بهمنگان ونکوداشت دو گرامی

 

بهمنگان ونکوداشت دو گرامی


بهمن،سپید ترین ماه ، در ایران باستان ، نماد صلح و دوستی است و آن را اندیشه نیک می نامند و دومین روز در هر ماه وَهمن یا بهمن نامیده می شود .ایرانیان از زمان باستان دومین روز از بهمن ماه را کهبا نام ماه یکی میشود راجشن میگیرند.این روز را بهمنگان می نامندکه برابر است با 26 دی خورشیدی.در جشن این روز گوشت خورده نمی شود و هیج حیوانی کشتار نمی شود.
امسال بهمنگان برایم دو نکو داشت به یاد ماندنی به همراه داشت:


یک -در نکو داشتی که برای دکتر حسین وحیدی از سوی بنیاد جمشید گرفته شده بود به همراه همسرم شرکت کردیم که با جشن بهمنگان یکجا برگزار شد . ازپژوهش های دکتر وحیدی پیش از این در همین ستون نوشته شده است.
نکوداشت در فضایی امروزه و ایران باستان بر گزار شد. هنگام ورود این بانو گلاب پخش می کرد. و سخنرانان هم سخنان شنیدنی داشتند.
عکس از اینجا
_
_
دو- خبر خواندن دادن نشان «خروس سپید» انجمن حیوانات اصفهان به بانو «ژاله فتوره چی» .


گفتنی است که خروس سپید یکی از نمادهای جشن بهمنگان است. خروس در اوستا همکار و « پیک سروش » است و نام این پرنده زیبا در اوستا " پَرودَرش" است که به معنی " پیش بین " است چون باور داشتند که خروس نخستین پرتوهای خورشید را در بامداد و به هنگام « خروس خوان » می بیند و با خروش بامدادی خود برای مردمان "بیدارباش" سر می دهد و برای همین "خروش" معروف اوست که در زبان فارسی با صفت " خروس" شناخته می شود.

خبر را از اینجا بخوانید.

گفتگویی در این باره را اینجا بخوانید
_____________________________________________
بهمنگان در ادبیات فارسی:
فرخش باد و خداوند فرخنده کنادعید
فرخنده و بهمنجه و بهمن مه را
«فرخی سیستانی»
نظرات 11 + ارسال نظر
محمد درویش دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 17:41 http://darvish.info

سلام و درود بر دوست قدیمی ... این جایزه بر هر دو عزیز فرزانه مبارک باد ... آن رسم گلاب پاشون هم جالب بود ...

درود
این رسم در گرگان هنوز در هنگام مراسم عزاداری هست. در قسمت زنانه یکی از صاحبان عزا کنار در ورودی می ایستد و با تعارف گلاب به نوعی به شرکت کنندگان خوشامد می گوید.
تماشای رفتارهای کسانی که وارد می شوند برایم جالب است. برخی از آنهایی که عطر و اسپری های گرانقیمت زده اند با چنان فیس و افاده ای دست گلاب پخش کن را پس می زنند که فکر می کنند که خودشان خیلی خوشبو هستند غافل از اینکه خیلی ها این همه عطر و اسپری برایشان تحریک حالات آلرژی می شود(یکیش خود من که در جاهای شلوغ دچار سرگیجه میشوم)
یک دکتر پوست مایعی به بیمارهایش می داد که آن را به صورتشان بمالند و می گفت دست ساز خودم هست که کاملن مشخص بود آن مایع گلاب است.
خیلی از داروهایش را فله می خرید و در قوطی های کوچک به مشتری هایش می داد و می گفت دست ساز خودم است.

پرستوی سفید دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:12 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر بانو... کاش یادآوری جشن بهمنگان سنگدلی ی انسان را نسبت به دیگر جانداران بکاهد... حال و احوال؟ به خاطر این پست سپاس.سلام برسونید.

درود
بله . یادآوری به انسان ها با جشن . نه ریاضت کشیدن تا چیزی یاد گرفتن.

حال ما خوب است لاک پشت هم روز به روز بهتر میشود فقط باید صبح ها نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شوم تا بتوانم سر سوزن سر سوزن آنتی بیوتیک و ویتامین هاشو بریزم توی دهنش. دهنشو کیپ می کنه و دست و پا میزنه ولی کور خونده.
بزرگی شما رو می رسونم
سپاس

محسن چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:16 http://after23.blogsky.com/

من روزانه به سه وبلاگ حتمن سر می زنم که یکی از آن ها اینجاست. ولی دو سه روز بود که صفحه من پست تازه ای از شما را نداشت. انگار همان مشکل باستانی در مورد بلاق اسبات به وجود آمده است. امروز که با قامنت وزینی در مورد نشان خروس سپید سراعم آمده بودید دانستم که باید تمام صفحات اینترنت اکسپلورر و مازیلا و اینا را پاک کنم تا ببینم که شما از خروس سپید نوشته اید.
نه. من نشان خروس سپید را نخواهم گرفت. هر چه در خودم کنکاش می کنم میبنیم که وحشی تر از آنم که این جایزه نصیبم بشود.
خودم را که گول نمی زنم. می دانم که در میان حیوانات به هیچ وجه تحمل حشره جماعت را ندارم.
تحمل بیشتر از چهار پا را بیشتر ندارم. سوسک، رطیل، عنکبوت، ...... یا این ها شامل حمایت نمی شوند؟
ولی بعضی چهار پایان هم اگر آدم را گیر بیاورند، تنها، در یک جنگل، .... ، واویلاست.
شیری منحصر به فرد، نسل در حال انقراض، و من. با یک تفنگ در دستم. چه خواهم کرد؟
حتمن باید بمیرم. شاید نمیرم. یعنی خودم را می گویم. جایی برای کسی هم نوشتم در باره میزان ارزش آدمی در مقابل یک چیز دیگر. مورد آن کس، ادوات نظامی بود. می دانید ارزش یک تانک در جنگ چیزی بیش از 8 سرباز تانک است. یعنی در یک جنگ شما می توانید هشت سرباز را شهید کنید که یک تانک را نجات دهید.
نه. من نشان خروس سپید را نخواهم گرفت.

از دوستی شما با این وبلاگ کوچک بسیار سپاسگزارم.

چه خبره!... سوسک و شیر و...تانک و..! تا کجاها رفتین!
ولی تانک هم خواندنی بود یاد بازی شطرنج افتادم. یک رخ معادل پنج پیاده ،فیل و اسب هر یک معادل سه پیاده

آخرین شیر یک نسل و شما!
حالا کو شیر که بخواد تو جنگل با شما روبه رو بشه! ولی همین چند سال پیش بود که روستاییها ماسوله یک پلنگ نایاب رو با تیر زده بودند.برای حفاظت از جانشان این کار را کرده بودند.

رفتم سراغ وبلاگ خانم ژاله و مصاحبه اش ، تصمیم گرفتم برم ازشون درس حمایت از حیوانات یاد بگیرم.
وبلاگشون خوندنیه حتمن یه سری بزنید.
یکی که سالها مسکو بود و با سفارت همکاری می کرد، میگفت وقتی صورت پشمینه ها از مسکو بر می گشتند یکی، یک پالتو پوست گرون دستشون بود معلوم بود زناشون بدون پالنو پوست راشون نمیدادن.

فریدون پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 16:25

یک - منظورتان را در سطر اول از جمله «... دومین روز هر ماه بهمن نامیده می شود ...» را متوجه نشدم.

دو - بالاخره خروس را هم در اینتر نت به خروش ربط دادند. و خرابات حافظ را هم طور دیگری تعبیر کردند. شراب حافظ را هم قبلن به شراب طهورا نسبت دادند.

بقول مولانا:
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من


امروزه هرکس ( البته منظورم از هر کس شما نسیتید) هرچه دلش می خواهد در اینتر نت می نویسد و بالاخره یه طوری جا می افتد و مدرک هم میشود. خدا آخر و عاقبت این ملت را با این تعابیر از من در آوردی بخیر کند.

فکر می کنم آنچه را که امروزه می شنویم و یا می خوانیم باید زیر زبان اندیشه مزه مزه کنیم و قبل از قورت دادن و هضم کردن ببینیم محتوای آن از کجا آب می خورد و هدف از این گونه تعبیر ها چیست.



پاسخ شما کمی به درازا می کشد. اندک اندک می نویسم
با پوزش
ــــــــــــــ
فریدون گرامی
در خبرها خواندم سلینجر از دنیا رفت. شما ما را با نام سلینجر با کتاب ناتور دشت آشنا کردید همیشه سپاسگزار شما هستیم. آشنایی ما با این نویسنده موجب شد تا دیگر آثار او را نیز بخوانیم.
یادش گرامی

پروانه پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 17:49


ریشه 120 ساله شی:
گاه شمار دینی کنونی زرتشتیان که حاصل ژرف نگری بینشمندانه پیشینیان با فرهنگمان در دانش و ستاره شناسی است دارای 12 ماه 30 روزه که هرروزآن بنام یکی ازامشاسپندان ( فروزه های اهورایی ) وایزدان جاویدان نام گذاری شده که نام هرماه همنام با نام یکی ازاینروزهاست مانند روز مهردرماه مهر, یا مهرروزومهرماه . به اضافه 5 روز بنام پنجه که هر روزآنهم نام یکی از بخش های گات ها ( سرودهای هندیشه بر انگیز ) رادارد . شگفت اینکه درآن زمان کهن و بسیار دورایرانیان کبیسه را نیزمیدانستند وهر120سال یک ماه اضافی برای آن در نظر می گرفتند یعنی سال 121 اُم دردوره 120 ساله 13 ماه داشت , دو فروردین ماه 30 روزه با آنهمه جشن وسرور! . وبیجا نیست که آنان برای خویشان ,دوستان ونیکان روزگارخود آرزوی 120 ساله شدن را داشتند یعنی دو فروردین , دونوروز ودوجشن زایش .

برداشت از گاهنامه مهندس ماشالله خسرویانی

ر و ز ب ه شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 21:39 http://hazrat-eshgh.com

درود بر شما پروانه گرامی.
هر بار که من می یام اینجا متوجه چند یادداشت میشم. خیلی خوبه که شما حال و حوصله ادامه دادن رو دارید و خیلی خوشحال از این بابت کمینه آدم هایی رو پیرامون خودمون می بینیم که این گونه باشند. ما که هر بار که می خواهیم آغاز کنیم یا به امتحانی بر می خوریم یا سدی دیگر پیش رو داریم! یا همین که خوئدمون دلی به کار نمی ذاریم..

ممنون بابت سده..
راستش رو بخواین نتونستم جشن رو انجام بدم ولی خوب دوری از زادگاه اینها رو هم داره. صد البته از زادگاه خبرهای خوبی است هم برای سده که آتیش روشن کردند بس بزرگ و هم اینکه برای روزهای خوب پیش رو در حال آماده کردن هیزم هستند !!

ممنون. جشن سده رو هم به شما شادباش می گویم.
با سپاس فراوان.

درود بر شما
دوران امتحان و دانشجویی را سالها پیش گذرانده فرزندان را هم بزرگ کرده الان آنها امتحان و درس دارند و کمی فرصت های اضافی در زندگی روزمره را به هم اندیشی می پردازم.

سده جشن بسیار زیبا و پر باری است. راستی اگر انسان ،پرستاری از آتش را تیاموخته بود ، تمدن و یکجا نشینی به وجود می آمد؟
غربی ها چقدر ادیسون را ارج می نهند و ما کشف آتش به دست هوشنگ را خیلی قدر نمی دانیم.

امیدوارم بتوانیم جشن ها را بسیار زنده برگزار کنیم. من امروز تا ساعت 6 سر کار بودم . حالا هم مشغول کارهای خانه و گاهی کوتاه سری به اینترنت می زنم.جشن سده ی فقط همین پیام های اینترنتی بود و بس.

فریدون یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:52


آری پروانه گرامی
سالینجر هم چشم از دنیا فروبست.

هایتی هم با زلزله ویران شد و زنده گان آن با بحرانی مشقت بار روبرو هستند

افقانستان و مردم ستم دیده آن زیر آتش گلوله آرتش آمریکا ٬ انگلیس٬ طالبان و القائده ویرا ن و ویران تر می شود

تن پاره پاره عراق توسط حضور ارتش بیگانه در آتش و خون دست و پا می زند

پاکستان و یمن لقمه های چرب و نرمی برای شرکت های تولید اسلحه شده اند.

در اقصا نقاط جهان دارند بار سنگین و طاقت فرسای بحران اقتصادی را دارند به دوش کارگران ونج بران می اندازند.

در صد بحران بیکاری ، بیماری و بی سر پناهی روز به روز بالاتر می رود

از چچنیا چه خبر؟ در زیمباوی چه می گذرد؟

سرنوشت ایران در جاده پر مخاطره تحریم ها و بحران اقتصادی جهانی و دیگر مسایل به کجا ختم می شود ؟


با درود و سپاس فراوان







خانه ام آتش گرفته است آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را تارشان با پود

من به هر سو می دوم گریان
در لهیب اتش پر دود

وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد...

از فراز بام هاشان شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب

من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش

زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود
تا سحرگاهان که می داند که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ، ای فریاد
مهدی اخوان ثالث

محمد یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 20:55 http://kaspian.blogsky.com

سلام و درود فراوان
باز هم متشکریم از زحمت های فراوانی که برای این نوشتار می کشید
من از تعبیر واژه ها خیلی خوشم می اید و یکی را هم می شناسم که بسیار در این کار ماهر است و هر بار از او چیزهای زیادی یاد میگیرم

با درود فراوان
از این که می بینم جوانان به شناخت تاریخ و فرهنگ خود علاقه مند هستند بسیار خوشحالم.

ژاله دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:06 http://gorbeh-irani.persianblog.ir

درود پروانه گرامی.. اولین بار است که به وب لاگ پر محتوای تو سر میزنم.. چقدر خوشم آمد و از خوانندگان دائمی تو خواهم بود.
طبق درخواست شما مطلبی در وب لاگ درباره خروس سفید نوشتم.
لینک شما را هم اضافه میکنم تا مرتب مطالب شما را بخوانم.

چقدر خوشحالم....

مازیار چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 15:24

بادرود
حالتون چطوره؟
امید به اینکه همیشه روز هایه نیکویی داشته باشین
یه سری ام به بلاگ درویشی من بزنین
خوشحالم میکنید
بدرود

ر و ز ب ه جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 00:35

ما که هر روز باید خودمون رو آماده یه رخداد از پیش تعیین نشده کنیم! هر بار یه فکر و خیال و رویا یا هر چیز دیگه ای باید برای خودمون بسازیم تا یهو.. یهو.. شگفت زده نشیم! (توجه بشود به این واژه "یهو" !! همین گونه که نوشتم تداعی شود!)
به هر حال بهانه ها هم کم شده هم زیاد!

سده میشه.. بعد "یهو" سده میشه سبز!

آتش به اون سرخی کجاش سبزه؟ من نمی دونم ولی یه چیزو خوب می دونم که این گاهی باید "باز با باز و کبوتر با کبوتر" را با صدای بلند خواند!

حالا آتش نشانه هر پاکی و درستی و راستی ست.. حالا شما پیوندش رو با سبز بخون!

همیشه ما ایرانی ها دوست داشتیم "هوشنگ ها" داشته باشیم ولی هر زمان که یه "هوشنگ" تازه پیدا میشه به کل همه میراث مون رو فراموش می کنیم!

چرا؟ اینم نمی دونم.
دنبال پرتغال فروش گشتن هم شده یه کار واسه هممون..

سده همیشه یه چیز دیگه بوده..
همیشه..
فاصله ها بسیار زیاد است وگرنه من به شدت دوست داشتم همین چند روز آتی که اسپندگان می آید در کنار کسانی همچون شما و محسن و حسام و دیگران باشم و فراخوان برایتان بنویسم و شما بیایید و ما هم دو تخم چشمانمان را پیش کش کنیم برای پذیرایی از شما..

+ حالا بگو اگه اجازه ورود خودت به بزد رو اگه بدن !! (چشمک و :دی)

با سپاس. شادزی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد