شاهنامه آیینه تمام‌نمای فرهنگ ایران است

فریدون جنیدی، شاهنامه‌پژوه، به مناسبت ۲۵ اردیبهشت روز جهانی فردوسی درباره شاهنامه گفت: شاهنامه آیینه تمام‌نمای فرهنگ، تاریخ و زندگی نیاکان ما است و از هر سو ره به گنجینه‌های بزرگ فرهنگ باستانی ایران می‌برد.

جنیدی در گفت‌و‌گو با خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) با بیان این مطلب افزود: پژوهندگان ایرانی باید با کسب آگاهی‌های شایسته در این زمینه شاهنامه را بخوانند و راز و رمز‌ها و شگفتی‌های نهان‌ آن را به ویژه دربخش نخست دریابند.
وی ادامه داد: به عنوان مثال در بخش نخستین شاهنامه، سخن از «اندازه» به میان آمده که پیش از آن در هیچ تاریخ ایرانی و جهانی اسمی از آن شنیده نشده است.
جنیدی درباره این واژه به‌کاررفته توضیح داد: این کلمه در بیتی(به تنگ و به گل چون که دیوار کرد/ به خشت از برش هندسی کار کرد) که در آن سخن از ساخت نخستین خانه‌های خشتی بوده، آمده است.
وی در ادامه تاکید کرد: ابوریحان می‌گوید «هندسه» واژه‌ای است که از کلمه «اندازه» فارسی ساخته شده است و اگر دقت کنیم می‌بینیم خود کلمه «اندازه» در زبان فارسی معنای مشخصی ندارد؛ اما در زبان پهلوی کلمه «هنداچک» این مفهوم را دارد و در زبان کهن‌تر که زبان اوستایی و رهآاورد فرهنگ نیکان ما و مادر همه زبان‌های آریایی جهان است، کلمه «هن چک» به معنی «بر روی هم روان کردن» همان معنی کلمه «اندازه» را می‌دهد.
این پژوهشگر افزود: از همین روست که باید گنجینه‌های فرهنگی ایران باستان را به دقت مطالعه کنیم تا بتوانیم رمز و راز نهفته در آنها را بیابیم.
وی در ادامه به مثال دیگری اشاره کرد و گفت: در بیتی دیگر از شاهنامه(به انگشت خود هر زمانی سرشک/ بیانداختی پیش گویا پزشک) واژه «گویا پزشک» معادل است با اصطلاح «گفتار درمانی» و شخصی که به این شیوه درمان می‌کند.
جنیدی در توضیح بیش‌تر ادامه داد: در زبان اوستا، ۳۰۰۰ سال پیش واژه «مانتره بئیشه زه» به معنی شخصی که با اندیشه و گفتار درد و رنج بیمار را از بین می‌برد به‌کار گرفته شده است که در زمان حال به گفتاردرمانی از آن یاد می‌شود.
وی توضیح داد: «مانتره»، «بئیشه» به معنای درد و رنج و «زه» به معنای زدن است که ترکیب این معانی معادل با پزشک گفتار درمان‌گر می‌شود.
این شاهنامه پژوه در ادامه افزود: با توجه به اینکه گفتاردرمانی در اروپا تنها نزدیک به ۵۰ سال قدمت دارد، این امر نشان‌دهند زندگی نیاکان ما در گستره بزرگی از فرهنگ و دانش است.
وی درپایان یادآور شد:شاهنامه آسمان ستاره بارانی است که به هرگوشه آن بنگرید شگفتی‌های بسیار خواهید دید.
نظرات 12 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 19:17 http://farnaz.aminus3.com/

ما هم دلمان برای شهرزاد و آتشی که نمیرد تنگ است ... من هنوز گاهی روی آتشی که نمیرد کلیک می کنم و منتظرم جان بگیرد !

راستش من زیاد نمیرم اونجا چون دلم می گیره.

پرستوی سفید دوشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 20:39 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر بانو! خوبید؟ یکی از جالب ترین مطالبی بود که در مورد شاهنامه خواندم... شاید به خاطر این که خیلی با روان شناسی آمیخته شده ام! هر روز بیش از پیش به شاهنامه علاقه مند تر می شوم و در ستایش فردسی بزرگ درمی مانم. کاش می دانستم شهرزاد بانو آمده اند شهر ما توفیق دیدار حاصل می شد. راستی کی بریم نمایشگاه کتاب؟؟؟ امیدوارم برنامه ام جور بشود و بتوانم بیام. (جواب پیامک؟)
به همه سلام برسونید.

دورد بر دوست گرامی
دکتر جنیدی هم تمام زندگی اش برای شاهنامه است. اومدی تهران میریم بنیائ نیشابور.
پاسخ پیامکتو وفتی اومدی نمایشگاه میدم. آخه خیلی طولانیه .من که اینجام هر وقت اومدی با هم میریم نمایشگاه.
25 اردیبهشت روز فردوسی است حتمن اونجا نشستی هست و چند استاد جمع میشوند.
بزرگیتو می رسونم
سلام همدارند

محسن سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:26 http://after23.blogsky.com

کاش می شد زیر این درخت خوابید. در کنار فردوسی.

آی گفتید!
اونم از نوع ابدیش(دور از جون شما برای خودم گفتم)

رامین سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 http://kanooneiranebozorg.blogsky.com

شاه نامه برای ما همیشه سپند است. شاه نامه درمان امروز ما ایرانیانست.
فرزندانمان را با شاه نامه آشنا کنیم...
پروانه بانو! هنوز بر شاه نامه درمانی باورمندم...

شاهنامه بزرگ تر از آن است برای نامی امروزی بنهیم.
بهتر است این نامگذاری را دیگر دوستان و با بزرگان شاهنامه شناس در میان بگذاریم.

دوستان می توانند دیدگاه خود را دراین باره به نشانی زیر بنویسند.
http://kanooneiranebozorg.blogsky.com/1389/02/05/post-127/

فرناز سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 13:59 http://farnaz.aminus3.com/

درست فهمیدم که ( بر شاه نامه درمانی باورمندم ) یعنی اینکه نام شاه نامه را عوض کنیم ؟
می تونم بپرسم چرا ؟

متن آن یادداشت رامین گرامی را در اینجا می آورم:
«
شاه نامه درمانی (کار گروه شعر و ادبیات پارسی)
1389/02/05 ساعت 02:07 AM
واپسین هخامنشی:

امروز چهارم اردیبهشت به دعوت استاد امیرصادقی به دانشگاه جامع علمی کاربردی واحد38 در خیابان فاطمی - خیابان پروین اعتصامی رفتم و از نزدیک برپایی کلاس شاه نامه خوانی آنهم در دانشگاه! راکه همیشه آرزویم بود... از نزدیک دیدم. بسیار لذت بردم..با اینکه چندسال است که پای سخن استادصادقی مینشینم اما این بار خیلی بیشتر احساس غرور کردم ...

چون: شاه نامه خوانی و روایتگری به عنوان یک واحد درسی در دانشگاه آموزش داده میشود!استاد صادقی گفتند: چند سال است که پیگیر این کار هستم و تصمیم جدی دارم رشته شاه نامه شناسی و شاه نامه خوانی را در دانشگاههای ایران یزرگ برپا کنم. به استاد پیشنهاد دادم به مدیران دانشگاه بفرمایید نام این رشته دانشگاهی شاه نامه درمانی باشد!

دوستان گرامی دیدگاه شما چیست؟

»
من در آنجا نوشته ام که:
«...نام شاهنامه درمانی را بر این رشته نمی پسندم.
شاهنامه بسیار بزرگ تر از این نام است.
...»

رامین گرامی بر این نظر هستند که خواندن شاهنامه درمانی است بر از خود بیگانگی جوانان ایرانی و. راهی است که خودشان را دوباره بشناسند.

شهرزاد سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

گویا پزشک: شاهنامه را هر چه بخوانی باز هم کم است، همیشه از هر منظر که نگاه می‌کنی حرف تازه‌ای برای گفتن دارد... واژه و مطلب انتخابی شما برام جدید و سودمند بود، فکر می کنم این ترکیب در واژه نامک عبدالحسین نوشین هم این نباشد.
توس: بیشتر بازدید کنندگان بچه‌ مدرسه‌ای‌هایی بودند که می‌چرخیدند و می‌خندیدند و هیچ کس نبود که برایشان از سترگی کاخ عظیمی که فردوسی بزرگ پی‌افکنده بگوید و او همانجا میان آن همه بی‌مهری‌ها نشسته بود، نگاهش مثل همیشه به دوردست‌ها و شاهنامه‌اش در دست... انگار می‌خواهد دوباره و دوباره بسراید:
نه هنگام آرام و آسایش است/نه روز درنگ است و آرایش است
دریغ است ایران که ویران شود/کنام پلنگان و شیران شود
چو ایران نباشد تن من مباد/بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
.....
پروانه جان از شما و خوانندگان گرامی‌تان بسیار سپاسگزارم. از این پس تلاش می‌کنم هر چند کوتاه حضور داشته باشم و پاسخگوی مهر شما و دوستان باشم.

زبان فارسی زبانی زایاست که بسیاری از گوشه های آن بر ما ناشناخته است . باید بیشتر روی زبان کار شود.

چشم به راه نوشتنت در تارنگاری نو هستم.

دفتر شعر جوان سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 16:50 http://www.poetryoffice.ir/

تورا من چشم در راهم
...............................
نمایشگاه بین المللی کتاب
نشانی: شبستان راهرو 16
غرفه ی شماره 19
دفتر شعر جوان

پرستوی سفید سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 21:43 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما. امیدوارم وقت کنم و بتونم برم وبلاگ ایران بزرگ و نظرمو در مورد شاهنامه درمانی بنویسم که ....!
و اما من خیلی دوست دارم وقتی مردم منو کنار آرامگاه اخوان در محوطه ی آرامگاه فردوسی بزرگ به خاک بسپارند! وقتی این وصیتو کردم بهم خندیدند که چه قدر پر توقعم و از این جور چیزا!!!
به شهرزاد گرامی! من هم وقتی دانش آ«وز بودم و می رفتم توس محو فضا می شدم ولی پرو پا قرص سخنان راهنما رو هم گوش می دادم اما بعدش هیچ چی یادم نمی موند ولی حالا هر وقت می رم در انتظار یک راهنمای خوب حسرت می کشم هر بار هم که بشنوم باز هم برام تازگی داره ولی متاسفانه گاهی در اون جا هیچ راهنمایی حضور نداره. چندماه پیش یک دوست کره ای رو به همراه برادرزاده های کوچکم که خیلی روی مخشون کار کرده بودم بردم ولی دریغ از یک راهنمایی موثر برای این دوست ما که فارسی را نیم بند بلد بود و من مجبور بودم با انگلیسی نیم بندتر رستم و هفت خوان رو بهش معرفی کنم. عید سال گذشته که باز هم برادرزاده ها و خواهرزاده را با افتخار برای آشنایی با فردوسی بزرگ اون جا بردم مرد جوان راهنما که به درخواست من آمده بود برای توضیح دادن بدون این که یک نگاه گذرا و کوتاه به مخاطبانش داشته باشه و اجازه ی پرسش به اونها بده تند تند با لهجه ی شمالی حرف می زد و می رفت طوریکه خودم اصلن نمی فهمیدم بالاخره ایشون داره الان کدوم خوان رو توضیح می ده!!!! و این حکایت همچنان باقی است!

محسن چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 http://after23.blogsky.com

چرا. منم ابدیش را دوست دارم. به یک شرط. از اول بدانم که قرار است آن جا برای ابد بخوابم. چون اگر ندانم چندان لطفی ندارد. چرا که تا بیدارم به آن دلخوشم. آن جا نباشم در چاه فاضلاب هم بخوابم غمی نیست.

برایتان عمری دراز همراه با شادی و تندرستی آرزومندم.

احمد پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 15:06 http://shoeb.blogfa.com

سلام
وب خوشکلی داری
این پستتم خیلی خوب بود
امیدوارم موفق باشی
یا حق

سلام
شعر «پروانه» شما را خواندم و دیدم که چشمان شما «خوشگل» می بینند.
همیشه شاد و تندرست باشید و همیشه قلمتان پایدار

فلورا جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:04

چه خوب شد که شما به این موضوع اشاره کردین.
من گمان میکردم که منظور از گویا پزشک معادل روانشناس یا روانپزشک امروزی باشه.

راستی اون فایل سوم از سخنان دکتر کزازی رو نتونستم باز کنم ولی منتظزم متن نوشته ی این سه جلسه بدستم برسه.
اینجا رو خیلی دوست دارم و آروم آروم و لاک پشتی دارم آرشیوتون رو میخونم

بسیار خوشحالم که به اینجا میآیید.

اگر متن به دستتان رسید سپاسگزار می شوم برای من هم بفرستید می توانم اینجا منتشرش کنم. گاهی مثلن هنگام رانندگی و ورزش شنیدن خوب است ولی نوشته جای خود را دارد.

استاد کزازی جهان بینی بسیار خوبی دارند .

محمد درویش جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 00:47 http://darvish.info

استاد جنیدی مرد ممتاز و فرزانه ای کم نظیر است. کاش از ایشان در مجموعه برنامه های تالار پورسینا هم می شد استفاده کرد.
درود ...

افتخار شاگردی ایشانرا داشته ایم.سال پیش یک بار در فرهنگسرای پور سینا و یک بار هم در فرهنگسرای رسانه سخنران کانون بودند . ایشان هر جا سخن از فردوسی باشد بی هیچ چشم داشتی مادی حاضرند ولی وای به روزی که زمان برنامه 5 دقیقه اینطرف و آنطرف بشود....بسیار با نظم و ترتیب و سختگیر هستند.
فرهنگسرا برنامه دارد سالن را فقط سینمایی کند نمی دانم چه بر سر برنامه کانون ها بیاورد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد