یعنی وقتی که دقیقی فوت میکنه و حکیم امیدش – دل روشنش- از کاری که قرار بوده انجام بشه ناامید میشه، به خدا توکل میکنه و تصمیم میگیره "دست پیش بیاره" یعنی شروع کنه که نثر موجود رو به گفتار خودش بیاره.
که این نامه را دست پیش آورم زدفتر به گفتار خویش آورم
خوب، برای چنین کار بزرگی بسیار تردید داشته ولی دو تا از نگرانی هاش یکی این بود که ممکنه کارش خیلی طول بکشه و عمرش وفا نکنه، ودیگری اینکه زحماتش قدر دانسته نشه ... من معنی جامع وزیبایی نتونستم برای این بیت پیدا کنم:
وُ دیگر که گنجم وفادار نیست همین رنج را کس خریدار نیست
اما در بیت 140 اصطلاح زیبایی اومده که برای من ناشناخته است " هم پوست بودن" معنی دقیقش چیه؟ اینطوری که از مفهوم بیت برمیاد یعنی باهم بسیار یکرنگ بودن! چون دو تا پوست یکرنگ در دو تا آدم مختلف بسیار دشوار پیدا میشه! اگر این اصطلاح معنی دیگری داره جسارت منو ببخشید! خوب یار مهربانش تشویقش میکنه و نثر شاهنامه رو براش میاره
اما در اون مصرع که بهش میگه:
به پیش تو آرم نگر نغنوی
منظورش اینه که از این حالت رکودی که داری به جنبش در بیای و سرودن رو آغاز کنی؟؟ در بیت 143 گشتاده زبان هم فکر کنم باید همون گشاده زبان باشه، انگاری صفت مثبتی هم هست!
اما در بیت 149 حکیم ما میگه ابو منصور یا همین امیرک منصور - که در جریان کارش بود و قصد داشته حمایت مادی و معنوی فردوسی رو برعهده بگیره - بهشون گفتن چه کاری از دست من برمیاد تا انجام بدم که تو با جاانت، با تمام وجودت، به بهترین صورتی که ممکنه، به کار سرودن شاهنامه مشغول باشی
"که جانت سخن برگراید همی"
چه شرایط آرمانی میشد برای حکیم ما اگر این مهتر زنده میموند و یاور فردوسی نامدار بود.
اما حکیم ما حضور این مهتر رو روکردن شانس به خودش دونسته چون سیاره کیوان نشانه سعد بوده و روزگار بر حکیم ما خوش بود که این مهتر هم از دست برفت و چه زیبا گفته که فقدانش مثل این میمونه که از یک باغ "سرو" هاش رو بگیرن .
یکی از نکاتی که برام در کلام فردوسی بسیار جالبه کاربرد کلمه پهلوانی هست که بیشتر از اونکه برای صفات جسمانی به کار بره ، درمورد صفات اخلاقی به کار رفته شجاعت اخلاقی داشتن سخنور بودن: "سخن گفتن پهلوانیت هست" "جوان بود و از گوهر ِ پهلوان" درحالیکه برای قوی و قدر بودن جسمانی صفاتی مثل گردن فراز ، کیی برز و بالای شاه رو بکار میبره دروود
پس از آن همه تأکید بر خرد و ضرورت خردگرایی در آغازین ابیات شاهنامه، معلوم است که فردوسی، پهلوان واقعی را در بیان گوهرهایی می بیند که از دهان هایی پیراسته از وسوسه های دنیوی خارج می شود ... پهلوان، اویی است که دهانش ، گلخانه ی فکر است. . درود ...
بعد از کلی نوشتن ناگهان صفحه بسته شد و هرآنچه نوشته بودم پرید.... نم یدانم می توانم دوباره همه آنها را سرجمع کنم!!!!
1-دل روشن من چو بگذشت ازوی در این مصراع من غمی را احساس می کنم که فردوسی با مرگ دقیقی بر دل دشته است و این غم به گمانم هم به خاطر از دست رفتن یک انسان و دوست بوده و هم به خاطر ناتمام ماندن کاری بزرگ که فردوسی ارزش آن را می دانسته. او مدتی را به غم و افسوس سپری کرده تا سرانجام خود تصمیم به ادامه راه می گیرد. 2-سوی تختِ شاه جهان کرد روی دل فردوسی پس از این که به نبود دقیقی خو گرفت و مرگ او را پذیرفت روی به شاه جهان می کند. درسی که من می گیرم این است که برای ارج نهادن و دست به کار شدن برای کاری که ارزش آن زیاد است نباید منتظر ماند تا برنامه ریزان و دولتمردان (آن هم دولت فخیمه ما) دست به کار شوند بلکه ما باید قدم در راه گذاشته و به گرفتن اعتبارات اقدام کنیم و برنامه را به دست گیریم اگر می دانیم که آن کار بر زمین می ماند این نکته برای من خیلی مهم است. اگر فردوسی می خواست فقط زانوی غم به بغل بگیرد و بگوید اگر چنین می شد چه می شد و ...ما الان شاهنامه ای نداشتیم و این سند بزرگ باستانی به دستمان نمی رسید.)پس باید برای کار بزرگ سراغ بزرگان هم رفت. یعنی تدبیر کرد نه این که من این کار را ارزشمند می دانم و تمام تلاشم را یرای آن می کنم بلکه باید جوانب لازم را برای آن فراهم کرده و به اهل آن هم رجوع کرد. 3-که این نامه را دست پیش آورم به پیوند گفتار خویش آورم از آن جا که فردوسی ارزش این کار بزرگ را می دانسته به قول خودش دست پیش می گیرد تا کار را به دست بگیرد و آن را با زبان و گفتار خود ماندگار کند. به گمان من در مصراع دوم این بیت تأکید فردوسی دانابر این است که او تمایل داشته که انحصار این کار را به دست بگیرد (این تمایل از سر غرور و خودبرتر بینی نیست بلکه به خاطر فهم حساسیت و اهمیت کاری است که فردوسی با آگاهی کامل از ریشه های آن و دیگر توانایی هایی که در خود سراغ داشته می خواسته آن را کامل بر عهده بگیرد تا بتواند حق آن را ادا کند.) 4-بپرسیدم از هر کسی بیشمار بترسیدم از گردش روزگار مگر خود درَنگم نباشد بسی بباید سپُردن به دیگر کسی وُ دیگر که گنجَم وفادار نیست همین رنج را کس خریدار نیست
او نگران است که مبادا زمان، مهلت کافی برای این کار به او ندهد پس اقدام به پرسش های زیادی می کند تا در اولین گام اطلاعات کافی را از افراد مختلف به دست آورد چون این نگرانی رابرای دیگران هم داشته که اگر آنها نیز از دنیا بروند او ممکن است منابع اطلاعاتی اش را از دست بدهد. (قیاس بفرمایید با حرکت دولتمردان خودمان) او می ترسد مبادا زمان را از دست داده و عمر به او مهلت ندهد و مجبور باشد کار را به دیگری واگذارد . کاری که او خوب می داند هر کسی از پس آن برنمی آید. نکته بسیار مهم دیگر در این ابیات، آگاهی فردوسی است نسبت به سختی کار . او می داند که این کار هزینه های زیادی را از او خواهد گرفت تا حدی که او همه چیزش را باید در آن بگذارد تا آن جا که ممکن است دارایی او هم کفاف ندهد و مهم تر این که او می داند هر کسی تن به شکیبایی و تحمل چنین رنجی نمی دهد. فقط او که می داند نقطه بلند این کار در چه افقی قرار گرفته می تواند دل به آن بسپرد. تأکید و تأییدی دوباره بر آن بیت قبلی که شرحش گذشت که فردوسی تمایل داشت کار را در دستان خود بگیرد چون خوب می داند هر کسی این عشق فروزان را در دل نداردکه تا به این حد او را پای کار نگاه دارد.این بیت را خیلی دوست دارم . نشان گر عمق عشق فردوسی و فریاد زحماتی است که او به جان خرید. شاهنامه قیمتی به ارزش عشق ناب فردوسی دارد. 5-نبشته من این نامه ی پهلوی به پیش تو آرم نگر نغنوی در این بیت محل بحث،واژه "نغنوی" است. گر چه که آنچه فلورای گرامی گفته است قابل اعتناست. اما برای "غنا" معنای "توانگری و بی نیازی" هم گفته شده است. آیا می توان گفت که منظور فردوسی این است که دوستش با نوشتن نامه ای شاهانه، به او مژده می دهد که تو با نشان دادن این نامه می توانی در این راه به توانگری برسی و نگران از هزینه های آن نباشی؟ و یا شاید این که : این نامه شاهانه را نگاه کن. به شیوه توانگران با آن برخورد کن.و یا د رصورت بروز مشکل با نشان دادن آن به توانگری برس. 6-چو آورد این نامه نزدیک من برافروخت این جان ِتاریک من این بیت ژرفای جان نگران فردوسی را بازگو می کند. او برای آغاز این حرکت بزرگ امید به همراهی و حمایت داشته است و در اولین گام با دریافت این نامه چراغ امید در جانش شعله می کشد. 7-در ابیات بعدی فردوسی به نیکی از پهلوان صفتی یاد م یکند و در شمردن این صفات کم هم نمی گذارد. بلند نظری فردوسی قابل ستایش است که اتز کسانی که یاریگر او بوده اند تمام وکامل در شاهنامه یاد می کند آن هم با ذکر جزییاتی مؤثر و نه ذکر کلی.معرفت و ادب و فروتنی خود را با زنده نگاه داشتن یاد آنها که در آغازین گام ها دست او را به مهر فشرده اند، نشان می دهد. 8-همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب دوستان لطفا در خصوص این بیت نظراتشان را برای من بگویندو. سپاس گزار م. 9- در این ابیات همچنین درس هایی است برای ادب دوستان و کسانی که اختیار کارها به دست آنهاست که در برابر کسانی که چنین دل به زنده نگاه داشتن میراث های این مرز و بوم سپرده اند چگونه باید برخورد کرد و حمایت کرد تا از آدمی نامی نیک د رجهان بماند.
در باره مفهوم این بیت: همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب . ظاهراً فردوسی اشعار به جای مانده از دقیقی را به یک درخت سیب جوان تشبیه می کند که باید از آن پاسداری کند، همانگونه که آن درخت سیب را باید از وزش باد محفوظ داشت تا بتواند میوه هایش را به بلوغ رسانده و شیرین کند. . اما نکته ی عبرت آموز داستان این است که فرض کنیم دقیقی پس از سرودن آن هزار بیت به چنگال امیر محمود غزنوی نمی افتاد و در سال 389 هجری قمری در قلعه گردیز افغانستان کشته نمی شد؛ آیا در آن صورت امروز کسی فردوسی را می شناخت و یا در جایگاه رفیعی که اینک از آن برخوردار است، قرار می داد؟ یادمان باشد که کار سرودن شاهنامه تا سال 400 هجری قمری توسط فردوسی ادامه یافت. یعنی از عمر 30 ساله سرودن شاهنامه، 19 سالش را دقیقی زنده بوده است! . یاد سخن سعدی افتادم که می گوید: "خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری" . انگار حکمت مرگ غم انگیز دقیقی را باید در رحمت طلوع چکاد ادب فارسی، فردوسی بزرگ معنا کرد! نه؟ . . درود ...
من فکر میکنم فردوسی در این بیت هم در ادامه بیت های قبل داره در مورد امیرک منصور؛ یار جوانمردش صحبت میکنه.
فردوسی در بیت 150میگه امیرک منصور بهش گفته: تا اونجایی که در توان من باشه -به چیزی که باشد مرا دسترس- اجازه نمیدم که تا من هستم نیازت رو به در دیگری ببری -به گیتی نیازت نیارم به کس- یعنی قصد حمایت مادی و معنوی از فردوسی داشته در ادامه ش حکیم ما میگه
همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب
مثل یک سیب تازه منو مورد لطف و عشق و حمایت قرار میداد-همی داشتم- طوریکه حتی نهیب یک -باد- سرزنش، نکوهش، کمبودهای مادی و معنوی رو احساس نکنم
بهمین دلیل در ادامه ش میگه که انگار از خاک نژند به کیوان رسیدم یعنی سعادت بهش رو کرده بوده
تمام کسانیکه دست به کارهای بزرگ میزنن داشتن چنین حامی جوانمردی که لااقل از نظر عاطفی همراهشون باشه براشون قوت قلبی عظیم خواهد بود.
سعدی هم به حمایت چنین متعلقانی چنین ندیمان و هم صحبتانی بود که در نشیمن عزلت ننشست و دامن صحبت فراهم نچید و گلستان سخنش رویید... اما روزگار بر حکیم طوس بسیار سخت گرفت، فردوسی برای سرودن شاهنامه و گذراندن رستم از هفت خوان، خودش هم از هفت خوان گذشت گاهی فکر میکنم که بار امانت فردوسی در زندگی و حیاتش، همین شاهنامه بوده و برای ادای این بار امانت تا پای گور رنج برده...
درود به دوستان گرامی - فکر میکنم "هم پوست بودن" مفهومی نظیر «یک روح در دو بدن» داشته باشد. در حقیقت فردوسی میخواهد به منتهای صمیمیت و نزدیکی با این مهربان دوست اشاره کند.
- نبشته من این نامه پهلوی/ به پیش تو آرم نگر نغنونی نیره جان، از آنجا که غنودن به معنای آسودن و آرمیدن است، من هم مانند فلورا فکر می کنم که منظور فردوسی این است که مهربان دوست با تقدیم نامه پهلوی به فردوسی، به او گوشزد میکند که به نظم درآوردن چنین نامهای یعنی خواب و آرام را بر خود حرام کردن و با جدیت به کار به نظم کشیدن نامه پهلوی پرداختن. فردوسی در جای دیگری میگوید: دو هفته بباید که ایدر بٌوی گه و بیگه از تاختن نغنوی
- در مورد ترکیب تازه سیب با نظر فلورای گرامی موافقم. کاربرد فعل متعدی به همراه مفعول از ویژگیهای خاص سبک خراسانی بوده که در شاهنامه فردوسی بسیار به کار رفته. داشت: فعل ماضی متعدی به معنای نگهداری کردن + م مفعولی به معنای مرا
- فکر می کنم منظور فردوسی از «به کیوان رسیدن» بیشتر اشاره به جایگاه سیاره کیوان بوده و نه سعدی و نحسی آن، چون در متون ادبی همواره سیاره زهره نشانه خوش یمنی و کیوان نماد نحوست بوده و این در شعر شاعران ما بسیار تکرار شده مقلن حافظ می گوید: بگیر طره مه طلعتی و قصه مخوان که سعد و نحس زتأثیر زهره و زحل است بنابراین گمان میکنم منظور فردوسی چیزی شبیه «از فرش به عرش رسیدن» بوده و نه اشاره به خاصیت سیاره کیوان
- در مورد بیت: وُ دیگر که گنجَم وفادار نیست همین رنج را کس خریدار نیست نیرهی عزیز به خوبی توضیح دادهاند. شاعران و هنرمندان بارها از بیاعتنایی دیگران به شعر و هنرشان گلایه کردهاند. مفهوم مصراع دوم را میشود در این بیت حافظ هم جستجو کرد: هنر نمیخرد ایام و بیش از اینم نیست کجا روم به تجارت بدین کساد متاع
- در مورد بیتهای 142 و 143 و دلیل استفاده فردوسی از دو عبارت «نامه پهلوانی» و «سخن گفتن پهلوانی» گمان میکنم نیاز به بررسی بیشتری است.
تعبیر شما درمورد هم پوست بودن بسیار زیبا و درست بود! وممنونم که توضیح دادین!
درمورد کیوان هم اشتباه کردم علیرغم اینکه شک داشتم، دنبال نشانه شناسی ش نرفتم شاید چون ذهنم نسبت به نام کیوان بسیار مثبته!! عجب دلیل عامه پسندی!!
تو پست قبلی شاهنامه هم، در مورد بخت بیدار و نظرگاه دکتر کزازی صحبت کردین بسیار راهگشای افکار ماست. همینطور نظرهای ادیبانه تون در مورد سبک خراسانی و به کار گرفتن کلمات و افعال خاص.
ممنون از حضور زیبا و موثر شما که واقعا جو اینجا رو جدی کرده.
فلورای گرامی حضور شما و سایر دوستان هم برای من بسیار ارزشمند و مغتنم است. میدانی که شاهنامه علی رغم ظاهر سادهاش، دشواریهای بسیاری دارد، امیدوارم بتوانیم با هم فکری همدیگر این دشواریها را تا حد ممکن بیشتر درک کنیم. ضمناً تصور میکنم «شاه جهان» در بیت 135 اسم خاصه و منظور خداوند نیست تا نظر شما و سایر دوستان چه باشد؟
درود بر شهرزاد درویش: استاد امید عطایی فرد، خالق کتاب دیباچه شاهنامه، اعتقاد دارد که منظور از شاه جهان، امیر نصر سامانی -شاه میهن پرست و خوشنام ایرانی - است که فردوسی به او ارادت قلبی داشته است. سرفراز باشید.
درود بر هم نام گرامی بسیار سپاسگزارم هم برای پاسخ و هم معرفی کتاب حتمن این کتاب را تهیه می کنم.
در مورد تاریخ کشته شدن دقیقی تردید دارم. تا آن جا که خواندم، نویسندگان تذکره ها و برخی شاهنامه شناسان تاریخ مرگ دقیقی را حدود سال 365 می دانند و این که فردوسی کار سرایش شاهنامه اش را پس از مرگ دقیقی آغاز کرد. از طرفی اگر دقیقی در زمان فردوسی در قید حیات بوده چرا باید حکیم توس در دیباچه شاهنامه ابیاتی را به توصیف مرگ دقیقی اختصاص دهد و همواره در گذشته از دقیقی یاد کند؟
درود دوباره بر شهرزاد درویش گرامی: من تاریخ مرگ دقیقی را از قول استاد فریدون جنیدی بیان داشتم. ایشان ضمن تاکید بر آن که هزار سال است اغلب شاهنامه پژوهان به خطا رفته اند؛ بر این باور است که دقیقی در ذیقعده سال 389 به دست محمود غزنوی کشته شده است. دکتر جنیدی می گوید: " اینجاست که فردوسی میفرماید: «من از او نه زنده میبینم نه مرده نشان/ بهدست نهنگان و مردمکشان.» یعنی من نه خودش را میبینم که زنده باشد نه گورش را چون در زندان او را کشتهاند و معلوم نیست کجا خاک است. پس از آن میگوید که ستم باد برجان او ماه و سالکجا/ بر تن شاه ما شد بدسگال! یعنی ستم بر جان کسی که دستور داده امیر منصور را بکشند. روشنتر اینکه ستم برجان محمود غزنوی باد. www.etemaad.ir/Released/87-09-18/296.htm شب خوش ...
با درود فراوان به دوستان گرامی با سپاس از همراهی مهربانانه ی تان و پوزش از دیرکرد .
از آنجایی که فردوسی بزرگ در ستایش هیچ شاهی شعری نسروده است و پژوهش های امروزی نشان داده است که هنگامی که فردوسی از دنیا رفت سلطان محمود ده ساله بوده است، بنا براین چند بیت پایان دیباچه با عنوان "گفتار اندر ستایش سلطان محمود" را فردوسی نسروده است. ابتداا شاهنامه خالقی مطلق را برای همخوانی انتخاب کردیم بنابراین پیوند آن بیت ها به پایان همین پست افزون گردید.
درود بر آقای درویش گرامی با سپاس فراوان از به اشتراک گذاشتن مقالهی استاد جنیدی. گویا تشابه اسمی و فراوانی ابومنصورها و امیرمنصورهای هم عصر فردوسی باعث اشتباهی شده که البته با این تشابه عجیب نامها کاملن اجتناب ناپذیر است. ظاهرن منظور استاد، ابومنصور محمدعبدالرزاق طوسی و فرزندش امیرمنصور است که از پهلوانان ایرانی هم دورهی فردوسی و حمایتگر او بودهاند (هر چند استاد مینوی در کتاب فردوسی و شعر او نظر متفاوتی در این باره ارائه کرده اند) و ابیات مورد اشارهی شما هم در وصف این پهلوان جوان سروده شده و نه ابومنصور دقیقی.
با درود به دوستان و رسیدن به خیر به پروانه و سپاس از شهرزاد فرزانه: من هم با نظر پروانه موافقم که فردوسی هرگز در ستایش محمد غزنوی شعری نسروده است. اما نه به این دلیل که محمود غزنوی در هنگام مرگ فردوسی 10 ساله بوده است! استاد جنیدی می گوید: "سرودن شاهنامه در سال 400هجری به پایان رسید؛ یعنی در سال 370هجری سرودن شاهنامه آغاز شد و تا سال 389هجری که محمود غزنوی امیر میشود، 19 سال از سرودن شاهنامه گذشته بوده. پس چطور فردوسی رفت به دربار محمود غزنوی و خواست شاهنامه را کار کند؟ این چه خفت بزرگی است که در این هزار سال به دوش کشیدهایم و چه دروغ بزرگی است که در این هزار سال با خودمان حمل کردهایم و عار نداریم و ننگمان نمیآید که درفش پرصلابت و پرشکوه برافراشته فرهنگ ایران، فردوسی جلوی غلامزاده و غلام خریدهای کمر خم کند؟" . در باره استاد مینوی هم که شهرزاد اشاره کرده اند، باز جنیدی می گوید: "پژوهشگر برجسته ای چون مرحوم مجتبی مینوی دریکی از مقالاتش وقتی که می خواهد از زبان فردوسی مطلبی را بیان کند به بیتی از ابیات دقیقی استناد کرده است!"
http://بنیاد-فردوسی.artandculture.ir/T_103829_____%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%DA%AF%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA---------%D8%AC%D9%86%DB%8C%D8%AF%DB%8C--%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%B7%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF.htm . این ها را نوشتم تا دوستان را متوجه کنم که در چه بدیهیاتی، هنوز ابهاماتی جدی بین شاهنامه پژوهان وجود دارد! . تازه در اینجا: http://farhanghclub.cloob.com/club/post/show/topicid/1922522/order/asc/%D8%A7%D8%B2+%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86+%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE به خود استاد جنیدی هم تاخته شده است! . سرفراز باشید.
با سپاس
در ویش گرامی همان گونه که یاد آوری کرده اید گوناگونی پژوهش ها بسیار است در باره ی سلطان محمود دکتر کزازی روی اینکه این بیت ها از آن فردوسی است پافشاری دارند .
این که نوشتم سلطان محمود ده ساله بود بر اساس یک سری تاریخ هایی که هم اکنون مرجع آن را در دست ندارم، بود.
از دید من مسئله بسیار ساده است مثلن اینکه هم اکنون آتشکده آذرگشنسب هم اکنون تخت سلیمان نامید می شود دلیل بسیار روشنی دارد اگر پس از ورود اسلام به ایران آن آتشکده همان نام را داشت بی گمان به دست تنگ نظران با خاک یکسان میشد پس نام دیگری خردمندان روی آن نهادند تا همان خرابه ها هم از گزند در امان باشد. نسخه ی اصلی شاهنامه در دسترس نیست و آنچه نزدیکترین نسخه است دو قرن با فردوسی فاصله دارد بنا براین گذاشتن ابیاتی در ستایش شاهان برای زنده نگه داشتن شاهنامه کاملن منطقی به نظر می رسد.
به هر روی مهم این است که شاهنامه را بخوانیم و روان فردوسی را در آن ببینیم.
http://video.google.com/videoplay?docid=-5356229498218843348&hl=en#
درود به دوستان
در بیت اول حکیم ما اینطور میگه که
دل روشن من چو برگشت ازوی
سوی تخت شاه جهان کرد روی
یعنی وقتی که دقیقی فوت میکنه و حکیم امیدش – دل روشنش- از کاری که قرار بوده انجام بشه ناامید میشه، به خدا توکل میکنه و تصمیم میگیره "دست پیش بیاره" یعنی شروع کنه که نثر موجود رو به گفتار خودش بیاره.
که این نامه را دست پیش آورم
زدفتر به گفتار خویش آورم
خوب، برای چنین کار بزرگی بسیار تردید داشته ولی دو تا از نگرانی هاش یکی این بود که ممکنه کارش خیلی طول بکشه و عمرش وفا نکنه، ودیگری اینکه زحماتش قدر دانسته نشه ... من معنی جامع وزیبایی نتونستم برای این بیت پیدا کنم:
وُ دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
اما در بیت 140 اصطلاح زیبایی اومده که برای من ناشناخته است " هم پوست بودن" معنی دقیقش چیه؟ اینطوری که از مفهوم بیت برمیاد یعنی باهم بسیار یکرنگ بودن! چون دو تا پوست یکرنگ در دو تا آدم مختلف بسیار دشوار پیدا میشه! اگر این اصطلاح معنی دیگری داره جسارت منو ببخشید!
خوب یار مهربانش تشویقش میکنه و نثر شاهنامه رو براش میاره
اما در اون مصرع که بهش میگه:
به پیش تو آرم نگر نغنوی
منظورش اینه که از این حالت رکودی که داری به جنبش در بیای و سرودن رو آغاز کنی؟؟
در بیت 143 گشتاده زبان هم فکر کنم باید همون گشاده زبان باشه، انگاری صفت مثبتی هم هست!
اما در بیت 149 حکیم ما میگه ابو منصور یا همین امیرک منصور - که در جریان کارش بود و قصد داشته حمایت مادی و معنوی فردوسی رو برعهده بگیره - بهشون گفتن چه کاری از دست من برمیاد تا انجام بدم که تو با جاانت، با تمام وجودت، به بهترین صورتی که ممکنه، به کار سرودن شاهنامه مشغول باشی
"که جانت سخن برگراید همی"
چه شرایط آرمانی میشد برای حکیم ما اگر این مهتر زنده میموند و یاور فردوسی نامدار بود.
اما حکیم ما حضور این مهتر رو روکردن شانس به خودش دونسته چون سیاره کیوان نشانه سعد بوده و روزگار بر حکیم ما خوش بود که این مهتر هم از دست برفت و چه زیبا گفته که فقدانش مثل این میمونه که از یک باغ "سرو" هاش رو بگیرن .
یکی از نکاتی که برام در کلام فردوسی بسیار جالبه کاربرد کلمه پهلوانی هست که بیشتر از اونکه برای صفات جسمانی به کار بره ، درمورد صفات اخلاقی به کار رفته شجاعت اخلاقی داشتن سخنور بودن:
"سخن گفتن پهلوانیت هست"
"جوان بود و از گوهر ِ پهلوان"
درحالیکه برای قوی و قدر بودن جسمانی صفاتی مثل گردن فراز ، کیی برز و بالای شاه رو بکار میبره
دروود
پس از آن همه تأکید بر خرد و ضرورت خردگرایی در آغازین ابیات شاهنامه، معلوم است که فردوسی، پهلوان واقعی را در بیان گوهرهایی می بیند که از دهان هایی پیراسته از وسوسه های دنیوی خارج می شود ...
پهلوان، اویی است که دهانش ، گلخانه ی فکر است.
.
درود ...
با اجازه ی پروانه ی گرامی
این جمله ی آقای درویش خیلی زیبا بود:
"پهلوان اویی است که دهانش گلخانه ی فکر است"
بعد از کلی نوشتن ناگهان صفحه بسته شد و هرآنچه نوشته بودم پرید.... نم یدانم می توانم دوباره همه آنها را سرجمع کنم!!!!
1-دل روشن من چو بگذشت ازوی
در این مصراع من غمی را احساس می کنم که فردوسی با مرگ دقیقی بر دل دشته است و این غم به گمانم هم به خاطر از دست رفتن یک انسان و دوست بوده و هم به خاطر ناتمام ماندن کاری بزرگ که فردوسی ارزش آن را می دانسته. او مدتی را به غم و افسوس سپری کرده تا سرانجام خود تصمیم به ادامه راه می گیرد.
2-سوی تختِ شاه جهان کرد روی
دل فردوسی پس از این که به نبود دقیقی خو گرفت و مرگ او را پذیرفت روی به شاه جهان می کند.
درسی که من می گیرم این است که برای ارج نهادن و دست به کار شدن برای کاری که ارزش آن زیاد است نباید منتظر ماند تا برنامه ریزان و دولتمردان (آن هم دولت فخیمه ما) دست به کار شوند بلکه ما باید قدم در راه گذاشته و به گرفتن اعتبارات اقدام کنیم و برنامه را به دست گیریم اگر می دانیم که آن کار بر زمین می ماند این نکته برای من خیلی مهم است. اگر فردوسی می خواست فقط زانوی غم به بغل بگیرد و بگوید اگر چنین می شد چه می شد و ...ما الان شاهنامه ای نداشتیم و این سند بزرگ باستانی به دستمان نمی رسید.)پس باید برای کار بزرگ سراغ بزرگان هم رفت. یعنی تدبیر کرد نه این که من این کار را ارزشمند می دانم و تمام تلاشم را یرای آن می کنم بلکه باید جوانب لازم را برای آن فراهم کرده و به اهل آن هم رجوع کرد.
3-که این نامه را دست پیش آورم به پیوند گفتار خویش آورم
از آن جا که فردوسی ارزش این کار بزرگ را می دانسته به قول خودش دست پیش می گیرد تا کار را به دست بگیرد و آن را با زبان و گفتار خود ماندگار کند. به گمان من در مصراع دوم این بیت تأکید فردوسی دانابر این است که او تمایل داشته که انحصار این کار را به دست بگیرد (این تمایل از سر غرور و خودبرتر بینی نیست بلکه به خاطر فهم حساسیت و اهمیت کاری است که فردوسی با آگاهی کامل از ریشه های آن و دیگر توانایی هایی که در خود سراغ داشته می خواسته آن را کامل بر عهده بگیرد تا بتواند حق آن را ادا کند.)
4-بپرسیدم از هر کسی بیشمار بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درَنگم نباشد بسی بباید سپُردن به دیگر کسی
وُ دیگر که گنجَم وفادار نیست همین رنج را کس خریدار نیست
او نگران است که مبادا زمان، مهلت کافی برای این کار به او ندهد پس اقدام به پرسش های زیادی می کند تا در اولین گام اطلاعات کافی را از افراد مختلف به دست آورد چون این نگرانی رابرای دیگران هم داشته که اگر آنها نیز از دنیا بروند او ممکن است منابع اطلاعاتی اش را از دست بدهد. (قیاس بفرمایید با حرکت دولتمردان خودمان) او می ترسد مبادا زمان را از دست داده و عمر به او مهلت ندهد و مجبور باشد کار را به دیگری واگذارد . کاری که او خوب می داند هر کسی از پس آن برنمی آید.
نکته بسیار مهم دیگر در این ابیات، آگاهی فردوسی است نسبت به سختی کار . او می داند که این کار هزینه های زیادی را از او خواهد گرفت تا حدی که او همه چیزش را باید در آن بگذارد تا آن جا که ممکن است دارایی او هم کفاف ندهد و مهم تر این که او می داند هر کسی تن به شکیبایی و تحمل چنین رنجی نمی دهد. فقط او که می داند نقطه بلند این کار در چه افقی قرار گرفته می تواند دل به آن بسپرد. تأکید و تأییدی دوباره بر آن بیت قبلی که شرحش گذشت که فردوسی تمایل داشت کار را در دستان خود بگیرد چون خوب می داند هر کسی این عشق فروزان را در دل نداردکه تا به این حد او را پای کار نگاه دارد.این بیت را خیلی دوست دارم . نشان گر عمق عشق فردوسی و فریاد زحماتی است که او به جان خرید. شاهنامه قیمتی به ارزش عشق ناب فردوسی دارد.
5-نبشته من این نامه ی پهلوی به پیش تو آرم نگر نغنوی
در این بیت محل بحث،واژه "نغنوی" است. گر چه که آنچه فلورای گرامی گفته است قابل اعتناست. اما برای "غنا" معنای "توانگری و بی نیازی" هم گفته شده است. آیا می توان گفت که منظور فردوسی این است که دوستش با نوشتن نامه ای شاهانه، به او مژده می دهد که تو با نشان دادن این نامه می توانی در این راه به توانگری برسی و نگران از هزینه های آن نباشی؟ و یا شاید این که : این نامه شاهانه را نگاه کن. به شیوه توانگران با آن برخورد کن.و یا د رصورت بروز مشکل با نشان دادن آن به توانگری برس.
6-چو آورد این نامه نزدیک من برافروخت این جان ِتاریک من
این بیت ژرفای جان نگران فردوسی را بازگو می کند. او برای آغاز این حرکت بزرگ امید به همراهی و حمایت داشته است و در اولین گام با دریافت این نامه چراغ امید در جانش شعله می کشد.
7-در ابیات بعدی فردوسی به نیکی از پهلوان صفتی یاد م یکند و در شمردن این صفات کم هم نمی گذارد. بلند نظری فردوسی قابل ستایش است که اتز کسانی که یاریگر او بوده اند تمام وکامل در شاهنامه یاد می کند آن هم با ذکر جزییاتی مؤثر و نه ذکر کلی.معرفت و ادب و فروتنی خود را با زنده نگاه داشتن یاد آنها که در آغازین گام ها دست او را به مهر فشرده اند، نشان می دهد.
8-همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب
دوستان لطفا در خصوص این بیت نظراتشان را برای من بگویندو. سپاس گزار م.
9- در این ابیات همچنین درس هایی است برای ادب دوستان و کسانی که اختیار کارها به دست آنهاست که در برابر کسانی که چنین دل به زنده نگاه داشتن میراث های این مرز و بوم سپرده اند چگونه باید برخورد کرد و حمایت کرد تا از آدمی نامی نیک د رجهان بماند.
در باره مفهوم این بیت:
همی داشتم چون یکی تازه سیب که از باد نامد به من بر نهیب
.
ظاهراً فردوسی اشعار به جای مانده از دقیقی را به یک درخت سیب جوان تشبیه می کند که باید از آن پاسداری کند، همانگونه که آن درخت سیب را باید از وزش باد محفوظ داشت تا بتواند میوه هایش را به بلوغ رسانده و شیرین کند.
.
اما نکته ی عبرت آموز داستان این است که فرض کنیم دقیقی پس از سرودن آن هزار بیت به چنگال امیر محمود غزنوی نمی افتاد و در سال 389 هجری قمری در قلعه گردیز افغانستان کشته نمی شد؛ آیا در آن صورت امروز کسی فردوسی را می شناخت و یا در جایگاه رفیعی که اینک از آن برخوردار است، قرار می داد؟ یادمان باشد که کار سرودن شاهنامه تا سال 400 هجری قمری توسط فردوسی ادامه یافت. یعنی از عمر 30 ساله سرودن شاهنامه، 19 سالش را دقیقی زنده بوده است!
.
یاد سخن سعدی افتادم که می گوید:
"خدا گر زحکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری"
.
انگار حکمت مرگ غم انگیز دقیقی را باید در رحمت طلوع چکاد ادب فارسی، فردوسی بزرگ معنا کرد! نه؟
.
.
درود ...
همی داشتم چون یکی تازه سیب...:
من فکر میکنم فردوسی در این بیت هم در ادامه بیت های قبل داره در مورد امیرک منصور؛ یار جوانمردش صحبت میکنه.
فردوسی در بیت 150میگه امیرک منصور بهش گفته:
تا اونجایی که در توان من باشه -به چیزی که باشد مرا دسترس-
اجازه نمیدم که تا من هستم نیازت رو به در دیگری ببری -به گیتی نیازت نیارم به کس-
یعنی قصد حمایت مادی و معنوی از فردوسی داشته
در ادامه ش حکیم ما میگه
همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نهیب
مثل یک سیب تازه منو مورد لطف و عشق و حمایت قرار میداد-همی داشتم- طوریکه حتی نهیب یک -باد- سرزنش، نکوهش، کمبودهای مادی و معنوی رو احساس نکنم
بهمین دلیل در ادامه ش میگه که انگار از خاک نژند به کیوان رسیدم یعنی سعادت بهش رو کرده بوده
تمام کسانیکه دست به کارهای بزرگ میزنن داشتن چنین حامی جوانمردی که لااقل از نظر عاطفی همراهشون باشه براشون قوت قلبی عظیم خواهد بود.
سعدی هم به حمایت چنین متعلقانی چنین ندیمان و هم صحبتانی بود که در نشیمن عزلت ننشست و دامن صحبت فراهم نچید و گلستان سخنش رویید... اما روزگار بر حکیم طوس بسیار سخت گرفت، فردوسی برای سرودن شاهنامه و گذراندن رستم از هفت خوان، خودش هم از هفت خوان گذشت
گاهی فکر میکنم که بار امانت فردوسی در زندگی و حیاتش، همین شاهنامه بوده و برای ادای این بار امانت تا پای گور رنج برده...
هرکه او بیدارتر پردردتر
هرکه او آگاه تر رخ زردتر
درود به دوستان گرامی
- فکر میکنم "هم پوست بودن" مفهومی نظیر «یک روح در دو بدن» داشته باشد. در حقیقت فردوسی میخواهد به منتهای صمیمیت و نزدیکی با این مهربان دوست اشاره کند.
- نبشته من این نامه پهلوی/ به پیش تو آرم نگر نغنونی
نیره جان، از آنجا که غنودن به معنای آسودن و آرمیدن است، من هم مانند فلورا فکر می کنم که منظور فردوسی این است که مهربان دوست با تقدیم نامه پهلوی به فردوسی، به او گوشزد میکند که به نظم درآوردن چنین نامهای یعنی خواب و آرام را بر خود حرام کردن و با جدیت به کار به نظم کشیدن نامه پهلوی پرداختن. فردوسی در جای دیگری میگوید:
دو هفته بباید که ایدر بٌوی
گه و بیگه از تاختن نغنوی
- در مورد ترکیب تازه سیب با نظر فلورای گرامی موافقم. کاربرد فعل متعدی به همراه مفعول از ویژگیهای خاص سبک خراسانی بوده که در شاهنامه فردوسی بسیار به کار رفته.
داشت: فعل ماضی متعدی به معنای نگهداری کردن + م مفعولی به معنای مرا
- فکر می کنم منظور فردوسی از «به کیوان رسیدن» بیشتر اشاره به جایگاه سیاره کیوان بوده و نه سعدی و نحسی آن، چون در متون ادبی همواره سیاره زهره نشانه خوش یمنی و کیوان نماد نحوست بوده و این در شعر شاعران ما بسیار تکرار شده مقلن حافظ می گوید:
بگیر طره مه طلعتی و قصه مخوان
که سعد و نحس زتأثیر زهره و زحل است
بنابراین گمان میکنم منظور فردوسی چیزی شبیه «از فرش به عرش رسیدن» بوده و نه اشاره به خاصیت سیاره کیوان
- در مورد بیت:
وُ دیگر که گنجَم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
نیرهی عزیز به خوبی توضیح دادهاند. شاعران و هنرمندان بارها از بیاعتنایی دیگران به شعر و هنرشان گلایه کردهاند. مفهوم مصراع دوم را میشود در این بیت حافظ هم جستجو کرد:
هنر نمیخرد ایام و بیش از اینم نیست
کجا روم به تجارت بدین کساد متاع
- در مورد بیتهای 142 و 143 و دلیل استفاده فردوسی از دو عبارت «نامه پهلوانی» و «سخن گفتن پهلوانی» گمان میکنم نیاز به بررسی بیشتری است.
با سپاس از دوستان عزیز
شهرزاد عزیز
تعبیر شما درمورد هم پوست بودن بسیار زیبا و درست بود! وممنونم که توضیح دادین!
درمورد کیوان هم اشتباه کردم علیرغم اینکه شک داشتم، دنبال نشانه شناسی ش نرفتم شاید چون ذهنم نسبت به نام کیوان بسیار مثبته!! عجب دلیل عامه پسندی!!
تو پست قبلی شاهنامه هم، در مورد بخت بیدار و نظرگاه دکتر کزازی صحبت کردین بسیار راهگشای افکار ماست. همینطور نظرهای ادیبانه تون در مورد سبک خراسانی و به کار گرفتن کلمات و افعال خاص.
ممنون از حضور زیبا و موثر شما که واقعا جو اینجا رو جدی کرده.
فلورای گرامی
حضور شما و سایر دوستان هم برای من بسیار ارزشمند و مغتنم است. میدانی که شاهنامه علی رغم ظاهر سادهاش، دشواریهای بسیاری دارد، امیدوارم بتوانیم با هم فکری همدیگر این دشواریها را تا حد ممکن بیشتر درک کنیم.
ضمناً تصور میکنم «شاه جهان» در بیت 135 اسم خاصه و منظور خداوند نیست تا نظر شما و سایر دوستان چه باشد؟
با سپاس فراوان
درود بر شهرزاد درویش:
استاد امید عطایی فرد، خالق کتاب دیباچه شاهنامه، اعتقاد دارد که منظور از شاه جهان، امیر نصر سامانی -شاه میهن پرست و خوشنام ایرانی - است که فردوسی به او ارادت قلبی داشته است.
سرفراز باشید.
درود بر هم نام گرامی
بسیار سپاسگزارم هم برای پاسخ و هم معرفی کتاب حتمن این کتاب را تهیه می کنم.
در مورد تاریخ کشته شدن دقیقی تردید دارم. تا آن جا که خواندم، نویسندگان تذکره ها و برخی شاهنامه شناسان تاریخ مرگ دقیقی را حدود سال 365 می دانند و این که فردوسی کار سرایش شاهنامه اش را پس از مرگ دقیقی آغاز کرد. از طرفی اگر دقیقی در زمان فردوسی در قید حیات بوده چرا باید حکیم توس در دیباچه شاهنامه ابیاتی را به توصیف مرگ دقیقی اختصاص دهد و همواره در گذشته از دقیقی یاد کند؟
درود دوباره بر شهرزاد درویش گرامی:
من تاریخ مرگ دقیقی را از قول استاد فریدون جنیدی بیان داشتم. ایشان ضمن تاکید بر آن که هزار سال است اغلب شاهنامه پژوهان به خطا رفته اند؛ بر این باور است که دقیقی در ذیقعده سال 389 به دست محمود غزنوی کشته شده است.
دکتر جنیدی می گوید: " اینجاست که فردوسی میفرماید: «من از او نه زنده میبینم نه مرده نشان/ بهدست نهنگان و مردمکشان.» یعنی من نه خودش را میبینم که زنده باشد نه گورش را چون در زندان او را کشتهاند و معلوم نیست کجا خاک است. پس از آن میگوید که ستم باد برجان او ماه و سالکجا/ بر تن شاه ما شد بدسگال! یعنی ستم بر جان کسی که دستور داده امیر منصور را بکشند. روشنتر اینکه ستم برجان محمود غزنوی باد.
www.etemaad.ir/Released/87-09-18/296.htm
شب خوش ...
با درود فراوان به دوستان گرامی
با سپاس از همراهی مهربانانه ی تان و پوزش از دیرکرد .
از آنجایی که فردوسی بزرگ در ستایش هیچ شاهی شعری نسروده است و پژوهش های امروزی نشان داده است که هنگامی که فردوسی از دنیا رفت سلطان محمود ده ساله بوده است، بنا براین چند بیت پایان دیباچه با عنوان "گفتار اندر ستایش سلطان محمود" را فردوسی نسروده است.
ابتداا شاهنامه خالقی مطلق را برای همخوانی انتخاب کردیم بنابراین پیوند آن بیت ها به پایان همین پست افزون گردید.
هنگامتان خوش
درود بر آقای درویش گرامی
با سپاس فراوان از به اشتراک گذاشتن مقالهی استاد جنیدی.
گویا تشابه اسمی و فراوانی ابومنصورها و امیرمنصورهای هم عصر فردوسی باعث اشتباهی شده که البته با این تشابه عجیب نامها کاملن اجتناب ناپذیر است. ظاهرن منظور استاد، ابومنصور محمدعبدالرزاق طوسی و فرزندش امیرمنصور است که از پهلوانان ایرانی هم دورهی فردوسی و حمایتگر او بودهاند (هر چند استاد مینوی در کتاب فردوسی و شعر او نظر متفاوتی در این باره ارائه کرده اند) و ابیات مورد اشارهی شما هم در وصف این پهلوان جوان سروده شده و نه ابومنصور دقیقی.
با درود به دوستان و رسیدن به خیر به پروانه و سپاس از شهرزاد فرزانه:
من هم با نظر پروانه موافقم که فردوسی هرگز در ستایش محمد غزنوی شعری نسروده است. اما نه به این دلیل که محمود غزنوی در هنگام مرگ فردوسی 10 ساله بوده است!
استاد جنیدی می گوید:
"سرودن شاهنامه در سال 400هجری به پایان رسید؛ یعنی در سال 370هجری سرودن شاهنامه آغاز شد و تا سال 389هجری که محمود غزنوی امیر میشود، 19 سال از سرودن شاهنامه گذشته بوده. پس چطور فردوسی رفت به دربار محمود غزنوی و خواست شاهنامه را کار کند؟ این چه خفت بزرگی است که در این هزار سال به دوش کشیدهایم و چه دروغ بزرگی است که در این هزار سال با خودمان حمل کردهایم و عار نداریم و ننگمان نمیآید که درفش پرصلابت و پرشکوه برافراشته فرهنگ ایران، فردوسی جلوی غلامزاده و غلام خریدهای کمر خم کند؟"
.
در باره استاد مینوی هم که شهرزاد اشاره کرده اند، باز جنیدی می گوید: "پژوهشگر برجسته ای چون مرحوم مجتبی مینوی دریکی از مقالاتش وقتی که می خواهد از زبان فردوسی مطلبی را بیان کند به بیتی از ابیات دقیقی استناد کرده است!"
http://بنیاد-فردوسی.artandculture.ir/T_103829_____%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%DA%AF%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%DB%8C%D8%A7%D9%81%D8%AA---------%D8%AC%D9%86%DB%8C%D8%AF%DB%8C--%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AE%D8%B7%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF.htm
.
این ها را نوشتم تا دوستان را متوجه کنم که در چه بدیهیاتی، هنوز ابهاماتی جدی بین شاهنامه پژوهان وجود دارد!
.
تازه در اینجا:
http://farhanghclub.cloob.com/club/post/show/topicid/1922522/order/asc/%D8%A7%D8%B2+%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86+%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE
به خود استاد جنیدی هم تاخته شده است!
.
سرفراز باشید.
با سپاس
در ویش گرامی
همان گونه که یاد آوری کرده اید گوناگونی پژوهش ها بسیار است در باره ی سلطان محمود دکتر کزازی روی اینکه این بیت ها از آن فردوسی است پافشاری دارند .
این که نوشتم سلطان محمود ده ساله بود بر اساس یک سری تاریخ هایی که هم اکنون مرجع آن را در دست ندارم، بود.
از دید من مسئله بسیار ساده است مثلن اینکه هم اکنون آتشکده آذرگشنسب هم اکنون تخت سلیمان نامید می شود دلیل بسیار روشنی دارد اگر پس از ورود اسلام به ایران آن آتشکده همان نام را داشت بی گمان به دست تنگ نظران با خاک یکسان میشد پس نام دیگری خردمندان روی آن نهادند تا همان خرابه ها هم از گزند در امان باشد.
نسخه ی اصلی شاهنامه در دسترس نیست و آنچه نزدیکترین نسخه است دو قرن با فردوسی فاصله دارد بنا براین گذاشتن ابیاتی در ستایش شاهان برای زنده نگه داشتن شاهنامه کاملن منطقی به نظر می رسد.
به هر روی مهم این است که شاهنامه را بخوانیم و روان فردوسی را در آن ببینیم.
بروم پیوندها را بخوانم و باز گردم
ببخشید ... محمود غزنوی را محمد غزنوی نوشتم. لطفاً اصلاح فرمایید.
دوست گرامی
اینجا اجازه ی دستکاری پیامها به کاربر داده نمی شود .