بامدادی ناخواسته

 


در بامدادی نابگاه

آن زمان که عشق راه گشایم بود

ایمان دستانم را بست

در بهت سنت پایم شکست

حسرت به جای عشق بر دل نشست

زان پس چه بسیار فریادم را گریستم

اما باد اشک هایم را برد

دل در بی تابی و اندوه فسرد

فریدون

نظرات 9 + ارسال نظر
محسن دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:56 http://after23.blogsky.com//

قطعه شعر قشنگی است ولی این جا -ایران- به نظر من خیلی فضا امیدوارانه تر است. فضای این جا در جایی که شاعر این شعر را سردوه کمی تا قسمتی ابری به نظر می آید.
یک لینک قشنگی از رستم و سهراب پیدا کردم خانم پروانه برایتان آدرسش را می دهم.
http://axamoon.blogsky.com/1388/04/15/post-299/

زمان سرودن این شعر در گذشته است.

لینک رستم و سهراب را دیدم به نظرم اصلن قشنگ نبود. رستم در شاهنامه نماینده ی مردم و راستی و درستی و حقیقت است در حالی که در اینجا چهره ی قشنگی ندارد.

فقط یک بهار دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 18:47 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... عالی بود. انتخاب زیبایی... چه قدر در این لحظات به خواندن چنین چکامه ی گرانقدر نیاز داشتم. کوتاه و گویا... این شعر فریاد است ... فریاد... فریاد... و من با تو هم آوایم...

درود فراوان بر یاور مهربان
در سکوت و تنهایی که این شعر را می خوانیم برای ما سخن بسیار دارد.
بسیار سپاسگزارم

سیروس محمدی پنج‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 22:43

در خیابان بودم.در میان پسران و دختران زیبای کشورم.که برق چشمانشان اسمان را روشن کرده بود و فریادشان شیرین ترین همخوانی را در این کشور رقم زده است.به خانه برگشته ام . دختر نوجوانی بر پشت بام چنان الله اکبر میگویدکه گوئی قصد زیر و رو کردن هر انچه را دارد که مطابق میلش نیست.
گوئی افسردگی دارد از دلها رخت بر میکشد.

باغ ها را گرچه دیوار و درست

از هواشان راه با یکدیگر است

شاخه ها را از جدایی گر غم است

ریشه هاشان دست در دست هم است

«ابتهاج»

بابک.پ.25 جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 09:42

سلام
همیشه به همین منوال بود
همیشه...
فریدون یه وصف حال از جهان سوم داد ،
باشد که همه ی ما آگاهی را تجربه کنیم
بدرود

درود بر بابک گرامی
همیشه این گونه نبوده و نخواهد بود. به نظر من این این قسمتی از ایک احساس و فکر و تجربه در یک بریده ای از زندگی هر کسی می تواند باشد.
به امید بهروزی

مازیار جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 23:27 http://sarayebishehsar.blogsky.com

با درود
فکنم فهمیدین که من با این همه غلط املایی از شعرو نوشه چندان سر در میارم
اما با این همه چندین بار نوشته هایه شمارو می خونم چون بهتون ایمان دارم مطالبی که می نویسید پر معناست
بعد از چند دفعه خوندن اون با این درک ناقسم می فهمم واقعا حدسم درست بوده
مرسی
بدرود

درود فراوان بر شما
نام شما را کی بینم بوی دریا و صفا و دوستی از نوع رنگ سبز بیشه سر به مشامم می رسد.

به امید روزهای بهتر

فقط یک بهار یکشنبه 21 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 20:29 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... نمی خواهید به روز شوید؟؟؟

درود بر شما
در حال خواندن «بیچاره اسفندیار» هستم. امیدوارم بتوانم در باره ی آن بنویسم.

[ بدون نام ] دوشنبه 22 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 13:35

شعری از ملک الشعرای بهار
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمر حقیقت به سر شد،
عهد و وفا بی اثر شد
ناله عاشق، ناز معشوق،
هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد،
قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد
دیده تر کن!
جور مالک ، ظلم ارباب،
زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می ناب،
جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ ناله سر کن،
از مساوات صرف نظر کن
ساقی گلچهره بده آب آتشین،
پرده دلکش بزن ای یار دلنشین
ناله بر آر از قفس ای بلبل حزین
کز غم تو ، سینه من،
پر شرر شد ، پر شرر شد


[ بدون نام ] چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 15:24

لالایی برای بیداری

لالالالا گل پونه

بابات رفته دم خونه

بابات امشب نمی آید

گرفتن بردنش شاید

بخواب آروم چراغ من

گل شب بوی باغ من

بابات رفته شب از خونه

که خورشیدو بجنبونه

***

لالالالا گل انجیر

بابات داره به پاش زنجیر

به پاش زنجیر صد خروار

چشاش خواب و دلش بیدار

بخواب آروم گل خورشید

بابات حال تو رو پرسید

بهش گفتم که شیری تو

پی او رو می گیری تو

لالا لالا گل امید

باباتو برده اند تبعید

دلی مانند کوه داره

بچه اش صدها عمو داره

بخواب فردا سحر می شه

شب از عالم به در می شه

خراب می شه در زندون

بابات خونه میاد خندون

***

لالالالا گل آهن

باباتو دشمنا کشتن

نشون دشمنا اونه

دساشون غرق در خونه

بخواب آروم توی بستر

مث آتیش تو خاکستر

که فردا شعله ور می شی

تو خون خواه پدر می شی

***

لالالالا گل کینه

زمین از کشته رنگینه

زمین رنگین نمیونه

دلت پر کین نمی مونه

بخواب اعیون عزاداره

که اعیون دختری داره

عروس من می شه دختر

جهون ایمن می شه یک سر



فقط یک بهار چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 19:45 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... به خاطر نامه های الکترونیکی ی مفید شما سپاس گزارم... منتظر پست کفید جدیدتان هستم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد