طلسم جذب محبت

 

با خواندن پست "طلسم جذب محبت یا آیین دوست یابی" در وبلاگ بعد از بیست و سه چهره ی زنی 55 ساله در ذهنم نقش بست. در یک روز سرد زمستان گذشته هنگام ورزش نزد من آمد  برایم درد دل کرد و رفت. همسرش پس از 35 سال زندگی مشترک، زن جوانی اختیار کرده بود او بسیار کلافه بود نمی دانست چه کند. دیگر ندیدمش تاتابستان، که  شاد و سرحال آمد و از دور برایم دست تکان می داد و اشاره کرد که برویم روی یک نیمکت بنشینیم،چهره اش خیلی برایم آشنا بود، وقتی شروع به صحبت کرد از صدایش  آن روز به یادم آمد. 

 گفتم :چهره ت خندانه همسرت به خانه برگشته؟
گفت: من خیلی دنبال طلسم و جادو و... بودم نمی دونی تا چه شهرهایی برای گرفتن طلسم محبت رفتم و چه شهرهای زیارتی که نرفتم هیچ کدوم به درد نخوردکه هیچ ،روز به روز هم بدتر شدم. چند وقتیه میرم یه جایی که یه مسیحی حرف میزنه اون همه ش میگه دلاتونو پر عشق کنید و دوست بدارید تا دوستتان داشته باشند. راستی همه ش تقصیر این دین ماست که به مرد اجازه میده بره یه زن دیگه بگیره اگر مسیحی بودیم که همون اول سر عقد می گفت شما یک روح هستید در دو جسم در غم و شادی و بدی و خوبی داشتن و نداشتن با هم و برای هم هستید نه اینکه بگه اینقدر مهرت بفرما برو خونه شوهر. نمی دونی چقدر خانومای با چادر و مقنعه و.. میان تو اون جلسه ها! برای اینکه حاجتشون اونجا گرفتن ...

 .... 

داستان ادامه دارد که خارج از حوصله ی  این ستون است.

نظرات 7 + ارسال نظر
محسن شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 14:46 http://after23.blogsky.com

آخه مسیحی ها هم مشکلاتی دارند شاید در غرب که ابتدا مدتی دو نفر با هم ازدواج می کنند و گاهی حتا با داشتن بچچه ازدواج می کنند موفق تر باشند.
ولی آن خانم هم طلسم خوبی پیدا کرد.
به قول معروف اینم یه راهشه.

باید بازنگری در این یادداشت داشته باشم چون هدف رد یا قبول دینی خاص نبود.

محسن شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 17:52 http://after23.blogsky.com

از نظری که آن خانم دارد این برداشت می شود. ولی این نظر آن خانم است. نظر شما نیست که. قرار نیست آن خانم درست بگوید. من فکر کنم عوضش هم نکردید، نکردید. در ضمن یک کلام هم بگویم با این که خیلی ربط به متن ندارد و بیشتر شاید کامنت من و پاسخ شما انگیزه نوشتن شد این که به نظر من:
من وقتی شنیدم که آمریکاییان خیلی زیاد به کلیسا می روند و به ندرت آن جا را در یکشنبه ای فراموش می کنند. مقایسه که می کنم می بینم این جا و از این نظر ما خیلی رهاتریم از این قید. نه این که حکومت به ما این اجازه را داده باشد که عمرن بدهد ولی خودمان داریمش و به این دلیل که خودمان این گونه می اندیشیم. بسیاری از کسانی که باورهای دینی بسیاری هم دارند ممکن است فقط در مراسم ختم به مسجد بروند. ولی همسایه شان که احتمالن خیلی هم به مسجد می رود ممکن است دو تا زن بگیرد.
***
بخش بالا رو کمی تا قسمتی فراموش کنید و ادامه را ببینید. چون یک جورایی ارتباط هم با متن پایین داره خودم پاکش نمی کنم.
***
از خودم می پرسم:
چرا آن خانم به دنبال طلسم دفع محبت نمی گشت، نمی گردد. قرار است بزودی آن را هم در آن جا بنویسم. اگر ندارتش.
من نمی دانم چرا خیلی از زندگی ها بی خودی به هم چسبیده است. که چه بشود؟
آن خانم ممکن بود و هست که در کنار یک مرد دیگر با آرامش بیشتری زندگی را به پایان برد. خانم دید شوهرش یک همسر دیگر گرفت. خب تمام شد قضیه. ادامه دادن آن برای این خانم خیلی حقارت آمیز است. مگر این که نگاهی به آن سوی این مرز نداشته باشد و به دنبال این باشد که حکومت دینی بیاید و اکیدن قدغن کند که مردها زن دوم و سوم و چهارم بگیرد. بلکه شوهرش در کنارش باشد.
من در اسرع وقت یک طلسم دفع محبت برای این خانم تجویز می کنم.
او با این شکل و با راهی که خودش در آن کلاس یاد گرفته، می تواند خیلی بهتر روزگار به سر برد.

اسطوره های ما آینه ای از ناخودآگاه ایرانی ماست، این که ما از این قید رهاییم بر می گردد به همان ناخودگاه ما.
در بسیاری خانواده ها چند زنی امری بسیار ناپسند است . همان گونه که از پیام شما احساس می کنم این حتی برخورنده هم هست.
به هر حال این رسم از رسوبات باز مانده از دوران کهن است که محکوم به نابودی است.

هدف در اینجا نوشتن گوشه ای از یک واقعیت بود وه نتیجه ای که فقط می خواستم از آن گرفته شود این که :
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

دوست گرامی درون زن ها همیشه دو شخصیت در حال جنگ هستند زنی که می خواهد همسری و مادر ی خوب باشد زنی که می خواهد در قید بند زن و همسر بودن نباشد و آزاد منشی پیشه کند ، در صورتی که نمی داند با آزاد نمودن درونش، مادر و همسر خوبی هم خواهد بود شاید بهتر از مادر و زنی که فقط فداکاری و خود سوزی می داند و بس.

با سپاس

فریدون دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
مشکل اساسی بر سر این نیست که مردی یا زنی همسرش را رها می کند و همسر دیگری بر می گزیند. مشکل اساسی بر سر اینست که در جامعه ما زن وقتی طلاق می گیرد و یا به هر دلیلی زندگی اش به جدایی می انجامد اولن از نظر مالی تامین نیست و ثانین از طرف افکار سنتی جامعه تحقیر می شود و هر حرکت او زیر سئوال می رود
در جامعه مرد سالاری و سنتی کشور ما زن از آزادی هایی که مردان از آن برخوردارند برخوردار نسیت و از نظر مادی هم از طرف جامعه حمایت نمی شود و اگر شاغل نباشد واقعن در شرایط بسیار نامساعدی قرار می گیرد که توضیح آن از حوصله این یادداشت به دور است.

دو انسان وقتی می بینند نمی توانند تفاهم فکری با هم داشته باشند و با هم کنار بیایند . اشکالی ندارد که دوستانه از هم جدا شوند و هرکس به راه خودش برود و زندگی نوینی را آغاز کند.

در ضمن آزاد منشی زن با زندگی خانوادگی مغایرت ندارد. زن و مرد اگر با هم تفاهم و عشق داشته باشند و در بسیاری از موارد در غم و شادی هم شریک باشند و از هر نظر برابری و تشریک مساعی باشد هردو دوش به دوش هم می توانند آزاده زندگی کنند و والدین خوبی برای فرزندان خود باشند.

با درود فراوان

فریدون گرامی
با شما موافقم که نباید هیچ اجباری بر سر زندگی مشترک باشد.

در جامعه ی ما طیف گوناگونی فرهنگ و افکار و برخورد وجود دارد. در بر خی خانواده ها حتی یک روستایی مردی که زنش را طلاق دهد و حق با او نباشد و به دنبال هوسبازی باشد، دیگر آبرو و حییثیت اش را از دست می دهد .

در مورد این زن که نوشته ام یک کارمند باز نشسته است و خانه هم به نام خودش دارد فقط مسئله ی او مادر سه فرزند و نگران آنها بودن است همین. با اینکه فرزندانش بالای بیست سال هستند ولی هیچ یک ازدواج نکرده و حتی شغلی هم ندارند. این زن می گفت همه ی دوست و فامیل تشویق بهجدایی اش می کنند و هیچ مشکلی در ارتباط با زندگی اجتماعی نخواهد داشت.

باز هم می نویسم در اینجا فقط منظور رسیدن به این نکته بوده است که "محبت" و دوستی به دست آوردن بیشتر در دستان خود ماست.

آزاد منشی زن: من هم همانگونه که در پاسخ محسن گرامی نوشته ام همین نظر شما را دارم.

با سپاس

فریدون دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 16:08 http://www.parastu.persianblog.ir

پروانه گرامی
در تایید گفتار شما شعری از فریدون مشیری برایتان می نویسم

(( دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
***
این گل سرخ من است !
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !

در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید،
روح خواهد بخشید . »

تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسیار بگو...

******

ناگفته نماند که دو دیدگاه متضاد در این رابطه وجود دارد . یکی که باور دارد « جهان را از درون خود باید تغیر بدهیم »

بقول شاعر معروف حمید مصدق
من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد ؟


و اندیشه دیگر اینست که « جهان را باید تغیر داد تا ما در رابطه با آن تغیر کنیم. به عبارت دیگر فرهنگ جامعه که تغیر کند افراد هم تغیر می کنند»

این شعر زیبا صدای زیبای نوری را در گوشم طنین می اندازد و شما بهترین پیام را برای این پست انتخاب نموده اید. دستتون درد نکنه همیشه شاد باشید.



در باره ی دو نوع اندیشیدن: فردی و اجتماعی
تا هر دو با هم و در کنار هم نباشند جامعه به تغییر دست نمی یابد. با تغییر نکردن افراد تغییر در جامعه به شکست می انجامد.

در آثار ادبی ما هم بیشتر به خود سازی پرداخته تا به جامعه سازی . به هر حال ادبیات آینه ای از مردم است. شاید به این دلیل است که ما از نظر اجتماعی تا این حد عقب مانده هستیم که هنوز چند زنی قانونی است و در رسانه های ما تبلیغ می شود

با سپاس فراوان از همدلی و همراهی های شما

.... سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 21:15

واقعا این مردها عجب موجودات ناشناخته ای هستند

این حرکات کاملن شناخته شده هستند.

فقط یک بهار سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 21:45 http://www.n-hoseini.persianblog..ir

درود بر شما... من هم با دیدگاه های شما و فریدون گرامی کاملن موافقم.در جامعه ای که دولت تصویب می کند که مردان را حمایت کند تا بیش از یک همسر داشته باشند و زن را هم چنان جنس دم می پندارند و د رجامعه ای که فیلسوف به نامش استاد مطهری به روشی غیرمنطقی دم از حقوق زنان زده است و همه ی متفکران همگان را به آن ارجاع می دهند تا با حقوق واقعی ی بانوان آشنا شوند باید هم زن بی چاره برود دنبال موش باکره بگردد و در انتظار اشک مورچه بنشیند تا شاید مردش پابند او بماند!!! ازدواج در جامعه ی ما الگویی شکست خورده است و این مفهوم درک نخواهد شد مگر با آزاد اندیشی!

درود بر شما

آزاد اندیشی بسیاری مشکلات را راه گشاست.

محمد شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 21:38 http://kaspian.blogsky.com

سلام و درود
عرض ارادت
با یک شعری که خیلی دوسش دارم به قول گفتنی به روزم دلم می خواد بخونی و نظرتو بدی

درود
چند روزی است در یک ماموریت اداری هستم. برگشتم حتمن خواهم آمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد