عزاداری

روز عاشورای چند سال خنده ی از ته دل و پیوسته ی سالار مرا به سمت او کشاند، رفته بود پشت توری پنجره و از پنجره بیرون را نگاه می کرد ، پرسیدم چی تماشا می کنی گفت بیا زرکچلو ببین. ابتدای نام فامیل همسایه زر بود و همیشه سالار و دیگر پسر بچه های همسایه را دعوا می کرد و توپشان را می گرفت و نمی گذاشت در حیاط خانه بازی کنند. رفتم دیدم مرد همسایه در پارکینگ را باز کرده که اتومبیلش را ببرد بیرون چشمش که به دسته افتاده دو دستی می زد تو سر کچلش و و پاهایش را پانتزی باز می کرد و بالا و پایین می پرید ، همان موقع دسته ای که رد می شد مشغول حمل یک گهواره بودند. گفتم پسرم او عزادار است و برای نزدیک بودن ظهر عاشورا ناراحت است . ولی هر چه بود از اینکه او داشت خودش را میزد سالار خوشحال بود مثل این بود که واقعن مرد همسایه مشغول کتک خوردن است....
امروز که رفته بودم برای این دو روز تعطیلی خرید کنم زنی می خواست شش کیلو سبزی خوردن بخرد چهره ی مهربانی داشت به فروشنده کرد گفت این چه پیازچه ایه که میزاری آخه مال امام حسینه . اونی که سبزی ها را جمع می کرد آرام به همکارش که او کرد بود گفت امام حسین بهش گفته برام سبزی بخر و به هم لبخندی زدند. از خانومه پرسیدم مگه سبزی خوردن هم میدین گفت آره هیئت ما با همه فرق داره گفتم پاک کردن سبزی خوردن خیلی سخته اون هم برای مهمون . گفت مامانم و خواهرم هم هستند و کمک می کنند

از این همبستگی ها وهمدلی ها خوشم میاد روز عاشورا هم همیشه میرم میدون نزدیک خونه تماشا می کنم. این همه آدم یه جا جمع میشن و عزاداری می کنن همه با هم.
امسال خیلی صدای دسته به گوش نمی رسد، هر سال آنقدر زیاد بود که گاهی نیمه شب از خواب بیدار میشدیم به ناچار می رفتیم از پشت پنجره نگاه می کردیم تا سر وصدا تمام شود ولی الان که شب تاسوعاست گاهی صدای دسته از دور می آید..
چندی پیش به یک متنی در باره ی نمادها ی عزاداری بر خوردم که با خود گفتم اینجا بیاورم شاید برای شما هم خواندنی باشد:

نشانه ها در عزاداری

 
شاید بسیاری از مردم کمتر بدانند که شکلهایی را که به عنوان علم جلو هر دسته در روزهای عزاداری محرم حرکت می دهند بیشتر صبغه ملی دارد تا مذهبی. وقتی به علم های فلزی نگاه کنی اولین چیزی که جلب توجه می کند شکل صلیب گونه برخی از آنها است که در ایران باستان به آن چلیپا می گفتند و نشانه ای ازآیین مهر و چرخ گردون بود. علم بزرگ در واقع از مجسمه های کوچکی تشکیل شده که چندین کیلو وزن دارند. وسط علم شکلی از سرو یا بته جقه را می بینیم که نشانه ایران باستان است.
مجسمه دیگری که درست زیر نقش سرو به چشم می خورد مجسمه شیری است که شمشیری در دست دارد این نشانه در ایران باستان سمبول قدرت و پیروزی تلقی می شد.
یکی از مجسمه ها خروس است که در ایران باستان به آن "ایزد واک" یا ایزد صدا می گفتند. اشکالی که قطره خون را تداعی می کند به خون سیاوش مشهور بوده.
در دسته های عزا داری پشت علم، سنج بزرگی حمل می شود که سنج زن مرتب بر آن می کوبد، در ایران باستان این صدا برای ایجاد صدای رعد و برق و در خواست باران از خداوند بوده است.
زنان در مراسم عزاداری عاشورا به شکل نمادین برصورت خود چنگ می کشند. باستان شناسان براین باور اند که در ایران قدیم، زمین نماد " مادر" است واز چنگ زدن زنان به صورت شان به نشانه شخم زدن زمین تعبیر می شد تا زمین در سال آینده بیشتر بارور شده ومحصول خوبی بدهد.
یکی از باورها این است که در ایران قدیم مراسم عزا داری سیاووش را برگزار می کردند و سمبولهای که در مراسم عزاداری آن زمان رایج بوده بعد ها در فرهنگ عزاداری اسلامی – شیعی نیز راه یافته و روح و جنبه اسلامی به خود گرفته است.
درحالیکه روح عزا داری که مربوط به کشته شدن امام حسین( امام سوم شیعیان) و یاران اوست، درهمه جا یکی است. اما نحوه عزا داری و نحوه استفاده از چنین سمبولها فرق می کند. مثلا در افغانستان و پاکستان یا در عراق و سوریه، نیز حرکت دسته ( راه پیمایی به نشانه عزا داری) معمول ورایج است. اما با رسوم و سمبول های متفاوت. مثلا شیعه های افغانستان بیشتر از سمبول های مذهبی مخصوص عاشورا استفاده می کنند؛ مثل گهواره علی اصغر، علم ابوالفضل، تابلوهایی از ذوالجناح " اسب امام حسین" ودیگر سمبولهایی از این قبیل.
عده ای از شیعه های پاکستان در روز عاشورا با کارد های کوچک به شانه و پشت شان می زنند که به آن قمه زنی می گویند وبرخی دیگر ازشیعه های پاکستان طی مراسم خاصی از روی آتش می گذرند. حال آنکه شیعیان عراق یا سوریه و دیگر کشورهای عربی آشنایی چندانی بخصوص با سمبول های ایرانی مراسم عاشورا ندارند.
نام نویسنده را نمی دانم.
نظرات 9 + ارسال نظر
پادرا شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 http://www,padra.blogsky.com

امیدوارم فضای دل انگیز نوشته شما رو بهم نریزم ... ولی به نظرم کارناوال با شکوه عاشورا و محرم به دو دلیل زنده مانده ... دوست یابی و خوردن غذا .... چون کمبود این دو موضوع مهم هنوز در اندیشه های جوانان راه رو برای ادامه سنت ها باز گذاشته

فکر نمیکنم کسی به درستی چیزی از ثار،قیام ،حجت یا نهضت بدونه ....
با تشکر و ارادت

این که به دنبال دلایل ماندگاری این عزاداری ها هستی فکر پژوهشگرت را می رساند.
به هم ریختن فضا گاهی موجب یادگیری می شود که موجب دگرگون کردن دیدگاهها می شود واین تصمیم را در جوانان بسیار دوست دارم.

دور و بر ما همه گونه فکری وجود دارد می بینی که سنی ها اصلن این مراسم را دوست ندارند و حتی همانند آن فروشنده کرد لبخندی هم می زنند نزدیکترشان که باشی نظرات تندتری هم دارند.

پاداری گرامی این نظر شما برای من نه تنها تازگی ندارد بلکه از کودکی با این نظر در میان اطرافیانم زندگی کرده ام و همراه آنان به تجربیاتشان در دوست یافتن در جوانی خندیده ام.
خوردن لذتی است که به خصوص وقتی دور هم باشی قشنگ تر است. دوست یابی هم مخصوص جوان هاست که آن هم بر می گردد به محدویت های اجتماعی ما ولی ریشه این مراسم نباید این باشد که شما می گویید.
من همچنان یک شاگرد و یک تماشاگر هستم و به پیام های دوستان گوش می دهم و به آن فکر می کنم.

با سپاس

بابک شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 17:08 http://bishehsar.blogsky.com

سلام
ما نخواهیم این همبستگی و تاش جمعی برای رسیدن به بهشت را تماشا کنیم - چه کنیم؟
دهنمان را اسفالت نموده اند این ملت داغدار و غیور
...............
امروز پشت یکی از دسته های عزادار حرکت می کردیم که یک خانمی با ماشینش هی بوق می زد و انتظار داشت که جماعتی حدود 100 نفر رو کنار می زدیم و چند دقیقه مراسم زنجیر زنی متوقف شود تا او به 200 متر آنطرفتر که منزلشان بود برسد - به این خاطر که بچه شیر خواره دارند در نگاهی اجمالی به خودرو پراید آن بانو مشخص گردید که خودرو موصوف پر از حلیم و شله زرد نظری می باشد که اینجانب متذکر شدم این غذا مربوط به این دسته عزادار است اگر ناراحت نمی شوید کمی تحمل بنمائید وگرنه مشکل از جانب شماست که حلیم را به طفل شیرخواره ترجیح داده اید

سلام
از سال دیگر که کلانتر نیستید تماشا نکنید.

از کجا می دانی آن نذری ها مربوط با آن دسته عزا دار بود . به گمانم او همانند شما نمی خواست این جمعیت رو به بهشت را تماشا کند.

دوست گرامی به نظر می آید شما متن را نخوانده اید



عمرتان دراز

پادرا یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 16:14 http://padra.blogsky.com

کمبود اعتماد به نفس و بزرگ کردن دیگران ریشه در نظام استبدادی داره ... پس بقای مراسم سوگواری در گرو زورگویی قدرتمندانه ... مثل زمان شاه که لباس شمر در تعزیه ها لباس پلیس بود

دور هم جمع شدن آدمها به هر شکلی شادی میاره ... بهمین جهت در مراسم عزا همیشه خنده و شادی هم هست ...
حالا تعجب من از جماعتیه که وقتی میتونه شادی کنه عزاداری میکنه
به امید شادی ، خنده و باهم بودن بدون عزاداری

به نظر می آید شما آن قسمت از متن در باره ی نمادها را نخوانده اید وگر نه اینها را اینجا نمی نوشتید.

شما به گونه ای حرف می زنید گویا مانیفست صادر می فرمایید:

پادرا:"دور هم جمع شدن آدمها به هر شکلی شادی میاره "
پاسخ: آنچه که روز پیش در جمع شدن آدم ها دیدید، خنده داشت؟

پادرا"حالا تعجب من از جماعتیه که وقتی میتونه شادی کنه عزاداری میکنه"

پاسخ:ایرانیان که شما آنها را "جماعتی" می نامید ، جشن های بسیاری داشتند که بسیاری از آنها با همه ی مخالفتها باقی مانده است و بی شک شما هم آنها را می شناسید: نوروز،چهارشنبه سوری ، سیزده بدر، یلدا،... می توانی دیگر جشن ها را اینجا بخوانی
http://www.ghiasabadi.com/Jashn.html

امیدوارم در زندگی ات غم نبینی تا بدانی سوگواری همانند جشن لازمه ی زندگی است.

همیشه شاد و تندرست باشی جوان

[ بدون نام ] دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 15:11

http://audiobook.blogfa.com/post-91.aspx
دانلود فایل شنیداری طنز فاخر سعدی- ایرج پزشکزاد

سیروس محمدی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:45

عشق شما به ایران زمین قابل ستایش است.کاش یک صدم ان را این نمک نشناس ها داشتند.
از لینک ارسالی شما سپاسگزارم.

پاینده باشید.

چه خوب گفتید : نمک نشناس

با سپاس

محسن دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:06 http://after23.blogsky.com/

من هر وقت نام عاشورا می آید در هرجایی یک چیزی را که در جایی خوانده ام مینویسم. آقای شایگان در کتاب بت های ازلی و خاطره های ابدی اشاره ای هم به این قضیه دارد که: در ایران باستان قبل از اسلام همین روزهای تاسوعا و عاشورا بوده ولی در مورد سیاوش و نامش هم سوک سیاوشون بوده است. بعد از اسلام به جای آن مراسم این را عزا می گیرند.
این نوشته منطقی هم به نظر می رسد. البته یک جایی هم دیدم که حالت صلیبی بودن علم از مسیحیت وارد شیعه شده است. ولی به هرحال چون ایرانی است نظریه شما درست تر به نظر میرسد.
یک کلمه هم به پادرا بگویم که من در عزاداری های زیادی در زمان شاه شرکت کرده ام ولی توی هیچ کدام شمر با لباس پاسبان ندیدم. معمولن یک لباس قرمز حتا اگر نباشد یک جلیقه قرمز زنانه -در عاشورایی روزی که در مراغه دیدم- تن شمر می کنند.

دستتون درد نکنه . من هم شنیده بودم ولی منبعش را نمی دانستم حالا یافتم.
در مورد گردونه ی مهر و ریشه هایش بیشتر خواهم نوشت.باید یک کتاب را بخوانم.

آیا به نظر شما نظرات پادرا همانند مخاطبش یک طرفه نیست؟ من با پادرا ی گرامی خیلی آشنا نیستم ولی در جوانی خودم دست کمی از او نداشتم و فکر می کردم به هر قیمتی شده باید به تنهایی بسیاری سنت ها را بشکنم. ولی حالا می بینم که باید به سنت ها فکر کرد و ریشه های آنها را شناخت آن وقت می توان قشنگ تر با آنها برخورد کرد. تجربه ی ۵۰ سال زندگی به من ثابت کرده است.
حالا می بینم نظریه پست مدرن هم تجربه ی مرا ثابت می کند.

محسن دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:07

ما آن پست را به زباله دان تاریخ انداختیم. وبلاق وزینمان را لکه دار کرده بود. تیرخلاص شما را لبیک گفتیم.

تیر خلاص را خوشان به خودشان زدند ، این تو دلم مانده بود از همان روزی که دیدم از او نوشته اید یک تیر خلاص دیگر هم از او داشتم ولی با خودم گفتم زمان خودش به شما ثابت خواهد کرد این بار دیگر نتوانستم صبر کنم.

پرستوی سفید سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 21:14 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما. خیلی پست جالبی بود من همیشه سوال در این زمینه داشتم ولی با همت شما پاسخم را یافتم. پایدار باشید بانوی فرهیخته!

نازنین سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:22 http://www.mtamani.blogfa.com

با سلام
لطفن زمان کلاس پنج شنبه را در صورت امکان به من خبر دهید
با تشکر .در ضمن مطالب بالا را خواندم و لذت بردم

سلام
می دونی که امروز چه خبره! باید ببینیم اصلن فردا نشست برگزار میشه یا نه؟ قراره فرهنگ سرا خبر بده فعلن مثل هفته ژیش ساعت یک هست ولی اصلن ممکنه .. معلوم نیست چی میشه

امروز مثل آرامش قبل از طوفانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد