« آهستگی » یعنی چه؟

نظرات 18 + ارسال نظر
پروانه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:20

سخنران روز پیش از شادی «گمشده » گفت.
گفت ایرانی ها برای همه چیز غم درست می کنند و با آن سپری می کنند وقتی کسی به دنیا می آید با جشن به سراغش می رویم و وقتی می میرد با جشن او را همراهی می کنیم. غمگین بودن چرا؟
ولی برخی، سال ها پس از مرگ عزیزشان با غم از دست دادن او زندگی می کنند .

مولانا عاشق شمس بود ولی بی درنگ پس از رفتن او عاشق دیگری شد و پس از او عاشق دیگری و اگر او را هم از دست می داد تا پایان عمر عاشق یکی میشد. باید در«آن» زندگی کرد همراه با درس از گذشته ها و به فکر آینده بودن.

چند روزی سرگرم مراسم چهلم از دست رفته مان خواهم بود. اگر پیام هایتان در اینجا ماند پوزش می خواهم.

با سپاس

محسن سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:26 http://askamoon.blogsky.com

در این روزگار مانند بودا نمی توان بود. بودا وقت خیلی زیاد داشت. این وقت زیادی آدم را فیلسوف می کند. مگر می شود وقت غذا، غذا خورد و وقت موسیقی، موسیقی گوش داد و وقت تلفن، تلفن کرد؟
کلی کار دیگر هست که باید کرد. روزی هشت نه ساعت باید کار کرد. سه ساعتی باید در مسیر خانه به سر کار بود. اینترنت و وبلاگ و فیلم دیدن و ......
بودا کدام یک از این کارها را داشت؟ من هم اگر در زمان او بودم سه ساعت غذا می خوردم. وقتی غذا می خوردم چون نوازندگان موسیقی هم داشتند غذا می خوردند موسیقی گوش نمی دادم. بعدش این کار را می کردم. تلفن هم جواب نمی دادم.
یعنی بودا می خواست هنگام غذا خوردن چه کار دیگری بکند و نمی کرد.
این تعاریف باید کمی در زمان ما تغییر کند.

دید من نسبت به داستان های ذن همانند شما نیست. این داستانش را قبول دارم و سعی می کنم به آن عمل کنم. چون وقتی فقط غذا می خورم از غذا خوردن بیشتر لذت می برم.

محسن سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 16:30 http://askamoon.blogsky.com

البته این که نوشتم بودا منظورم کسی مانند مولوی هم بود.
نخیرشما شتاب ندارید. همه شتاب داریم. چرا که وقت نداریم. بعله تحت شرایطی هم اگر پیش بیایید مانند دوران بازنشستگی و کهنسالی روزی هفت هشت ساعت کار و سه ساعت زمان توی مسیر کار تا خانه بودن را هم سیو می کنیم و می توانیم قدم در راه آهستگی بگذاریم.

میدانم شتاب دارم و این مشکلم به دست همسرم در گذشت سالها زندگی در کنارش کمی بهبود یاقته است.

فرناز سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 18:24 http://farnaz.aminus3.com/

به نکته ای اشاره کرده ای که من همیشه و بسیار به آن فکر کرده ام و به جرات باید بگویم که بطور مشخص به نتیجه ای هم از طرف خودم نرسیده ام ! این قابلیت هم زمان چند کار را انجام دادن قابلیت مثبت و خوبی است و گاهی خیلی بدرد بخور اما یک عیب بزرگ دارد و آن اینکه آرامش و تمرکز کامل تقریبا در آن جائی ندارد . آین آهستگی توام با تمرکز به نظر من چیزیست که شاید با تمرین به آن برسیم در عین حال یک مسئله ی کاملا فرهنگی است .. گاهی دقت کرده ام وقتی مادری به بچه اش غذا می دهد ‌ همزمان با غذا خوردن بازی هم می کنند تلوزیون هم تماشا می کنند احتمالا تلفن هم جواب می دهند و اظهار نظری در مورد آنچه که پدر به آقای همسایه هم می گویند می کنند !!!
( شاید خودم هم این کار را کرده باشم یا شاید این کار را مادرم هم با من کرده باشد )‌
این عادت از همان کودکی با همین شرایط شروع می شود و با ما رشد می کند .. مشکل اینجاست که از طرفی چاره ای نیست و اگر اینطور رفتار نکنند از خیلی چیزها عقب می مانند و از طرفی می بینیم و می دانیم که این کار مانع از تمرکز کامل به روی هر یک از کارهای مورد بحث می شود ... من فکر می کنم گرچه با تمرین کردن شاید بتوانیم آهستگی و آرامش را در خود رشد دهیم در عین حال شرایط جامعه و زندگی هم می تواند در این مورد مانع یا کمک باشد . دقت که می کنم می بینم مردم در تهران کمتر از مردم در اینجا آرامش و تمرکز دارند که با توجه به شرایط به نظرم طبیعی است .

فرناز جان
آخر شتاب برای چه مگر می خواهیم کجا را بگیریم و یا چه چیزی به دست آوریم که با رعایت نکردن آهستگی به دستش بیاوریم.

به نظرم این دستاورد زندگی صنعتی و ماشینی است.

بابک چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:23

سلام پروانه عزیز
شفیعی کدکنی هم می گوید: به کجا چنین شتابان؟! ...
انجام دادن همزمان چند کار توامان ،شاید به این خاطر است که ما می خواهیم فرصت بیشتری را برای خودمان فراهم کنیم و وقت ازاد بیشتری نصیب مان شود اما در نهایت عملا وفتی برایمان بافی نمی ماند.
راستش را بخواهی منم این عادت را دارم و گاهی اوفات با یک دست چند هنودوانه بر می دارم و با کلی دنگ و فنگ کارها را به سرانجام می رسانم و هر بار توبه می کنم و باز روزی از نو :-)

دورد بر بابک گرامی
چه خوب از شفیعی کدکنی گفتی..
تمرین کنی به آنچه می خواهی می رسی

فریدون چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 http://www.parastu.persianblog.ir

۱ - میلان کوندرا داستانی دارد به نام آهستگی که در اوایل داستان وقتی راوی و همسرش در اتومبیل توی ترافیک گیر کرده اند ُ راننده پشت سر تلاش دارد هر چه زود تر رد شود در حالیکه راوی صبورانه می اندیشد چرا باید عجله کرد. چرا از لحظه ها استفاده نمی کنیم....

۲- یکی از همکاران می گفت :پژوهش های جامعه شناسی نشان داده است که زنان توانمندی خوبی در انجام چند کار را در یک زمان را دارند بی آنکه تمرکز خود را از دست بدهند. مثلن ضمن اینکه با تلفن صحبت می کنند٬ عذا بپزند٬ اطو کنند و تلویزون هم تما شا کنند . در حالیکه مردان قابلیت تمرکز روی چند کار در یک زمان را ندارند . آزمایشات نشان داده است که اگر مردی بخواهد غذا بپزد و تلویزیون هم تما شا کند و اطو هم بکند حتمن یا غذا می سوزد یا لباس و یا هردو خواهد سوخت.


آهستگی چیزی نیست که انسان در «آن» روی یک کار تمرکز داشته باشد. آهستگی نباید با مفاهیم آرامش و تمرکز اشتباه شود. بعضی ها به خاطر مغز فعال و سرعت انتقا ل شا ن می تواننددر «آن» در عین آرامش روی چند موضوع تمرکز کنند. کسانی هم هستند با وجود تمرکز روی یک کار در « آن» انقدر کند هستند که حوصله ادمی را سر می برند.
آرامش و صبوری در انجام وظایف یک سوی قضیه است و تمرکز ٬ سرعت انتقال و توانمندی سوی دیگر ِقضیه.
آهستگی در انجام کاری، در واقع عدم توانایی در سرعت تمرکز و سرعت انتقال و در نتیجه سرعت عمل است.
مغز ما بطور طبیعی می تواند در «آن» از حواس بیناِیی ، چشایی، بویایی، لامسه و شنوایی استفاده کند . در یک زمان، می توانیم بویی را حس کنیم. چیزی را بخوریم واز مزه آن لذت ببریم و مطلبی و یا آهنگی را بشنویم و چیزی و یا کسانی را ببینیم و در عین حال کاری را نیز انجام دهیم.


3- خب رفتم روی این نوشته تمرکز کنم ، نانی را که برای صبحانه گذاشته بودم که برشته شود سوخت .... (لبخند)


1- آن داستان را خوانده ام و این جمله ها را خوب به یاد دارم. باید یک بار دیگر با دید «آهستگی» بخوانم.

2-شاید بتوان گفت پژوهش ها نشان می دهد زنان شتابزده تر از مردان هستند و شاید به دلیل شرایط کاریشان این گونه بار می آیند.
یادم هست مادرها می گفتن دو تا که بچه آوردی تازه کار کردن در خانه را یاد می گیری. چون اگر آهستگی را به کار ببندند فرزند دلبندشان ممکن است در خطر بیفتد. به هر روی باز هم این دوران کوتاه است و می توانند به آرامش باز گردند.

آدمی یک مغز که بیشتر ندارد و در یک آن می تواند فقط یک فرمان را انجام دهد ولی برخی این توان را دارند تا از فضاهای خالی بین انجام دو کار ، کار دیگری از مغزشان بکشند. و باز بتوانند به کار پیشین باز گردند.
شاید سرعت انتقال همین ها که شما مثال زدید آنقدر زیاد باشد که ما نتوانیم در یک «آن» اجرا شدن فرمان را متوجه نشویم .
بارها شده فیروز در آشپزخانه بوده و مشغول خواندن روزنامه یا کشیدن پیپ بوده است و من هم با فکر اینکه او آنجا نشسته در اینترنت غرق شده ام و چون بوی سوختگی غذا را نشنیده ام ، او هم بویی احساس نکرده چون به شدت آهستگی را قبول دارد و به آن عمل می کند.

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:06

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا
مولانا

آیا مولانا به مصداق شعر زیبای فوق ، در شعر زیر از جور کردن قافیه به تنگ آمده و به ناچار دمشق یعنی «مکان» را با شور و حال و احساس آدمی در یک ردیف قرار داده است؟؟؟؟

جمع باید کرد اجزا را به عشق
تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق



این مشکل جور کردن قافیه را در اشعار بسیاری از شعرا ی کهن شاهد هستیم.البته سعدی و حافظ به نظر می رسد کمتر با چنین مشکلی روبرو بوده اند.

البته نا گفته نماند که بسیاری از اشغار مولانا از نظر محتوا و فن ِ به کار گرفتن زبان و بیان احساس در اوج توانمندی و زیبایی است

مثلن نگاه کنید به شعر زیر و ببینید با بازی با کلمات، چگونه موجی از احساس و شور می آفریند.

آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان
تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

و یا در شعر مشهور ش « بشنو از نی » دل را به اوج احساس می برد

بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظن خود شد یار من
از دورن من نجست اسرار من

***************
آن استاد ذن هم نمی توانسته است وقتی غذا می خورده فقط غذا بخورد. برای اینکه اگر هنگام غذا خوردن فقط غذا می خورده است چگونه یادش مانده است هنگام غذا خوردن فقط غذا می خورده است. حتمن هنگام غذا خوردن به غذا و طعم آن و بسیاری از مسایل جنبی آن می اندیشیده است . مگر اینکه ذهنی کودن و غیر فعال داشته است و نمی توانسته «در آن» به چند موضوع بیاندیشد. خدا نکند آدم های اینطوری رهبر بشوند. چون توان اندیشیدن به جنبه های متفاوت را ندارند. این جور آدم ها فقط می توانند وقتی غذا می خورند ، غذا بخورند
***************

شتاب زدگی و عدم تمرکز ، ربطی به آهستگی و کند بودن ندارد . بقول فروغ کور شوم. اگر دروغ بگویم

فریما چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 13:55 http://goftogoyeghalam@blogsky.com

شرایط زندگی در بیشتر مواقع تعیین کننده است..ولی مطلب جالبی بود.

باید کوشش کنیم این شرایط را به دست بگیریم.

زورق مست چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:46

اول فک کردم یه چیزی درباره آهستگی میلان کوندرا است

فلورا شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 00:23

زندگی در دنیای امروز آدمی رو به انواع و اقسام شتاب و یا "آهسته " نبودن سوق میده. ساده ترین حالت رعایت نکردن "آهستگی" همین گوش دادن به موسیقی در حین انجام کارهای مختلف از جمله رانندگیه، که البته گاهی دو تا مشغولیت چنان با هم هارمونی دارن که نمیشه گفت این موضوع صدق میکنه مثلا انواع مشغولیتهای هنری و انواع مختلف موسیقی. که همین موسیقی برای تداعی حسهای خوب و زیبا و فعال کردن قوه ی خلاقیت آدمی و باز کردن دریچه هایی به سوی بدعتهای هنری بسیار کارگشاست. تجربه ای که خودم دارم گوش دادن به موسیقی سنتی و مشق کردن خوشنویسی نستعلیقه که واقعا آدم رو شهودی میکنه و خلاقیت انسان رو برمی انگیزه.

اما بیشترین و بدترین نوع رعایت نکردن "آهستگی" گمونم مشغول شدن آدمها به کارهای متفاوت در طول دوران زندگی و این شاخ اون شاخ پریدن هاست. خصوصا در کشور ما که داشتن یه شغل ثابت بسیار ارزشمنده و نسل ما -دهه ی پنجاهی ها- خصوصا، ترجیح دادن که شغل خوب و غیر دلخواهی داشته باشن و در کنارش به علاقه ها ی شخصی شون هم برسن که این باعث میشه برای هیچ کدوم از این کارها تمرکز لازم رو نداشته باشن و استعداد هاشون کاملا شکوفا نشه.

پروانه ی عزیز ، نمیدونم میتونیم مثالی رو که در پاراگراف دوم گفتم جزو مواردی بدونیم که آهستگی رعایت نشده؟؟

سالهای پیش آن زمان که تنها نوار کاست در اتومبیل ها بود می شنیدیم که راننده هنگام جابجا کردن نوار دچار سانحه رانندگی شده و جانش را از دست داده است. به هر روی اینها فقط یک هشدار است.

این از این کار به آن کار پریدن درست همان رعایت نکردن آهستگی است. چون آرامش و قرار ندارند و نمی دانند چه می خواهند و شغل درست را انتخاب نمی کنند

بسیار خوب نوشتید.

شهرزاد یکشنبه 6 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:09

به هر حال برای این که بتوانیم در کوتاه‌ترین زمان ممکن به اهدافمون برسیم، باید یاد دید که چطور می‌شود از مجموع حواس و امکاناتی که در اختیار داریم، به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم و تا حد ممکن کیفیت و اثربخشی کارها رو که گاهی در اثر این شتاب زدگی ها پایین میاد، بالا برد. در مقابل، سعدی(؟) در این باره بیتی دارد، چیزی شبیه داستان خرگوش و لاک‌پشت، می‌گوید:
رهرو آن نیست که گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
من از این بیت بیشتر صبوری و پیگیری و پشتکار را می‌فهمم تا آهستگی به مفهوم سستی و کندی در انجام کارها. گاهی اوقات شرایط به گونه‌ای است که هیچ چیز جای این پیوستگی را نمی‌تواند بگیرد.

شهرزاد گرامی
چون بارها از نزدیک با تو دیدار داشته ام و اینجا نشسته ام و وبلاگ نویسی ات را به تماشا نشسته ام باید بگویم بسیار خوب «آهستگی» را به جا می آوری. باید از تو یاد بگیرم.

نیره دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 21:59 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود بر شما... من بین دوستان و بیشتر همکارانم شهرت به این دارم که در یک زمان می تونم چند کار رو بکنم . منظور از یک زمان هم آن یا لحظه نیست . مثلن یکی از همکاران توانمندم همیشه ابراز حیرت می کرد که چه طور من می تونم چند کار سخت رو با هم انجام بدم و توی همه اش موفق بشم. این حرف اوناست ولی در این میان چی بر سر من و فکر و انرزی و جسمم می یاد فقط خودم حسش می کنم ولی انگار من نمی تونم فقط یک کار انجام بدم انگار یک گوشه ی وجودم غر می زنه که : پس من چی؟ کی از من استفاده می کنی؟‌پوسیدم!!! منم کم صبر...!!! ولی در کل با نظر شهرزاد گرامی موافقم...

درود
چون با شما از نزدیک دیدار داشتم و چند ساعتی را با هم گذراندیم اصلن شتاب زدگی ندیدم .
آهستگی را به تندی رعایت می کنی.

فرناز سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 http://farnaz.aminus3.com/

این عکس آرام سالار هم خیلی خوب در کنار این پست نشسته . اگر درست فهمیده باشم اونهائی که وسط آب دیده مشن فواره هائی قدیمی هستند که منو یاد پارک فرح و دوران نوجوانی خودم می اندازند با حوضی که از این فواره ها داشت . زمانی که دنیا آهسته تر از امروز می چرخید ! و آدمها با آرامش بیشتری روی جهان ایستاده بودند

وقتی عکسو نگاه می کردم می گفتم این مزاحمها توی آب دیگه چی هستند! اگر اینها نبودند عکس قشنگتری میشد ولی همان گونه که گفتی آرامشی در عکس دیده می شود که آهستگی را تایید می کند.
شاید این فردوسی است که آرام خوابیده چون آنچه در توان داشت برای پاسداشت زبان فارسی انجام داد. باقی اش دیگر بر گرده ی ماست.

نیره چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 19:08 http://www.n-hoseini.persianblog.ir

درود. اشاره به چند ساعتی که با هم بودیم کردید راستش یاد خان !افتادم و آسانسور !و سینما آزادی !و ...به یاد اون روز حسابی خندیدم ... دارم در مورد آهستگی مطالعه می کنم. جالبه

محمد درویش چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 21:43 http://darvish.info

در طول 45 سالی که زندگی کرده ام، یادم نمی آید که از "آهستگی" ضربه خورده باشم. اما بسیار به یاد می آورم که در اثر عجله کردن و شتاب ورزیدن و همزمان انجام دادن چند کار، بسیار ضربه خورده و پشیمان شده و چه بسا مجبور به انجام دوباره بسیاری از آن کارها شده ام.
آنها که سلوک شان را بر بنیاد آهستگی آراسته اند، بی شک در شمار آرام ترین مردمان روی زمین هستند که هرگز حسرت چیزی را در گذشته نمی خورند.
و چه زیبا خود اشاره به آن بیت جاودان کرده اید:
ستون بزرگیست آهستگی / همان بخشش و داد و شایستگی
.
ما باید یادمان باشد که در این دنیا مقصدی وجود ندارد! و برای ناخدایی که می داند مقصدی وجود ندارد، هر بادی می تواند نوعی بازی و تفریح به شمار آید!
درود ...

به چه نکته ی خوبی اشاره کردید ، بر اثر شتاب زدگی ممکن است گاهی مجبور به دوباره کاری شویم.
با سپاس

نسیم خیس کولی پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 http://nasimasal.persianblog.ir

خانم پروانه من نویسنده وبلاگ امرداد هستم.این آدرس وبلاگ دیگه منه که دوست دارم شما هم داشته باشیدش.
امرداد را بخاطر خاصیت نامیرایی و زندگی جاودانش انتخاب کردم اگرچه نمی توانم اتفاقات مهم مثل تولد مادرم تولد خودم تولد عزیزترینهایم و ..... را انکار کنم

مفاهیم نیاکان ما بر اثر سالیان تجربه به دست آمده است قابل اندیشیدن است و با تکرار آنها از میرایی آنها کاستن، کاری نیک است.
سپاسگزارم.

قباد پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 http://qobadyari.blogfa.com/

سلام
بسیار بجا بود.ممنون و دست مریزاد
نظرات دوستان را هم خاندم. عده‌ای این آهستگی را در روزگارمان جایز نمی دانند در حالی که اگر این آهستگی را تجربه کنند هرگز دست بردار نمی شدند!
فکر می کنم هر چند وقت یکبار لازمه به ما یادآوری بشه که: لطفن کمی آهسته تر...

درود فراوان بر دهدار گرامی

فریدون جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 http://www.parastu.persianblog.ir

با عرض پوزش از اینکه٬ فراموش کرده بودم که نام خود را در بالای متنی که در باره مولانا نوشته بودم بنویسم. شما با بزرگواری خود آنرا منتشر نموده اید.
با درود های فراوان

بلاگ اسکای آی پی ها نویسندگان پیام را نیز ثبت می کند و افزون بر اندیشه ی غالب بر پیام آی پی نیز روشن می کرد شما آن پیام را نوشته
با سپاس فراوان از اینکه زحمت می کشید و وقت می گذاردید و در اینجا پیام های پر باری می نویسید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد