بایزید بسطامی

  سلطان العارفین بایزید بسطامی در یکی از حجهایش بر بالای عرفات ایستاده بود که نفس اش او را گفت: ای بایزید ، کیست که مانند تو چهل پنج بار حج کرده و ده هزار بار قرآن را ختم  نموده باشد.

شیخ در همانجا صدا زد : کیست که صواب چهل پنج حج را به گرده نانی بخرد؟

مردی جواب داد : من می خرم.

گرده نان را به بایزید داد و شیخ بسطام آن نان را جلوی سگی انداخت و گفت: بخور ای نفس که من حجی نمی خواهم چون اوست که گرد من می گردد.


 

بایزید بسطامی

نظرات 12 + ارسال نظر
پاتوق گورکن ها جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:45

کوئیلو جزو سیاهکارترین شیادان!!


سایت اینترنتی مجله تایم در یک نظرخواهی درباره زبل ترین کلاهبرداران قرن گذشته نظر خواهی کرده است.باور کردنی نیست!تایم مجله خیلی گردن کلفتی ست و کسانی هم که نظر داده اند مردم اروپا و آمریکا بوده اند نه مردم بی سواد خاور میانه و انگار خیلی چیزها درباره نویسنده ها و هنرمندان هست که ما نمی دانیم این خبر را اتفاقی در هفته نامه مهر دیدم.نفر چهارم این لیست ژان لوک گدار است!!!و نفر هشتم پائولو کوییلو !!نفر دوازدهم بیل گیتس!!سیزدهم مدونا!نفر پانزدهم آندره تارکوفسکی!!

البته من تقریبا دلایل آنها را شنیده ام که مولوی شناسان و اسطوره بازها بسیار از دست کوییلو به خاط سرقت های ادبی اش عصبانی هستند

پاتوق گورکن ها جمعه 27 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:48

قوانین مورفی


قوانین عشق:
1-همه ی دخترای خوب رو گرفتن.
2-اگر نگرفته باشن یه جای کار میلنگه!
3-هر چه خوبتر دورتر.

4-حاصل ( زیبایی* عقل و فهم * موجود بودن ) مقداری است ثابت. این ثابت اغلب صفر است!!!
5-علاقه ی شما به هر کس با معکوس علاقه ی اون به شما نسبت مستقیم داره.
6-وقتی همسر یک مرد با اون به تفاهم میرسه که از گوش کردن به اون دست بر داره.
7-چیزهایی که یک زن را بیش از هر چیز به مردی جذب می کند همانهایی هستند که چند سال بعد بیشترین تنفر را از آنها خواهد داشت



قوانین اتوبوسی مورفی :
1- اگر تو دیرت شده اتوبوس هم دیر می آید.
2- اگر زود برسی اتوبوس دیر می آید. اگر دیر برسی اتوبوس زود رسیده است.
3- اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری. وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری.
4- هر چه بیشتر از راننده بپرسی که کدام ایستگاه باید پیاده شوی احتمال این که درست راهنمایی ات کند کمتر خواهد شد.
5- مدت زیادی منتظر اتوبوس می مانی و خبری نیست حالا سیگاری روشن می کنی. به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می رسد. (به عبارت ساده اگر سیگار را روشن کنی اتوبوس می رسد).
6- اگر برای زودتر رسیدن اتوبوس سیگار را روشن کنی اتوبوس دیرتر می آید.
7- اگر هوا سرد یا بارانی است یا هر دو, اتوبوس دیر خواهد آمد.
8- اگر فکر می کنید که زمان کافی برای رسیدن به اتوبوس دارید حتماً جدول زمانی اتوبوس را اشتباه خوانده اید.
9- اتوبوسی که شما برنامه ریزی کرده اید تا سوارش شوید معمولاً پنج دقیقه زود می آید و شما به آن نمی رسید.
10- اتوبوسی که به آن می رسید معمولاً 15 دقیقه دیر می آید.




قوانین مادرانه:
1-مادر ها در دو موقعیت شما را نصیحت می کنند وقتی که به آن نیاز دارید و وقتی که نیاز ندارید.
2-انجام دادن هر کاری از طرف شما با انتقاد مادرتان مواجه می شود. حتی انجام ندادن هیچ کاری هم.......
3-هرچی بزرگتر بشی واسه مامان بچه تری.
4-مادرها همیشه می توانند یک راه بهتر برای انجام کارها نشان دهند:منتها بعد از آنکه آن کار را انجام دادید.



قوانین نظامی
1- هرگز یک سنگر را با کسی که از تو قوی تر است تقسیم نکن
2- گر افسر مافوق تو را می بینید، پس دشمن هم تو را می بیند
3- اگر در جبهه داری خوب پیشرفت می کنی، حتما" به سمت دام دشمن می روی
4- اگر نیاز داری که همین الآن با افسر مافوق خود صحبت کنی، یک چرت بزن

قوانین تکنولوژی
1- منطق عبارت است از یک روش سیستماتیک برای رسیدن به یک نتیجه غلط
2- تمامی اکتشافات و اختراع های بزرگ دنیا بر اثر اشتباه بجود آمده اند
3- مهمترین email ای را که میخواهی بگیری گم می شود
4- اگر یک برنامه کامپیوتری بدرد نخورد باید آنرا مستند کرد
5- اگر یک برنامه کامپیوتری مفید باشد باید آنرا عوض کرد
6- در اجرای پروژه مهم نیست چقدر منابع در اختیار دارد به هر حال کم است


قوانین گرافیکی مورفی:
1- دیسک مشتری در سیستم تو خوانده نمی شود.
2- اگر برای خواندن آن نرم افزار پیچیده ای روی سیستمت نصب کنی آخرین باری خواهد بود که چنین دیسکی به دستت می رسد.
3- اگر سه طرح را نشان مشتری ات نشان بدهی طرحی را انتخاب می کند که انتخاب آخر توست
4- اگر دو طرح را نشان بدهی خواهان طرح سوم است . اگر طرح سومی را ارائه کنی یکی از دو طرح اول را انتخاب می کند

قوانین جاذبه مورفی
1- شی در حال سقوط همیشه جائی فرود میاد که بشترین ضربه رو بزنه
2- قطره ی رنگ همیشه سوراخی در روزنامه پیدا می کنه تا رو فرش بچکه (تا زمانی هم که خشک نشده دیده نیمیشه )


قوانین مورفی در خیاطی
1- وقتی که شش دکمه احتیاج داریدحداکثر پنج دکمه در قوطی دکمه ها پیدا خواهید کرد.
2- وقتی عجله دارید, سوراخ سوزن بیش از اندازه کوچک است.
3- معمولاً پارچه ای را که فراموش می کنید قبل از دوختن بشویید تا آب برود, همانی است که خیلی آب می رود.
4- سوزن گم شده همیشه توسط همسر یا فرزندتان وقتی که با پای برهنه در حال راه رفتن در اتاق هستند پیدا می شود.
5- اتو لباس را نمی سوزاند مگر در آخرین پرس.
6- اتوی بخار شما بخار همراه با زنگ آهن را فقط روی لباسهای ابریشمی سبک تخلیه می کند.

قوانین مورفی در عکاسی
1- اگر چیزی یادتان نمی آید پس فیلم عکاسی را در خانه جا گذاشته اید.
2- همیشه مهمترین حلقه فیلم تار می شود.
3- هیچ عکاس روزنامه نگاری خوش لباس نیست.
4- هیج عکاس خوش لباسی عکاس روزنامه نیست.
5- بهترین صحنه ها برای عکاسی از طبیعت زمانی بوجود می آیند که شما آماده نیستید.
6- یک لنز تمیز و خشک مثل آهن ربایی برای غبار و رطوبت است.

و در آخر فلسفه آقای مورفی:

" لبخند بزن... فردا روز بدتریه "

پادرا شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 00:45 http://padra.blogsky.com

سلام من پادرا هستم نمیدونم دارم برای بلاگ بایزید بسطامی شما کامنت میذارم یا موضوع دیگری هست چون کامنت های قبلی رو خوندم یه ذره گیج شدم !

به هر حال همه بلاگهای شمارو خوندم و برام خیلی جالب بود که نگاه عارفانه شما بعد از گشت و گذاری در عوالم ذن و بودیسم حول شخصیت بایزید داره سیر میکنه.
بهتون تبریک میگم چون این نگاه مطمئننا بار بسیار بیشتری خواهد داشت (شاید چون خالی تر و پاکتر هستش)

من از بایزید اون جمله معروفش رو دوست دارم که میگه : وه چه پاکم من ! و چه مقامم والاست ..... و به همه تاریخ اینرو نشون میده که خداوند میتونه در وجود انسان های دیگه هم حلول کنه !! و به تعبیری دیگه انسانهای بزرگ میتونند خدا باشند .

خیلی ممنون از بلاگ خوبتون و حضور عمیقتون در روزگار ما :)

پروانه یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:34

بایزید بسطامی
روشن تر از خاموشی ،چراغی ندیدم
وسخنی ، به از بی سخنی نشنیدم

ساکن سرای سکوت شدم٬

و صدره ی صابری در پوشیدم.

مرغی گشتم٬

چشم او٬ از یگانگی٬

پر او٬ از همیشگی٬

در هوای بی چگونگی٬ می پریدم.

کاسه ای بیاشامیدم که هرگز٬ تا ابد٬

از تشنگی او سیراب نشدم

( بایزید بسطامی )

http://www.tanhaxy.com/2007/09/000812.php

[ بدون نام ] یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 15:35

لقمه درویش



مردی نزد شیخ با یزید بسطامی رفت و گفت: « ای شیخ! من پسری دارم که شما را خیلی دوست دارد. می خواهم او را داماد کنم. مجلسی داریم. دوست دارم یکی از شاگردان شما به خانه ما بیاید و در جشن ما شرکت کند و از غذای ما بخورد. خواهش می کنم دعوت ما را قبول کنید. »

شیخ بایزید به درویشی اشاره کرد و گفت: « برو دل این مسلمان را خوش کن. »

درویش به خانه آن مرد رفت و در جایی که برایش آماده کرده بودند نشست. مرد میزبان شروع به پذیرایی از او کرد. وقتی سفره را پهن کردند. درویش لقمه ای برداشت که بخورد.

مرد گفت: « مدتهاست که آرزو دارم درویشی به خانه من بیاید و از غذای من بخورد. این یک لقمه که داری می خوری از هزار سکه طلا برای من با ارزش تر است. »

درویش لقمه ای را که برداشته بود سر جای خود گذاشت و دیگر دست به غذا نزد. بعد هم پیش شیخ بایزید برگشت. مرد برای عذرخواهی و تشکر پیش شیخ آمد و گفت: « نمی دانم که این درویش از من چه بدی دید که لب به غذا نزد؟ »

شیخ از درویش پرسید که چه دیدی و چه کار کردی؟

درویش گفت: « اول که به خانه او رفتم، خیلی با خوشرویی و احترام رفتار کرد. می خواستم دعایی در حق او بکنم و از خداوند چیزی برای او بخواهم. چیزی که از هشت بهشت برتر باشد اما او ارزش کار خود را پایین آورد و یک لقمه غذا را به هزار سکه طلا فروخت. وقتی فهمیدم که ارزش هر کاری را به پول می سنجد، نتوانستم غذای او را بخورم.



http://www.irib.ir/amouzesh/koodak/musics/4/javamel_hekayat/lastpage.htm

passion دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 http://gedichte-w.blogspot.com

درود بر بانو پروانه

حج ما آمدن ست و روزی با نام رفتن و یا بر عکس !
خداوند ایران نگهدار ایران باد

passion دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 http://gedichte-w.blogspot.com

http://varesh.blogfa.com/post-563.aspx

به وبلاگ خانم آسیه امینی رفتم .
برایش آرزوی تندرستی هر چه زودتر را دارم.
با سپاس از اینکه لینکش را برایم نوشتی.

فریدون دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 http://www.parastu.persianblog.ir/

مطلب جالبی را شیخ مطرح کرده است.
حضرت محمد و حضرت علی هم بار ها به مکه رفتند ولی هرگز خودشان را حاجی ننامیدند. اما ما ایرانی ها وقتی به حج می رویم عجیب علاقه داریم توی در و همسایه ما را حاجی خطاب کنند و قیافه های حاجی مابانه به خود می گیریم و از اطرافیان انتظار های عجیب و غریب داریم. و به جای آنکه قرآن را بخوانیم آنرا می بوسیم و به جای انکه آنرا بفهمیم فقط در سفر ها از زیر آن در می رویم . به جای خواندن حافظ از آن فال می گیریم .

محسن م ب دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:22 http://ketabamoon.blogsky.com

من کتابهایی که مربوط به عرفای ایران است را بارها و بارها خانده ام. تذکره الاولیای عطار و نفحات الانس جامی را. این بایزید و ابوالحسن خرقانی را خیلی دوست دارم. دوست دارم پیش بیاید که در کنارشان چند ساعتی یا چند روزی یا چند ماهی یا چند سالی بنشینم.
من فکر میکنم تنها این گونه آدمیان از زندگی لذت برده اند. و زندگی کرده اند.

رضا سه‌شنبه 28 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 16:02

توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که توباشی و مرا غم ببرد .

کریم جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 15:47

سلام
ای کاش میشد این نوشته را در ترمینال مخصوص حجاج در فرودگاههای کل کشور
با خطی زرین نوشت و در دید عموم قرار داد که این همه جاه و جلال حج رفتن رو
کمی فراموش کنند

masoud شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 20:07 http://masoud66pm.blogfa.com

salam dooste aziz vaghean ziba bod

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد