تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست

 همسرم برای دوستی گرامی که خارج از ایران زندگی می کند شعر ی از مجموعه تهران برای شعر شدن شهر کوچکی است
 
و او در پاسخش این شعر را نوشت:
 
 
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
_______________________________
 این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
 این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
 
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
 طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
 
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
 هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
 
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
 لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
 
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
 موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
 
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
 
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
 هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
 
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایی ست
 دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
 
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
 
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
 
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
 لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
 
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
 چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
 
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
 این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
 
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
 این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
 
دکتر خسرو فرشید ورد
اسپانیا مادرید
______________________________________________________
فرشید ورد متولد ۱۳۰۸ ملایر دررشته زبان وادبیات فارسی دکترا گرفت وبه عنوان استاد در دانشگاه تهران تدریس می کند. وی تاکنون نزدیک به بیست عنوان کتاب چاپ و منتشر کرده که در سه حوزه قابل مطالعه است. شعر، زبانشناسی ونقد ادبی، دستور زبان فارسی، «صدای سخن عشق» و «زمیهن ات دفاع کن» ، نقش آفرینی های حافظ، لغت سازی وفرهنگستان زبان، جمله و تحول آن در زبان فارسی وکتابی با عنوان« دستور مفصل امروز» که  توسط انتشارات سخن منتشر شد.ادامه
______________________________________________________
خسرو فرشیدورد - استاد دانشگاه و دیگر سخنران این همایش - درباره شخصیت‌های شاهنامه در ادب فارسی سخنرانی کرد و گفت: ادبیات فارسی بدون شخصیت‌های شاهنامه‌ چند چیز خود را از دست خواهد داد؛ شخصیت‌هایی که حافظ در شعرهایش از آن‌ها استفاده کرده است، از آن جمله‌اند.
وی با انتقاد به شیوه تدریس شاهنامه در دانشگاه‌ها افزود: در دانشگاه وقتی شاهنامه را تدریس می‌کنند، شخصیت‌های آن را معرفی نمی‌کنند، در حالی که اگر کنه شخصیت‌های شاهنامه را بشناسیم، فهمیدن آن مشکل نخواهد بود. به نظرم شناخت این امر، حتا رشته‌ای جداگانه می‌تواند باشد.
فرشیدورود فردوسی را اولین خردگرای بزرگ جهان دانست و توضیح داد: دکارت 300 سال قبل خردگرایی را مطرح کرد و پس از آن غرب به پیشرفت‌های بزرگی رسید؛ اما فردوسی که خیلی پیش‌تر، آن را مطرح کرده بود، در ایران به فراموشی سپرده شد. درواقع بعد از فردوسی، خردگرایی در ایران فراموش شد و این روند تا انقلاب مشروطه و ملک‌الشعرای بهار ادامه داشت؛ از بهار بود که شعر فارسی دوباره زنده شد.
وی در پایان فردوسی را یکی از بزرگ‌ترین داستان‌سرایان ما دانست و گفت: یکی از جنبه‌های هنری شاهنامه، داستان‌های آن است که بعضی از داستان‌ها، جنبه تراژدی دارند.نقل از
 
 
__________________________________________
 
 
نظرات 9 + ارسال نظر
مژده چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:38 http://www.mozhdehk.blogfa.com

سلام پروانه عزیز
شعر زیبایی است همانطور که شاعر این شعر گفته است
هیچ کجا وطن آدم نیست هر چند که رنگ و بوهای دلنشین تری داشته باشد

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

بهارانه های من پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 00:48 http://bmv206.blogfa.com

«من چه دارم که تو را در خور؟
هیچ!!»
تو چه داری؟
همه چیز!!!

تو کیستی؟
شناختمت! فرزند ایرجی!!

حمیرا پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:24 http://khialeteshne.blogspot.com

سلام عزیزم
خوبی؟ مطلب را خواندم جالب بود. اما حرف زدن از خانه بحث پیچیده ای است. گاه باید پرسید آیا خانه ای امن در هیچ کجای دنیا وجود دارد؟
شاد باشی

حمیرا جان
درود بر شما
این شعر در واقع بیان حرف های دل یک انسان نسبت به زادگاه خود است .
از آن دید که شما به این موضوع نگاه می کنید باید گفت: هر جا روی آسمان همین رنگ است.

فریدون پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 17:17 http://ww.parastu.persianblog.ir

.

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری
با خبر باش که سر می شکند دیوارش
حافظ

حرفی نیست که این معشوقه ( ایران ) به خاطر هزینه های سرسام آور ش و مشکلات دیگرش سر می شکند دیوارش. اما یک حال و هوایی در کوچه باغ های خودمان است که من سالهاست در دیار های غربت ندیده ام
.
اهل کاشانم
.
پیشه ام نقاشی است:
گاه‌گاهی قفسی می سازم با رنگ،می فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی‌تان تازه شود
چه خیالی، چه خیالی..می‌دانم
پرده‌ام بی‌جان است.
خوب می‌دانم، حوض نقاشی من بی‌ماهی است.
سهراب
.
.

نمیدانم داستان سینوهه پزشک فرعون را خوانده اید یا خیر او هم این مطلب را به نوعی دیگر تائید می کند

در باره سراینده شعر دکتر فرشیدور اطلاعی نداشتم . که خوشبختانه پروانه گرامی مثل همیشه مطلب را کامل ارائه داده است.
.
روز و روزگارتان خوش
.

بابک.پ.25 پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 21:34 http://www.bishehsar.blogsky.com

سلام
شعر زیبائی بود، اما فقط شعر زیبا همین...
شاید سنم واسه اظهار نظر در مورد زندگی کم باشه و شاید تجربه ی کمی در مورد تحلیل مسائل زندگی دارم ولی سوالم اینه که چرا جناب استاد این گلستان را به مقصد غربت ترک نمودند؟!!!
امکانات، این اصل اساسی در زندگی بشر حرف اول رو می زند امکانات نباشد محیطی برای پیشرفت انسان وجود نخواهد داشت. سوال: چرا شما خواهر عزیزم جندین دهه از زادگاه پدری دور شدید؟
جواب امکانات نیست؟
این استاد گرامی هم حتما منظورش از زیبائی های ایران در زمان تعطیلاتشان بود و نه کار و زندگی.
من معتقدم انسان هر کجا که باشد و ارامش داشته باشد همانجا وطن اوست. چون من یک بار به دنیا امدم و یک بار خواهم مرد یک بار فرصت زندگی دارم پس چه بهتر که درست و خب زندگی کنم تا بعدا حسرتش را نخورم
این فقط و فقط نظر شخصی من بود ...
بای بای
امضا: مردی اهل هر جا که ایمن باشد، چه اینجا چه آنجا!!!

درود

استاد فرشید ورد ایران زندگی می کنند.و در دانشگاه تهران مشغول هستند.

انسان ها همیشه به فکر پیشرفت هستند و این خیلی امر درستی است. اگر فکر می کنند اینجا را برایشان بسته است بهتر است به جایی بروند که فکر می کنند پیشرفت خواهند کرد.

دلتنگی برای زادگاه، هم زبانان، کوچه باغ هاو.... هم امری طبیعی است .
در وبلاگ شما عشق به زادگاهتان موج می زند به گمان من شما آنجا زندگی نمی کنید. شما در هر شهر دیگری زندگی کنید بیشه سر برای شما نخواهد شد . این همان احساس این شعر است.

با سپاس از شما

سیروس جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 19:03

از انتخاب این شعر زیبا و تحقیق خوبی که کرده اید سپاسگزاریم.پاینده باشید.

شادی و تندرستی همراهتان

محسن شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 http://after23.blogsky.com

موضع من در مورد زندگی در ایران کاملن مشخص است. تحت هیچ شرایطی هرگز برای یک لحظه هم به زندگی در آن سوی این مرز پرگهر فکر نکرده ام. تقصیر خودم هم نیست. مرزمان پرگهر است و این گهرها را خیلی ها نمی بینند. مشکل اینجاست هرچه هم که بخواهی به مدعیان کم گهر بودن نشانش دهی آن را نمی بینند. می مانی خودت و این همه گهر.
شعر ای که از کوچه م... را ما این گونه میخوانیم.
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
ما هم از کوچه معشوقه تو می گذریم
او هم از کوچه معشوقه وی می گذرد
همه از کوچه معشوقه هم میگذرند.

کاملن با شما موافقم.
.
این شعر کوچه را هم شما خیلی خوب می خوانید!

پاتوق گورکن ها دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:31

من هم عقیده دارم هیچ کجا برای مکافات پس دادن بهتر از ایران نیست و به دوست فیروز خان هم آفرین می گویم که حرف و عملش یکی است و ایران را هرگز ترک نکرده و نمی کند!!
من نمی دونم چرا همه اونایی که برای ایران سینه می زنن همه زیر بیرق بلاد کفر تشریف دارن؟؟!!

مرغ سحر یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 23:13

نویسنده باذوق و کوشنده وبلاگ باسلام

از درج شعر زیبای خسرو فرشید ورد و از اینکه به یادعاشقان زبان فارسی هستید


به عنوان یک پارسی دوست ازشما ممنونم .
مرغ سحر

درود برشما
سپاسگزارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد