پروانه گرامی
اطلاع چندانی از حزب دمکرات آمریکا ندارم. برای نوشتن مقاله ای که در خور گاهنگار شما باشد متاسفانه در این برهه زمان از عهده من خارج است .
برای شناخت اوبا ما ضرورت دارد که سیاست حزب دمکرات آمریکا را از چند جنبه مورد بر رسی قرار داد . بعنوان مثال سیاست خارجی و برنامه های اقتصادی این حزب در رابطه با شرایط داخلی .
آنچه که مسلم است اعضای عالیرتبه این حزب از جمله معاونت آن در گذشته از طرفداران جنگ و انباشته شدن سرمایه در دست عده ای محدود بود ه اند. مشاورین اوبا ما نیز تافته ای جدا بافته از این جمع نیستند . اوباما بنا به خاصیت طبقاتی اش گرایش لیبرالسم تمایل به راست دارد که فقط می تواند در چارچوب سرمایه داری دست به رفرم هایی بزند. فشاری را که سرمایه داری تحت حکومت جمهوری خواه بر توده های میلیونی وارد آورد است را کمی تخفیف بدهد.
اوباما در واقع سر پوش اطمینانی است که با رفرم خود از انفجار سیسم سرمایه داری آمریکا می کاهد .
اوباما سخنران ورزیده و ماهریست که توانسته ۱۴۳ میلیون نفر را به پای صندوق انتخابات بکشاند . سخن رانی برایم بسیار جالب بود اما برای رسیدن به این آمال نیاز داریم به کج کردن کشکول سرمایه داری بسوی توده ها چیزی که تا کنون در جوامع صنعتی پیشرفته سابقه چندانی نداشته است . گر چه بعد از جنگ جهانی دوم گام هایی در راه رفاه اجتماعی برداشته شد و آنهم به علت قدرت اتخادیه ها و نمایندگان آوانگارد کارگران و وحشت سرمایه داران از اینکه در این نبرد همه چیز را ببازند لذا سر کیسه را شل کردند اما به تدریج آنچه را که داده بودند مکارانه پس گرفتند و دارند پس می گیرند.
تا انجا که ذهن من یاری می کند حزب کارگر انگلیس و حزب دمکرات آمریکا همیشه نقش سرپوش اطمینان دیگ بخار را در تاریخ جنبش های کارگری ایفا کرده اند .
بعد از این همه این حرفها سئوالی که در ذهن آدمی مطرح می شود اینست که پس نقش توده های میلیونی در این شرایط بحرانی که عامل اصلی اش سیستم سرمایه داری است چیست.
و سئوال دیگر اینکه ریاست جمهوری جدید آمریکا در رابطه با ایرا ن چه رویا هایی را در سر می پروراند ؟ برای پاسخ به این سئوال باید شرایط داخلی ایران و هدف رهبران آن را در رابطه با سیاست خارجی حزب دمکرات آمریکا مورد بر رسی قرار داد
همانطور که در فوق ذکر نمودم سخن رانی اوباما برایم بسیار جالب بود . اما نمی دانم آیا انرا کسی ترجمه کرده است یا خیر
این پیام را برای شما نوشته ام که بعد از خواندن می توانید آنرا حذف نمایید یا هر نوع که بخواهید تغیر ش دهید.
با صمیمانه ترین درود ها
........
انتخاب رئیس جمهور امریکا همیشه و برای همه جذاب بنظر می رسد
اما جذابیت انتخاب اوباما ازمنظر دیگری ست ( بی توجه به آنکه او بهر حال از حزب دمکرات می آید لیبرال است پایگاه طبقاتی او بورژوازی ست ونهایتا در بهترین حالت یک رفرمیست است )
برای من انتخاب اوباما به دو بهانه قابل بحث است :
۱- ده ها سال مبارزه با تبعیض نژادی در عمل و در ظاهر به نتیجه رسید
یادمان نرفته است که یکی دو دهه پیش ( احتمالا دوره کارتر ) نماینده امریکا در سازمان ملل را به بهانه هایی از جمله رنگ پوست کله پا کردند
۲-دمکرات ها همیشه برای حاکمیت ایران باصطلاح شاخ می شوند
گفته می شود جمهوریخواهان در میدان اقتصاد و حاشیه های آن به نبرد با حریفان می روند ودمکراتها در میدان مسایل دمکراسی و حقوق بشر و .....
به نظر می رسد ما ، اینجا ، در ایران اگر چه باز هم یک دوره ی سخت اقتصادی را می گذرانیم ، اما با نگاه به تغییر در حکومت امریکا ، تغییر در حوزه ی دمکراسی را آرزو می کنیم .
"محمدحسین صفار هرندی وزیر ارشاد اعلام کرد که در دولت نهم، حفظ اعتقادات مردم بر «تامین نان و آب» اولویت دارد.
آقای هرندی گفته که اجرای این «وظیفه»، نشاندهنده «برتری دولت اسلامی بر دول دیگر است.»"
ما در این گوشه ی ناچیز دنیا مشغول همین فکرهای بالا هستیم چون این دنیا پوچ است و باید به فکر حور و پری بهشتی باشیم ، به همین دلیل «آب و نان»برای مردم (نه غیر از مردم) اهمیتی ندارد.و در آن سر دنیا «سرمایه» و «علم» فعلن بر جهان حکومت می کند.
برای من رییس جمهور شدن یک سیاهپوست در امریکا چندان مهم نبود. اوباما یا هر کس دیگری زاییده ی این شرایط اقتصادی و اجتماعی امریکاست.
و رییس جمهور ما هم زاییده ی فکرهای ماست.
وقتی امراض روانی را نشناسی اسم آنها را اخلاق خاص می گذاری و شب ها زیر پتو گریه می کنی وقتی بیماری های مهلک قوم ایرانی که مهمترین آنها عقل گریزی و از سوی دیگر توهم دانایی است را نشناسی هر تحلیلی سیاسی بر شناخت آنها ناکارامد میابی.
من از هجوم اریایی ها به ایران تا امروز از ایرانی بودن خود شرمسارم .
ابلهان متجاوز عاشق پیشه ی توهم زده ی عقل ستیز متناقض بد شانس.
ببین این روزها همش صادق هدایت خوندم و گوش دادم کار دستم میدیا!
یک کمی کوتاه بیا دیگه...
زندگی مردم ایران از نگاه یک خبرنگار خارجی
در این نوشتار که به قلم توماس اردبرینک، خبرنگار دائمی ان.آر.سی در ایران است میخوانیم: هنوز پس از شش سال سکونت در این کلانشهر، نمیدانم تهرانیها از کجا پول در میآورند.
بسیاری افراد در نگاه اول به نظر میآید که هیچ درآمدی ندارند یا درآمدشان ۳۰۰ یورو بیشتر نیست. ۳۰۰ یورو نسبت به پولی که برای زندگی در تهران لازم است، انعامی بیش نیست.
با علم بر اینکه تورم در ایران بالاتر از ۲۵ درصد است، نظام همگانی پرداخت هزینه خرید خانه با اقساط وجود ندارد و کمکهزینههایی که دولت به بیکاران میدهد، در حداقل قرار دارد، این پدیده که ساکنان تهران باز هم دستشان به دهانشان میرسد، یک راز عجیب است. البته چنین نتیجه باید گرفت که وضع زندگی تهرانیها دشوار است.
با همه دشواریها مردم باز هم پول برای خرج کردن دارند. این احتمالاً به خلاقیت بیانتهای آنان در به دست آوردن سود برمیگردد.
کسی که در ایران میخواهد سود کند، باید ۲۴ ساعت در فکر پول باشد. تهرانیها هم به صحبت زیاد در مورد پول علاقه وافری دارند؛ چه در جشنها، چه در تشیع جنازه، در فروشگاهها، در سونا یا در تاکسی؛ فرقی ندارد.
این عادت بدی به حساب نمیآید؛ بلکه جزئی است از بازی زندگی. تبادل افکار در مورد روشهای جدید درآمد همیشه ممکن است امکانات جدیدی را پیش پای فرد قرار بدهد.
فکر کردن به پول در ایران یک نیاز تلخ است، چرا که حکومت ایران، هر چه هم اسلامی و مهرورز باشد (یا وانمود کند که هست) باز این تکتک خود افراد هستند که باید آب خود را از گلیم بالا بکشند.
در کشور بستهای مانند ایران با تعداد فراوانی قوانین دولتی که آزادی فردی را محدود میکند (برای نمونه قوانین لباس، قوانین الکل) فرد میتواند با پول یک تکه از آزادی را در بازار سیاه برای خود بخرد. بازار سیاهی که همهی چیزهای ممنوع در آن یافت میشود.
با پول میتوانی فرزندت را برای تحصیل به خارج بفرستی؛ خانه بزرگتری بخری تا دیوارهای باز هم بلندترش دنیای بیرون را پس بزند؛ و هر وقت به هنگام کار اشتباهی گیر افتادی، بتوانی به پلیس رشوه بدهی.
نمایندگان طبقه متوسط ایران، به ویژه شهرنشینان کلانشهر تهران، از همان نوجوانی کار بر روی ساختن یک وضعیت مطمئن مالی را آغاز میکنند.
سنتهای ایرانی طی سدههای متمادی یک طرح نبوغآمیز مالی برای زندگی و آینده افراد ترتیب داده است. روش آنها مانند هلند، ایجاد یک حساب بانکی پسانداز برای کودک نیست؛ بلکه سیستمی است که طبق آن باید فرزندان و نوههای شخص هم دارای مسکن شوند.
پرداخت بهای خانه با اقساط به سبکی که در اروپا وجود دارد، یعنی با بهرههای نسبتاً پایین و قسطهایی که چندین دهه طول میکشد، در ایران وجود ندارد اما داماد و عروس جوان روی این حساب میکنند که خانواده داماد خانه را برایشان خواهد خرید و خانواده عروس وسایل خانه را.
برای رسیدن به چنین لحظهای یک عمر سرمایهگذاری هوشمندانه پشت سر گذاشته شده است.
به تازگی یک بانوی جوان از دوستان من با پزشکی ازدواج کرد. با اینکه والدین او بایستی هزینههای خرید خانه را متقبل میشدند؛ ولی پدر عروس هم چندین قطعه زمین مختلف را که طی سالها خریداری کرده بود، فروخت تا بتواند هزینه وسایل منزل دخترش را بپردازد (تلویزیونهای بزرگ و مبلهای مجلل).
بر طبق سنت، او از همان زمان تولد دخترش چند قطعه زمین خریده بود. قیمت این زمینها به شدت بالا رفته بود.
یکی از زبانزدهای ایرانیان این است که بهای خانه و زمین در ایران هیچوقت پایین نمیرود. هر خانوادهای که بتواند در مسکن سرمایهگذاری کند، حتماً این کار را برای روز مبادا هم که شده، انجام میدهد.
اما برای رسیدن به اطمینان مالی در ایران به چیزی بیش از خانه و زمین نیاز داری. بیشتر از ۸۰ درصد اقتصاد ایران در دست دولت است و ۲۰ درصد بقیه اکثراً در دست بازاریان و فعالان اقتصادی طبقه متوسط.
یکی از راههای موفقت در ایران این است که از طرقی به دفاتر نمایندگی وارد شوی و حق فروش یک مارک یا محصول را در ایران نمایندگی کنی.
دفترهای نمایندگی در تمام اشکال و انواع و با اینکه محبوب هستند، در تمام درجات مختلف موفقیت در ایران یافت میشوند.
شخصی هست که حق انحصاری فروش آسانسورهای اوتیس را گرفته و تاجر دیگری فروشنده انحصاری متههای ماشینی مارک بوش است.
زندگی ایران، یک زندگی پر از ریسک است. ایران کشوری است که در آن دولت، یکشبه بهرهها را نصف میکند و اسراییل را تهدید به بمباران میکند؛ با همه آثار پیشبینیناپذیر.
شاید برای همین هم هست که ایرانیها سرمایهگذاران خطرپذیری هستند. طرز نگرش مردم به سرمایهگذاری هم با کشورهای دیگر فرق دارد.
وقتی میگویم که قسط خرید مسکن در هلند کمی بالای ۵.۵ درصد است، دوستان ایرانیام با تعجب میپرسند که پس چرا من درجا ۱۰ خانه نمیخرم؟
در ایران برای خرید مسکن تنها می شود وامهای کوتاهمدت گرفت؛ با بهرههایی بسیار بالاتر از ۳۰ درصد.
پسانداز در ایران، کار ابلهان است. تورم همیشگی باعث میشود که ارزش پول پایین بیاید؛ بنابراین باید با پول کار کنی. بیشتر ایرانیها معتقدند که دم غنیمت است. برای همین هم بیشتر پول به دست آمده را با همان سرعت خرج اجناس لوکس میکنند تا وجهه بالاتری به دست بیاورند.
هر کس دشت خوبی داشته سریعاً یک ماشین گرانقیمت یا کیف و لباس گران میخرد؛ چرا که همسایهها باید ببینند که وضع ایشان خوب است.
در مهمانیها و عروسیها هم همه با علاقه، وضع مالی دیگران را بررسی میکنند. کسانی که پول دارند، حتی اگر این پول را از طریق تماس با حکومت به دست آورده باشند، به چشم افراد موفق دیده میشوند.
یکی از پرسشهای استاندارد به هنگام غیبت از همسایه جدید یا داماد و شوهر جدید دخترخاله این است که: پولداره؟
در مورد هر تازهوارد به محفل بستگان ایشان هم که هنوز نردههای زیادی را از نردبان اجتماع باید بالا برود گفته میشود: «انشاءالله زود پولدار میشه» چرا که همه در ایران لزوم رسیدن به رفاه را درک میکنند.
حتی از آن هم فراتر، تلاش برای دستیابی به این رفاه، برای ایرانی یک نوع سبک زندگی شده است.
جالب اینجاست که در ایران پولدار شدن به هر قیمتی نوعی زرنگی به حساب می آید و انسانهای سالم و بی پول بی عرضه تلقی می شوند.
در ایران استاندارد قیمت وجود ندارد یعنی ممکن است برای خرید یک کالا از دو مغازه دو قیمت متفاوت بپردازید یا اینکه کرایه ماشین را در هر بار استفاده از مسافرکشها متفاوت پرداخت کنی همیشه میشود دعوای بین مسافرکشها و مسافران را بر سر قیمت مشاهده کرد.
بزرگترین درآمد دولت ایران بعد منابع زیر زمینی کسب درآمد از مردم میباشد در ایران دولت سیم کارت گوشی همراه ، خط تلفن ، معافیت سربازی و ... میفروشد.
دولت مرزها را بسته و اجازه ورود کالاهای ارزان را نمیدهد تا خود دولت به میزان بالاتر آن را به مردم بفروشد.
جالب اینجاست مردم ایران به شدت از این وضعیت راضی بوده و با تمام توان از این سیستم حمایت میکنند حتی اگر با کمی غرغر از آن انتقاد کنند.
در کل مردم این جزیره بعد از انقلاب شکوهمند خود که هر سال برای آن جشنها گرفته و پولهای زیادی خرج میکنند بسیار زندگی مفرحی دارند.
این وسط اوباما چه کاره است؟
انتخاب برک اوباما بریاست جمهوری آمریکا بی تردید گام بزرگی در مسیر ریشه کن کردن تبیعیض های نژادی امریکا است که خواه ناخواه در سطح جهانی بی تاثیر نخواهد بود.
نقش برک اوبا ما و دولت او در سیاست داخلی
بهبود آموزش و پرورش برای عموم در سراسر کشور
بهبود و امکانات درمانی و بهداشت عمومی در سراسر کشور
کاهش مالیات بر در آمد کارگران
کاهش نفت وارداتی و استفاده از منابع طبیعی گاز داخلی ( گرچه اتخاذ ای تصمیم سبب ایجاد کار در داخل می شود ولی در سطح جهانی سبب افول قیمت نفت و مشکلات اقتصادی خواهد شد. )
جابجایی هزینه های دفاعی و تاکید بر امنیت ملی
و اما سیاست خارجی
حمایت قاطعانه از اسراییل ( باز هم می بینیم سرنوشت ملت فلسطین در مقابل اسراییل تحت الشعاع قرار گرفته است)
مخالفت قاطعانه با دست یابی ایران به انرژی اتمی از طریق دیپلماسی و در صورت لزوم متوسل شدن به دخالت نظامی
فیصله دادن به مساله عراق
پشتیبانی و همکاری از جنبش سبز و جلو گیری از گرم شدن کره زمین
احتمالن پشتیبانی کامل از حضور موشک های مسبقر در خاک لهستان .
پیوند موزون با اروپا
تقویت سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو )
مقابله با تروریسم ٬ تسلیحات بیولوژیک ٬ بیماری ایدز ٬ و احتمالن نگاهی به بحران فقر و بیماری در آفریقا
============
به نظر من حزب جمهوری خواه آمریکا نماینده صنایع نظامی است و حزب دمکرات نماینده صنایع سازنده ( از قبیل ماشین و آلات و لوازم خانگی .و غیره) است دمکرات ها معمولن با مذاکره و جمهوری خواه با مداخله و جنگ اعمال نفوذ می کنند. یکی ویران می کند و دیگری می سازد و این حرکت آبادانی و ویرانی پشت تا پشت مدام ادامه داشته است و به این ترتیب هرد و جناح صنعتی به قیمت فقر توده ها سود برده اند.
وقتی امراض روانی را نشناسی اسم آنها را اخلاق خاص می گذاری ....
نظرات خیلی صریح و حتی گاهی خیلی تلخ این آقای پاتوق گورکن ها برای من خیلی جالبه . میشه ازشون درخواست کنیم در گفتگوی جامعه شناسی خودمانی ما شرکت کنند ؟؟
سندباد گرامی آدرس این وبلاگ این است:
http://ketabamoon.blogsky.com/
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را تا آن جایی که به خودمان مربوط می شود را پی گیری میکنم.
تنها نقطه مثبت این انتخابات به نظر من به قول یکی از دوستانی که در اینجا کامنت گذاشته بودند برای جامعه جهانی انتخاب یک آفریقایی تبار -خودشان اینگونه میگویند که نگویند سیاه پوست- است. این را برای جامعه جهانی به فال نیک می گیریم.
ولی در مورد خودمان: تا بوده ایران از حزب دمکرات بیشتر ضربه خورده تا حزب جمهوری خواه. هر چند دومی به جنگ طلبی مشهور است. دخالت کارتر را در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ کشورمان که تمرینی برای یک حرکت رو به جلو بود را فراموش نمی کنیم که به تغییر رژیم انجامید.
مطلبی را از آقای مهاجرانی دیدم که نوشته بود اوباما از نام میانی اش که حسین باشد استفاده نمی کند و مدیر کاخ سفید را هم رم امانوئل انتخاب کرده که نام میانی اش اسرائیل است. یعنی رم اسرائیل امانوئل.
یعنی جز همان چیزی که در ابتدا عرض کردم و کم ارزش هم نیست به شخصه نقطه مثبت دیگری در این انتخاب نمی بینم.
پروانه اسماعیل زاده : این وسط اوباما چه کاره است؟
گورکن ۱ : منم همینو میگم . تو یه خونه که همه بیمار و مریض هستن و چهار میلیارد تا مشکل عمیق تاریخی و اجتماعی و فلسفی و روانی دارن وزیر شدن پسر کدخدای ده بالا یعنی حسین اوباما دیگه به چه کارشون میاد؟
گورکن ۲ به گورکن ۱ : ابله ! این ۴ میلیارد جور بد بختی باید یه مقصر داشته باشه یا نه ؟ استکبار نماینده می خواد یا نه؟ جورج دبیلیو بوش که کفن نشد مثل اینکه فرمول جاودانه خوشبختی ما هله هوله ها یادت رفته - تا {... }کفن نشود این وطن وطن نشود.
حالا تا حسین اوباما کفن نشود این وطن وطن نشود...
گورکن ۱: اوه راست گفتی یادم رفته بود که ما عزیزان غیور و همیشه در صحنه{با فیلم صحنه دار اشتباه نشود}هیچ مشکلی جز امریکا و اسراییل نداریم .پارانویای ذاتی تاریخی قوم ایرانی ...کار کار {...}است . داخل اکولاد انگلسیها یا هر اسم دیگری قرار دهید.
رومن گاری میگه دروغ رو جدی بگیر جز دروغ چیزی حقیت ندارد.
ما ملت ایرانی مخصوصا در این چند سال در حال غوطه ور شدن در دیگی از هفتاد هزار دروغ هستیم اما نه دیگ را میشناسیم نه محتویات دیگ را نه اینکه خود جزیی از آن دروغ ها شده ایم.
چه کسی می داند اولین گام برای بودا شدن درک این حقیقت است که دریابیم تا چه پایه دیوانه ایم.
فریدون عزیز با تو موافقم. اوباما بی شک پدیده ای است که توانسته این همه انسان را به خود متوجه کند و امریکایی ها را امیدوار تغییر. اما متاسفانه این هم در این سیستم می تواند بخشی از برنامه باشد. اینکه مردم پس از 8 سال از یک حزب خسته می شوند و حتماً باید روح تازه ای در جامعه دمیده شود. حالا ممکن است تغییرات بنیادینی هم در این چهار سال یا هشت سال اوباما اتفاق نیفتد. در عوض سرمایه داری و یهودیان به سلطه خود ادامه داده اند و جلوی بحران فراگیر در امریکا را گرفته اند.
این عکس داره روز به روز کوچولوتر میشه یا من اینطور تصور میکنم ؟ به هر حال جالبه !!