فروردین

نظرات 12 + ارسال نظر
فریدون جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 http://www.parastu.persianblog.ir

سخنی کوتاه در باره شعر زمزمه بهار

نمی دانم شاعر کیست لذا آنرا از دید تاریخی نمی شود بررسی کرد. پس از درون شعر به وا کاوی آن می پردازیم.
شعر " زمزمه بهار " شعریست به سبک اشعار دوران حافظ و یا تاثیر پذیرفته از اشعار حافظ.
راوی تحت تاثیر جلوه های بهار مخاطب را به گشت و گذار طبیعت و زیبایی های آن می برد. از گل ها و نغمه هزار ( یعنی بلبل) سخن می گوید . در بعضی از مصرع ها ضرب اهنگ واژه ها زیبا و دلنشین است . مثلن: زگلان رو ئی- زهوا بو ئی زبتان مو ئی-زچمن جو ئی
یا در مصرع زیر:

همه جا زیور- همه جا دلبر همه جا شیرین- همه جا شکر
شاعر با باغ و گلها آشناست و در محتوای شعری اش از گلها به چا شنی می گیرد .

راوی در عین لذت بردن از این زیبایی ها و شادمانی ها دجار اندوهی نیز هست که او را به تضاد گویی وامیدارد . انجا که می گوید:

چه زنی نیشم؟چه کنی ریشم؟ چه دهی پندم؟برو از پیشم

که من از این نکته نیندیشم سرم زین گفته دوار آمد

دلم از اندوه و شکیبا ئی شده رسوا ئی- شده غو غا ئی

.
ذهنیتی را که برای مخاطب و شادمانی بنا می کند به یک باره در هم می ریزد. و از مطرب و بهار به اندوه دل می رسد.
و این بیانگر ادبیات ملتی است که در طول تاریخ تحت تهاجم ملل مختلف قرار گرفته است از اعراب، مغول، تر ک عثمانی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است . از خودی ها هم روی خوشی ندبده است ذهاک مار بدوش داشته است. از نادر که مناره ای از چشم ها ساخت درد و ستم کشیده است و عیره . می بینم چنین ملتی در عین شادی غم و اشک رهایش نمی کند و اشک ها و لبخند ها بخش اعظمی از زندگی اش را در خود گرفته است. صحبت بسیار در باره این شعر دارم . اما بگذار حوصله تان یه سر نیاورم و سخن کوتاه بدارم. شعر را دوست دارم.
تا نظر شما در این باره چه باشد

هزاران آفرین بر شما

از خواندن این متن بسیار به جا در باره ی این شعر بسیار شاد گشتم.

فریدون:نمی دانم شاعر کیست...

پروانه: شاعر آن حمیدی شیرازی است. در بیت پایانی نام خودش را آورده است

فریدون:شعر " زمزمه بهار " شعریست به سبک اشعار دوران حافظ ...

پروانه: شاعر در حافظیه دفن است

فریدون:در بعضی از مصرع ها ضرب اهنگ واژه ها زیبا و دلنشین است

پروانه: آهنگی که روی این شعر گذاشته شده روییدن سبزه ها و جوانه زدن درختان و شکوفه ها و هوای بهاری و باد بهاریو... همه را به یاد می آورد به خصوص که در هنگام بهار در یک روز بهاری آن را بشنوی

فریدون:این بیانگر ادبیات ملتی است که در طول تاریخ تحت تهاجم ملل مختلف قرار گرفته است ..


پروانه: مشهورترین شعر این شاعر «در امواج سند» است که در آن از پایداری جلال لدین خوارزمشاه را در حمله چنگیز مغول به ایران می گوید.

یک دست بلند برای این همه دانش و درک شما از زیبایی و تاریخ ایران

فریدون گرامی این شاعر معاصر در سال 1365 از دنیا رفت.

پروانه جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 http://www.parvazbaparwane.blogspot.com

فرید.ن گرامی
اگر خاطرتان باشد این شعر حمیدی را مهرپویا خواند .
مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

اینجا می توانید گوش کنید:
مرگ قو:مهرپویا
http://www.youtube.com/watch?v=MhNk7Zr6kh8&feature=related
شعر دیگری از حمیدی
http://zariyaddastha.blogspot.com/2007/12/blog-post_20.html

پروانه جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:56

قسمتی از مصاحبه امین الله رشیدی با روزنامه همشهری:
از قضای اتفاق در یکی از ماه های اسفند آن سالها (سالهای 2 دهه 30 و 40 یعنی اوج شکوفایی موسیقی و ادبیات ایران در نیم قرن اخیر) من به شعری از زنده نام آقای دکتر مهدی حمیدی شیرازی تحت عنوان (زمزمه بهار) دست یافتم که توجه مرا بسیار جلب کرد. آن شعر چنین آغاز می شد:
به دلم از جنبش فروردین، هوس آن طرفه نگار آمد
بزن ای مطرب، بزن ای مطرب که زمستان رفت و بهار آمد
و من آن را بارها خواندم و مرور کردم تا آنکه آهنگی روی آن ساخته و به نام (فروردین) یک بار با ارکستر علی محمد خادم میثاق و بار دوم با ارکستر ناصر زرآبادی در سال 1336 خواندم و هفته بعد برای اجرای برنامه جدید به رادیو رفتم. نامه ای از آقای دکتر مهدی حمید ی برایم رسیده بود و من آن را از نیم قرن پیش همچون شیئی و یادگاری ارجمند پیش خود نگاه داشته ام و آن را در صفحه 560 کتاب خاطره ها و نغمه ها - عطر گیسو که اخیرا از طرف انتشارات عطایی تهران منتشر شده است گردآوری کرده ام. قسمتی از آن نامه دکتر حمیدی چنین است:
دوست نادیده عزیز حضرت آقای رشیدی، بر خود لا زم می دانم که به علت لذت فراوانی که از شنیدن غزل (زمزمه بهار) خود از دهان گرم و حنجره داوودی شما برده ام این یک دو کلمه را به حضورتان تقدیم کنم و از اینکه برخلا ف بسیاری از خوانندگان تمام شعر را بدون غلط خوانده اید تشکر کنم.
برآمد، صبح و بوی نوروز ،به کام دوستان و بخت پیروز ،مبارک بادت این سال و همه سال ،همایون بادت این روز و همه روز

بابک جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 13:07

سلام پروانه عزیز
میدوارم که سال نو رو خوب و خوش شروع کرده باشین
به خانواده محترمتون و صد البته شما تبریک می گم
نمی دونم
اما هیچ شعر و ترانه و موسیقی به ادازه ی خود طبیعت دل انگیز نیست . یه درخت و از شکوفه ÷ر شده و یه ÷رنده که داره اواز می خونه چطور قابل توصیف و درکه جز دیدن و لذت بردن از خود او منظره
بهار اومد و امسال دلم بهاری نیست چون درگیر کارام بودم
ممنون
بدرود

سلام بابک گرامی
امروز صبح داشتم به خودم می گفتم برو یه سری بیشه سر بزن ببین بابک کجاست؟
این دیدار اینترنتی قبول نیست!
منتظرت هستیم.

می بینی امسال طبیعت حسابی بهاری می کنه. من هم چند روز پیش تو ماشین داشتم می رفتم سر کار پشت چراغ قرمز کنار شمشادهای تو خیابون ایستاده بودم واز پنجره ماشین به برگهای تازه و سرحال پس از باران نگاه می کردم اونقدر نزدیک بودم که نوازششون هم کردم.این آهنگ همون موقع از رادیو پخش شد به همین دلیل که میگی حسابی بهم چسبید.

خوب درگیر کار بودن مگه بده!
شاد و تندرست باشی

فرناز شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:37

بهاری باشی .

تو بیشتر.
قربونت برم

این عکس بهار نارنجت منو برد گرگان با اون هوای بارونیش.
عکس رو بک گراند صفحه مانیتورم کردم انگاری بهار ا جلو پام ریختن.
یادت باشه یه شیشه مربای بهار نارنج به من بدهکاری.

اینجا هم هر روز بارون میاد. امروز صبح کوه درکه برف زده بود. دو شب پیش هم برف اومده بود . درختا و گلا و چمنا و شمشادا از خوشحالی نمی دونن چه کار کنن هی برگ میدن
این شهرداری که خیلی از دستش عصبانیم درختا رو بد جوری هرس کرده ! بعضی چنارا تو خیابون ولی عصر فقط تنه شون مونده.

فرناز شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 22:02

اول اینکه من بهار هارو برات فرستادم که خودت مربا درست کنی حالا اگه تو دوست داری بذاری رو دسک تاپ یا تو وبلاگ دیگه مشکل من نیست :‌ )

دوم اینکه خیلی حال کردم از اینکه گیاه ها چون از خوشحالی نمی دونن چیکار کنند هی برگ میدن !!

سوم اینکه فکر کنم تازگی ها من هم شبیه همون چنار ها هستم بس که اداره ی روحداری روحم رو هرس کرده ... !!!

خوب باشه ! که اینطور! اگه اومدم خونتون دیدی یه شیشه مربات غیبش زد بدون یه آدمی که دستش کجه برداشته توکیفش قایم کرده

امروز هم همچنان بارید باغ متروکه نزدیک خونه ما پر شقایق شده!

روح که هرس بشه خوبه براش. دوباره جوونه نو می زنه .

محسن یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 09:22

چه شعر قشنگی و چه عکس قشنگی. من فکر می کنم عکس های خانم فرناز اگر نبود وبلاق های وزین ما یک چیزی کم داشت.
صحبت مربای بهار نارنج بود. من دوست دارم این مربا را فقط بو کنم. حیفه که بخورمش.

(یک پزی بیام)فرناز پس از خواندن این شعر این عکس را مخصوص گرفته .
مربای بهار نارنج:خوب این دفعه رفتم گرگان با یک چمدان کوتاه و خپل میرم خونه فرناز. ...

این پست کمی در باره زندگی نامه ی حمیدی شیرازی کم دارد که مطالبی را جمع آوری کرده ام که باید خلاصه شان کنم و در اینجا بنویسم.

قسمتی از شهرت «حمیدی» به دلیل به دار آویخته شدنش در شعر شاملوست.

فرناز یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 22:43

یکی از حسن های وبلاق بازی ( اونم از نوع وزین ) اینه که آدم یه هو سرمیرسه و میشنوه که دوستان داشتن چی پشت سرش میگفتن و احتمالا کلی هم کیف می کنه !!

من اگرچه کم و بیش در جریان به دار آویخته شدن و این حرفها هستم اما مشتاقانه منتظر شنیدن روایت شما هستم .

کلمه ی وبلاق مثل اینکه مسریه!

دوستانی که از پس از سال ها از خارج از کشور میان، میگن نمی دونین چه لذتی داره برا دیگران مهم باشی و بشینن در موردت حرف بزنن. اونجا کسی به آدم محل نمیده که پشت سرت حرف بزنه.

به دار آویخته شدن حمیدی:

شعرى که زندگى‌است
_______________

موضوع شعر شاعر پیشین
از زنده‌گی نبود
در آسمان ِ خشک ِ خیالش، او
جز با شراب و یار نمی‌کرد گفت و گو او در خیال بود شب و روز
در دام ِ گیس ِ مضحک معشوقه پای‌بند،
حال آن که دیگران
دستی به جام ِ باده و دستی به زلف ِ یار
مستانه در زمین ِ خدا نعره می‌زدند!

...

حال‌آنکه من

به ‌شخصه

زمانی
هم‌راه ِ شعر ِ خویش
هم‌دوش ِ شن‌چوی ِ کره‌ئی

جنگ کرده‌ام
یک‌ بار هم "حمیدی‌ی ِ شاعر" را
در چندسال ِ پیش
بر دار ِ شعر ِ خویشتن

آونگ کرده‌ام...
موضوع ِ شعر
امروز
موضوع ِ دیگری‌ست...
امروز

شعر

حربه‌ی ِ خلق است
زیرا که شاعران
خود شاخه‌ئی ز جنگل ِ خلق‌اند
نه یاسمین و سنبل ِ گُل‌خانه‌ی ِ فلان.

... *
شاملو

خود شاملو با شعرهای عاشقانه ش دست همه ی شاعران کلاسیک را از پشت بست. حالا آنها که بیشتر نظرشان عشق به زن نبوده... بماند.

یعنی قبل از شاملو همه شاعران از یاسمین و سنبل و... می گفته اند ؟!!!

فرشته سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 http://freshblog.blogsky.com

خیلی اهنگ شعر قشنگ بود و واقعا جنبش بهار رو در خودش داشت!

خوشحالم که شعر و آهنگ به دلت نشست.


دیگه اینجا خیلی بهاری شده، یک کمی هم برگشته عقب زمستونی شده!

اینجا امروز صبح چنان برف ضربدری، باچنان مه شدیدی بود که، کوههای البرز ، نگهبان تهران ، آنقدر سرشون شلوغ بود که تماشا را از ما گرفته بودند.برف پاک کن ها اتومبیل ها با دور تند شیشه ها رو پاک می کردند.

ولی خوشبختانه الان آفتابیه. یکی از همکارام که باغ انگور در تاکستان داره می گفت قزوین یک متر برف اومده و باغش حتمن یخ زده!

هوا امسال شگفت انگیز شده!

پروانه سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 23:46

تقدیم به فرناز :
از ماندگارترین ها:

http://www.2mahal.com/g.htm?id=8663

فرناز چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 20:33

مرسی پروانه جان .. بسیار لذت بخش بود .. واقعا لطف کردی .

تو این شعر چه قشنگ میگه بهارای نارنج

تا جایی که عمر دارم تا بارون میاد این شعر رو زمزمه می کنم.

قابلتو نداشت.

فرشته پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 http://freshblog.blogsky.com

با اجازتون ما هم از این آهنگ ویگن که خیلی خاطره هم باهاش دارم گوش کردم ... ممنون از شما پروانه عزیز

فرزندان من هم این شعر و آهنگ رو دوست دارند. چه خوب که نسل های نو هم این آهنگ رو دوست دارند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد