هما

 

 

 

http://www.persianminds.com/post-27.aspx

تندیس هما در پارسه- عکاس: مسعود امین پور مجومردی- اردیبهشت1386

 

 

همای از همه مرغان از آن شرف دارد

که استخوان خورد و جانور نیازارد

«سعدی»

 

به باور ایرانیان باستان مرغی استخوان خوار است که در افسانه ها وقتی جانشینی برای پادشاه نبود، آنرا رها کرده و بر شانه هر کس که می نشست او را پادشاه می کردند! فرهنگ فارسی عمید: هما- همای: مرغ خوب، فرخنده، مرغی نظیر شاهین و دارای جثه بزرگ که خوراکش استخوان است و قدما می پنداشتند سایه اش بر سر هر کس بیافتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید(در میمنت و مبارکی به او مثل می زدند). فرهنگ فارسی معین: هما پرنده‌ای است از راسته شکاربانان روز، با جثه‌ای قوی که بجز استخوان نخورد و استخوان‌های بزرگ را از بلندی بر صخره‌ای افکنده تا پس از قطعه شدن آنرا بخورد. همای را عوام فرخنده گیرند و گرامی شمرند. خبرگزاری میراث فرهنگی: سیستان و بلوچستان هنوز هم شاهد پرواز هما یکی از پرندگان افسانه‌ای ایران باستان بر فراز دشت‌ها و عرصه‌های طبیعی است. شاید کمتر کسی بداند که هما، پرنده افسانه‌ای ایران‌باستان، گونه‌ای پرنده شکاری است و هنوز هم در طبیعت ایران و به‌ویژه طبیعت استان سیستان و بلوچستان دیده می‌شود. شناسنامه هما برگرفته از تارنمای: http://www.persianpet.org هما فرخنده است و فرخنده نیز معنی می‌دهد. پرنده ای شکاری است که بیشتر به یک شاهین عظیم شباهت دارد. طرح مشخص بدن در حال پرواز، این پرنده را از سایر پرندگان متمایز کرده است. معمولا دارای بدنی به طول 1متر یا کمی بیشتر، بال‌های دراز، کم‌عرض و زاویه‌دار است و دمی بلند، لوزی شکل و تیره رنگ دارد. سطح پشتی، بال ها و دم آن سیاه مایل به خاکستری و سرش به طور کلی نخودی رنگ است. اطراف چشم و ناحیه پس منقار سیاه رنگ است که به یک دسته موی سیاه ریش مانند در زیر منقار منتهی می‌ شود. سطح شکمی نارنجی مایل به زرد و ناحیه سینه به طور واضح نارنجی رنگ است که با بال‌های تیره تضاد خاصی را نشان می‌‌دهد. هما از پرندگان شکاری دیگر فعال‌تر و معمولا تک‌زی است و بیشتر در کوهستان‌های مرتفع و دورافتاده زندگی می‌کند و در غارهای مشرف به پرتگاه‌ها آشیانه می‌سازد. از دیگر زیستگا‌ه‌های این گونه زیستی، پارک ملی لار و بمو و منطقه حفاظت شده دنا است.
+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم اردیبهشت 1387ساعت 18:28  توسط مسعود امین پور مجومردی  |  آرشیو نظرات
نظرات 13 + ارسال نظر
شهرام هخامنش جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 18:11 http://www.ssa2520.persianblog.ir

درود بر پروانه
سپاس از نوشتارت
شاد زیوی

درود بر شما

پرستوی سفید جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 18:47 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر بانو...عالی بود.. پس این قدر من از این نماد خوشم می آمده علتش این بوده!!!
در ضمن یاد این شعر هم افتادم:
نمی خواهم در این عالم بمانم .... مرا زاین عالم فانی رهایم کن ... رهایم کن ... همایم کن...

با درود بر پرستوی سفید(راستی چرا پرستوی سفید. شاید این پرستو هم مانند آن شاهین که پرهاش سفید شده، معنایی دارد!)

من هم درست همین احساس بهم دست داد. روانشناسان می گویند آن چه در درون ما می گذرد بسیار قدرتمند تر از آن چه هست که از محیط بیرونی می گیریم.

خوب باین توضیحات مشخص می شود آقای پرواز همای هم اسم با معنی برای خودشان انتخاب کرده اند. به گفته یکی از دوستان وبلاگ جوان جسوری است.
قروبون مهربونیت

فریدون یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:39

پروانه گرامی


آیا فردوسی هم مانند بسیاری از متفکران زمان خود در جستجوی حقیقت،
سخن از سی مرغ رانده است؟
سی مرغ شاید زاده تخیل باشد . و انسان مدرن امروزی می خواهد از افسانه های تخیلی حقیقتی نوین برای درک خود و نهایتن راه رهایی برای خود بسازد.

در باره سیمرع ابن سینا ، غزالی ، عطار و دیگر شاعران مطلب نوشته اند . اگر از دید عطار به این پرنده خیالی بنگریم می بینم که« ما» میرفته است تا به« من» برتر برسد ( بقول مقاله شما «من برتر » برسد البته «من برتر » با تعبیری متفاوت). یعنی از آن همه پرنده « ما - ها»اکه در جستجوی حقیت به سوی کوه قاف براه می افتند در نهایت سی پرنده « ما» باقی می ماند که در نهایت به جایی می رسند که برای رسیدن به حقیقت، می باید خود را و درون خود را واکاوی کنند

به عبارت دیگر « من برتر » وجود خارجی ندارد و سیمرغ (سی مرغ ) موجودیت فرد فرد ما است تا به حقیقت نرسیم «ما» ی متشکل از «من» ها نه اینکه بی ثمر است بلکه حاصل اش استبداد و اختناق است. مدام که «من» های نوعی برای یافتن خورشید در خیال و افسانه ها پرسه می زنند و از نگاه به آسمان امروز و دیدن خورشید خود داری می کنند چه انتظاری از «من » و یا « ما » می توان داشت؟ تا زمانی که « من» های نوعی برای درمان و سلامت خود به سنگ و درخت دخیل می بندد تا بهبود «شفا» یابند نه به «من » آن می شود دل خوش داشت و نه به « ما» ی آن. به قول حافظ

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.

و یا بقول خیام

قومی متحیرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
میترسم از آن که بانگ آید روزی
که ای بیخبران راه نه آن است نه این!


و یا بقول عطار

دریغا

ندارد درد ما درمان دریغا
بماندم بی سرو سامان دریغا
در این حیرت فلک ها نیز دیری است
که میگردند سرگردان دریغا
رهی بس دور میبینم در این ره
نه سر پیدا و نه پایان دریغا
چو نه جانان بخواهد ماند و نه جان
ز جان دردا و از جانان دریغا
پس از وصلی که همچون یاد بگذشت
در آمد این غم هجران دریغا


با صمیمانه ترین درود ها

فریدون گرامی
ابتدا باید ببینیم شاهنامه زاییده خیال فردوسی است یا بر پایه پژوهش نوشته شده است.
در زمان فردوسی که 400 سال از حمله ی عربها می گذشت نگهداری نوشته های کهن ممنوع بود ولی گروه های هم بسته و علاقه مندی بودند که دست نوشته ها ی گذشتگان را با این همه خطر، نگهداری می کردند. فردوسی هم با یکی از این ها که نسخه های خطی بسیاری در دست داشت آشنا می شود و سال ها را به خواندن آنها می گذراند. فردوسی می توانست متن های پهلوی را بخواند این در چند جای شاهنامه روشن است. ابتدا دقیقی سرودن شاهنامه را آغاز می کند که هزار بیت شاهنامه از آن اوست که خود فردوسی هم می گوید.

با هم چند بیت از دیباچه شاهنامه را بخوانیم

دل روشن من چو برگشت ازوی/سوی تخت شاه جهان کرد روی
که این نامه را دست پیش آورم/ز دفتر به گفتار خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار/بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی/بباید سپردن به دیگر کسی
و دیگر که گنجم وفادار نیست/همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم/سخن را نهفته همی داشتم
سراسر زمانه پر از جنگ بود/به جویندگان بر جهان تنگ بود
ز نیکو سخن به چه اندر جهان/به نزد سخن سنج فرخ مهان
اگر نامدی این سخن از خدای/نبی کی بدی نزد ما رهنمای
به شهرم یکی مهربان دوست بود/تو گفتی که با من به یک پوست بود
مرا گفت خوب آمد این رای تو/به نیکی گراید همی پای تو
نبشته من این نامهٔ پهلوی/به پیش تو آرم مگر نغنوی
گشاده زبان و جوانیت هست/سخن گفتن پهلوانیت هست
شو این نامهٔ خسروان بازگوی/بدین جوی نزد مهان آبروی
چو آورد این نامه نزدیک من/برافروخت این جان تاریک من

(ادامه شعر را می توانید اینجا بخوانید
http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/aghaz/sh10/ )

مهربان دوستی ،فردوسی را با شاهنامه آشنا می کند و از او می خواهد که شاهنامه ای که به زبان پهلوی است به شعر بسراید
وفردوسی وقتی کتاب را می بیند جان تاریک اش بر افروخته می شود
فردوسی برای یافتن حقیقت گاهی به سفر می رفته و آن چه سینه به سینه به سالخوردگان رسیده بوده گوش می داده تا پس از آن به سرودن بپردازد.
..
همان گونه که در ریشه نام سیمرغ آورده شده این داستان زاده ی ذهن فردوسی نیست و پیش ا زاو وجود داشته است. افزون بر این مگر دور از ذهن است که حیوانی ، نوزادی را نگه دارد شاید داستان تارزان هم یکی از این نمونه ها باشد.
شاعرانی که شما از آنها نام برده اید همه پس از فردوسی آمده اند و برداشت های خودشان را در باره ی سیمرغ نوشته اند . همان گونه که بسیاری داستان های شاهنامه را پس از فردوسی شاعران بسیاری سروده اند.

بسیاری بر این باورند که" هفت شهر عشق" عارفان و صوفیان ریشه در راههای هفت گانه پارسایی ایران باستان است که در شاهنامه هم به شکل هفت خوان رستم و اسفندیار آمده است .

فریدون گرامی شاهنامه شاید بیشتر هر اثر ایرانی دیگری به واقعیت های تاریخی و فرهنگی ما نزدیک باشد

با سپاس فراون از شما که این همه وقت گرانقدرتان را برای خواندن و نوشتن پیام در اینجا می گذارید.
بدرود

محمد یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:39 http://kaspian.blogsky.com

این که می گویند فلانی سایه اش سنگین شده!!! آیا در این معنی میگنجد یا که نه آب از کاسه ای دگر می خورد

این ها را نمی دانم .

محمد یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:56 http://kaspian.blogsky.com

این فایلهای شنیداری شاهنامه هم که اصلا قابل دسترسی نیستند

این نوشته خانم گیتی مهدوی در آخرین پست ایشان است:

پوزش دوباره

دوستان عزیزم،
متأسفانه چند روزی است که سرور جدیدی که فایلهای کتابخانه در آن ذخیره است، نیز مانند سرور قبلی، ارتباط لینکها را قظع کرده است. با وجودی که قرارداد ما برای دانلود نامحدود است، علت را دانلود بسیار زیاد بعضی از فایلها ذکر کرده اند و وصل لینکها را منوط به حذف تعدادی از آنها کرده اند که در حال حاضر من نپذیرفته ودر حال مذاکره هستیم.
به دلیل نارسایی های پی در پی که اخیرأ کتابخانه درگیر آن بوده و مشکلاتی را برای شما عزیزان پیش آورده صمیمانه پوزش می طلبم و از شکیبایی و همراهی شما سپاسگزارم.
گیتی مهدوی

...
من هم امید دارم به زودی کتابها دوباره به کتابخانه بازگردند.

پرستوی سفید چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:57

درود... این روزها کمتر وقت می کنم به اینترنت سر بزنم ... شما منو یادتون نره ... من به یادتونم بانو!
راستی همچنان منتظر ایمیل شما برای پاسخ آن پرسش هستم...!!!

درود
به یاد همه ی دوستان ارجمند و وفادار هستم.
در ژاسخ شما خواستم ژسیتی بنویسم ولی می بینم که باید بیشتر مطالعه کنم این پرسش شما موجب شد کتابهای بیشتری به خودم بدهکار شوم.
با سپاس از همدلی های شما

پروانه جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37

دوستان گرامی تارنگار کانون پژوهش های ایران شناختی به یاداشت "بته جقه نماد سیمرغ" پیوند داده شده است ، بنا بر این پست امروز را در پایان این یادداشت می آورم، تا کسانی که از آنجا به اینجا می آیند ،بتوانند بدون هیچ مشکلی آن پژوهش را بخوانند.

با سپاس فراوان

محمد تقی جنت امانی جمعه 20 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 16:05 http://www.mtamani.blogfa.com

با سلام
وبلاگ بسیار خوبی دارید .
نازنین هم سلام گرمی می رساند .
پیوند شما اضافه شد .

سلام بر شما
از آشنایی با شما بسیار خوشوقتم

به نازنین جان درود گرم مرا برسانید .

سپاسگزارم

فریدون یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:26

پروانه گرامی

منهم با شما موافق ام که شاهنامه سند مسنتدی از تاریخ ما است . من در پیام خویش سعی داشتم تخیلی بودن مرغ افسانه ای «سیمرغ» و تعابیری که فردوسی ، دیگر شاعران عصر کلاسیک و ما از این افسانه به دست داده ایم باز گو کنم.


با تشکر و سپاس فراوان از پاسخ مبسوط و اندیشمند تان

از شما پوزش می خواهم
با سپاس

فرشته چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:12 http://freshblog.blogsky.com

همیشه بارها و بارها از خودم پرسیدم که بته جقه سمبل چی می تونه باشه ... خیلی برام سوال بوده ... امروز وقتی مطلبت رو خوندم خیلی خوشم اومد و واقعا که حقیقته!!! چقدر زیبا ... ممنونم

به منم سر بزنین (;

یک اتفاق ساده چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:14 http://sepehr50.blogspot.com





با سپاس فراوان از ما

ارادتمند همنیشگی شما

ر- رحیمی

محسن چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:45

هدیه ای از من به سالار.
http://picasion.com/pic15/90ac67607874ddb231ebb6205f5b4cdd.gif

مسعود امین پور مجومردی سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 22:00 http://www.persianminds.com

با درود و آرزوی شادی و تندرستی برای شما
سپاس از شما که در گستره این فرهنگ می کوشی!
با افتخار نشانی پیوند وبلاگ شما به فهرست پیوندهای اندیشه های پارسی افزوده می گردد!
همیشه پیروز و سربلند باشید!

با درود فراوان
همان گونه که می بینید از تارنگار پر بار شما پیش از این سود جسته ام.

با سپاس فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد