کرگدن



کرگدن
(شعر یا سوره ای از: بودا)
بخش1
*
چوب را برای هر آن چه زندگی می کند کنار بگذار،
با آن هیچ کس را میازار؛
میلی برای فرزند، نه- پس چه گونه میلی برای دوست؟
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

از همراهی محبت زاید،
و از محبت، رنج.
چون این زهر را که از محبت برمی تراود ببینی،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

با دلسوزی یاران یکرنگ خود
مرد، با دلی دربند، از مقصد غافل می ماند:
چون در دوستی این بیم را بینی
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

او همچون شاخه های انبوه خیزران
مشتاق فرزند و همسرست:
هم بدان سان که فراز شاخ های بلند از پیچیدگی آزاد ست
به کردار کرگدن تنها سفر کن

گوزن آزاد، آزادانه می خروشد،
از برای غذای خود به هر جای که خواهد همی رود:
ای فرزند، در این آزادی نظر کن،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

در همه جا آزاد، تک و تنها،
و به این و آن نیک خرسند:
خطرها را بیباک به جان خریدار،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

اگر دوستی بیابی که با او سفر کنی
مجذوب و ثابتقدم، لایق،
بر خطرها همه غالب
آگاه و خوشدل همسیر او باش.

چون کسی را که به همسفری ارزد نیافتی
کسی که ثابتقدم و مجذوب نیست،
هم بدان سان که راجه سرزمین فتح شده را وا می گذارد،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

کام های شادی آور، شیرین، مجذوب کننده،
دل را به شکل های گوناگون آشفته می کنند:
با دیدن این زهر زادهء کام،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

« از برای من طاعون، آماس، درد هست،
و نیش، هراس، و بیماری»!
با نظارهء این هراس در زادهء کام،
به کردار کرگدن تنها سفر کن..

*
گرما و سرما، گرسنگی و عطش،
باد، آفتاب، صفِ مگسان، ماران:
با غلبه بر یکی و همهء اینان،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

چونان که پیل سترگ و تناور، به گونهء نیلوفر،
که چون میلش به گوشه های جنگل باشد
گله را ترک می گوید
به کردار کرگدن تنها سفر کن

این برای آن که انبوه مردمان را دوست می دارد نیست
رسیدن به آسایش گذرنده:
سخن خویشاوند خورشید را به راستی بشنو،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

با ترک بیهودگی های نظر،
راه درست را برده، طریقت را یافته:
« می دانم! مرا دیگری دلیل نیست!»
به کردار کرگدن تنها سفر کن

آز رفته، تزویر رفته، تشنگی رفته، شک رفته،
و فریب ها را همه بر باد داده،
از جهان یکسره بی نیاز گشته
به کردار کرگدن تنها سفر کن

بازی، خوشی ها، شادی، و نشاط این جهانی،
به همهء این ها دست یازیده و بی توجه بدان ها؛
دور از فرّ و شکوه و به راستگوئی،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

پسر، همسر و. پدر، مادر و خواسته،
چیزهای ثروت افزای، گره های خویشی،-
این لذات را به یکباره باز نه،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

با چشمانی فرو افتاده، بی درنگ،
با حواسی نگهبانی شده، با اندیشه هائی نگاهبانی شده،
با دلی که نه چرکین شود نه بسوزد،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

آن ها جز بند چیزی نیستند، و شادی شان کوتاه،
شیرینی شان اندک، و رنج هاشان بسیار،
همچون قلاب هائی در گلویند! این را بدان و با یقین
به کردار کرگدن تنها سفر کن

ای پدر خانواده! زیورها را به دور افکن
چونان که درخت مرجان بهنگام برگریزان:
و در جامهء زرد بیرون آی.
به کردار کرگدن تنها سفر کن

مزه ها را تشنه مباش، مگر از آز آزاد،
با گام های سنجیده خانه به خانه می رو،
نه خواجه، نه بندهء کس،
به کردار کرگدن تنها سفر کن..

از پنج مانعِ دل آزاد،
دور از هر آلودگی، یقین تو
به هیچ کس، از مهر و کین برکنده،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

از شادی ها و دردها
نشاط ها و رنج های از پیش شناخته روگردان باش؛
یکسانی و آرامش را یافته، پاک،
به کردار کرگدن تنها سفر کن

در تلاش یافتن دورترین مقصد،
نه در اندیشه سست، و نه در راه ها تن آسان،
در آغاز نیرومند، استوار، پایدار.
به کردار کرگدن تنها سفر کن

از تنها تفکر کردن غافل منشین،
در میان چیزها همواره با« درمه» سفر کن،
زنده از زهر همهء وجودها،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

مشتاق به عزم پایان دادن تشنگی،
شنوا، بیدار، یکدل
بس کوشا، با یقین، با ذمّهء خلاصه
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

چون شیر بی باک از آوازها،
چون باد نه در بند دام،
چون نیلوفر بی آلایش آب،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

تو نیز چونان شیر، با فکِّ نیرومند،
شاه جانوران، که فاتحانه می رود،
رخت و تخت خویش به دور افکن،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

یکسانی، دوستی، شفقت، آسایش،
و دلسوزی بهنگام را دنبال کن،
طاق، نه با دیگری در همهء جهان جفت،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

و آزاد از شهوت، فریب و کینه
بندها را گسسته،
به هنگام از میان رفتن زندگانی بی هراس،
به کردار کرگدن تنها سفر کن.

مردمان خدمت می کنند و به قصدی همراه می آیند:
در این زمانه دوستانی که چیزی چشم[از تو] نداشته باشند اندکند:
مردمان در مرادهای خودپسندانه دانا، ناپاک اند.
به کردار کرگدن تنها سفر کن.
* *
[برگرفته از: بودا، کرگدن، سورهء Khaggavisana، برگردان:ع. پاشائی، انتشارات مروارید، چاپ چهارم 1368، صص 517-512]'



نظرات 15 + ارسال نظر
فرشته دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:47 http://freshblog.blogsky.com

واقعا اینها هم هدر وصف کردگنه؟ عجب حیوونی بوده من نمی دونستم! در وصف بلبل و طاووس و آهو و شعر دیده بودم ام در مورد کرگدن نه!

پیام بعدی را در پاسخ تو نوشتم اگر به لینکی که در آنجا نوشته شده بروی می بینی کرگدن در ادبیات و فکرهای نویسنده های مختلف وجود دارد هر یک به نوعی به آن نگاه کرده اند :شگفت زده شده اند ،نماد ساخته اند،شوخی کرده اند و آموزش عرفانی داده اند و....

در وبلاگ ها هم برخی خودشان را کرگدن نامیده اند.به هر حال طبیعت همیشه قابل مطالعه است و گاهی آموزگار بسیار قوی البته گاهی هم خیلی خشن و بیرحم.

پروانه دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 11:40

کرگدن موجودی است قدیمی، باقی مانده از عهد دایناسورها، با پوستی کلفت، چهره‌ای نه چندان زیبا، شاخی بی‌خاصیت، چشمانی کم سو و شامه‌ای همیشه منتظر، کرگدن موجودی است قوی و بزرگ و ترسناک اما هیچ آزاری به دیگر حیوانات جنگل نمی‌رساند. او نه شکار می‌کند و نه شکار می‌شود، از ریشه گیاهان تغذیه می‌کند و به پرندگان کوچک اجازه می‌دهد تا بر پشتش بنشینند. کرگدن موجودی است آرام. با اینکه ضربه شاخش می‌تواند فولاد را هم پاره کند اما کمتر کسی یا چیزی کرگدن را عصبانی می‌کند. کرگدن موجودی است تنها. او تنهای تنها،‌ دشت‌ها و جنگل‌ها را در می‌نوردد و همیشه در سفر است. کرگدن موجودی است منتظر؛ سال‌های سال است مشتاق منتظر آمدن روزی است که افق به تاخیر افتاده عهدشان، دشت را به رنگ خون کند....
دامه را در اینجا بخوانید:

http://www.seemorgh.com/culture/default.aspx?tabid=2072&conid=20585&mID=2361

مژده دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 17:20

سلام پروانه عزیز
خوبی دوست من

چه خوب که هر زمان که به وبلاگ تو مهربان می ایم مطلبی نو می خوانم
واین شعر
مردمان خدمت می کنند و به قصدی همراه می آیند:
در این زمانه دوستانی که چیزی چشم[از تو] نداشته باشند اندکند:
مردمان در مرادهای خودپسندانه دانا، ناپاک اند.
به کردار کرگدن تنها سفر کن.
ممنونم

سلام مژده جان
میام شعر قشنگ تازه تو می خونم.

فرناز دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:43

واقعا خسته نباشید . چقدر دلچسب . دلنشین . با هر جمله می توانی ساعتها فکر کنی . ۲-۳ بار هر (بیت ؟!‌) را خوانده ام و هنوزپراز میل خواندنم . تا جائی که بیاد می آورم جذابترین پستی بود که در این وبلاگ خواندم حتی جذابتر از داستان های ذن .
ممنونم .

فرناز دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:44

تمام مدت داشتم به ترجمه ی شاهکار آن فکر می کردم وقتی تمام شد دیدم که نباید متعجب می شدم !

آقای پاشایی ترجمه های بسیار خوبی در این زمینه دارند. گاهی چنان ریشه یابی و پژوهش ها قوی است که خواندن متن سخت می شود.

پاتوق گورکن ها سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:39

در راه اگر همچو خویشتن ندیدی چون کرگدنی تنها سفر کن

پاتوق گورکن ها سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:47

سلام البته به کار بردن واژه شعر در وصف بودا درست نیست و بودا هیچ وقت شعر نگفته و انتقال معنا توسط شعر بعد از بودا به کار رفته.گفتار بودا یا سخن بودا درسته.

با سلام
از نکته سنجی شما بسیار سپاسگزارم.

کلمه ی" شعر" به" گفتار" تغییر یافت.

با سپاس فراوان

پاتوق گورکن ها سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:02

سروش اخیرا در گفت و گویی با میشل هوبینک خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند که در رادیو زمانه نیز منتشر شده است، گفت:« بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.

چالش روشنفکران دینی امروز مسئله الهام به جای وحی و تولید قران توسط پیامبر و چالش مکانیزم شعریت کتب آسمانی است.کلام بودا از این بحث ها مستثنا است چون اولا خداباور نیود دوما فرزانه و حکیم بود و سخن مستدل می گفت و فیلسوفی می کرد.

فقط یک بهار سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 20:51 http://www.n-hoseini.persianblog.ir/

درود بر شما... این گفتار شیرین و ژرف را پیش از این هم خوانده بودم و چه شیرین و گیراست. گزینش شما را می ستایم. در فقط یک بهار به کجا می رویم؟ می مانم تا بیایید...

محسن سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 21:52 http://axamoon.blogsky.com

فقط یک دور خواندمش. بعد یک کپی از آن را برداشتم. عمرن با یک دور خواندن این متن دشوار بشود کامنت گذاشت. فقط باید بنویسم که همیشه کرگدن را دوست داشته ام. همین جوری. یک بار در دوران کودکی باغ وحشی در تهران بود که دیگر نیست. تا آن جایی که به یاد دارم یک کرگدن هم داشت. بیشترین وقتی را که در کنار قفسی گذراندم کنار قفس او بود. بسیا با وقار بود. اصلن هم بینندگان را تحویل نمی گرفت. بعد از خواندن متنی که در همین کامنت ها نوشته بودید تازه فهمیدم که چرا.
خیلی متن خوبی بود. میشود مدتها با آن زندگی کرد.

باغ وحش فعلی تهران هم تماشاییه.من کرگدن ندیدم. بهتر که ندیدم اصلن از حیوانات در قفس خوشم نمیاد.من هم کرگدن در برنامه های تلویزیون در حالی که آرام ایستاد و پرنده ای روی پشتش نشسته یادم است.

روی یک یک این گفتارها می توان فکر کرد.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:43

جشن سپندارمذگان

پایگاه پژوهشی هخامنشیان بر گزار می کند : همایش جشن های ایران باستان(جشن سپندارمذگان)
زمان: سه شنبه بیست و نهم بهمن ماه ، ساعت چهار و نیم تا هفت پسین (پس از ظهر)
نشانی: خیابان انقلاب،خیابان استاد نجات الهی (ویلا)،نبش خیابان ورشو ،مجموعه فرهنگی ورشو


www.hakhamaneshian.ir پایگاه پژوهشی هخامنشیان

www.hakhamaneshian.net تالار گفتمان هخامنشیان

امیر چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:37 http://www.reyshop.ir

با سلام

از وبلاگ شما بازدید کردیم. خیلی جالب بود وبلاگ قشنگی داشتی
در صورت تمایل از وبسایت ما نیز دیدن فرمایید

بـزرگتـریـــن و جــامـع تـریــن فـروشــگاه ایـنتــرنتــی ایــران

http://www.Reyshop.ir
http://www.Reyshop.com

باسپاس

محسن چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 23:32 http://axamoon.blogsky.com/1387/11/02/post-214/

عکسی را که قولش را داده بودم در عکسامون گذاشتم. به ترانه هم بگویید که ببیند.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:45

http://www.youtube.com/watch?v=ftlYLcEW_I4

دیازپام یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 20:13 http://diazepam.blogsky.com

این سوترا ادامه داره یا همین مقداره؟ و اینکه این متنی که در مورد زندگی کرگدنها تو کامنت ها نوشتید رو از کجا میتونم کامل بخونم؟ لینکی که گذاشتید مطلبش حذف شده

به تاریخ پست توجه کنید سال 1387

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد