برخورد انسان با طبیعت

 


ادبیات ما پر است از درس هایی در باره ی ارتباط انسان با خودش ، انسان با انسان حتی کمتر ارتباط انسان با اجتماع داریم. در این میان برخورد انسان با طبیعت چه؟ نمی دانم باید در این باره جستجو کنم.
اگر شما می دانید اینجا بنویسید تا با به یاد بسپرم.
«ما باید خود را در برابر فرزندان و نوه‌های خود مسئول بدانیم، زیرا با تخریب محیط‌زیست و منابع‌طبیعی، زندگی را برای آنان غیرممکن کرده‌ایم.»
بخشی از بیانیه‌ی پایانی اجلاس هزاره‌ی سازمان ملل
برداشت از تارنمای مهار بیابان زایی
روز شنبه گرگان بودم  برادرم  بی درنگ برنامه ای برای پیاده روی در جنگل ترتیب داد. اتومبیلش را در قطعه ی شهدای گمنام (در دل جنگل) پارک کرد و برای پیاده روی به سوی چشمه ای در بلندای کوههای ناهار خوران حرکت کردیم هنوز چند قدمی نرفته بودیم که به این درختان تن و شاخ بریده رسیدیم .او که از این مناظر در جنگل بسیار دیده شروع کرد به غر غر و بد بیراه گفتن« .. لامصبا جنگلو از بین می برن.. زنگ زدم گزارش دادم گفتن اینا که اینا رو میبرن سیستانی های بدبختی هستند که میرن هیزم می سوزونن تا بلال بفروشن ... آخه دروغگوها عمدن دارین اینجا رو آباد(بهتر است بخوانیم خراب) می کنید تا یه حصاری بکشید و صاحب شید.چقدر اینا نفهمند.. همینطور راه می رفت و زیر لب می گفت و می رفت . ...»
 
داستان را با خانواده هایی که به دیدنشان میرفتیم باز گو می کردم، پسران جوان که بیشتر کوهنوردی می کنند برایم آدرس های دیگر جاهایی از جنگل را دادند . یکی می گفت کنار «باران کوه» جایی است که درختان بسیاری قطع شده اند و یک محوطه است که از راهی دیگر به آن دسترسی دارند. پس از گفت و شنود روشن شد باید نقشه ای برای نفوذ به درون جنگل و پس از آن نابودی باران کوه با را ه یافتن بی برنامه و با اتومبیل و کاسبی برخی در پیش باشد.
 
 
درویش گرامی در پی «مهار بیابان زایی» است و برخی سود جو در پی «بیابان زایی»!
در اینجا از رنج ها و خون دل خوردن های دوستاران محیط زیست به خصوص درویش گرامی بسیار سپاسگزاری می کنم. من اینجا نشسته بودم و دوستاران محیط زیست برای نگاهبانی از طبیعت رنج سفر به گرگان را کشیدند. 
 برای این دیده بانان محیط زیست عمری دراز همراه با شادی و تندرستی آرزومندم.
 
سفرنامه محمد درویش به گرگان را اینجا بخوانید

گل های بهاری جنگل ناهار خوران پیشکش آن نازنینان   گرامی
 
نظرات 12 + ارسال نظر
پرستوی سفید سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:53 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر بانو! گاهی شکیبایی خبرهای ناگوار در مورد محیط زیست را ندارم و آشکارا گریه می کنم و فغان به راه می اندازم.من همیشه اطرافیان را از هر گونه اندیشه و خیال فرزند آوری حذر می دم.گفتم بچه های بدبخت نسل های بعدی نه درخت خواهند دید و نه خواهند فهمید جنگل چیه و بسیاری از جانوران رو هم فقط باید توی عکس ها ببینند... چه زندگی خواهد شد؟! به همکارانم گفتم هر کدوم تون بچه دار بشید صداتنون می کنم پدربزرگ! حق فرزنداوردن ندارید!

پدر بزرگ شدن مگه بده !

شما رو باید به« پاتوق گورکن ها » معرفی کنم.

امیدورام فرزندان ما از ما هشیار تر باشند و در مهار بیابان زایی بکوشندو در آفرینش جنگل ها دست به کار شوند.

پرستوی سفید سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:04

راستی این عکس درخت های قطع شده آتیشم زد... آخرین بار سال ۸۴ رفتم گرگان و ناهارخوران... خیلی با عجله ولی دفعه قبلش سال ۸۱ فرصت بیشتری بود. به غیر از ناهار خوران یک منطقه بسیار زیبای دیگر هم رفتیم که بسیار رویایی و خلوت بود و متاسفانه نمی دونم اسمش چی بود؟باجمعی از دانشجویان دانشگاه های مختلف کشور که در یک جشنواره رتبه آورده بودیم...یک جشنواره ادبی. دانشجویان رمانتیک و خیلی امروزی و سرحال و قسمت خوبش این بود که از هیچ دانشگاهی هیچ مسولی نیومده بود و حسابی به همه خوش گذشت.و علت این همه احساس خوب من آب و هوای گرگان و آن منطقه خاص و ناهارخوران بود.ولی این عکس دیوونم کرد.بانو! داریم به کجا می ریم؟! امیدوارم نشنوم که اون منطقه خیلی زیبا هم دچار همچین بلایی شده باشه!!! خدا نکنه!

اگر سری به وبلاگهای زیست محیطی بزنی می بینی در همه جا ایران این حکایت به شکل های گوناگون هست.
وبلاگ دیگر وبلاگ مژگان جمشیدی است که پیوندش این کنار هست

دوست بسیار گرامی بهتر نیست به جای احساساتی برخورد کردن ما هم به این دیده بانان نیک اندیش کمک کنیم تنها با نیک نگاه داشتن محیط اطزاف خودمان. همین.

درود بیکران بر تو دوست نازنین

فروشگاه دستفروش سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:43 http://www.dastforush.com

تشکر و خسته نباشید

با اینکه پیام های تجاری اینجا پاک می شوند ولی از اسم فروشگاهت خوشم اومد.

مازیار سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 20:40 http://sarayebishehsar.blogsky.com

بادرود به پروانه عزیز
ممنونم که به من سر زدی
دیگه باید ببخشید از این همه غلط املایی
ممنونم که به من سرزدی
درست نوروز عید باستانی ماست
این جشن مثل جیلی از رسمهایه دیگه تو وجود هر ایرانی رفته
نمیشه وجود هیچ کسی رو ازش گرفت
مثل همیشه با امدنت منو خشحال کردی
ممنون

درود بر مازیار گرامی
دیگه امیدی به خوب شدن املای تو ندارم. فکرش را بکن به زودی یک مهندس با نامه هایی پر از غلط املایی وارد اجتماع می شود....
.
شما دوستان بیشه سری برایم بسیار ارجمند هستید. این روزه «شو نیشت» ها سر زدن های وبلاگی شده.
راستی در روستای شما شب نشینی ها حتمن برقرار هست. اینجا که در این شهر دود و آهن و سیمان دیدارها بسیار دیر و غیر حضوری شده.
من هم شاید یک روز برگردم و در یک روستا زندگی کنم.
حتمن برای بازگشت برادر روزشماری می کنی.

محمد درویش چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:41 http://darvish.info

درود بر بانوی دریادل ... پروانه عزیز:
ممنونم که اینگونه سزاوارانه از گرایه های مهار بیابان زایی حمایت می کنید.
درود بر شما ...
راستی!
عکسها برای من باز نمی شود!

درود بر شما
امیدوارم بتوانم روزی کاری انجام دهم.
عکسها درسایت بلاگر انبار شده اند اشکال باید داخلی باشد که هر روز باید منتظر باشیم ببینیم چه بلایی بر سر اینترنت ما می آید.
با ایمیل برایتان می فرستم.

پروانه چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:04

در پایان پاسخ ایمیلم درویش گرامی نوشتند:

«دل من گره گیر چشم نجیب گیاه است»

محسن چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 15:39 http://askamoon.blogsky.com/1388/12/05/post-16/

جایی که عسک ها را گذاشته اید فی ل تر است.
البته شاید مشکل بلاق اسبات است.

عسک ها دز همین بلاگر است. اتفاق جالبیه ! من در محل کارم بعضی عکسای وبلاگمو نمی تونم ببینم ولی از خانه می تونم همه رو ببینم!
همین عکس میازار موری که دانه کش است...
در محل کارم نمی بینم ولی اینجا دیدار را با آن تازه می کنم.
باید بروم این بیت فردوسی را در آن جنگل بچسبانم تا شاید آزاراشان به آن درختان نرسد.

فریدون چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 16:03 http://www.parastu.persianblog.ir


مطلب محیط زیست و صلح همیشه برایم جالب بوده است.

با تمام تلاشی که می کنیم که محیط زیست را امانت داری خوب باشیم٬ متاسفانه شرکت های بزرگ کمتر به این امر می پردازند.
راستی آیا آماری در دست هست که بمب ها٬ مین ها٬ و هوا پیما های جنگی تانک ها و رزم افزار ها و غیره ٬ تا چه حد در تخریب محیط زیست تاثیر دارند؟

بلایای دیگری هم مانند آتش سوزی جنگلها هر ساله موجب از بین رفتن جنگل های زیادی می شود

این پرسش را باید از عضو هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع ، درویش گرامی پرسید.

محسن چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 17:15 http://askamoon.blogsky.com/1388/12/05/post-16

این عسک نگذاشت که من ببینم که چه نوشته اید. همین عسک همه آن چیزی هست که نوشته اید. من این عسک را دزدیدم و بر وبلاق وزین عسک هایی که می گیریم می نشانیم. البته امشب بعد از این که پنجم اسفند یعنی روز پرویز فنی زاده تمام شود.
نیز، من یاد گرفته ام که در این گونه مواقع خیلی غصه نخورم. چرا که آب و هوای مملکت شما جوری است که دور نیست روزی که ریشه های این درختان، سقف خانه های ساخته شده بر آن ها را بشکافند.
دل قوی دارید.

این عسک رو با گوشیم در کمال بی هنری و برای خودم گرفتم ولی دیدم می توانم به تماشا بگذارم.
خوشحال خواهم شد در «عسکامون» ببینمش

یک نظریه است که طبیعت خودش را باز سازی می کند . ولی شاید انتقامش ر ا از آدم ها بگیزد.

پرستوی سفید چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 20:10 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما.در گذشته خیلی بهتر و به طور مستمر اخبار محیط زیست و میراث فرهنگی رو دنبال می کردم ولی الان فقط به خوندن تیترها می رسم که فقط خبر از آتش سوزی جنگل ها و قطع درختان و تفریح گاه شدن روستاها دارند.من به اندازه خودم فقط می تونم محیط اطرافم را حراست کنم که نه جنگلی داره و نه رودخانه ای و ...!البته ما توی خونه ی آپارتمانی گاهی درخت رو توی گلدونهامون می کاریم! مادرم بسیار به کاشتن و نگهداری گیاهان و گلها علاقه مند و در این امر توانایی خوبی دارند.برای روز درخت کاری هم برنامه هایی دارم.آموزش خواهرزاده ها و برادرزاده ها و حساس وعلاقه مند کردن اونها نسبت به محیط زیست از دیگر اقدامات منه!!!

درود بر شما
مطالعات همه مینیمال شده.
به خواهر بردارا تونم میگین پدر بزرگ و مادر بزرگ؟

چه خوب که در فکر کاشتن درخت هستید. بسیار خوشحالم.

محسن چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 22:40

نه این عسکا فیلترند. در خونه ما هم فیلتره.
مور؟ باید گفت:
میازار الکترونی که دانه کش است. مور که دیوه.

پس «عکس» های بلاگر هم «عسک» شده اند!

خوب یه مرد میدان میخواد شعرهایی بگه که هزار سال دیگه مردم باز هم بخوانند!
هستید بفرمایید شما بسرایید ما می خوانیم

محسن پنج‌شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 http://askamoon.blogsky.com/1388/12/06/post-17/

جنگل؟

عسک آنجا را به اینجا آوردم
اشتباه نکنم با فتو شاپ درستش کردید
درسته خورشید همونجا بود که الان تو عکس کمی از اون دیده میشه


اینم لینک جایی که فرناز مدتی هست عکساشو اونجا می فرسته:
farnaz.aminus3.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد