اگر عاشقی...

 

بیست رهرو مردو یک رهرو زن به نام  اِشان، با یک استاد ذن مراقبه می کردند. اِشان  با اینکه موهای سرش را تراشیده و لباس ساده ای به تن داشت، بسیار زیبا بود. چند تن از رهروها در نهان عاشق او شدند. یکی از آنها نامه ای عاشقانه برایش نوشت و بر ای یک ملاقات پنهانی پافشاری داشت. اِشان پاسخش را نداد. روز بعد پس از سخنرانی استاد   برای گروه ، اِشان از جا برخاست و ودر حالی که به نویسنده ی نامه اشاره می کرد گفت:" اگر به راستی اینقدر عاشق من هستی ،اینک بیا و مرا در آغوش بگیر."


If You Love, Love Openly
Twenty monks and one nun, who was named Eshun, were practicing meditation with a certain Zen master.
Eshun was very pretty even though her head was shaved and her dress plain. Several monks secretly fell in love with her. One of them wrote her a love letter, insisting upon a private meeting.
Eshun did not reply. The following day the master gave a lecture to the group, and when it was over, Eshun arose. Addressing the one who had written her, she said: "If you really love me so much, come and embrace me now."
نظرات 8 + ارسال نظر
پت سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 21:24 http://iampat.blogfa.com

عشقی چنینم آرزوست . . .

محسن سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 22:46 http://axamoon.blogsky.com

به نظر من کامل نیست. بعدش؟ هزار و یک شکل مختلف میشه برای بعدش حدس زد.

من قیافه تک تک اونهایی رو که یواشکی ابراز عشق کردن رو تصور کردم.

فریدون چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 http://www.parastu.persianblog.com

ای دل
اگر عاشقی بیدار باش
همچو شمع
قطره قطره بسوز و هشیار باش
یار جویباریست که می رود راه خویش
بی وقفه در این را ه
در پی دلدار باش
فریدون

ابتدای این شعر زیبای شما مثل این آهنگ با صدای علیرضا افتخاری
است
http://www.umahal.com/song/385.htm

با سپاس فراوان از این شعر زیبا

پاتوق گورکن ها چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:25

ای شون با این کارش گفت :

همه
می خواهند وارد بهشت شوند
اما
هیچ کس
دوست ندارد بمیرد.

آرزو چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 21:24

به شدت با ؛پاتوق گور کن ها؛ موافقم.

او اصلن خود بوداست

یوگی بدن کورو چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 23:10 http://WWW.APURREZA.BLOGSPOT.COM

روزی تو کلاس یوگا دراز کشیده بودم و منتظر استاد بودم که یه خانوم کنار پشت سر من دشک یوگاشو پهن کرد و بعد کلاس زمزمه حضور یه زن تو کلاس بین افراد جدیدی که ثبت نام کرده بودند، استاد رو به یاد داستانی انداخت : دو تا راهب از کنار رودخانه ای می گذشتند و زنی به اونها گفت می شه منو از رودخانه عبور بدین . یکی از اون دو اونو به دوش گرفت و سمت دیگر رودخانه زمین گذاشت. بعد از چند ساعت پیاده روی راهبی دیگه به اون گفت تو مسلک ما دست زدن به زن حرام است و تو این رو می دانی . راهب به او گفت : من اون زن آنطرف رودخانه به زمین گذاشتم ولی تو او را با خود تا اینجا آوردی!

یوگا ورزش خیلی خوبیه ولی هیچوقت ساعت کلاسهایش با ساعت بیکاری من جور در نیامده .

حضور خانم ها همیشه در جمع مسائل خاص خودش رو داره و زن ها باید با دانستن و آمادگی برای برخوردهای متفاوت وارد اجتماع بشوند.


همیشه به دختران جوان می گم زره بپوشید و با چشمان باز شجاعانه وارد میدان شوید مطمئن باشید می تونید هر کاری بخواهید انجام بدید. مثلن در ادارجات و شرکت ها آقایون تحمل رییس زن را ندارند و برای زن های هم رده ی خودشان حسابی می زنند ولی نترسید کارتونو انجام بدید

این داستان آموزنده ی شما در اینجا قبلن نوشته شده و می توانی بری و نظر دوستان را بخوانی.

بابک.پ.۲۵ جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 00:13

سلام
یهو چی شد؟ اینا که رمانتیک تر از این حرفا بودن
شاید می خواست ببینه طرفش چقدر خاطرشو می خواد
ولی فکر شو بکن اگه تو حوزه های ما هم مختلط بشه چه فیلم هندی هائی رخ خواهد داد
بدرود

سلام
اینجا جلسات مدیتیشن که خیلی هم زیاد شده مختلط هست.نمونه اش یک کامنت بالاتر رو بخون.
همه جای دنیا از این مسائل هست و بوده. تازه چرا فیلم هندی رو میگی و فیلم ایرانی خودمونو فراموش کردی و در ضمن وقتی اینجا قانون صیغه و چند زنی هست احتیاجی به مخفیکاری ندارند.

بابک جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 15:00

اگر راهب جلو جمع عشقش رو ابراز می کرد ای شون چه می کرد؟

در این صورت همه می فهمیدند راهب در فکر مراقبه نبوده است و در کار مراقبت از عشقش بوده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد