تماشا

عکس از فرناز
 
قفل‌ها…
قفل هم امیدی است
قفل یعنی که کلیدی هم هست
قفل یعنی که کلید!ا
  نصرت رحمانی
نظرات 7 + ارسال نظر
فریدون سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 14:53 http://www.Farhang4.blogspot.com

کاش بشر نیازی به قفل ها نداشت. و برای حفظ جان و مال خود مجبور نبود به قفل ها امیدوار باشد. اما تا زمانی که نابرابری ها و بی عدالتی ها و تبعیض ها در جامعه وجود دارد همچنان شرکت های قفل سازی ٬ پلیس ٬ ارتش٬ زندان٬ شکنجه گر٬ نگهبان ٬ شرکت های بیمه ٬ و غیره حضوری فعال در جامعه خواهند داشت.
متاسفانه بخش اعظم نیروی جسمی و فکری انسانی صرف حفظ شرایط موجود می شود.
باید دنیایی بسازیم که در و پنجره وسیله ای برای کنترل هوا و طبیعت باشد.

کاش همه ی آرزوهای بشر دوستانه شما بر آورده شود.

پروانه سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 15:21 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فرناز گرامی
عکس هایی که برایم فرستادی
هیچوقت در این نوع خانه های زندگی نکرده ام .ولی رفت و آمد داشته ام همراه با خاطرات بسیار خوش. حسرت زندگی در این خانه ها به دلم مانده است.

امیدوارم روزی برگردم گرگان و یکی از این خانه ها را بازسازی کرده و آنجا زندگی کنم.

نمی دانم چرا این در باز بدون قفل و رها شده ، یاد این شعر نصرت رحمانی را در من زنده کرد. شاید در این عکس حرکتی می بینم. قسمتی از زندگی که رها کردن این نوع خانه هاست و به آپارتمان ها رفتن است.
امیدوارم معماری پست مدرن را بفهمیم تا با آرامش بیشتری بتوانیم زندگی کنیم.







محسن چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 http://after23.blogsky.com

این در به نظر می رسد اصلن بسته نمی شود. و آن خانه یا اتاق سقف ندارد. اگر در آن خانه یا اتاق کسی بخوابد آسمان را می بیند. خیلی وقت است که در موقع خوابیدن آسمان را ندیده ام. یک سال هایی بود که کولر نبود و تابستان ها پشت بام می خوابیدیم. نمی دانم ولی همان وقت هم فکر می کردم که این آسمان موقتی است و بعدها آن را نخواهم دید. گاهی فکر کرده ام که کوه نوردان در موقع خوابیدن در کوه آسمان را می بینند ولی نه، آن ها هم توی چادر می خوابند.
این خانم فرناز مدتی است که یاد وبلاق وزین عکس هایی که میبینم نیست.

قفل این در سنتی با کلیدی به نام مدرنیته باز شده است، همان گونه که می بینید این گونه در معماری خانه ها ترک شده است و رونده ها در حال حرکت به سایر قسمت های خانه هستند.

بالای پشت بام ها ی تهران از دیگر آسمان خراش ها دید دارد و مانند گذشته کسی مایل به خوابیدن در شب آنجا نیست.

فرناز و علی حتمن در کنار هم حسابی مشغول پول در آوردن هستند که یادشان از وبلاگها رفته است.

فرناز چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:48

مرسی پروانه جان من هم این شعر را همیشه و بسیار دوست داشته ام .

*‌ * *
برای من این فضا مثل یک خواب است / بدون قفل / پر از رهائی / پر از روح مثبت تمام خانه های قدیمی و پر از تنهائی اما با شکوه . بعید می دانم که معماری خانه های پست مدرن توان انتقال آرامش را به انسان داشته باشد .

همین الان داشتم تو وبلاگ پشت سرتون حرف می زدم اون پیام قبلی رو بخوان!

من هم دور می بینم ولی به هر حال دانش معماری مشغول تلاش خودش هست. نا گفته نماند که اینجا سیستم بساز و بفروش یا چشم و هم چشمی فعلن کار می کند. هنوز به مدرن هم نرسیدیم!

فقط یک بهار چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 15:59 http://n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... قفل یعنی که کلید!!
عکس بسیار زیبایی است ولی گرامی! وقتی این رهایی زیبای از دست رفته را می بینم گویی ... اکسیژن کم است ... دارم خفه می شوم ... من دختر آسمان بودم و هم یازی ی باد و باران و دوست گنجشک ها و .. چه بر سرم آمد!

درود بر شما
چه بر سرتان آمده؟ نگرانم کردید.

سعیدسعیدی چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 18:37

سلام خاله دلم خیلی گرفته خیلی زیاد هوای همه ¨روزهایی رو دارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!

درود بر سعید گرامی
شاید اگر اینجا بودی دلت بیشتر می گرفت. هر وقت دلت گرفت بیا اینجا یه چیزی بنویس و برو.

بابک - سرباز- نبود یک سال دیگه؟ جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 13:49

سلام پروانه عزیز
عکس قشنگی بود
چشم اوامر جنابعالی رو امر به ابلاغ می نمائیم
اما ممکنه یه خورده طول بکشه چون یه سالی درگیر سربازیمم
سلام گرم منو به خانواده برسونید
ببینم نمی خواین تو اردیبهشت سری به شمال بزنین؟ ها؟
مرسی
بدرود

درود بر بابک گرامی
اردیبهش شمال خیلی زیباست. می دانم!
امیدوارم وقت به ما اجازه دهد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد