوندها. ما در زبان فارسی بیش از هفتاد پسوند داریم و بسیار از این لحاظ غنی هستیم و البته تعداد پیشوندها اندک است که این بحث را به وامی‌گذارم و به منبع سوم می‌پردازم که ترکیب‌سازی یعنی کلمات مرکب است.
تعداد واژه‌های مرکب در زبان فارسی، تقریبن به اندازه‌ی واژه‌های بسیط است. اگر به فرهنگ لغت مراجعه کنیم،‌ می‌بینیم که تقریبن 55 درصد کلمات بسیط و 45 درصد بقیه مرکب هستند. تا کنون هم برای ساختن اصطلاحات جدید علمی در فرهنگستان بیشترین استفاده از همین کلمات مرکب شده است. این مبحث نیاز به بحث‌های طولانی دارد که من فقط به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنم.
از ترکیب اسم با اسم به راحتی کلمات مرکب ساخته می‌شوند. مثل: گلاب، تختخواب، بهارخواب، گلدسته، مارماهی، استخوان درد، سردرد،‌ توپخانه، کتابخانه،‌ کاهگل،‌ عهدنامه،‌ دستخط، نیشکر، بهارنارنج، سرپناه، هنرپیشه، شترمرغ، شترگاوپلنگ و ...
ترکیب اسم با صفت: دلتنگ،‌ دل شکسته، خونگرم، خونسرد، دم بریده، دلمرده،‌ دلپاک، دلخسته، دلخوش، سرمست و ...
ترکیب صفت با اسم: سرخرگ، عالی مقام،‌ خام طمع،‌ خوش خلق، خوش مشرب، خوشرو، ترشرو،‌ تنگدست، پاکدل، زودرنج، نوسفر و ...
صفت با صفت: خوش خوش - قید با اسم: همیشه بهار - ضمیر با اسم: خودکار، خود‌رای،‌ خودکام، خود سر و ...
در زبان عامیانه فراوان از این موارد دیده می‌شود؛ هر زمان مردم عادی با مفهوم جدیدی روبرو می‌شوند،‌ خیلی راحت برای آن مفهوم ترکیب معادل پیدا می‌کنند. مثل: گوجه فرنگی، توت فرنگی، شغال دست، سگ دست،‌ دستمال کاغذی،‌ رشته فرنگی، دوچرخه، سه چرخه، چراغ زنبوری،‌ ماشین دودی، پیچ گوشتی، دم چلچله، چراغ برق، رومیزی، نوار چسب، زیرسیگاری، جارختی و ...
باید توجه داشت که کلمات مرکب لزومن معنای شفاف ندارند که ما بتوانیم به راحتی و با اولین شنیدن بلافاصله معنا و مفهوم آن را متوجه شویم. در ادبیات از این موارد فراوان داریم یکی از این موارد «پایاب» است که در ادبیات و شعر بسیار بکار رفته است. کسی که این واژه را نشنیده باشد، طبعاً نمی‌تواند از ظاهر کلمه به معنای آن برسد. معنای این کلمه آن قسمتی از رودخانه است که فرد می‌تواند بدون این که آب به سرش برسد، از آن عبور کند. حتی «بهارخواب» که در حال حاضر استفاده نمی‌شود، جایی مثل مهتابی بوده که در گذشته به هنگام تابستان مردم رختخواب‌شان را در آنجا پهن می‌کرده‌اند؛ در صورتی که از روی ظاهر کلمه‌ نمی‌شود به معنای آن رسید. «دست نماز» هم همین طور است که از ترکیب کلمات دست و نماز به راحتی نمی‌توان به معنای وضو رسید. یا «دست فروش» که به نظر می‌رسد دست فروخته می‌شود یا کلمه‌ی «پادو» و بسیاری واژه‌های دیگر.
در فرهنگستان اول، دوم و به خصوص در فرهنگستان سوم، بیشترین واژه‌های نوساخته و معادل‌هایی که برای مصطلاحات علمی ساخته شده است، با استفاده از قدرت ترکیب‌سازی زبان فارسی بوده است. این قدرت ترکیب‌سازی نه تنها امروز امری ثابت شده است، بلکه دو سه قرن پیش هم از مستشرقینی که فارسی می‌آموخته‌اند، به آن اشاره کرده‌اند؛ از جمله ویلیام جونز که به چندین زبان از جمله عربی، ترکی و فارسی و زبان‌های فرنگی تسلط داشته نقل می‌کند که کلمات مرکب یکی از محاسن بزرگ زبان فارسی است و از این نظر زبان فارسی را بر عربی ترجیح داده است. در حال حاضر آن‌ها برای پیدا کردن مصطلحات و ترکیبات علمی بسیار ناتوان‌تر از زبان فارسی هستند. این در حالی است که زبان فارسی در حال کنار گذاشتن ناتوانی‌ها و استفاده از امکانات بالقوه موجود در خود است ولی زبان عربی بالقوه‌های زیادی برای استفاده ندارد چون باید ترکیبات را در باب‌ها ببرد و قدرت ترکیب‌سازی هم ندارد.
یک محقق لهستانی‌الاصل در فرانسه تحصیل کرده و آثارش را زبان فرانسه نوشته و زبان فارسی را هم به خوبی آموخته و یکی از اولین کتاب‌های دستور زبان فارسی را او نوشته است. او در این کتاب که در اوایل قرن نوزدهم نوشته شده درباره قدرت ترکیبی زبان فارسی نوشته است که من ترجمه کرده‌ام: «استعداد زبان فارسی برای ساختن کلمات مرکب شگفت‌انگیز است. هر کس که با روح این زبان اندک آشنایی داشته باشد،‌ خود می‌تواند آن‌ها را بسازد؛ زیرا فعل‌ها و اجزای فعل، اسم‌ها و صفت‌ها، قیدها و حروف اضافه همه به مجرد ندای اندیشه از در اطاعت درمی‌آیند و اندیشه را به همان صورت که صاحب اندیشه می‌خواهد، به عبارت درمی‌آورند. این توانایی ترکیب‌سازی بی‌گمان یکی از سرشارترین و زیباترین گنجینه‌های زبان فارسی است. از این رو نویسندگان و شاعران به فراوانی از آن بهره می‌گیرند و چون ما غربیان بخواهیم این ساخته‌ها را به زبان‌های خودمان، که از چنین روانی و سهولتی بی‌بهره‌اند برگردانیم، ناچاریم که به عبارت پردازی‌های مطول دست بزنیم و این همواره ظرافت و جذابیت ترکیب اصلی را از میان می‌برد.»
نمونه‌های مختلف ترکیباتی که برای شما مثال زدم، ترکیب‌های دو کلمه‌ای بود. اما ترکیب های چند کلمه‌ای هم در زبان فارسی وجود دارد که چون به خصوص در ترجمه‌های ادبی می‌توان از این ترکیبات استفاده کرد، برخی از این ترکیبات را از متون فارسی بیرون آورده‌ام که ببینیم چند کلمه را وقتی در کنار هم می‌گذاریم و ترکیب می‌کنیم، به چه شکل خواهد شد:
سعدی می‌گوید:
به نام خداوند جان آفرین حکیم ِ سخن در زبان آفرین
همان طور که ملاحظه می‌شود، ترکیب «سخن در زبان آفرین» ترکیب وصفی است.

و یا حافظ می‌گوید:
شراب خانگی ترس ِ محتسب خورده به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش
که ترکیب «ترس ِ محتسب خورده» در اینجا صفتی است برای شراب.
یا سعدی می‌گوید:‌
او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان که در اینجا ترکیب «زهر تنهایی چشان» ترکیب وصفی است.
یا:
گفتن از زنبور بی‌حاصل بود با یکی در عمر خود ناخورده نیش
یا:
اگر در جهان از جهان رسته‌ای است در از خلق بر خویشتن بسته‌ای است
یا:
آن شنیدی که شاهدی به نهفت با دل از دست رفته‌ای می‌گفت
یا:
ای طبل ِ بلند بانگ ِ در باطن هیچ بی‌توشه چه تدبیر کنی رخت بسیچ

یا در تاریخ بیهقی در جایی آمده است:
کسی که وضعی برایش پیش آمده و اعتبارش را از دست داده بود، می گوید برگشت و به دیوان رسالت بازنشست ولیکن «آب ریخته و باد بنشسته» یعنی آبرویش رفته بود و باد غرورش نشسته بود.
در جای دیگری آمده است: «از خلق گسسته‌ی به حق پیوسته». در زبان عامیانه هم از این ترکیبات به زیبایی استفاده شده است مثل: «مار خورده‌ی افعی شده» یا «در ‍ِ خانه باز»


برگردان از شنیدار به نوشتار از شهرزاد
نظرات 7 + ارسال نظر
شهرزاد یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:08 http://se-pi-dar.blogsky.com

پروانه‌ی گرامی
از این همه لطف شما بسیار سپاسگزارم، بارها و بارها گفته‌ام که در اینجا شاگرد کوچکی بیشتر نیستم و همیشه از دانش شما، فریدون گرامی و همه‌ی دوستان بهره‌ برده‌ام.
در مورد نقد ادبی تسلط و آگاهی لازم را ندارم، از طرفی حوزه‌های مربوط به نقد به قدری گسترده است که فکر می‌کنم فریدون گرامی در کوتاه‌ترین و جامع‌ترین پیام ممکن سر خط‌های اصلی را مشخص کرده‌اند. به هر حال مواردی را که در ادامه می‌آید، شاید بتواند مبنای گفتگوهای بعدی قرار گیرد.
پیام فریدون گرامی و طرح مباحث مربوط به نقد ادبی به این شکل زیبا و از دو دیدگاه (پرستو و فریدون) نشان‌گر آن است که گزینه‌ای تحت عنوان «نقد ادبی مطلق» وجود ندارد، بله این آواز است که مطرح است و این به این معناست که تمامی تلاش‌های ما برای درک خصوصیات خالق یک اثر هنری و شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ... حاکم بر خلق یک اثر، الزامن به معنای درک محتوا و مفهوم یک اثر نیست. بنابراین نقد نوین بدون نیاز به اطلاعات تکمیلی درباره‌ی نویسنده‌ی اثر و تأثیرات تاریخی و اجتماعی و ... حاکم بر عصر نویسنده، بیشتر به بررسی انتقادی متن از دیدگاه منتقد می‌پردازد و به این سوال پاسخ می‌دهد که بافت ساختاری یک قطعه‌ی ادبی چگونه از تأثیر و کارایی لازم برخودار می‌شود؟ ولی در راستای همین بررسی، پرسش‌های دیگری مطرح می‌شود که در آن گاهی نقش آوازه‌خوان (نویسنده) و تأثیرپذیری او از شرایط سیاسی، فرهنگی، تاریخی،‌ اجتماعی و ... غیرقابل انکار می‌شود. در حقیقت باید پذیرفت در بسیاری اوقات ما نمی‌توانیم با فرض خلق یک اثر هنری در خلأ به نقد و بررسی آن بپردازیم. برای مثال نمی‌توانیم تنها به مفهوم معاصر یک واژه در یک اثر نگاه کنیم و سیر تحولات تاریخی و لغوی آن را در طول سال‌های متمادی به دست فراموشی بسپاریم.
من فکر می‌کنم نقد نوین در توصیه و تاکید به این که خواننده نظر خود را معطوف به متن نماید، به خطا نمی‌رود اما باید توجه داشت که پس از بررسی‌ دقیق اثر و پی بردن به این که متن در واقع چه پیامی دارد و آن را چگونه بیان می‌کند، همان گونه که فریدون گرامی هم اشاره کرده‌اند،‌ می‌توانیم بسته به نیاز، پرسش‌های گسترده‌تری را درباره‌ی ارتباط متن با نویسنده، انواع ادبی دوران وی، تحولات فرهنگی،‌سیاسی، تاریخی حتی تأثیر جنسیت نویسنده‌ی اثر بر خلق یک اثر هنری مطرح کنیم.
از طرف دیگر باید این نکته را هم در نظر گرفت که نقد نوین – به معنای توجه صرف به متن یک اثر – همواره با خطر از دست دادن تازگی و کهنه شدن مواجه بوده است بنابراین از حدود دهه‌ی شصت میلادی تلاش‌های بسیاری برای از میان برداشتن تنگناها و مشکلاتی که به نظر می‌رسید نتیجه‌ی نقد جدید و تمرکز بی‌اندازه‌ی آن بر متن بود برداشته شود.
این را هم بگویم که با توجه به این که یک متن از مراکز متفاوتی تشکیل شده بنابراین تداعی معنای متفاوتی هم از خوانندگان متفاوت یک متن ثابت انتظار می‌رود که همین خاصیت دینامیکی، منجر به پیدایش نقد خواننده محور شده است. ضمن این که در سال‌های اخیر پسا ساختارگراها (post structuralist ) هر یک از عناصر تشکیل دهنده‌ی یک اثر ادبی اعم از نویسنده، خواننده، اجتماع، اثر ادبی و ... را به عنوان یک Text (متن) تلقی می‌کنند و ساختار اصلی نقدهای خود را بر مبنای قرار دادن این متون جداگانه در کنار یکدیگر (متن در متن) و یافتن ارتباط و لینک‌های معنادار میان این متون به ظاهر جداگانه شکل می‌دهند. نقدهایی از قبیل نقد فرهنگی که به نشانه شناسی و نقد و بررسی نشانه‌های فرهنگی حاکم بر یک جامعه و تبلور آن در یک اثر می‌پردازد هم از مباحث نوینی است که مورد توجه منتقدان امروزی قرار دارد.
با درودهای فراوان

توضیح: پاسخ شهرزاد گرامی در ادامه ی پیام های یادداشت«نام من عشق است، آیا می شناسیدم» می باشد.

محسن دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:36 http://ketabamoon.blogsky.com

این فایلو شنیدم. خودش یک کلاسه که باید چند جلسه پخشش کرد که در ذهن بمونه. ولی کلیتی که به دست میده خیلی خوبه.
ممنون.

این فایل از آنهایی است که زمان زیادی است که در کارت حافظه داخل اتومبیل هست و بارها خانوادگی آن را شنیده ایم. این سخن یک پیر ادبیات است که آن را باید به گوش جان گرفت.
بارها خواستم متنآن را بنویسم ولی آنقدر در این کار کند هستم که تصمیم گرفتم فایل صوتی آن را برای دوستان اینجا بگذارم.
خوشحالم که شنیدید و خوشایندتان بود.
از همراهیتان سپاسگزارم

پروانه دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:50

http://www.delawaz.com/fa/concerts-news.html

برگزاری کنسرت "سیمرغ" در تهران

فریدون سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:42 http://www.parastu.persianblog.ir

با متن شیوا و کاملی که شهرزاد گرامی، در زمینه نقد ادبی نوشته است، مرا بی نیاز از نوشتن ِ هرگونه مطلبی در این زمینه می کند.

من فقط به چند نکته، فهرست وار اشاره می کنم .

یک - آیا در فایل شنیداری، سخنران اول، بر این باور است که زبان فارسی از امکانات بالقوه یِ زبانی برخوردار نیست؟

دو- با توجه به سخنرانی سخن ران اول، در فایل شنیداری ، و بر خلاف نظر او، آیا قبول دارید که مقایسه ی زبان و فرهنگ فارسی، با زبان و فرهنگ انگلیسی، بدونِ در نظر گرفتن ِ پارامتر های ضروری و مشخصی (شرایط زیر بنایی و روبنایی جامعه)، نتیجه گیری ِ درستی به دست نمی دهد؟

سه - یک اثر ادبی ناب قبل از هر چیز باید سرگرم کننده و دلنشین باشد. اما نویسندگان نامی جهان علاوه بر توانمندی قلم شان ، هدفمند هم بوده اند . و مسایل جامعه شان را بصورت زیبایی، در لایه های درونی ِ آثارشان، به نمایش گذاشته اند.
نقد ادبی که خودش، اقیانوسی است بیکران، که مطالعه آن میتواند به همان اندازه ارزنده باشد که ادبیات هست، راه گشایی است، به لایه های ِ درونی آثار ِ هنریِ ناب.

چهار- در نقدِ ادبی همانطور که در پیام قبلی نوشتم، برای ِ برآورد و تجزیه و تحلیل ِ یک متن ِ ادبی، متد و ابزار مختلفی را می توان بکار گرفت . علاوه برای این ابزاز، از دیدگاهای ِ فلسفی ِ متفاوتی( از قبیل لیبرالیسم، فمینسیم، هیومنیسم، مارکسیزم، و غیره ...) نیز متون ادبی بررسی می شوند.

شاید خالی از لطف نباشد، که متن ِ داستانِ شغال ها و عرب ها اثر کافکا، و یا داستان کوتاه دسته گل آبی اثر اوکتاویو پاز، را برررسی و نقد کنیم.

با صمیمانه ترین درود ها

شهرزاد گرامی زحمت کشیده این فایل شنیداری را نوشته اند و شما می توانید آن را به راحتی در متن پست بخوانید.

یک- نتیجه گیری کلی من این است که زبان فارسی نازا نیست و امکانات خوبی دارد ولی ما به راحتی این امکانات را ندیده می گیریم و به جای ساختن واژه، بی درنگ از معادل وارداتی آن استفاده می کنیم.

دو- منظور شما برایم روشن نیست.

سه- نویسنده ای که از مسائل موجود اجتماعی ننویسد بی گمان موفق نخواهد بود و مایه ی خوبی برای بررسی اثر ادبی نیست

چهار- نویسنده ای که ایسمی باشد آن ایسم در سراسر متنش موج می زند. حال اگر بخواهیم آن ایسم را بشناسیم نقد و بررسی آن اثر کمک شایانی خواهد کرد

داستان شغال و عرب ها: اگر به یاد داشته باشید این اثر را خیلی خوب بررسی کردیم.
دسته گل آبی : داستان های پیشنهادی شما همیشه خواندنی هستند. این روزها دوستان در سفرهای تابستانی هستند می گذاریم برای دو یا سه هفته دیگر که دوباره جمعمان کامل شود.پیش نویس آن را آماده می کنم.

با سپاس فراوان

فروغ سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:43

درود بر پروانه گرامی
ایامت خوش و خرم
اینجا خیلی تغییر کرده...
خانه دوست کجاست؟. . .
وسط کار بودم دلم هواتو کرد/// خسته نباشی

درود بر فروغ گرامی
از دیدنت دراینجا بسیار خوشحالم.
چه خوب که در میان این همه کارهای زیادی که داری به یاد اینجا هم هستی.

روزگارت خوش

فریدون دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:56 http://www.parastu.persianblog.ir

با تشکر از پاسخ پروانه گرامی
یک - در باره ی سئوالی در بند یک و دو کرده بودم، بعدن توضیحات کامل را خواهم نوشت.

دو - فکر می کنم در پاسخ شماره سه اشتباه تایپی رخ داده است

سه - اشاره ای کوتاه به پاسخ شماره چهار شما -

در نقد ادبی اگر اشتباه نکنم ، خواننده است که با جهان بینی خاص خود ( به قول شما ایسمی ) آثار ادبی را ارزیابی می کند. و گاه از آن تعابیری به دست می دهد که حتی ذهن نویسنده هم از آن بی خبر بوده است.

مثلن در نقد فیلم « ساعت ها» نطرات متفاوت و تعبرات متعدی ارائه شد. بعضی از این تعابیر در خط آزادی زن و آغاز سست شدن ستون های سلطه مرد سالاری بود. بعضی از تعابیر دیگر در خط ظاهری و روابط سه زن در داستان بود.

این تعابیر را بینندگان هریک بنا بر زیر بنای فکری خود (ایسمی خود) ارائه داده اند. نه ایسم نویسنده.


چهار - داستان شغال و عرب. - پوزش از فراموشی ام. سپاس از یاد آوری تان


با درودهای فراوان


یک - همیشه توضیحات شما بسیار خواندنی هستند و منتظر می مانیم.

دو- باید سری به چشم پزشکی بزنم. اشتباه درست شد. سپاس

سه- تمام وقتی که می نوشتم در نظرم نویسنده بود مثلا سارتر ولی شما چه به جا و خوب نوشتید که خواننده ها هم ایسمی هستند مثلن یک مارکسیست و یا یک ایده آلیست دیدگاه های گوناگونی به اثر دارند.

چهار - خواهش می کنم

با سپاس فراوان از همراهی و همدلیتان

محسن سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:47 http://sedahamoon.blogsky.com/

بگذارید این جا یک تبلیغی برای وبلاق وزین صداهایی که می شنویم کرده باشم. چند سطری از آبی، خاکستری، ساه. ار حمید مصدق که روی سنگ مزارش نوشته:
از ما که در تمامی شب عمر
در جستجوی نور سحر
پرسه می زدیم
از ما به مهربانی یاد آورید
***
این چند سطر را من به هر کسی که درگذشته ای دارد و به دنبال شعری می گردد که بر مزار مرحومش بنویسد پیشنهاد می کنم
ولی چه فایده که خودم بر سنگی نوشتم و بر مزاری نهادم و لاغیر

این سرای کوچک با وبلاگ تولیدی و ارجمند «صداهایی که می شنویم» http://sedahamoon.blogsky.com/
خیلی کار دارد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد