فرجام فریدون

 

  

 دخمه ها در گنبد سلطانیه

 

فرجام کار فریدون را از اینجا بشنوید  

 

فرستاده‌ای را برون کرد، گُرد؛

سر  ِ شاه ِ خاور مر او را سپرد.

2080

یکی نامه بنوشت نزد ِنیا،

چه از جنگ و چه چاره و کیمیا:

نخست آفرین کرد بر کَردگار؛

دگر یاد کرد از شه نامدار؛

«سپاس از جهاندار  ِ پیروزگر؛

کز اوی است نیرو و هم زو، هنر.

همه نیک و بد زیر  ِ فرمانِ اوست؛

همه بندها زیرِ پیمانِ اوست.

کنون بر فریدون از او آفرین؛

خردمند و بیدار شاهِ زمین:

2085

گشایندۀ بندهایِ بدی؛

هَمَش رای و هم فرّۀ ایزدی.

به نیرویِ شاه آن دو بند گران،

گشادیم بر دستِ افسونگران.

سرانْشان بریدم، به شمشیر  ِ کین؛

بشُستم، به پولاد، رویِ زمین.

من اینک پس  ِ نامه، بر سانِ باد،

بیایم؛ کنم هر چه رفته است یاد.»

سوی دژ فرستاد شیروی را،

جهاندیده گُردِ جهانجوی را.

2090

بفرمود: «کان خواسته برگرای؛

نگه کن همی، تا چه یابی به جای.

به پیلانِ گردونکش آن خواسته،

ببر تا درِ شاه، ناکاسته.»

بفرمود تا کوس و رویینه نای،

برآمد ز دهلیز  ِ پرده سرای.

سپه را ز دریا به هامون کشید؛

ز چین دژ، سوی آفْریدون کشید.

چو آمد به نزدیکِ تمّیشه باز،

نیا را به دیدار او بُد نیاز.

2095

برآمد ز در ناله کرّ  ِنای؛

سراسر بجنبید لشکر ز جای.

همه پشتِ پیلان به پیروزه تخت،

بیاراست سالارِ  ِ پیروز بخت؛

چه با مهد زرّین به دیبای چین،

به گوهر بیاراسته همچنین؛

چه با گونه گونه دِرَفشان درفش؛

جهانی شده سرخ و زرد و بنفش.

ز دریای گیلان چو ابر سیاه،

دُمادُم، به ساری رسید آن سپاه؛

2100

به زرّین سِتام و به زرّین کمر؛

به سیمین رکیب و به زرّین سپر.

اَبا گنج و پیلان و با خواسته،

پذیره شدن را، بیاراسته.

همه گیل مردان چو شیر  ِ یَلَه،

اَبا طوق زرّین و مُشکین کُله.

پس ِ پشت ِ شاه اندر، ایرانیان؛

دلیران و هر یک چو شیر ژیان.

به پیش سپاه اندرون، پیل و شیر؛

پس ِ ژَنده پیلان، یلان دلیر.

2105

درفش فریدون چو آمد پدید،

سپاه منوچهر صف برکشید.

پیاده شد از اسپ، سالار  ِ نو؛

درختی نوآیین، پر از بار  ِ نو.

زمین را ببوسید و کرد آفرین،

بر آن تاج و تخت و کلاه و نگین.

فریدونْش فرمود تا: برنشست؛

ببوسید و بپْسود رویش، به دست.

پس آنگه سوی آسمان کرد روی،

که: «ای دادگر داور  ِ راستگوی!

2110

تو گفتی که: "من دادگرْ داورم؛

به سختی، ستمدیده را یاورم."

همم داد دادیّ و هم یاوری؛

همم تاج دادی، هم انگشتری.

همه کام دل دادیم، ای خدای!

کنون مر مرا بر به دیگر سرای؛

از این بیشتر اندر این جای تنگ،

نخواهم که یابد روانم درنگ.»

بفرمود پس تا: منوچهر شاه

نشست از بر  ِتخت ِ زر،‌با کلاه.

2115

سپهدارْ شیروی و آن خواسته

به درگاه شاه آمد، آراسته.

ببخشید آن خواسته بر سپاه،

چو ده روز بُد مانده از مهرماه.

چون این کرده شد، روز برگشت و بخت؛

بپژمرد برگ‌ ِ کَیانی درخت.

کرانه گزید از بر  ِ تاج و گاه،

نهاده بر  ِ خود سران ِ سه شاه.

فریدون بشد، نام از او مانْد باز؛

برآمد چنین روزگاری دراز.

2120

- همه نیکنامی بِهْ و راستی؛

که کرد، ای پسر! سود از کاستی؟! -

منوچهر بنهاد تاج کَیان؛

به زُنّار  ِ خونین ببستش میان.

بر آیین ِ شاهان، یکی دخمه کرد؛

چه از زرّ  ِ سرخ و چه از لاژورد.

نهادند، زیرا اندرش، تخت عاج؛

بیاویختند از بر ِ عاج، تاج.

به پَدرود کردنْش رفتند پیش،

چنانچون بُوَد رسم  ِ آیین و کیش.

2125

در  ِ دخمه بستند بر شهریار؛

شد آن ارجمند از جهان، زار و خوار.

جهانا! سراسر فُسوسیّ و باد؛

به تو نیست مرد خردمند شاد.

 

صفحه   95 و  96  و 97  

نظرات 11 + ارسال نظر
فلورا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:24

درود به دوستان گرامی
ابیات قسمت قبل رو خوندم به موقعش... از کشتن سلم هم حالم گرفته شد ... واقعا نمیدونم چه کیفری مناسب سلم و تور میتونست باشه.
این قضایا مصادف شد با مرگ بن لادن که ذره ای از کشتنش ناراحت نشدم... تازه باعث شد که کلی به ماجرای فریدون و پسرانش فکر کنم... اینکه واقعا قذافی از کشتن پسرش ناراحت میشه؟ اینکه واقعا ظالمین دنیا غم رو میشناسن؟
شاید اونچه که برای من در ماجرای کشتن سلم و تور بدست منوچهر و فریدون دردناکه، نه کشتن اونها به خودی خود بلکه اون حواشی بعد از مرگ این دوتاست... برام قابل پذیرش نیست که فریدون از کشته شدن سلم و تور خوشحال باشه، شادی کنه، یا اینکه دلش میخواسته اینقدر زنده باشه تا مرگ این دوتا رو ببینه... اونجا که میگه:

همه کام دل دادیم ای خدای
کنون مرمرا بر به دیگر سرای

ازین مطلب که بگذریم... پایانهای غم انگیز حکیم فردوسی گاهی به دلم نمیشینه مثلا

در دخمه بستند بر شهریار
شد آن ارجمند از جهان ، زار و خوار

خب من قبول ندارم که مردن خوارو زار شدن باشه!

در مورد جمشید چون ره ِ ناسپاسی برگزیده بود قابل پذیرش بود که فردوسی بنویسه:
به جمشید بر تیره گون گشت روز

اما فریدون هرچند با رنج زندگی کرد که این رنج رو برای هیچ کس آرزو نمیکنم...اما در پایان عمر خوار نشد

من پایانی مثل شعر نیما رو براش میپسندم-قطعه خواجه احمد حسن میمندی- :

... که برین ره گذر محنت خیز
آنچه برشد به فرو آید نیز
نیست در عالم اجسام درنگ
خورد این آینه یک روز به سنگ
روح مرد است که چون یافت کمال
به فرود آمدنش گشت محال

باز هم میام

فلورای گرامی
در دخمه بستند بر شهریار
...
این نیم بیتی است که برایم پایان "خوار و زار" فریدون را برایم به تصویر می کشد. وقتی این نیم بیت را به یاد می آورم پایان را که تصور می کنم حالم بد می شود و خون به درون شقیقه هایم می دود...سر سه فرزندت را در برابرت بگذاری!! این خواری نیست... کاری به کرده ی سلم و تور ندارم از دید پدر و فرزندی نگاه می کنم...این آخر خواری و زاری است.
و برایم جالب است که تو هم این بیت را نوشتی. می دانی وقتی از پله های گنبد خدابنده به سرداب رفتیم دخمه ها که در برابرم نمایان شد و راهنما می گفت: در اینجا کوتاه است چون وقتی وارد شوی باید در برابر رفتگان سر فرود آری...و وارد دخمه که شدم این بیت در برابر چشمانم رژه رفت و تصور کردم در دخمه را بستند و.. پایان
و از دید من این بهترین واژ ه هایی بود که فردوسی به کار برد" خوار و زار"
و این تصویر حال فریدون است.
و درست بای این فرجام عکس دخمه را در نظر داشتم که یافتنش از میان انبوه عکس ها به درازا کشید.

بن لادن:
چهره اش را نگاه می کنم: آنچنان به خودش اعتماد داشت گویا حضرت مسیح است.
وقتی کشتنش گفتم تا این فکر درست نشود هزاران مانند این می رویند که دیدم یک یمنی گفت: هزار مثل او درست خواهد شد!
بن لادن را امریکا درست کرد و خودش کشت.

با سپاس از همراهی و همدلی هایت

پروانه جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:44

درآمدی بر ساختار اسطوره‌ای شاهنامه



به تازگی کتاب «درآمدی بر ساختار اسطوره‌ای شاهنامه» نوشته‌ی دکتر بهار مختاریان منتشر شده است که نویسنده در این کتاب تلاش می‌کند نشان دهد که هرچند شاهنامه‌ی اثری ادبی است؛ اما از لحاظ محتوایی در پیوند با اسطوره‌های اقوام هند و اروپایی قرار دارد و درک محتوای اسطوره‌ای شاهنامه، تنها در برقرار کردن پیوند میان این محتوا و اسطوره‌های هند و اروپایی و نیز افسانه‌های ایران امکان‌پذیر است.

نشست هفتگی شهرکتاب در روز سه‌شنبه بیستم اردیبهشت ساعت ۱۶:۳۰ به نقد و بررسی کتاب «درآمدی بر ساختار اسطوره‌ای شاهنامه» اختصاص دارد که با حضور دکتر علی‌ بلوکباشی، دکتر محمود امیدسالار، دکتر علی عباسی و دکتر بهار مختاریان در مرکز فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان شهید بهشتی، خیابان احمد قصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم برگزار می‌شود و ورود برای علاقه‌مندان آزاد است.

خبر از شهرکتاب

فلورا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:34

پروانه ی گرامی
مثل اینکه من متوجه نشدم که فریدون چطور مرده! یعنی خودش به پای خودش وارد دخمه شد و در کنار فرزندانش مرد؟
هرچند اگر اینطور هم باشه از نظر من فریدون تنها زار شد و نه خوار

من مفهوم خوار شدن برام اینطور جا افتاده که طرف بدنام شد و از هر نظر شکست، به معنای کامل شکستن! هم از اسب افتاد و هم از اصل... برای من خواری این معنی رو داره... مثل همین بن لادن یا صدام یا شاه سابق ایران... اینها زار و خوار شدن اما نام فریدون همونطور که فردوسی میگه بخوبی برده میشه... فریدون خوار نشده ، ایرج خوار نشده ، اما سلم و تور چرا... شاید رستم بعد از کشتن سهراب یه جورایی خوار شده بود... اما برای من خوار شدن فریدون قابل پذیرش نیست...

ببخشید احساس خامی هم میکنم ولی بهتر میبینم که حرفمو بزنم

بیت 2119 می گوید: فریدون بشد،...
یعنی فریدون مرد و پس از آن به رسم آیین بدرودش کردند و :
در دخمه بستند بر شهریار....

فلورای گرامی دید دوستی دیگر را پرسیدم و او به سادگی برایم گفت: شد آن ارجمنداز جهان ، زار و خوار
فردوسی فریدون را ارجمند می داند ولی تن یک مرده در برابر این جهان خوا و زار است چون دیگر جانی ندارد و هیچ از او بر نمی آید و بلافاصله در بین بعد هم می گوید:"جهانا" یعنی تو بزرگی و باز هم در اینجا می گوید مرد خردمند از تو شاد نیست یعنی باز هم فریدون را ارجمند خطاب می کند.
احساس خامی! مگر خواندن و فکر کردن و نوشتن خامی است؟!

تا دیدگاه دیگر دوستان در باره دو بیت آ خر چه باشد.

محسن جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:49

من به رسم امانت این بخش را خواندم. ولی خیلی دوست داشتم که این بیتی که در زیر می نویسم را جور دیگری بخوانم.
من این را دوست نداشتم:
کرانه گزید از بر تاج و گاه
نهاده بر خود سران سه شاه
این سران برای من هرگز به من جمع سر نبوده و نیست. دوست داشتم این را چون نسخه های دیگر شاهنامه بخوانم. گیرم آنها غلط بوده باشند. اینجور:
کرانه گزید از بر تاج و گاه
نهاده بر خود سر هر سه شاه
گله ی من از میرحلال الدین این است و بر دلم سنگینی می کند.
به نظرم می رسد هر که این بیت را بشنود یاد سران کشورهای غیرمتعهد یا سران کشورهای شین گن یا ................ می افتد.

همیشه جانتان آرام که که امانت را نگاه داشتید.

نامه ی باستان خود اثری است پژوهشی و شاید در جای هایی به آن بر خوریم که مورد پذیرش ما نباشد و با آن چه در نسخه های دیگر آمده است بیشتر هم رای باشیم. کاری که شاهنامه نویسان در گذر زمان با شاهنامه کرده اند! و بی گمان دکتر کزازی هم یکی از آنها است.
به هر روی به اندازه ی خود از دکتر کزازی برای گردآوری نامه ی باستان سپاسگزارم . دوستان خود دانند.

محسن شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:38

من هم موافقم. با خانم پروانه. مردن هر چند اگر از پس چند صد سال باشد باز هم خوار و زار بودن است. خود مردن، زار و خوار است و نه فریدون. اگر نه ما می دانیم که:
فریدون فرخ فرشته نبود
به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی

خدا خیری به آقای رشاد بدهد. این شعر را انداخت توی ذهن ما و شب و روز برما حرام می بکرد. چون ما نه داد داریم و نه دهش. یعنی که عمرن بشویم فریدون. هرچند چون او زار و خوار خواهیم مرد.

درود به آقای رشاد و شما.

فرشته دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 14:05 http://fershteh.aminus3.com

سلام پروانه جون
در اون حدی نیستم که نظر بدم....
فقط می توانم بنویسم ..
از خواندن .... بسیار لذت می برم
موفق باشید..وشاد

درود بر فرشته ی نازنین
کم کم بخوان به شاهنامه عادت می کنی و خیلی راحت نظر میدی.
فریدون به فرجام رسید و از داستان بعدی وارد دوره ی پهلوانان می شویم که گاهی خیلی شیرین است و گاهی تلخ.
به داستان عاشقانه ی زال و رودابه نزدیکیم.
شاد زیوی

سروی چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:27 http://matrook.blogsky.com/

چرا من این پست رو ندیده بودم؟

امشب می خونم حتمن ... حتمن ...

پروانه پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:07

هزارمین سال سرایش شاهنامه/
«همایش هزاره شاهنامه»، در بنیاد ایرانشناسی به کار می کند
فرهنگستان زبان و ادب فارسی، برنامه‌ روز نخست «همایش هزاره شاهنامه» را که در روزهای 24 و 25 اردیبهشت ماه در بنیاد ایران‌شناسی برپا می‌شود را اعلام کرد.

به گزارش خبرگزاری شبستان، پس از تصمیم یونسکو مبنی بر ثبت هزارمین سال پایان سرایش شاهنامه، فرهنگستان زبان و ادب فارسی مقدمات همایشی بین‌المللی را فراهم کرد که قرار است با حضور برخی از فردوسی‌شناسان، شاهنامه‌پژوهان و استادان زبان و ادبیات فارسی ایران و جهان برگزار شود.



در این همایش از تمامی استادان و مدیران گروه‌های ادبیات دانشکده‌های ادبیات سراسر کشور، به‌همراه اعضای پیوسته و وابسته فرهنگستان، فردوسی‌شناسان، شاهنامه‌پژوهان و محققان برای حضور در همایش دعوت صورت گرفته است.



مراسم افتتاحیه این همایش شنبه(24 اردیبهشت) از ساعت هشت صبح با سخنرانی غلامعلی حداد عادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیرامون موضوع «راز ماندگاری شاهنامه»، سخنرانی حسن حبیبی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و رییس بنیاد ایران‌شناسی با موضوع «مختصری از ماجرای بازگرداندن شاهنامه شاه‌طهماسبی به ایران» و گزارش محمدجعفر یاحقی، دبیرعلمی همایش آغاز می‌شود.



هیات رییسه نخستین پانل تخصصی این همایش را علی‌اشرف صادقی، آنا کراسنوولسکا و ولی صمد تشکیل می‌دهند. این پانل از ساعت 10 تا 12 برگزار می‌شود.



سخنرانان این پانل عبارتند از: فتح‌الله مجتبایی درباره «هم‌نوایی درونی و بیرونی در شاهنامه فردوسی»، الریش مارزولف پیرامون موضوع
The Shahname in Print: Early Printed Editions of the National Epic ، حسن رضایی باغ‌بیدی درباره «(سپهر)ی دیگر در شاهنامه»، خدایی شریف پیرامون مبحث «بنیاد حماسی شاهنامه ابوالقاسم فردوسی» و آرش اکبری مفاخر درباره «روایت گورانی مرگ درخت شاه جمشید»



دومین پنل تخصصی از ساعت 14 تا 16 برپا می‌شود و هیات رییسه آن را محمود عابدی، محمدرضا راشد‌محصل و ابوالقاسم اسماعیل‌پور تشکیل می‌دهند.



در این پانل علی رواقی درباره «دست‌نوشت فلورانس»، آنا کراسنوولسکا پیرامون مبحث «ویژگی‌های ساختاری داستان در شاهنامه فردوسی»، چنگیز مولایی درباره موضوع «سیمین قلم و تیغ درم در شاهنامه فردوسی» و مهدی سیدی پیرامون «نگاهی نو به روابط فردوسی و سلطان محمود»(با تامل در ملاحظات نظامی عروضی) سخنرانی می‌کنند.



آخرین پنل تخصصی از ساعت 16 تا 17 با حضور احمد سمیعی گیلانی، جلیل دوستخواه و جمشید گیوناشویلی در هیات رییسه برگزار می‌شود.



سخنرانی‌های این پنل توسط محمود امیدسالار درباره موضوع «از دست تا چنگ: بوطیقای لمس در شاهنامه»، محمدیونس طغیان ساکایی پیرامون «شاهنامه‌خوانی در افغانستان»، منصور رستگار فسایی راجع به «شخصیت افسانه‌ای ـ تاریخی بوزرجمهر در شاهنامه و منابع تاریخی و بررسی شیوه روایت شاهنامه و مهدی مشکوةالدینی پیرامون بررسی مفاهیم شناختی پیدایش گیتی، موجودات و مردم در شاهنامه: تحلیل گفتمان انتقادی ادبی» صورت می‌گیرد.



بازدید از موزه‌های بنیاد ایران‌شناسی از ساعت 17 و 30 دقیقه تا 19، اجرای موسیقی از ساعت 19 تا 20 و پذیرایی شام دیگر برنامه‌های روز نخست این همایش هستند.



«همایش هزاره شاهنامه» در روزهای شنبه و یکشنبه (24 و 25 اردیبهشت) در محل بنیاد ایران‌شناسی واقع در تهران، خیابان شیخ بهایی جنوبی، خیابان ایران‌شناسی، برگزار

سروی یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 http://matrook.blogsky.com/

همان شب این قسمت را خواندم ، همان شب که قول داده بودم بخوانم . اما راستش نوشتن برایم خیل سخت بود .

دوست نداشتم عاقبت فریدون فرخ این طور باشد. وقتی تصورش را می کنم پدری که خردمندانه فرزندانش را تربیت کرده ، حالا هر سه پسرش را از دست رفته می بیند ، غصه ام می گیرد .
حتمن خیلی برایش سخت بوده .

دیشب ، نصف شب ، نشستم یک بار دیگر متن را خواندم و صدای گرم اقای مهدی بهشت عزیز را شنیدم و یک دل سیر برای فریدون گریه کردم ، شاید هم برای پدری که داغدار سه فرزندش بود .
من فکر نمی کنم واقعن برای فریدون فرقی داشت که کدام فرزندش در خاک شده باشد . هر سه پاره ی تنش بودند.

من اصلن فکر نمی کنم فردوسی ، عاقبت و سرانجام فریدون را خواری و زاری در نظر گرفته باشد .
تصور می کنم منظور فردوسی ، ضعف و ناتوانی آدمی در برابر مرگ است . ینی با همه ی شوکت و قدرتی که آدم داشته باشد ، در نهایت در برابر مرگ ، ناتوان است .

سروی گرامی
این که نشستی و گریه کردی حق داری من هم نمی توانم در باره ی برخی قسمتهای شاهنامه حتی حرف بزنم بغض اجازه نمی دهد...خیلی متاثر کننده است.. هنر فردوسی هم در به تصویر کشیدنش شگفت انگیز است. تصویری همراه با معنا.
می خوانی :
«فریدون بشد»

همین دو واژه پس از این همه داستان یک باره «برق آسا» همه چیز را به پایان می برد و مقدار بسیار زیاد یاد در ذهنت می کارد که هیچگاه بیرون نمی رود.

در همایش هزاره ی شاهنامه یکی از جستارها که پژوهشگر نیم ساعت در باره اش سخن رانی کرد در بارهی فریدون بود و این که آیا فریدون مانند جمشید گناهی مرتکب شده بود یا نه. در همه ی متون کهن گشته بود و تعداد بسیار زیادی نقل می کرد . برخی متون اینکه ایران را بین سه پسر تقسیم کرده بود را گناه می دانستند و لی پژوهشگر معتقد بود فریدون مانند جمشید ناسپاسی نکرد پس گناهی نکرده است.
به هر روی پرسشی است فریدون چه کرده بود که این گونه بشد!ا

و باز هم نتیجه گیری کردم باید باز هم کاوید و خواند و این پویایی پژوهش در شاهنامه هم بسیار جذابش کرده است...

به گفته ی فردوسی نباید با مرده دوستی کنیم و زیاد به سوگش بنشینیم باید هر چه زودتر وارد بخش دیگر شاهنامه شویم.

محسن یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 16:47 http://askamoon.blogsky.com/1390/02/25/post-155/

ما بیست و پنجم اردیبهشت یعنی روز فردوسی را در وبلاق وزین عسکامون جشن گرفتیم.
البته فردا دوباره می رویم به سراغ اوهام شقایق های وحشی.

دیر زیوید و شاد.

من هم در در بزرگداشت های گوناگونی که برگزار میشد شرکت کردم . جای دوستان خالی بود.
چیزهای جدیدی یاد گرفتم و با خودم گفتم این شاهنامه چه اثری است که پس از این سال علاوه بر ایرانیان ، پژوهشگران دیگر کشورها را هم به خود می کشاند.

شهرزاد سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:07

سخنی دیگر درباره فریدون:

شاهرخ مسکوب در کتاب تن پهلوان و روان خردمند درباره فره ایزدی و نیروی افسونگری فریدون می‌نویسد:

فریدون نمونه جوانی است که خود چون افسونگری نمایان می‌شود. سروشی از بهشت می‌آید و در نهان به وی افسونگری می‌آموزد:
چو شب تیره شد از آن جایگاه/خرامان بیامد یکی نیکخواه
فروهشته از مشک تا پای موی/به کردار حور بهشتی‌اش روی
سروشی بد او آمده از بهشت /که تا بازگوید بد و خوب و زشت
سوی مهتر آمد به سان پری /نهانی بیامختش افسونگری
کجا بندها را بداند کلید/گشاده به افسون کند ناپدید
فریدون بدانست کان ایزدی است /نه از راه پیکار و دست بدی است

بدین گونه فریدون با بهره‌گیری از فره ایزدی، توان جادویی می‌یابد و چندین بار از آن سود می‌برد.
بنابر اشاره شاهنامه نخستین بار هنگامی است که دو برادر فریدون، کیانوش و برمایه به وی رشک می‌برند و برای کشتن او دسیسه می کنند. از بالای کوه تخته سنگی را به پایین، جایی که فریدون خفته است، رها می‌کنند ولی فریدون که از صدای غلتیدن سنگ بیدار شده است:
به افسون همان سنگ بر جای خویش
ببست و نغلتید یک ذره بیش

در اینجا هم نامی برادر فریدون و گاوی که او را پرورانده نیز چشمگیر است.

بار دیگری که فریدون که این توان و بهره ایزدی استفاده می‌کند، هنگامی است که برای آزمودن پسران خویش به شکل اژدهایی در می‌آید و راه بر آنان می‌بندد.

نمونه‌های دیگری هم از افسونگری فریدون هست که در شاهنامه نیامده است:
هنگامی که فریدون برای جنگ با ضحاک آهنگ گذشتن از اروند رود را دارد، کشتی‌بان او را رها نمی کند که با کشتی اروند را بپیماید و فریدون به افسون او را به شکل کرکس به پرواز وامی‌دارد و او تا سه روز و سه شب راه خانه خویش را نمی‌یافته است. (یشت پنجم، کرده 16)

افسونگری دیگر فریدون که در فصل 21 کتاب نهم دینکرد به آن اشاره شده است، در جنگ با دیوان مازندران است:
"فریدون با مازندرها در دشت پیشاسه برخورد کرد و جنگ در گرفت. آن گاه فریدون به پیش و بالا تاخت و چون دم بیرون می‌داد از بینی راست او تگرگ و از بینی چپ او سنگ بیرون می‌ریخت. آن گاه آنان را به پای اسب گشن برمایه (برادرش) بست و به بالا راند و آنان را به شکل سنگ درآورد."

نکته‌ قابل توجه در این دو روایت اخیر این است که هر بار افسونی از فریدون سر می‌زند، حرکت آن عمودی و به سمت بالا است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد